انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

خصوصی کردن کودکی؛ مقایسه راهکرد ها (۳)

مگان اریکسن

مقایسه استقبال از نوزادان در ایالات متحده و فنلاند بسیار گویاست.

فنلاند، کشوری است که در عین برخورداری از برنامه های گوناگون رفاه اجتماعی، نتایج درخشانی در امور تحصیلی کودکان و جوانان نیز کسب کرده است و در واقع در این دو مورد در رده های بالای تقسیم بندی جهانی قرار دارد.

در این کشور از سال ۱۹۳۸،‌ به جای ارایه ماشین حسابی به والدین برای کمک به برنامه ریزی بهتر هزینه های رشد کودک ( مانند وب سایت مذکور در ایالات متحده) به والدین پیشنهاد انتخاب بین چکی ۱۹۰ دلاری و یا یک جعبه لباس، و اسباب بازی را می دهند. نود و پنج درصد مردم فنلاند جعبه را انتخاب می کنند که حاوی پوشک و پماد ،لباس زمستانی و کلاه، ژاکت و شلوار، لباس برای چهار فصل، کلاه بافتنی، دستکش، شلوارهای مختلف در رنگ ها و مدل های گوناگون، جوراب و نیازمندی های حمام از جمله حوله، پتوی بافته شده، قیچی ناخن، برس مو، مسواک و … و دیگر ملزومات از قبیل دماسنج، اسباب بازی، کتاب عکس، پد سینه بند مادران و به اضافه کاندوم است. داخل جعبه با تشک، کیسه خواب و ملافه پوشانده می شود تا بتوان از آن همچون تخت خواب نوزاد استفاده کرد. این راهکرد که به دلایلی کاملا عملی انتخاب شده است، نمادی از تعهد کشور به ارایه شرایط مساوی به شهروندان از بدو تولد است. پدر و مادری فنلاندی در مورد تجربه دریافت جعبه فرزند خود به بی بی سی چنین گفتند:
احساس می کنیم که کسی از ما مراقبت می کند، کسی می خواهد کودکمان زندگی خوبی را آغاز کند. وقتی دوستانم را با بچه های کوچکشان می بینیم خوشحال می شویم … احساسی مشترک داریم … احساس می کنیم همه در کنار یکدیگریم.

در ایالات متحده بعضی از کودکان، گرسنه به مدرسه می روند و دیگران در کالسکه های هزار دلاری Bugaboo. چه اهمیتی دارد؟ “زندگی طبق خواست دلتان ” شعار اخلاقی سرمایه داری نولیبرال است که چه در عرصه همگانی و چه خصوصی مسیر زندگی خانواده ها را رقم می زند. فرزندان آمریکایی را از تولد تا نوجوانی و به سن بلوغ، بیش از پیش به پروژه های خصوصی آموزش و پرورش تبدیل کرده اند تا تاب رقابت در “بازی گرسنگان” را بیاورند، و برای از خود ساختن منابع مادی و ارتباطات اجتماعی مورد نیاز برای موفقیت اقتصادی، وارد میدان شوند.

Anette Lareau جامعه شناس،‌ طی مطالعه ای مهم در مورد خانواده، با کودکان، مادران، پدران، پدر و مادربزرگ ها ، عمو، عموزاده ها و غیره ازهفت خانواده فقیر، طبقه کارگر و طبقه متوسط آمریکایی از نژآد سیاه و سفید که دارای فرزندان دبستانی هستند، در باره روش های تربیتی آنان مصاحبه هایی انجام داده است.
بر خلاف فرهنگ پاپ که در واقع فرهنگ بورژوایی است، مطالعه لارو، مطالعه ای بی سابقه در باره ارزش های خانواده های طبقه کارگر و فقیران آمریکا در دهه ۱۹۹۰ است . کاریکاتورهایی که سیاست های “اصلاح طلبان” داخلی را به باد انتقاد می گیرد نیز شاهد عدم رضایت طبقه کارگردر این دوره اند.
لارو دریافت که بر خلاف کلیشه «ملکه مادرها» (که با بی‌عاری و عدم احساس مسؤلیت کمک های دولتی را به جیب می زنند) طبقه متوسط، طبقه کارگر و مادران فقیر، با اعتقاد به اهمیت و لزوم عشق و گرمی برای فرزندانشان به شدت درگیر زندگی فرزندانشان هستند: بدون در نظر گرفتن خاستگاه طبقاتی،‌ در هر خانواده ای شاهد لحظاتی از خنده، گرمی روابط عاطفی، شادی و آرامش بودیم، لحظاتی که ” به طور جدی برای هر دو، هم کودک وهم والدین معنی دار بود. ”
او می نویسد: «با این حال، تفاوت های اساسی میان خانواده های فقیر و طبقه کارگر و خانواده های طبقه متوسط وجود داشت. بعضی دیدگاهها به شدت با خاستگاه طبقه همخوانی داشت، نقش نژاد قدرتمندتر از آنچه تصور می کردم بود. کتاب وی بر چگونگی صرف وقت کودکان تمرکز دارد. وی می افزاید که زبان و نظم و انضباط از ابزار کنترل کودکان در خانه است، ماهیت ارتباطات اجتماعی خانواده ها و استراتژی های مداخله در موسسات آموزشی توسط والدین سفید و سیاه اغلب بسیار مشابه است. با این حال، با افزایش سن کودکان، اهمیت نسبی نژاد در زندگی روزمره آنها افزایش می یابد. با وجودی که خاستگاه طبقاتی مسأله نژاد را همواره برجسته می کند، زندگی روزانه دانش آموزان کلاس چهارم، چندان تحت تآثیر آن نبود. کودکان طبقات متوسط چه سیاه پوست و چه سفید، به میزان بالایی از توجه فردی برخوردارد بودند و والدین برنامه های خود را حول فعالیت های اوقات فراغت فرزندان تنظیم می کردند. این اولویت به شدت بر اوقات فراغت والدین تأثیر می گذارد.
در این شرایط، نژاد به هیچ وجه تآثیر چندانی نداشت. این کودکان طبقه متوسط، چه سیاه و چه سفیدپوست ،‌ با خواهر و برادرانشان می جنگیدند و رودرروی والدین خود می ایستادند، اما چنین رفتاری در خانواده های فقیر و یا طبقه کارگر ( چه سیاه و چه سفید) قابل تحمل نبود.
پدر و مادران طبقه متوسط (سیاه و سفید) اغلب به آنچه که لارو “رشد هماهنگ”، می نامد رو می کنند یعنی بنا بر تشخیص بزرگسالان به رشد و توسعه استعدادهای خاص هر کودک، وی را در کلاس ها ی متفاوت نام نویسی می کنند ، در حالی که والدین طبقه کارگر و فقیر، به پرورش و حمایت از کودکان پرداخته و غالبا ” رشد طبیعی” وی را در نظر دارند. در این خانواده ها، بسیار به ندرت برای کودکان سرگرمی های خاصی تدارک می بینند و برخورد والدین با کودکان اغلب آمرانه است.
به عنوان مثال احساس استحقاق، تشویق به سوال و مذاکره با بزرگسالان از تمایزات فرزندان طبقه متوسط است. لزوم موفقیت مالی و فرهنگ “شایسته سالاری ” آمریکایی از بدو تولد به این کودکان آموخته و القا می شود.
کودکان طبقه متوسط و کارگر روابطی بسیار نزدیک و استوار با خواهر و برادران خود داشته و از کودکی، عدم اعتماد به مراجع قدرت و پژشکان را آموخته اند، امری که پیامد های مهمی در عملکرد و زندگی آنان در نهاد های طبقه متوسط و دریافت پاداشهای رایج دارد.
در واقع ایالات متحده در مقایسه با دموکراسی های اجتماعی اروپایی، از خانواده حمایت قانونی کمتری می کند، و به گفته استنسل، تصادفی نیست که ” پیشقدم یکی از لیبرال ترین قوانین سقط جنین در جهان” بوده اند. هری بلومن، قاضی دیوان عالی، در مورد پرونده رو علیه وید اظهار داشت که : «بارداری بیشترسرچشمه استرس خارق القاعده برای ماردان است.» پرسش در این است که اگر طبیعت بارداری را بر عهده زنان گذاشته است، چگونه است که امری چنان استرس زا می شود که مادر تصمیم به سقط جنین می گیرد. در واقع موضوع نه بر سر استرس فیزیکی بارداری، بلکه عدم توانایی والدین در تأمین هزینه رشد فرزندان و ویرانی آینده مالی مادران است.
تناقضی اساسی در فریاد ارزشهای خانوادگی و عدم ارائه حمایت های دولتی به زنان و کودکان آمریکایی وجود دارد. خلاصه ای از مصاحبه اتونی موریسون با نینا پاور، تحت هنوان « زن یک بعدی» بسیارگویاست:
هنگامی که از موریسون درباره سرنوشت مادران نوجوان بدون شوهر که زمان برای” کشف توانایی ها و واستعدادهای خاص خود ندارند،‌سؤال شد وی پاسخ داد:
کودک به آنها صدمه نمی زند. . . آنها که بچه ها نیستند … می توانند معلم … و… جراح مغز شوند . ما باید در این راه به آنان کمک کنیم …. باید آنها را به جراحان مغز تبدیل کنیم، و این هدف منه. می خواهم همه آنها را در آغوش بگیرم و بگویم: «کودک شما زیبا است … به مانند خودتان، عزیزانم! شما قادر به تحقق آرزوی های خود هستید .وقتی خواستی جراح مغز شوی ، با من تماس بگیر… – من از کودک ات مراقبت خواهم کرد.’
نگرش مان در مورد زندگی انسان باید چنین باشد. اما ما نمی خواهیم هزینه آن را تقبل کنیم.
در واقع، آمریکاییان حاضر به هزینه‌های هنگفت برای بچه‌ها هستند … اما …. فقط برای فرزندان خود، کودکانی که به آنها تعلق دارد.

ttps://www.jacobinmag.com/2015/09/children-testing-schools-education-reform-inequality