انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جنگ‌های زباله‌ای:کشمکش برای عدالت زیست‌محیطی در شیکاگو(۱)

دیوید نگیب پلو برگردان طراوت مظفریان

 

این متن ترجمه فصل اول از این کتاب است:  Garbage Wars: The Struggle for Environmental Justice in Chicago Book by David Naguib Pellow

(انتشارات ام آی تی پرس، ۲۰۰۲)

پسماند، سیاست ها، و بی عدالتی زیست محیطی

از جنبه جامعه شناختی، هیچ گاه بس نیست که به محیط زیست اینطور اشاره را کنیم که باید از آن محافظت شود. سوالی که همیشه باید بپرسیم این است که، (محافظت) برای چه کسی و در برابر کسی؟ (اشنایبرگ، ۱۹۸۰)

پسماند جامد یک واقعیت از زندگی است. تولید پسماند یک کارکرد غیرقابل اجتناب از تمامی ارگانیسم های زنده است. به طور مشابه، شهرها و تمدن‌ها- به عنوان مجموعه های موجودیت بشر- به خودی خود پسماند تولید می کنند، و هزاران سال است که با مسائل بی شماری در ارتباط با دفن زباله و آلودگی دست و پنجه نرم کرده اند. با افزایش جمعیت جهانی، انسداد لندفیل ها، و سرانه بالای تولید زباله (خصوصا در شمال جهانی)، شیوه های دفن زباله هر چه بیشتر و بیشتر مسئله ساز می شود. این شیوه ها معمولا افکار عمومی را دسته دسته می کند و منجر به کشمکش های سیاسی بزرگی میان گروه های مرتبط با حفاظت از منابع طبیعی و آنهایی شده که بر عدالت اجتماعی متمرکزند. اما، همان طور که یک بار نماینده یک شرکت حمل و نقل پسماند در شیکاگو به من گفت، “بالاخره زباله باید یه جایی بره.”
هرچند بشر در جریان پسماند مشارکت دارد، اما به ندرت به طور عادلانه بار مسئولیت مدیریت زباله و آلودگی را سهیم هستیم. ازین گذشته، در بیشتر بخش های دنیا، گروه های اجتماعی که بیشتر منابع طبیعی (“کالاهای” زیست محیطی) را مصرف می کنند، و بیشترین پسماند و آلودگی را تولید می کنند، با احتمال کمتری در نزدیکی تاسیسات مدیریت “بدی”های زیست محیطی زندگی می کنند.
مورد پت جیمز را در نظر بگیرید، که به من گفت رئیسش “درباره بازیافت یک فلسفه داره، اما… درباره انسان ها هیچ فلسفه ای نداره. جیمز یک زن آمریکایی آفریقایی تبار است که در تاسیسات بازیافت پسماند در بخش جنوبی شیکاگو کار می کند. شیکاگو در هر مایل مربع بیشتر از هر شهر دیگری در ایالات متحده لندفیل دارد. درحالی که شهر به طور رسمی بازیافت را اجرا می کند تا “محیط زیست را تمیز کند”، مردمی که واقعا این کار را انجام می دادند بیشتر از آنچه بخواهند، بر سرشان می بارید. کارگران به طور دائمی در معرض تهدیدات بی شمار سلامتی و ایمنی درین کارخانه ها قرار می گیرند، مثل مواد سمی غیرقابل تنظیم که در زمان تفکیک بازیافتی ها در تماس فیزیکی با آن قرار می گیرند. به علاوه، کارگران که با دستمزد پایین کار بیش از حد انجام می دادند، با ارعاب روانشناختی و آزار و اذیت مدیریت هم مواجه می شدند. در نهایت، تاسیسات بازیافت در محلات کم درآمد و یا جوامع رنگین پوست در اطراف شیکاگو جای گذاری می شد که سطح بالای سر و صدا و آلودگی کنونی درین مناطق را تشدید می کرد.
تا حد زیادی، احتمالا این بدترین نوع نابرابری زیست محیطی است، دلیلش همین طنز بی رحمانه ست که: بازیافت باید برای تمیز کردن محیط زیست باشد، درحالی‌که در واقع این برنامه خاص باعث ریختن زباله بیشتری در محل کار و جوامع آمریکایی های آفریقایی تبار و آمریکای لاتینی ها شد. نژادپرستی زیست محیطی عبارت است از قرار گرفتن در معرض آلودگی، مواد سمی و خطراتی که فقیران و مردمان رنگین پوست هر روز با آن مواجه می شوند، که شامل تاسیسات پسماند جامد (گودهای زباله، ایستگاه های انتقال، کارخانه های تصفیه فاضلاب، زباله سوزها)، و صنایع آلاینده دیگر (کارخانجات شیمیایی، کارخانجات فولاد)، بزرگراه ها، مشاغل خطرناک، و بازه ای از “استفاده های ناخواسته از زمین (LULU)” می شود. پس وقتی پت جیمز اشاره کرد که تاسیسات بازیافتی برای کارگران و جوامع خطر ایجاد می کنند (به ظاهر ساخته شدهند تا از ورود پسماند به لندفیل ها و زباله سوزها در مناطقی که هم اکنون اضافه بار دارند، جلوگیری کند)، این نتیجه را گرفت که طنز آن منکوب کننده است. بازیافت، با وجود وعده هایش، فقط یکی از نمونه های نابرابری زیست محیطی است که از خط طولانی شیوه های مدیریت پسماند به قدمت گود محلی شهر و به قدمت تمدن بشر ریشه گرفته است. داستان پت الهام بخش این کتاب شد.

 

چرا جنگ های زباله ای را مطالعه کنیم؟
این یک مطالعه تاریخی و اتنوگرافیک از کشمکش های حول پسماند جامد و آلودگی در مناطق شهری است، خصوصا در جوامع و کارگاه هایی که مردمان رنگین پوست، مهاجران، و جمعیت های کم درآمد زندگی و کار می کنند. خصوصا، من مسیرهایی را کنکاش کردم که زباله را بر جوامع آسیب پذیر تحمیل می کند و اینکه چطور کسانی را که مجبورند در نزدیکی آن زندگی کنند و کسانی که کارشان دفن آن است، تحت تاثیر قرار می دهد. منشا تاریخی نابرابری های زیست محیطی را در جوامع رنگین پوست شیکاگو و در کارگاه هایی مورد کنکاش قرار می دهم که پسماندهای جامد شهری و صنعتی در آن جمع آوری، پردازش و حتی همانجا ریخته می شود. درین جوامع، کشمکش ها نوعا در شکلی از جنبش های اجتماعی و سیاست های محله ای حول این مسئله ظهور می یابد که چطور پسماند را رد یا جذب کنند. در کارگاه ها، این کشمکش ها طبیعت کثیف ترین “کار کثیف” و خطرات شغلی مرتبط با آن را افشا می کند که مهاجران، آمریکایی های آفریقایی تبار، آمریکای لاتینی ها، و آمریکایی های آسیایی تبار در شیکاگو با آن مواجه‌اند.
من از اولین روزهای اسب و کالسکه شروع می کنم و تا کامیون های فشرده ساز و آشغال دانی ها و گودهای رسمی و غیررسمی ( مثلا غیرقانونی)، زباله سوزها، کارخانجات کاهشی، لندفیل های بهداشتی، و تاسیسات بازیابی مواد در مدیریت پسماند و صنعت بازیافت آمریکا پیش می روم. از طریق نمونه گیری از هر دو شیوه خام و “فناوری پیشرفته” در مدیریت پسماند، من پسماند، آلودگی، خطرات، و انسان هایی را دنبال می کنم که با این محصولات جانبی تمدنمان در هر روزی که در خانه ها و جوامعشان نفس می کشند، مواجه اند. هرچند ما در ایالات متحده پسماند و آلودگی بیشتری نسبت به هر ملت دیگری تولید می کنیم، اما می خواهیم از نظر و ذهنمان بیرون باشد. در نتیجه ما در مبارزات دائمی درگیر می شویم تا آن را خارج از جوامع خودمان و برای دیگران نگه داریم: “جنگ های زباله ای”.

دانشمندان نوعا استدلال می کنند که بی عدالتی زمانی رخ می دهد که آشغال ها بر سر فقیران و مردمان رنگین‌پوست ریخته شده یا در معرض خطرات قرار گرفته باشند، چون نسبت به شرکت های سهامی و دولت کمتر قدرتمند هستند. در ادامه یک سناریوی مرتکب-قربانی آمده:
نوعا، یک تولیدکننده حقوقی یا تاسیسات پسماند یا سایت تولید نظامی، بدون اطلاع قبلی در یک محله فقیر، و غیرسفیدپوست خود را جای گذاری می کند. وقتی تاسیسات سرپا شود، آلاینده ها یا پسماند اغلب تاثیرات زیان آور بر سلامتی ساکنان آن منطقه می گذارد و گروه های ساکنان باهم متحد می شوند تا درباره نگرانی های فوریتیشان بحث کنند و یا برای شناسایی منبع تهدید خاص سلامت دست به کار می شوند. اطلاعات بیشتری درباره تاسیسات تخریب گر می خواهند، و این حقشان را پی می گیرند تا بدانند چه چیزی باعث مسائل آنی برای سلامتیشان شده است.
من استدلال می کنم که نژادپرستی زیست محیطی به روش هایی آشکار می شود که پیچیده تر، آزاردهنده تر، و پریشان کننده تر از چیزی است که اکثر گزارش های مکتوب از کشمکش های عدالت زیست محیطی افشا می-کنند. نه تنها صنایع و دولت ها در ارتکاب این اعمال ناعادلانه مقصر هستند، بلکه در بسیاری موارد رهبران محلی خودمان، همسایه های خودمان، و حتی محیط زیستی هایی هستند که عمیقا در ایجاد چنین مشکلاتی دست دارند.
من یک چارچوب عدالت زیست محیطی پیشنهاد می کنم تا بفهمیم چطور و چرا نژادپرستی زیست محیطی جوامع را از بین می برد. این چارچوب بر اهمیت تاریخچه، نقش بسیاری از افراد و سازمان های درگیر، اثرات نابرابری اجتماعی، و قدرت محروم سازی و خلع یَدسازی برای شکل دادن به خروجی چنین مبارزات تراژیکی تاکید می کند.

این اولین مطالعه ژرفانگر از تاریخچه صنایع پسماند درباره کشمکش های زیست محیطی در یک شهر بزرگ است. فقط با درگیر شدن در تحلیل تاریخی مدقانه است که می توانیم امیدوارم باشیم به سوال پیش برنده این کتاب پاسخ دهیم: منشا نابرابری زیست محیطی و نژادپرستی زیست محیطی در ارتباط با سیاست گذاری های مدیریت پسماند جامد در مناطق شهری کدام است؟ با پررنگ کردن کشمکش ها حول دور ریختن پسماند، زباله سوزی، لندفیل سازی، و بازیافت است که من یک دیدگاه گسترده تاریخی و معاصر ازین صنعت را ارائه می کنم: از طریق چرخه زندگی پسماند و مردمانی که به طرق مختلف آن را لمس می کنند. من این کار را با تمرکز خاص بر شهر شیکاگو انجام می دهم درحالی که این روندها و کشمکش ها در یک زمینه جغرافیایی گسترده تر در حال وقوع است.

شیکاگو از بسیاری جهات یک زمینه مناسب است. اول اینکه، یکی از بزرگ ترین شهرهای صنعتی در ایالات متحده است، در نتیجه، یکی از آلوده ترین هاست. شیکاگو که قبلا به عنوان “قصاب خانه جهان” شناخته می-شد، پایتخت بلامنازع صنعت بسته بندی گوشت در طول قرون نوزدهم و بیستم بود. این صنعت منبع اصلی آلودگی آب و زمین در طول آن دوره بود، که این “شهر بادی” را به یکی از چرک ترین مکان های دنیا تبدیل کرده بود. همچنین شیکاگو محیط بسیاری از مبارزات جهانی میان کار و سرمایه و میان گروه های نژادی و قومیتی مختلف بوده است. از کشتار جمعی کارگران توسط پلیس در طول آشوب های میدان هیمارکت (۱۸۸۶) و اعتصاب فولاد جمهوری (۱۹۷۳) گرفته تا خشونت نژادی در طول اعتصاب پولمان(۱۸۹۴) و آشوب نژادی ۱۹۱۹، هوا و آب و خاک شیکاگو با خون کارگران و مردمان رنگین پوستی گلگون شده که توسط اوباشی از زنان، مردان و کودکانی کشته شدند که برای مشاغل، مدارس، محلات یا سواحل آزاد از گروه های “ناخواسته” قومی و نژادی می جنگیدند.

ادامه دارد …