انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

حاشیه نشین سلامت؟! چرا و چگونه!

در هر جامعه که رو به پیشرفت و توسعه دارد، مهمترین هدف مسئولین دغدغه مند و مدیر و مدبر، تامین سلامت و بهداشت برای تمام افراد جامعه بدون هر گونه استثنایی است، چرا که مسئولین هر کشوری نیک می دانند برای تحقق همان آرمان های رفاه و پیشرفت کشور که مجدانه دنبال می کنند، مهمترین گامِ مبنایی، برخورداری از نیروی کار و همدلی و همیاریِ جمعیتی توانمند و جلبِ مشارکت و حضور فعالانه ی تمامی آحاد جامعه با همه ی قابلیت های عینی و توانمندی هایشان است که هر یک از این افراد می توانند چون قطره ای به دریای عظیم حرکت جمعی بپیوندند و هر سدی را در جهت دستیابی کشور به اهداف عالیه ی برنامه ریزان و مدیران توسعه ی کشور از جا برافکنند. امروزه بر هیچکس پوشیده نیست که در جهت دستیابی به توسعه ی انسانی و توسعه ی پایدار، کیفیت جمعیت از کمیت آن، بس تعیین کننده تر و تاثیرگذارتر است، کما این که سالهاست تاکید سیاستگزاران در سطح جهان، از عدد و رقمِ فرزندآوری و میزان موالید، به کیفیت تولد، رشد و بالندگی فرزندان در هر خانواده معطوف شده است، و در ادبیات علمی و سیاست های جمعیتی و بهداشتی، به جای تنظیم خانواده ترجیحاً از مفاهیمی چون بهداشت باروری که سلامت، بهروزی و تکامل مادر و فرزند، و در نهایت خانواده و جامعه را مد نظر دارد، بهره گرفته می شود.

در چنین شرایطی که ارتقای کیفیت زندگی و بهبود ویژگی های اجتماعی- اقتصادی، و بهداشتی فرد فرد آحاد جامعه اعم از زن و مرد، پیر و جوان، شهری و روستایی، فقیر و غنی به دستورکار مدیران و مسئولین کشورها تبدیل شده، با اینحال، هنوز در بسیاری جوامع، در زندگی روزمره، شاهد مرزبندی های صوری با تبعات منفی هستیم از قبیل این که گروهی از افراد با انگ و برچسب “حاشیه نشین” از مابقی افراد جامعه متمایز می شوند، و به تبع آن، در نتیجه ی وجود چنین مرزبندی های قراردادی و تحمیلی، تفاوت های آشکاری در زمینه ی کیفیت زندگی، بهره مندی از مزایای زندگی اجتماعی و اقتصادی، و خدمات شهری، فرهنگی، بهداشتی، درمانی و غیره در مورد این گروه های برچسب خورده مشاهده می شود. بنا به این گونه تقسیم بندی های ذهنی یا عینی، شهرنشینان، به خودی و غیر خودی تقسیم بندی می شوند، و هر که فراسوی آن خطوط مرئی و گاه نامرئی قرار گرفت، به این نابرابری آشکار در برخورداری از مزایای زندگی اش، منفعلانه، تن در می دهد چرا که هویت اش را از همین برچسب ها کسب و اخذ کرده است. در ادبیات جامعه شناختی سخن از این رفته است که مهم ترین عامل تداوم نابرابری در فرصت ها، و در جایگاه های اقتصادی اجتماعی، پذیرش نابرابری، توسط افراد است. هنگامی که شما جایگاه و شان خود را، هر آنچه به شما یاد داده شده، پذیرفتی، و باور کردی، دیگر تلاشی برای تغییر وضعیت خود نخواهی کرد چرا که تصورت بر این است که تو سزاوار همین بوده و هستی. افراد حاشیه نشین اجتماع و شهر نیز، مرزهایی که ایشان را از سایر افراد جامعه جدا می کند؛ نخست در ذهن خود برپا کرده اند، همین مرزهای ذهنی است که گاه به حالت مرئی تری در می آید، آنچنانکه به عنوان مثال، ما براحتی در سطح کشور از مناطق محروم و مناطق برخوردار سخن می گوییم بدون این که بپرسیم مبنای این که برخی برخوردار باشند و مابقی محروم چه بوده است. مبنای این که گفته شود مناطق حاشیه ای فلان شهر، و به تبع آن، شرایط سکنی، زندگی، امکانات فرهنگی، بهداشتی، درمانی، و رفاهی متفاوتی بر آن مناطق مترتب شود، چه بوده است، جز این که ما و ایشان خود بر آنها برچسب “حاشیه نشین” زده ایم، و ایشان را همان گونه که خواسته ایم، شناسایی کرده ایم و در حد “سزاواری” شان نیز به آن ها خدمات رسانی می کنیم، چرا که استحقاق شان، استحقاقِ برابر با افراد مناطق مرکزی نیست، چرا که آنها در حاشیه ها جای دارند. اگر این ریشه یابی نامگذاری ها، ذهنیت پردازی ها و تبعات مترتب بر آن را بپذیریم، بنابر این تعجبی ندارد که هنگامی که استادی تازه -وارد برای تدریس استخدام می شود او را به گروه هایی یا دانشکده هایی دور از مرکز یا برای تدریس در سال هایی پایین برای دروس مقدماتی تر، می فرستیم تا در آن جا، با آزمون و خطا، درگیر با افرادی که “حاشیه ای” تلقی می شوند، درس هایی نو و تجاربی عملی بیاموزد، معلمان تازه کار را نیز به همان مناطق جنوبی می فرستیم و هر گاه خبره شدند به “مرکز” فرا می خوانیم، پزشکان نیآزموده را نیز به همین ترتیب، در ابتدا به خدمت در حاشیه های کشور و روستاها و همان مناطق جنوبی نا نابرخوردار” می فرستیم، چرا که مردمی که “جنوبی” تلقی می شوند، حتی پزشکی تازه کار را به گرمی استقبال می کنند چرا که اگر او هم نیاید هیچ کس دیگر که “کسی باشد” هم هرگز به سراغ ایشان نخواهد آمد! و البته، می دانیم چرا، و می پذیریم، چراکه آنها حاشیه نشین هستند، شهروندانی درجه دو، که سزاوار همصحبتی با افراد طراز اولی نیستند که هنگامی که به مطب های لوکس و فضاهای زیبای کاری پزشکان طراز اول وارد شوند، ایشان بتوانند بوی نامطبوع عرق بدن و لباس های شان را که از خاک و گل آلوده است متحمل شوند. کسانی که کار گِل انجام می دهند، قاعدتاً باید حد و مرز خود را بدانند، و به بیمارستان ها و مراکز خدماتی “خاص این اقشار با سطوح اجتماعی اقتصادی و درآمدی مشخص” مراجعه کنند و اگر هم به منطقه ی مرکزی ما نزدیک می شوند فراموش نکنند که کارشان به محدوده ی رسیدگی به فضای پاسیو و گل و گیاه باغچه های ما محدود می شود نه هم کلامی با ما یا دریافت خدمات پزشکی و درمانی از ما، که خود دیگر، دیرزمانی است از حاشیه نشینی گذر کرده ایم و به ساکنین مناطق “مرکزی و برخوردار” تبدیل شده ایم.

مفهومِ حاشیه نشینی در کتاب های جامعه شناسی توسعه و اقتصاد، به صور مختلفی تعریف شده است، اما من و شما حاشیه نشینی را نه در کلام که به صورت روزمره از بالا تا پایین شهر “زندگی می کنیم”. حاشیه نشینی همواره مرزی نیست که به صورت جغرافیایی در سطح کوچه ها و خیابان های شهر کشیده شده باشد، حاشیه نشینی مفهومی ذهنی و به عبارت علمی ترش یک سازه یا برساخته ی اجتماعی social construct است. و فرد حاشیه نشین کسی نیست که در آن سوی شهر یا فراتر از حدود منطقه ی معینی از شهر خانه دارد، حاشیه نشین فردی است که در ذهن خود، و دیگران، خود را در محدوده ای “حاشیه ای” و “منزوی” شناسایی می کند، نابرخوردار از مواهب زندگی، با آرزوهایی ، فرصت هایی، و امکاناتی پایین تر از دیگرانی که در مرکز جای دارند: مرکز توجه، مرکز امتیازات، مرکز برخورداری ها، به عبارتی دیگر مرکزی برای از ما بهتران. به این ترتیب، حاشیه نشینان در هر جامعه ای بسیار فراتر از آن هستند که با برخی سرشماری ها اعلام و معرفی می شوند. بسیاری از این حاشیه نشینان اصولاً با سبک و سیاق های سنتی ارزیابی و تخمین، دیده نشده و به حساب نمی آیند! این حاشیه نشینان اند که باید در نظام سلامت و نظام های سلامت دیده شده و بها داده شوند. به امید چنان روزی.

این یادداشت نخست در شماره ی ۲۹۸ نشریه سپید- نشریه پزشکان کشور، در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۹۱ منتشر شده و برای بازنشر به انسان شناسی و فرهنگ ارائه شده است.

Shirin.ahmadnia@gmail.com