بعد از مدتها تصمیم گرفتم به سینما بروم و فیلم «خانه پدری» ساختهی کیانوش عیاری را ببینم و دلیل این تصمیم هم سوژه فیلم بود که با سرچ اولیه متوجه شدم موضوع ظاهرا زنانه است و ناموسی. بر طبق ویکی پدیا، این فیلم یک بار در سال ۹۳ به اکران درآمد و به دلیل وجود صحنه خشن با مشکلاتی در اکران مواجه شد و بعد از چند سال توقیف در سال ۹۸ بار دیگر بر روی پرده آمد. خود توقیف این فیلم انگیزه دیگری برای من و بسیاری از افراد دیگر بود که احتمالا فیلم حرفی قابل تامل برای گفتن دارد. فیلم یک برهه زمانی چند دههای را نشان میدهد که در مورد کشته شدن دختری توسط پدر و برادرش و دفن شدن او در زیرزمین خانه است، دلیل این کشتن هم سوءظنی است که به او دارند و او را بیآبرو میخوانند. شاید همین طرح کوتاه مخاطب را به این فکر وا دارد که با اثری بسیار متفاوت در ژانر اجتماعی در سینمای ایران مواجه خواهد شد که چهبسا برخی از سایتهای مختلف چنین اعتقادی را ابراز داشتند. اما بعد از دیدن فیلم مخاطب با شوکی غیرمنتظره مواجه میشود چرا که فیلم به دلایل زیر در به تصویر کشیدن مسئلهای بسیار مهم اجتماعی ناکام بوده است:
۱- فیلم از ضعف شدید فیلمنامه رنج میبرد، صرفا رفتن به سراغ مسئلهای حساس آن هم در جامعهای مانند ایران نمیتواند باعث قوی بودن فیلم بهشمار آید، چرا که این مسئله حساس میتواند تنها بهدلیل فروش گیشه باشد. اما اگر کارگردان به دنبال بازنمایی سنتی مهم در جامعه است باید تمامی توان خود را در روایت درست از آن واقعیت به کار برد تا آن سنت تاریخی را با جزئیات و دلایل و شواهد به مخاطب نشان دهد. ابتدای فیلم درواقع نقطه اوج فیلم است و دختری توسط پدر و برادر نوجوانش در زیرزمین خانه کشته و چال میشود. این نقطه اوج باعث میشود تا مخاطب تا آخر فیلم به دنبال گرهگشایی مسئله باشد، یعنی منتظر است تا بهگونهای در مورد علت آن قتل صحبت شود تا اطلاعات بیشتری پیدا کند که منظور از آن آبرو ریزی چه بوده است و طبق حرف دختر که به برادرش گفت به خدا من کاری نکردم او گناهکار بوده است یا نه؟ هرچند این عدم گرهگشایی ظاهرا ترفندی از سوی کارگردان است که مسئله را برای مخاطب مبهم نگه دارد، اما به نظرم عیاری در ترفندش موفق نبوده است. چون این ابهام کمکی به قوت گرفتن فیلمنامه نمیکند. اگر فیلم قرار است از سنتی ریشهدار و تاریخی و چالشبرانگیز مثلا کشتن فرزند مخصوصا دختر آن هم به دلایل ناموسی سخن گوید باید به لایههای عمیقتر و پنهان مسئله رود که از نظر مخاطب پنهان است وگرنه صرف نشان دادن اینکه زمانی دختری به دلیل رابطه داشتن با پسری و یا مظنون بودن به رابطه مورد ضرب و شتم قرار میگرفت و یا به قتل میرسید نمیتواند فیلم را در جایگاهی ارزشمند قرار دهد. این چنین طرحی نیازمند پژوهشی عمیق در مورد روند مردسالاری و سلطه مرد بر زن است که متاسفانه در فیلمنامه دیده نمیشود. تا آخر فیلم بسیاری از نقشها به عناوین مختلف از این بهاصطلاح راز آگاه میشوند ولی هیچکس از چرایی این مسئله چیزی نمیپرسد؟ چرا ملوک کشته شد؟
نوشتههای مرتبط
اگر کارگردان میخواهد جامعهای بسیار مردسالار را هدف خود قرار دهد باید تاحدودی بهدنبال چرایی هم باشد وگرنه بدبین کردن انسانهای امروزی نسبت به پیشینان خود که درکی از بافت و موقعیت و شرایط آنان ندارد هنر نیست. هرچند باید بگویم در توصیف جامعه مردسالار هم عیاری نتوانسته است موفق باشد. دیالوگهای فیلم بهگونهای نیست که مخاطب را به اندیشه فرو برد که چطور میشود پدری دست به کشتن دختر خود بزند (این عمل سریع و بهسادگی سر بریدن یک مرغ اتفاق افتاد) و مهمتر اینکه پسر جوان خود را با خود همراه کند. در این تصمیم عموی دختر (ملوک) نیز نقش داشته است و برادرش را ترغیب به کشتن دخترش کرده بود. چرا پدر ملوک بهجای پسر خود از همان برادرش برای اینکار استفاده نکرد؟ پدر سر ملوک را در گونی میکند و به پسرش (محتشم) که ۱۴، ۱۵ سال بیشتر ندارد میگوید سنگ را بر سر ملوک بزند تا بمیرد و محتشم اینکار را میکند. آیا کارگردان از این حربه استفاده میکند تا بگوید که مردسالاری بهصورت اکتسابی از پدر به پسر میرسیده است؟ آیا لزوما مردسالاری مساوی با سنگدلی است که تا آخر فیلم هیچ عذاب وجدان و پشیمانی در محتشم دیده نمیشود و ابراز ندامت نمیکند و تنها در آخر فیلم زمانی که با پسرش به زیرزمین خانه (که حالا ترکش کردهاند) میرود و اسکلت خواهر مردهاش را در میآورند سکته میکند. آن بیخیالی چندین ساله نسبت به کشتن خواهرش و سکته زمان پیریش چندان همخوانی ندارد. کارگردان میتواست از دیالوگها بهبهترین شکل در پیشبرد فیلم استفاده کند اما دیالوگها هم برای نشان دادن جامعه مردسالار در سطح ماندند. در بعضی از سکانسها، بازی با کلمات کلیشهای جنسیتی تنها از ارزش فیلم کاست مثلا محتشم در جایی به یکی از خواهرهایش که ازدواج نکرده بود میگوید ترشیده! اگر این واژه در دیالوگ فیلم هم جای نمیگرفت مخاطب میداند در چنین بافتی وقتی آن دختر ازدواج نکرده است و در همان زیرزمین زندگی میکند ترشیده محسوب میشود و استفاده از چنین واژهای تنها بر وزن کلیشهای بودن عبارات میافزاید.
۲- فیلم تاثیرگذار فیلمی است که مخاطب با شرورترین شخصیت فیلم همدلی کند حال این شخصیت حتی یک قاتل، یک جانی یا یک پدر دیکتاتور باشد. در این فیلم نه میشود با زنان فیلم بهعنوان ستمدیدگان همدلی کرد و نه با مردان بهعنوان ستمکنندگان. خشونت و ظلم هم منطق خودش را دارد، منطقی از نگاه خود فرد خشمگین و ظلمکننده و این منطق در هیچ جای فیلم دیده نمیشود و ظلمپذیر بودن هم منطق خاص خودش را دارد که این منطق هم در جایی از فیلم دیده نمیشود.
۳- فیلم فاقد جذبه مردانهای است که بتواند نشانگر سلطه مردانه باشد، چه پدر محتشم و چه محشتم و چه پسرعموی محتشم که از واقعه قتل خبر داشت و چه پسر محتشم از هیبت مردانهای برخوردار نیستند که حس ترس را چه در زنهای مقابلشان و چه در مخاطب ایجاد کنند. در فیلم «پدرسالار» وقتی محمدعلی کشاورز وارد خانه میشد، نفس را در سینهها حبس میکرد. اما مردهای این فیلم نفس را در سینه حبس نمیکنند بههمین دلیل در همان ابتدای فیلم که پدر قصد کشتن ملوک را دارد، رابطهای که با دخترش دارد و نحوه سخن گفتنش بهگونهای نیست که وقتی عمل قتل از پدر سر میزند باور پذیر باشد. پدر که نقش آن را مهران رجبی بازی کرد و بهنظرم مناسب این نقش نبود طوری این عمل را انجام میدهد که انگار در حال انجام امری روزانه بوده است. یا این پدر به فرزند خود عشق و محبت دارد و از فشار اجتماع دست به این عمل میزند که باید این مهر و استیصال و تردید و بعد از آن عذاب وجدان و غمی جانکاه در او دیده شود یا اینکه قتل دختر بیآبرو در او نهادینه شده است و او به این باور رسیده است که کشتن دخترش ناپسند نیست دستکم خشم و نفرت در او نمایان شود. بههرحال این یک عمل متداولی نبوده است که بسیاری از پدرها دست به این کار بزنند آن هم در تاریخی که به نزدیک به تاریخ کنونی است. با طرز پوشش و سبک زندگی مثلا استفاده از موبایل میتوان این نتیجه را گرفت که فیلم از دوره پهلوی آغاز میشود و بعد از انقلاب حدود دهه ۷۰ یا ۸۰ ادامه مییابد. واقعگرا تر میبود اگر حس انسانی چه عشق و مهر و محبت و چه دودلی و شک و چه نفرت و خشم و عصبیت در رفتار پدر نهفته میبود تا بدانیم درد این پدر چیست؟ بیآبرویی مفهومی کلی و عام است برای چنین عملی، ما تا آخر فیلم این پدر را نمیشناسیم و این نقص فاحش فیلم است.
۴- فیلم از تعداد بسیار زیادی از شخصیتها شکل گرفته است که مخاطب را گیج و حیران میکند و چون در سه نسل اتفاق میافتد مدام بر شخصیتها اضافه میشود، ظاهرا هدف کارگردان نشان دادن پرجمعیت بودن خانوادههای آن زمان بوده است اما این شخصیتهای زیاد کمکی به فیلم نمیکنند، مدام مخاطب باید در ذهن خود شجرهنامه این خانواده را مرور کند و محاسبه کند که این شخصیت با آن شخصیت چه نسبتی دارد، برادرزاده است یا خواهرزاده، خواهر است یا زن برادر. دائما این شخصیتهای زیر دست و پا هستند. بهتر این بود که عیاری بهجای گماشتن این همه شخصیت، تعداد معدودی شخصیت را در فیلمنامه قرار میداد اما عمیق. لایه لایه میرفت از مردانگی و زنانگی آن روزگار پرده برمیداشت. «خانه پدری» نتوانست مفهوم مرد و زن آن روزگار را بهدرستی برای ما عیان کند.
۵- زنان فیلم عمدتا بلبلزبان و حاضرجواب هستند، سکوتی که حاکی از ترس در این زنان باشد مشهود نیست. محتشم خواهری دارد که زن همان پسرعمویشان که از ماجرای قتل آگاهی دارد شده است. در سکانسی در همان خانه پدری شوهر زن را کتک میزند و زن مرتب حاضرجوابی میکند و یا دختر آخری محتشم ربابه در جواب دادن کم نمیآورد. ادبیات زنان این فیلم و گاهی حتی مردان فیلم، ادبیات جامعه مردسالاری که دختر را برای آبروریزی میکشند نیست. اتفاقا نوع کلام آنها به ادبیات امروزی نزدیک است، شاید کسی نتوانسته خبر این قتل را از این خانه بیرون ببرد، اما زنان این موضوع را بارها به روی پدر و برادر آوردهاند، اگر این موضوع بهصورت پنهان و پچپچگونه در بین زنان خانه رد و بدل میشد، اینکه آنها مجبور هستند از رازی دردناک آگاه شوند اما جرئت بروزش را نداشته باشند قابلپذیرشتر بود. فهمیدن از این جریان اینقدر به آسانی اتفاق میافتد که ابهت راز از میان میرود، بعد از چند سال مادر ملوک و زن محشتم، بعد از چند سال خواهر محتشم و دختران محتشم و بعد از چندین سال آخرین دختر محشتم همگی از ماجرا آگاه میشوند.
۶- عیاری میتوانست از نشانههای مختلفی در فیلم استفاده کند که این اتفاق نیفتاد، فیلم دو نشانه شاخص داشته است، یک تابی است که ملوک در کودکی بر روی آن مینشسته است و پدر و محتشم چند بار این تصویر به نظرشان میآید و دیگری که بسیار ضعیف از آب در آمد بیاختیاری ادرار است؛ در همان ابتدای فیلم ملوک زمانی که احساس میکند پدر و برادرش قصد کشتنش را دارند درهای زیرزمین را میبندد و باسرعت به این سو و آن سو میرود، ناگهان در سکانسی نشان میدهد که از ترس خودش را خیس میکند. چند دهه بعد، در سکانسی ربابه دختر محشتم نیز ظاهرا از ترس پدر خودش را در حضور پدر و خواهران و برادرش خیس میکند این در حالی است که چند دقیقه بعد در مقابل پدرش گستاخ است و حاضرجوابی میکند. بیاختیاری ادرار ناشی از ترس و وحشت بسیار شدید است، چیزی که در ربابه نمایان نیست.
۷- فیلم فاقد نظریه یا نگاهی اجتماعی، روانشناختی، فلسفی و غیره بوده است. به صرف استفاده از یک موضوع خاص نمیتوان فیلم را اجتماعی قلمداد کرد، اصلا اجتماع در این فیلم وجود ندارد. فیلم تنها در همین خانه پدری اتفاق میافتد و اعضای اجتماع هم همین اعضای خانه هستند. اینگونه به نظر میرسد کارگردان با حذف اجتماع خواسته تا مخاطب با اتفاقاتی که در این خانه میافتد سفیدخوانی کند و واقعیت جامعه بیرون را خودش بخواند. ولی بعید میدانم جامعهای که در بیرون در آن زمان وجود داشته است زنانش اینقدر جسارت سخن گفتن و رودررویی با مردان را داشتند. از بعد روانشناختی هم همانطور که قبلا هم اشاره کردم، عیاری به روان شخصیتها نزدیک نشده است که ما بتوانیم شناختی نسبت به عقاید، احساسات، هیجانات، دردها و رنجهای این افراد داشته باشیم، درصورتیکه جا برای کار بسیار داشت.
۸- عیاری در تلاش است تا با چیدن یک سری از اتفاقات مانند کشتن دختر و دفن پنهانی او، به زور شوهر دادن دختر کمسن به مردی همسن پدرش و خودکشی دختر، کتک زدن زن، استفاده مردان از واژگان و عباراتی علیه زنان جامعهای مردانه و ضد زن را به تصویر بکشد. زیاد بودن این اتفاقات مانند همان فزونی شخصیتهاست؛ بدین معنی که کارگردان به دلیل گستردگی وقایع نتوانسته است به عمق آنها نفوذ کند و با سطحیگرایی از رویدادها عبور کرده است. به عنوان مثال سکانس خودکشی دختر محتشم روز خواستگاریش با تریاک و نجات او، بسیار تصنعی و باورناپذیر از آب درآمده است و این سئوال را پیش میآورد که آیا واقعا وجود چنین سکانسی به پیشبرد داستان کمکی کرده است؟
۹- فرمانبرداری پسران از پدران هم در فیلم اغراقآمیز است. محتشم به فرمان پدر سنگی را محکم بر سر خواهر خود میکوبد و او را میکشد و تا آخر عمر پدرش هم به جدل به او برنمیخیزد که چرا چنین دستوری به او داده است. این مطیع بودن را در پسر محشتم هم میبینیم، در آخر فیلم محتشم پسرش را به خانه پدری میبرد تا جنازه را از آنجا در آورند چرا که خانه قرار است تخریب و بازسازی شود. پسر محشتم گوش به فرمان پدرش سئوالی در مورد چرایی این واقعه نمیکند و در مقابل پدرش نمیایستد ایندر حالی است که برای نامزد پسر این سوال پیش میآید که چرا جنازهای در زیرزمین خانه دفن است و چرا نامزدش با این موضوع به این سادگی برخورد میکند.
برخلاف اینکه بهدلیل محوریت زنانه فیلم به تماشایش رفتم، این فیلم نتواست نه رنج دردناک زنانهای را به من منتقل کند و نه خشونت مردانهای را؛ این فیلم میتوانست با فیلمنامهای درخور و شخصیتهای عمیق اثری شاخص باشد اما اهمیت کنونیاش تنها در حد جذابیت موضوع و توقیف چندساله ماند.