تهآ پیتمن برگردان رضا اسکندری
در سال ۱۹۸۵، وقوع دو زلزله زمینهسازی مجموعهای از اعتراضات سازمانیافته در مکزیک شد. در نوزدهم سپتامبر ۱۹۸۵، مکزیک با زلزلهای به قدرت ۱/۸ درجه در مقیاس ریشتر و به مدت نوزده ثانیه به لرزه درآمد. زلزلهای کمی ملابمتر و کوتاهتر نیز غروب روز بعد به وقوع پیوست.
نوشتههای مرتبط
هرچند مرکز هر دو زمینلرزه در اقیانوس آرام و دور از ساحل ایالت میچوآکان (Michoacan) قرار داشت، اما مکزیکوسیتی و به ویژه بافت قدیمی مرکز شهر بیشترین میزان آسیب را در کل کشور تجربه کرد؛ چرا که این نواحی بر زمینهایی نا استوار (بر بقایای یک دریاچهی خشکشده) ساخته شده بود. مشخصا این نه بناهای یادبود چندصدساله، بلکه بلوکهای قدیمی مسکونی نامناسب مرکز شهر و ساختمانهای جدیدتر ساخته شده توسط دولت یا متعلق به آن (مانند بیمارستانها، ادارات دولتی، و مجموعههای مسکونی) بودند که فرو ریختند، چرا که بر اساس راهنماهای بینالمللی زمان خود پیرامون چگونگی تجهیز سازهها برای مقاومت در برابر زلزله ساخته نشده بودند. خسارات وارده توسط این دو زلزله بسیار شدید و قابل توجه بود: آن گونه که پل هابر (Paul Haber) گزارش میکند، برآوردهای خوشبینانه از بیش از ده هزار نفر کشته و بیست و پنج هزار نفر بیخانمان خبر میدهند.
در بازهی هجدهماههی پس از زلزلهها، حکومت مکزیک ناگزیر به بازسازی یا ترمیم هشتادهزار واحد مسکونی شد، و برنامههایی برای اسکان بیش از هشت هزار نفر دیگر تدوین شد که هرچند در عمل بیخانمان نبودند، اما عملا در خانههای دیگران زندگی میکردند. علاوه بر این، این خانههای جدید درست در همان مکان خانههای ویرانشدهی قدیمی ساخته شدند و نه در نواحی بیرون شهر که دولت در آغاز در نظر گرفته بود؛ و این خانههای جدید با قیمتی به شدت تعدیلیافته و با یارانهی بسیار در اختیار افراد قرار گرفت. اما چنین برنامهریزی منطقی و پاسخ مهریانانه به فاجعهای با این ابعاد، بدون سازمانیابی قربانیان (damnificados) –افراد آسیبدیده و در این مورد خاص، بیخانمانها- و اعتراضات تودهای آنها برای دستیابی به اهدافشان امکانپذیر نمیبود.
این مساله که آیا بسیج هزاران نفر از قربانیان، تنها موجد شکلی شدیدا محدود از اعتراضات موفق شهری است، یا آفرینش یک جنبش اجتماعی برای دستیابی به بهبودهایی در شرایط زندگی یا تغییرات اجتماعی رادیکالتری در سطحی عامتر، همچنان محل بحث و مناقشهی پژوهشگران است. از نظر آلن ژیلبر (Alan Gilbert)، تظاهرات تودهای بیش از سی هزار نفر که چندباری در سپتامبر تا دسامبر ۱۹۸۵ روی داد چیزی بیشتر از لحظاتی از اعتراضات موفق شهری نبودند. او معترضین را به واسطهی سازماندهی گسترده و کارآیشان تحسین میکند، اما در عین حال یادآوری میکند که آنها از فرصت فوقالعادهای نیز سود بردند که به واسطهی فشارهای جهانی بر کشور به دست آمده بود: جام جهانی ۱۹۸۶ به واسطهی اعتراضات به خطر افتاده بود. به واسطهی این رویداد، کمکهای جهانی، معطوف به این خواست که مسابقات در مکان از پیش تعیینشدهی خود برگزار شود، دولت مکزیک را قادر ساخت تا به آن شکل به اعتراضات پاسخ دهد. ژیلبر همچنین خاطر نشان میسازد که حتی با وجود این که مکزیک تقریبا تمامی سالهای دههی ۱۹۸۰ را در رکود اقتصادی به سر میبرد، اما این فقط زلزله بود که توانست چنین اعتراضات گستردهای را بر انگیزد. بنابراین، به باور ژیلبر، پاسخ تودهای به زلزله تنها به برطرف ساختن مشکلاتی معطوف میشد که به واسطهی همین رویداد به وجود آمده بودند. این جنبش به سطح گستردهتری از بسیج مردمی علیه حکومت تبدیل نشد که خواهان بهبود شرایط زندگی طبقات محروم، یا به زیر کشیدن ساختارهای سیاسی سنتی و غیردموکراتیک حامیگرایی (تمرکز منافع در دستان منافع حزب سیاسی حاکم به جای کل جامعه) باشد.
دیگر منتقدان نتایج بسیار گستردهتری را برای زلزلههای ۱۹۸۵ در نظر میگیرند. هرچند هابر تصدیق میکند که سازمانهای اعتراضی، مانند اتحادیهی شهروندان و آسیبدیدگان نوزدهم سپتامبر (Union de Vecinos y Damnificados de 19 de Septiembre)، به ناگزیر رادیکالیسم کمتری را در پیش گرفتند و در بسیاری از موارد به ناگزیر برای دستیابی به اهداف خود با حزب حاکم همراه شدند، اما در عین حال یادآور میشود که بسیاری از این سازمانهای مردمی که در نتیجهی زلزله به وجود آمدند، دیرزمانی پس از دستیابی به راهحلهایی مستقیم برای رفع مشکلات برآمده از زلزله به حیات خود ادامه دادند. علاوه بر این، به مرور زمان، بسیاری از این گروهها دامنهی کاری خود را دقیقا به منظور فشار آوردن بر دولت برای بهبود شرایط زندگی و زیرساختهای شهری، و حتی برای ایجاد حکومتی دموکراتیکتر توسعه دادند که این، مشخصا با تعریف آنچه سازندهی یک جنبش مردمی است تطابق دارد.
تعداد قابل توجهی از مهمترین نویسندگان و روشنفکران مکزیک، مانند النا پونیاتوفسکا (Elena Poniatowska) و کارلوس مونسیوائیس (Carlos Monsivais) نیز به آن چیزی پرداختهاند که جامعهی مکزیک از تجربهی اعتراضات پس از زلزله به دست آورد. به باور مونسیوائیس، با وجود پاسخهای توام با اکراه دولت در آغازین روزهای پس از زلزله، مردم مکزیک مجبور شدند تا به صورت بیسابقهای در کنار یکدیگر فعالیت کنند و بدینترتیب، مفهوم جدیدی از «جامعهی مدنی»، از اتحاد اجتماعی و مسئولیت مدنی، و نیز جایگاه نقادانهی فعالی را در برابر دولت ایجاد کردند. هم مونسیوائیس و هم پونیاتوفسکا به طور خاص و با پارهای جزییات، به اظهارنظر پیرامون چگونگی شکلگیری تشکلهای مربوط به زنان طبقهی کارگر، مانند «ائتلاف خیاطهای مبارز» (Promotora de Costureras en Lucha) پرداختهاند که آفرینش خود را مدیون تجربهی اعتراضات پس از زلزله هستند. علاوه بر این، چهرههای انقلابی مانند «سوپرباریو» (Superbarrio) –از لحاظ بصری، کشتیگیری نقابدار و ترکیبی از اِلسانتو (El Santo) و سوپرمن- از دل این اعتراضات آفریده شدند تا از بیخانمانها و فقرا دفاع کنند و میزانی از شوخطبعی ویرانگر را به اعتراضات مردمی تزریق کنند.
ایمیل مترجم: rz.eskandary@gmail.com
جنبشهای اجتماعی آمریکای لاتین – بخش نخست: پرونیسم
جنبشهای اجتماعی آمریکای لاتین – بخش دوم: کاستریسم
جنبشهای اجتماعی آمریکای لاتین – بخش سوم: زاپاتیسم
جنبشهای اجتماعی آمریکای لاتین – بخش چهارم: کارگران روستایی بدون زمین
جنبشهای اجتماعی آمریکای لاتین – بخش پنجم: راه درخشان