انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

حس لامسه و انقلاب الکترونیکی

انقلاب الکترونیکی (electronic revolution) از تأثیرگزارترین تحرکات بشری در زندگی و آینده‌ی اوست که به سرعت در بیشتر ابعاد حیات اجتماعی، فردی، روانی و فرهنگی انسان در حال پیشروی است. به طوری که شاید در آینده‌ای نه چندان دور،  هیچ جنبه‌ای از حیات او باقی نماند که از سلطه(domination) و تسخیر آن در امان مانده باشد. البته واضح است که منشأ این انقلاب، نیروی الکتریکی است که با توجه به پتانسیل‌های آن از جمله تغییر شکل، تغییر صورت، تغییر نوع در کنار قابلیت همزیستی و همکاری زیاد با دنیای سخت‌افزاری و نرم‌افزاری رایانه‌ای در حال تغییر دنیای شناختی (cognitive system)بشر است و همین مسئله شاید مهم‌ترین و تأثیرگزارترین جنبه‌ی انقلاب الکترونیکی باشد.

تغییر در دنیای شناختی بشری بیش از هر چیز تغییر در تصوراتی است که تا چندی پیش جزء مفاهیم بدیهی به نظر می‌رسیدند و در حوزه‌ی معنایی(semantic domain) در ذهن انسان با واژه‌ای مانند واقعیت(reality) شناخته و بیان می‌شدند. در حالی که اکنون تحت تأثیر انقلاب الکترونیکی وجهی از واقعیت به گونه‌ای متفاوت در تصویرهایی بازنمایی(representation) می‌شوند که در عین واقعیت، مجازی‌اند و از تجربه‌های ناهمگون از محیط چندرسانه‌ای جدید یا ابرمتن جهانی(global hypertext) به هم تنیده شده است( بل؛ ۱۳۹۰: ۱۴۵).

در این باره جالب است که در دیکشنری زبان انگلیسی برای معنای واژه‌ی (virtual) هر هر دو کلمه‌ی «واقعی» و «مجازی» اشاره شده و این مسئله بیش از هر چیز به درنوردیدن مرزهای واقعیت و مجاز وابسته است و به نظر می‌رسد هر روز بر کیفیت و کمیت آن افزوده می‌شود. از سوی دیگر بخش زیادی از سیستم شناختی بشر مبتنی بر درکی است که از طریق حواس پنج‌گانه بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی به مرکز پردازش مغزی منتقل می‌شود و به نظر می‌رسد تأثیر انقلاب الکترونیکی در حال درنوردیدن این بخش از حیات بشری نیز هست. در این میان حس لامسه پس از حس بینایی در صدر انتخاب و هدف‌گزاری قرار گرفته است.

نسل جدیدتر سخت‌افزارهایی که به عنوان لمسی(touch) چند سالی است در قالب تلفن همراه، تبلت، لب‌تاپ، تلویزیون و سایر ابزارهای الکترونیکی از سوی شرکت‌های تولیدکننده به بازار وارد شده‌اند، در همراهی با نرم‌افزارهایی که در آن‌ها نصب شده، با کوچک‌ترین تماس نوک یکی از انگشتان دست، فرمانی را می‌دهد و سپس نرم‌افزار موجود فرمان را رمزگشایی کرده و به مرکز پردازش فرستاده و دستور انسانی با یک لمس به ظاهر ساده اجرا می‌گردد. این فرآیند که معمولن در کسری از ثانیه اتفاق می‌افتد، کلیه‌ی دستورها و فرمان‌های متداول رایانه‌ای مانند بازکردن، بستن، کپی کردن، پیست کردن، حذف کردن، تصویربرداری کردن، عکس انداختن و غیره را شامل می‌شود و مبتنی بر یک تماس کوچک نوک انگشتی با یک صفحه‌ی حساس مانند مانیتور است. در این میان پرسش اساسی این است که چنین اختراعی چه تأثیری در سیستم شناختی بشری خواهد داشت و آیا واقعن چنین چیزی لزومن از حس لامسه‌ی انسانی در شکل پوست و انگشت وی دستور می‌گیرد؟ و آیا در آینده، بشر قادر خواهد بود بدون واسطه‌ی لامسه‌ و انگشت و پوست دستورهای مدنظر خود را صادر و در کسری از ثانیه آن را اجرا شده بداند و در یک کلام، آیا فناوری لمسی در حال پشت سر گذاشتن حس لامسه است و مانند آنچه در دنیای تصویر با حس بینایی انسانی انجام داد و واقعیت را به شکل مجازی به طور بی‌نهایت تکرار کرد، سیستم شناختی مبتنی بر حس لامسه را هم تغییر خواهد داد و باعث خواهد شد فرهنگ واژگان بشری برای بیان مفاهیم جدید، بازنویسی شوند؟

در پاسخ به این گونه پرسش‌ها قبل از هرچیز باید پرسید کاری که اکنون حس لامسه به همراه تکنولوژی لمسی در حال انجام آن است، در شکل کدام یک از پیام‌هایی است که تاکنون واسطه‌ی انتقال آن بوده است؟ پاسخ  این پرسش آن است که تاکنون حس بساوایی به انتقال حس‌های درجه‌ی حرارت مانند گرما، سرما، ولرم بودن، سطوح اشیاء مانند نرمی، سختی، زبری، خشنی، لطافت و غیره را مشغول بود، در حالی که در فناوری لمسی چنین احساس‌ها و ادراکی وجود ندارد و آنچه هست تنها استفاده از انگشت به مثابه یک ابزار (tool ) برای بیان مقصودی است که اتفاقن آن هم از قبل در شکل نرم‌افزاری(مانند دستور کپی، انتقال، پیست، حذف و غیره که گفته شد) در دستگاه مذکور تعبیه و نصب شده و دنیای تکنولوژی را از ادراکات قبلی حواس انسانی (مانند نرمی، زیری، گرمی و غیره که گفته شد) عاری کرده است. بنابراین به نظر می‌رسد حس بساوایی نیز مانند بینایی با یک خطای جدی روبروست و در صورت ادامه و تولید هرچه بیشتر و تقویت شده تر تکنولوژی لمسی ممکن است این دستورها و فرمان‌ها را به جای احساس قبلی نشانده و دیگر درک محیطی حس بساوایی به شکل قبلی معنایی نداشته باشد.‌ بنابراین نسل بشر به جای درک خود از زبری و خشنی و گرما و سرما، کپی و پیست و کات و انتقال و غیره را بنشاند. به ویژه آن که با وجود چنین دستورهای ساده‌ای پیچیده‌ترین کارها اعم از جراحی بدن، سیستم‌های کنترل پرواز و خطوط هوایی، آموزش از راه دور، تعامل انسان با انسان با وجود فرسنگ‌ها فاصله و غیره اکنون در حال انجام است.

در این میان نکته‌ آنجاست که اکنون در جامعه به طور دائم با یک چالش جدی که  والدین با اعضای جوان‌تر خانواده در شکل «بی‌محلّی/ بی‌توجهی به خود وخانواده» به خاطر ساعت‌های طولانی‌مدت نشستن پشت رایانه و تبلت و لب‌تاپ پیدا کرده‌اند. والدین چنین فرزندانی معمولن شکایت دارند که اگر ساعت‌ها به فرزندشان آب و خوراکی ندهند، فرزند احساس نیاز به تشنگی و گرسنگی نکرده و قادرند ساعت‌های طولانی‌تری به مانیتورها چشم دوخته و با رایانه‌ها در چالشی بی‌پایان تعامل به ظاهر دوطرفه داشته باشند. اگر چنین چالشی جدی باشد که تجربه نشان داده ، در بسیاری موارد همین‌گونه بوده است، بنابراین از دست رفتن تدریجی ادراکات محیطی مانند گرما و سرما و غیره نیز جای خود دارد. بنابراین جای پرسش اینجاست که آیا انسان بدون ادراک محیطی معنایی دارد؟

با این وصف، به پرسش‌های اول رجوع می‌کنیم و در پاسخ می‌گوییم که شکل خالی شده از احساس و ادراک انگشت به عنوان ابزار انتقال حس بساوایی عملن تنها یک ابزار است که به زودی جای آن را می تواند چیزهای دیگری بگیرد، چنانچه در فناوری‌های پیشرفته با قلم‌های لمسی نیز روبرو شده‌ایم و ممکن است در آینده کار بسیار راحت‌تر نیز صورت گیرد. بنابراین فرمان‌های رایانه‌ای برای رمزگشایی به واسطه‌ای مانند حس بساوایی گونه‌ی انسانی هرچه بیشتر بی‌نیاز می‌شود چرا که رمزها چیزی است که قبلن در رایانه وجود دارد و انگشت تنها به مثابه یک ابزار دستور اجرا شدن آن را می‌دهد. بنابراین واقعیت یعنی وجود جسمانی / نمادین افراد کاملن تسخیر شده و در محل تصویری مجازی و دنیای دروغین غرق می‌گردد، جایی که پدیده‌ها تنها بر روی نمایشگر منتقل کننده‌ی تجربه نیستند، بلکه خود تجربه می‌شوند.( بل؛ همان: ۱۵۵)

در این میان نباید از خاطر برد که سیستم شناختی ما هرچه بیشتر تحت تأثیر این واقعه قرارگرفته و خواهد گرفت. چرا که دیدگاه‌های پیرامون زندگی، هوش، انسان‌ها و دستگاه‌ها با سرعت و به طور پیچیده‌ای در حال تغییر هستند(بل؛ همان : ۷۶) و این تغییرات خود را در سیستم زبانی و در قالب واژه‌ها نشان خواهد داد. چنانچه اگر تا چند وقت پیش واژه‌ی«گشت‌زنی» به معنای گشت و گذار در فضاهای جغرافیایی واقعی بود، اکنون به معنای گشت و گذار در فضای سایبر و عبور و مرور میان ابرپیوندها(hyper links) نیز به کار می‌رود. با این وصف باید گفت  اگربشر این تغییرات را به عنوان یک خطای دیگر( همان طور که در مورد حس بینایی اتفاق افتاده است)نمی‌خواهد لحاظ کند، حداقل برای رویارویی با عوارض منفی آن که هرچه بیشتر در سیستم‌های شناختی پدیدار می‌شوند، باید خود را آماده کند.

منبع :

دیوید بل؛(۱۳۹۰)، نظریه‌پردازان فرهنگ سایبری (مانوئل کاستلز، دانا هاراوی)، ترجمه مهدی شفیعیان، نشر دانشگاه امام صادق، چاپ اول.

ایمیل نویسنده : fsayyarpour@gmail.com