انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

حرف درویشان بدزدد مردِ دون

کرگدن پریم/ حرام‌خواری

درباره این‌که بسیاری از ما عامدانه از سخنان دیگران برای پیشبرد اهداف خودمان استفاده می‌کنیم در حالی که مطمئن هستیم استفاده ما از منظور گوینده به‌شدت دور است

علی ورامینی

یک؛ قدیمی‌ها ضرب‌المثلی دارند با این مضمون: «حرف که از دهانت بیرون می‌آید دیگر صاحب آن نیستی.» در خوانشی از این ضرب‌المثل به یک «هرمنوتیک» تقلیل‌یافته و عامیانه می‌رسیم. گویی فهم عرفی هم این را استنباط می‌کند که هر سخنی، بالقوه می‌تواند مورد تفاسیر متفاوتی قرار گیرد. با عنایت به این نکته، هر سخنی که منتشر می‌شود، یا دست ما را برای به‌کارگیری در معانی مختلف باز می‌گذار یا هرکدام از ما را ملزم می‌کند که علم هرمنوتیک یاد بگیریم و به توانایی بالایی از تفسیر و فهم برسیم تا مراد گوینده را دریابیم. التزام به راه اول، هرج‌ومرجی به ‌وجود می‌آورد که هرگونه رسیدن به یک فهم مشترک را ناممکن می‌کند. این امتناع در امر انتزاعی به عالم واقع سرایت خواهد کرد و احتمالا همه‌چیز را به حالت سکون در خواهد آورد. تجربه‌‌ تاریخی هم نشان داده که لااقل تا به حال مردمان به این سمت نرفتند و اگرچه در بسیاری اوقات در فهم همدیگر دچار مشکل هستند اما با قبول پیش‌فرض‌هایی کار خود را پیش بردند. رویکرد دوم هم که تقریبا امکان‌پذیر نیست، همه مردم نمی‌توانند علم تفسیر یاد بگیرند تا هر سخنی را تفسیر کنند.

دو؛ هر سخن در معنای موسع آن که شامل حرف شفاهی و هرنوع مکتوبی می‌شود یک مالکی دارد که در عصر جدید این پدیده به‌نام «مالکیتِ معنوی» مشهور شده است. مالکیت معنوی یک ‌بارِ حقوقی دارد و مانند هرچیز دیگری یک بارِ اخلاقی. وقتی شاعری از خواننده‌ای شکایت می‌کند که بدون اجازه از شعرهای او استفاده کرده و از مجرای قانونی درصدد این است که احقاقِ حق کند، در حال پیگیری جنبه‌ حقوقی مالکیت معنوی یک اثر است. اما این‌که استفاده‌ از اثری معنوی و در این‌جا مشخصا یک سخن، کی درست و نادرست (از منظر اخلاق) است، وضعیت مبهم‌‌تر و پیچیده‌تری دارد. شاید اولین رذیلت اخلاقی‌ای که در این رابطه به نظر ما برسد، استفاده از سخنی با تفسیر و محتوایی باشد که خلافِ منظورِ گوینده آن باشد. برای رسیدن و داوری ارزشی در رابطه با این چه مسیری را باید طی کنیم؟ اساسا چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ آیا گوینده‌ سخن در بیشترین حد ممکن سخنش را بدون ابهام و پرواضح بیان کرده که راه هر تفسیری دیگر را ببندد؟ به‌نظر می‌رسد که این هم امکان‌پذیر نباشد.
سه؛ بسیاری از ما عامدانه از سخنان دیگران برای پیشبرد اهداف خودمان استفاده می‌کنیم در حالی که مطمئن هستیم استفاده ما از منظور گوینده به‌شدت دور است. همه‌جور دزدی سخن را در صدر تا ذیل جوامع می‌توان دید؛ از خصوصی‌ترین مناسبات فردی را تا سخن مقامی که زندگی روزمره همه را می‌تواند تحت شعاع قرار دهد. بسیار پیش آمده در جایی نشسته‌اید و دیالوگ‌هایی را در رابطه با لذت بردن از زندگی، در لحظه زندگی کردن، کندن از سنت‌ها و از این دست سخنان، شنیده باشید. تقریبا همه می‌دانیم که این دیالوگ‌ها در ادامه به کجا خواهد رسید. معمولا برای مهر تایید زدن به این صحبت‌ها یک بیت هم از «خیام» شاهد می‌آورند. یا به‌‍‌ خاطر دارم رئیس‌جمهور پیشین سفری به شیراز داشت و من در آن مقطع آن‌جا بودم. بنرهای بسیاری در سطح شهر با بیتی از حافظ و عکسی از رئیس‌جمهور سابق برافراشته شده بود. آنان این بیت از حافظ را انتخاب کرده بودند: «ماه اگر بی تو برآید به دو نیمش بزنند/ دولت احمدی و معجزه سبحانی». کدام عقل سلیمی امروزه قبول می‌کند که بین این بیت و رئیس دولت پیشین نسبتی برقرار است؟ حتی میان نخبگان فرهنگی هم بسیار دیده‌ایم که از سخنی به ‌منظور اثبات مدعای خود استفاده می‌کنند و برای این منظور سخن را هرطور که می‌خواهند کم و زیاد می‌کنند. شاید معروف‌ترین مثال آن بیان نصف و نیمه جمله معروف مارکس است که می‌گوید: «دین افیون توده‌هاست.» بسیاری برای هم‌نظر جلوه دادن مارکس با خود این نیم‌سخن را بیان می‌کنند ولی ادامه آن را که می‌گوید «اما روح یک جهان بی‌روح است.» هرگز عنوان نمی‌کنند. به قول مولانا، حرف درویش را بدزدد مرد دون/ تا بخواند بر سلیمی زان فسون. اگر ما دغدغه این را داشته باشیم که هم ناخواسته سخن کسی را مورد سوءاستفاده قرار ندهیم و هم سره از ناسره را در نقل قول‌ها تشخیص دهیم باید تا می‌توانیم تفکر انتقادی را در خود تقویت کنیم و هر چیزی را در همان مواجهه اول به‌سادگی نپذیریم.

مطلب فوق با همکاری نشریه کرگدن و موسسه انسان شناسی و فرهنگ منتشر می شود.