گزاویه لاپه رو، ترجمه ی حوا بختیاری
* پوست کلفت کتابی از خانم Fernanda Garcia Lao فرناندا گارسیا لائو، ترجمه شده از اسپانیایی (آرژانتین) توسط خانم Isabelle Gugnon ایزابل گونیون،انتشاراتLa Derniere goutte ، استراسبورگ ،۲۰۱۳ ۱۷۴ صفحه ، ۱۶ اورو .
نوشتههای مرتبط
راوی ، ویولتا(Violeta)، ٣۶ ساله، بازیگری در جستجوی کارکه شاهد فرو پاشیدن رویاها و خالی شدن کیف پولش است :« قبض هایم را پرداخت کردم و دیگر پشیزی ندارم. نمی دانم چگونه باید در این شهر با این آب وهوا و دیوانگی مبارزه کنم و زنده بمانم.» زوال و انحطاط روحی و فیزیکی. کار کوچکی در یک مغازه برای بچه ها،اجرای نقش برای تبلیغ یک محصول ضد عفونی کننده با دستمزدی ناچیز و «رشته و سلسله ای از بدبختی ها که اورا به سرعت دنبال می کنند». دست ویولتا زخم جدی برمی دارد، عاقبت دست عفونت می کند . نداشتن پول برای انجام مراقبت های لازم پزشکی ونه بیمه ی تکمیلی، در حالی که سایرین لب هایشان را خوش ترکیب می کنند عمل زیبایی و لیفتینگ می کنند و گونه می گذارند. زن ها با صورت هایی شبیه اردک پلاستیکی ، کنار استخر ها دراز کشیده اند، تهیه کنندگان و حامیان مالی ، مواد مخدر و ویلا های باشکوه و مجلل، جانورانی به سبک نوشته های Bret Easton Ellis ،
«پرندگان نقره گون» وقیح و توام با بی قیدی …. پیکار بوکس و بوتوکس، وجامعه ای که از خودش انعطاف نشان می دهد.
باید دست ویولتا را قطع کنند . جراح مشهوری موفق می شود برایش پیوند عضو کند و این عمل را رسانه ای می کند ، امکانی برای این هنرپیشه ی فراموش شده تا به شهرتی گذرا و بی معنی برسد. یک نمایش نامه نویس پر آوازه به این داستان علاقمند می شود اما بی نتیجه می ماند. ذهن او به خصوص مشغول و نگران از این عضو بیگانه است که به شکل حیرت آوری مستقل است و رفتار هایش از تعلق به طبقه ی اجتماعی دیگری حکایت می کند : « به محض این که وارد مطب شدیم ، طوری به سمت جراح رفت که او مجبور شد بغلش کند .» ویولتا با استفاده از این شهرت ناگهانی موفق می شود نقشی پیدا کرده و دنیایی را کشف کند که به دنیای او شباهتی ندارد ؛ او هم چنین برای یافتن اصلیت دست جدیدش به یک جستجوی نسبتا عجیب و شگفت انگیز دست می زند.
رمانی خارجی، در مورد عجیب بودن، دوگانگی، دگرگونگی آشنا و خودی ، پوست کلفت، مسیر زندگی نویسنده و داستان شخصیش را منعکس می کند . در سال ١٩٧۶، وقتی فقط ده سال داشت، خانواده اش آرژانتین را ترک کرده و به مادرید جلای وطن می کنند. در سال ١٩٩٣ او به زاد گاهش باز می گردد و احساس می کند که در مملکتش یک تبعیدی است،
« یک بافت پیوندی سازگار». بازیگر و نمایش نامه نویس ، او نمایش نامه های متعددی برای تئاتر و چندین رمان نوشته که از آن جمله، گرسنگی ماریا برنابه، La faim de Maria Bernabe، وچیز دیگری تمام و کمال ، Parfaite autre chose، ( که در فرانسه توسط انتشارات La Derniere goutte به چاپ رسیده) را می توان نام برد که در آرژانتین موفق به کسب جایزه ی بنیاد ملی هنر و جایزه خولیو کورتازار شده .
او که پیش از این در نوشته هایش چشمگیر وتاثیر گذار بوده به جستجوی خویش، مسئله ی جایگاه افراد در جامعه و در دنیا پرداخته است . چه موانع و سد هایی را باید برای یافتن اینکه که هستیم پشت سر بگذاریم با چه چیزی باید کنار بیائیم یا چه چیزی رارها کرده و کنار بگذاریم چندین تغییر و تحول را باید تجربه کنیم؟ سوالات جدی و مهمی که خانم فرناندا گارسیا لائو با سبک و شیوه ای بی واسطه و صریح مطرح می کند که در محلول اسیدی مرکب از طنز و شوخ طبعی و پوچی به عمل آمده .
شخصیت های او برای بودن و زندگی کردن و به خوشبختی نزدیک شدن با هم می جنگند . ویولتا، قهرمان زن داستان که از وقایع ضربه خورده، بین یک پسر آما تور علاقمند به کارهای تفننی و مادری غایب و بی توجه گیر افتاده و مسیر درهم و آشفته اش را دنبال می کند ولی علی رغم همه مصائب سر پا مانده : « من تقلا می کنم و می بینم که زندگیم مثل گردبادی بالای سرم می چرخد . در خیابان های ملتهب و پراز هیجانی پیش می روم که بقایای عقلانیت انسانی معیوب را می پوشاند .» ویولتا می تواند کلمات شخصیت داستانش Copi راکه به وضوح در فصل دوم ثبت شده از قول خود نقل کند : « من رو به مرگ و در حال احتضار نیستم، پوست کلفتم » . مانند وعده و نویدی از زندگی که به روی دنیا تف شده .