کیث ریچاردز برگردان: رضا اسکندری
جنبش سیاسی کاستریسم در کوبا نام خود را از رهبر سوسیالیست نامدار، فیدل کاسترو، به عاریت گرفته است. فیدل کاسترو روییس، چالش برانگیزترین سیاستمدار نسل خود در جهان غرب محسوب میشود، و در هر دو جبههی مرزبندیهای ایدئولوژیک –که توسط کوباییهای هاوانا از یکسو و کوباییهای میامی از سوی دیگر نمایندگی میشوند- به یک اندازه ایجاد شور و هیجان کرده است. جزییات زندگینامهای او را به خوبی میدانیم: کاسترو، که در ۱۹۲۶ در خانوادهای ثروتمند، اما در ایالت محروم «مایاری» (Mayari) متولد شده بود، در رشتهی حقوق تحصیل کرد، و در سال ۱۹۵۳ نام خود را با رهبری یورش مشهور اما بیثمر به پایگاههای نظامی مونکادا (Moncada) بر سر زبانها انداخت. سخنرانی «تاریخ مرا تبرئه خواهد کرد» (La Historia Me Absolvera) که کاسترو در دفاعیهی خود ایراد کرد، او را سخنرانی مستعد و بلیغ نشان داد. کاسترو پس از گذراندن دو سال در زندان مورد عفو قرار گرفت و به مکزیک تبعید شد؛ و در آنجا توانست جنبش «بیستوششم جولای» (۲۶ de Julio) را –که نام خود را از تاریخ حمله به مونکادا گرفته بود- سازماندهی کند. این سازمان شورشی در سال ۱۹۵۶ از سمت شرق جزیره به خاک کوبا وارد شد و نهایتا حکومت دیکتاتوری فولخنسیو باتیستا (Fulgencio Batista) را در سال ۱۹۵۹ سرنگون ساخت. حکومت انقلابی با برنامهی ملیسازی سرمایههای خارجی، ایالات متحده را از کوبا بیرون کرد و کاسترو، بسته به موضعگیری سیاسی افراد در جهانِ شدیدا قطبیشدهی دوران جنگ سرد، به نمادی از ارادهی شجاعانه یا به الگویی از استبداد کمونیستی مبدل شد.
نوشتههای مرتبط
همانگونه که بحثها و بررسیهای مختلف نشان دادهاند، جایگاه کاسترو در سیاستگذاریهای ایالات متحده، به عنوان یک رهبر مخالف خوان، به افزایش اعتبار او در کوبا و دیگر مراکز مقاومت در برابر سیاستهای خارجی ایالات متحده کمک شایانی کرده است. مباحثات پیرامون نقش کاسترو در سیاست جزیره، عموما بر پیشرفتهای ملت کوبا در سیاستگذاریهای اجتماعی (خصوصا در بخشهای آموزش و بهداشت عمومی) از یکسو، و رویکرد بیمانند کوبا در برابر تمرد و اختلافنظر سیاسی متمرکز بوده است. اما به هر روی، هر بحثی دربارهی کاسترو، به ناگزیر میباید گرایش او به ناسیونالیسم کوبا را نیز در نظر بگیرد؛ خصوصا در جامعهای که تا پیش از به قدرت رسیدن او، به ندرت چیزی مگر تحقیری تکرارشونده را از سوی خارجیها تجربه کرده بود. بدون در نظر گرفتن این مولفه، دشوار بتوان ماندگاری او در قدرت را، آن هم برای بیش از چهار دهه توضیح داد. فرهمندی افسانهای کاسترو انکارناپذیر است، و همین فرهمندی، همراه با غریزهی هوشمندانهی او در حفظ بقای سیاسی، به حفظ جایگاهش یاری رسانده است. اما افزون بر این همه، بیتردید اگر حمایت قابل توجه عموم مردم از او نمیبود، عمر طولانی وی در مقام رهبر کوبا بسیار کوتاهتر از این میشد. از دید بسیاری از افراد، این مناسبات غیررسمی، مولفههای قهری و اقتدارگرایانهی کمونیسم کوبا را تعدیل کرده است.
کتاب توماس پترسون(Thomas Paterson) با عنوان «به چالش کشیدن کاسترو» (Contesting Castro)روایتی جذاب از وسواس واشنگتن دربارهی رهبر کوباست: کسی که سیاستهای خارجی ایالات متحده را در موقعیتهای بسیاری به عنوان یک ابزار مورد استفاده قرار داده است. تمام تلاشهای صورت گرفته برای سرنگونی حکومت کاسترو از طریق خرابکاری، حملهی نظامی، تحریمهای اقتصادی، و حتی تلاش برای ترور، موقعیت کاسترو را هم در داخل کوبا، جایی که هنوز او را تجسمی از استقلال ملی کشور میدانند، و هم در دیگر نقاط جهان به اصطلاح «سوم»، که او را الگویی برای تقلید در نظر میگیرند، ارتقا بخشیده است.
جای تعجب نیست که تصاویر ارائه شده از کاسترو، یا به سمت قداستبخشی به او متمایل شدهاند –که شاید کتاب هربرت متیوز (Herbert Matthews)در سال ۱۹۶۹ و با عنوان «فیدل کاسترو» نمونهای از این گرایش باشد- یا به سمت بخشیدن وجههای شیطانی به او تمایل داشتهاند که نمونهی بارز آن، کتاب سال ۱۹۹۸ آلیسیا کاسترو(Alicia Castro) با عنوان «دختر کاسترو» است. فیدل کاسترو متحدان طبیعی محدودی در منطقه دارد، هر چند در سالهای آغازین قرن بیست و یکم، با انتخاب زنجیرهای از روسای جمهور متمایل به سوسیالیسم در آمریکای لاتین، این تعداد رو به فزونی گذاشته است. لوییز ایناسیو لولا داسیلوا(Lula da Silva) در برزیل، نستور کرشنر(Nestor Kirchner) [و بعد از او، همسرش. م.] در آرژانتین، و لوسیو گوتییرز(Lucio Gutierrez) در اکوادور، همگی ارادهی خود را برای اجرای اصلاحات اجتماعی رادیکال آشکار ساختهاند، اما اینبار، در چارچوبی که [همچون تجربهی کوبا] امکان مداخله را برای ایالات متحده ناممکن میسازد.
ایمیل مترجم: rz.eskandary@gmail.com
جنبشهای اجتماعی آمریکای لاتین – بخش نخست: پرونیسم