انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جلال و سیمین در سنگی بر گوری

کتاب سنگی بر گوری کتابی در گونۀ خودزندگی‌نامه از جلال آل احمد است که در سال ۱۳۴۲ به نگارش درآمد. این کتاب را آل احمد در زمان حیاتش منتشر نکرد. اما بعد از مرگ او برادرش شمس آل‌احمد آن را در سال ۱۳۶۰ به چاپ ‌رساند. این کتاب در سال ۲۰۰۸ به انگلیسی ترجمه و در سری کتابخانه ایرانیکا قرار گرفت. کتاب در ژانری است که کمتر نویسنده‌ای چنین جسارتی به خود می‌دهد تا وارد آن شود مخصوصاً که محوریت کتاب بر نقیصه‌ای‌ در خود نویسنده باشد. جلال آل‌احمد در این کتاب با زبانی صریح و بی‌پروا و گاهی با طنزی تلخ عقیم بودنش را نشانه می‌رود. هرچند شاید به خاطر این خودافشایی برخی حس ترحم نسبت به جلال داشته باشند اما این جسارت او خود می‌تواند سرمشقی برای دیگران نویسندگان در حوزه خودزندگی‌نامه نویسی باشد. هرچند کسانی مانند حسین سناپور بر این باور هستند که سنگی بر گوری که با گره‌افکنی آغاز و با گره‌گشایی پایان می‌یابد، لزوماً یک زندگی‌نامه خودنوشت یا شرح حال نیست و متنی است «منسجم» که بر پی‌رنگ استوار است؛ بنابراین متنی داستانی است که بر یک خودزندگی‌نامه بنا شده‌است (سناپور، آغازکنندگان رمان مدرن ایران: ۶۶).
این کتاب کم‌حجم را می‌توان از ابعاد مختلف مورد واکاوی قرار داد. می‌توان به زبان روایت پرداخت که با زبان اول شخص باسادگی و روانی و جملات کوتاه برخی از تابوها را کنار می‌گذارد و در مورد خصوصی‌ترین مسائل بدن و از کم بودن میزان اسپرم خود سخن می‌گوید. می‌توان از بعد روان‌شناختی به حس نیاز مبرم جلال و همچنین سیمین به داشتن فرزند و درگیری ذهنی جلال با خودش پرداخت. جلال تحت تاثیر سایه فرهنگ مجبور به تحمل «دیکته‌‌شده»‌های فرهنگی است که مدام به او القا می‌شود (کاویانی، موسوی، ۱۳۸۰: ۸). بافت و ساختار جامعه سرزنش‌گر را مدنظر قرار داد که چگونه با حرف و حدیث خود آنها را تحت فشار و طعنه قرار می‌دادند و آنی آنها را رها نمی‌کنند. جلال درگیری‌های فلسفی هم با خود داشته است که اصلاً داشتن فرزند خوب است یا نه؟ آیا فرزند می‌تواند لزوماً تداوم انسان باشد؟ رگه‌های آداب مردم‌شناختی هم در داستان وجود دارد که می‌توان به آنها هم توجه خاص داشت مانند سرب ریختن بر روی سینه خواهرش که سرطان سینه داشته است. بدن محوریت مهمی در داستان دارد و می‌توان از بعد نظریه‌های بدن به داستان پرداخت، بدن جلال، بدن سیمین، بدن خواهر جلال جایگاه ویژه‌ای در پیشبرد داستان دارند. بدن آنها سرنوشت آنها و هویتشان را می‌سازد، جلال مدام درگیر بدنی است که قدرت بارور کردن ندارد و بدن زنش که مجبور است آن را در پیش چشمانش به دست پزشک زنان مرد بسپارد. بدن برای خواهرش قداست دارد و حاضر است سرب داغ بر روی سینه‌اش بریزند تا بلکه مداوا شود و حتی حاضر است بمیرد اما زیر دست پزشک مرد نرود تا سینه‌اش را بردارد.
جلال حس عمیق و رنج درونی خودش را به محو تحسین‌برانگیزی به تصویر می‌کشد، و این می‌تواند برای یک نویسنده ماهر امتیاز مثبت محسوب شود. این تفکر جلال که نوشته‌ها می‌توانند جای فرزند را برای یک نویسنده بگیرند و به او تداوم بخشند نه تنها یک دلداری دلخوش‌کنک نیست، که طرفداران خاص خودش را دارد. کسانی مانند سقراط آیا در فرزندانشان ماندگار شدند یا در آثار و شاگردانی همچون ارسطو که پروراندند؟ به اعتقاد من تفکر عمیق فلسفی در آن نهفته است که در روزگاری که ما در آن به سر می‌بریم و بسیاری از افراد آگاهانه و خودخواسته از قید فرزنددار شدن می‌گذرند بیشتر قابل درک است. جلال اگر در این روزگار زندگی می‌کرد جدای از اینکه احتمال درمان شدنش وجود داشت، ممکن بود با سیمین به این نتیجه برسند که بچه‌دار نشوند. جلال به این اندیشه را به روشنی زیر سئوال می‌برد که هر کسی خودش را در فرزندان و نوادگان و نتیجه‌های خود مستدام می‌کند. مگر ما خودمان چه اندازه شبیه پدربزرگمان هستیم و یا اصلاً چه از پدربزرگ پدربزرگ‌مان می‌دانیم. «عاقبت این زنجیر گذشته و آینده را از یک جایی خواهد گسست» (سنگی بر گوری: ۱۳۶۰: ۹۲) آیا جلال واقعا آخرین سنگ مزار اجداد خویش بود یا با نامش توانست این اجداد را با تاریخ پیوند دهد؟
اما سئوال مهم دیگر اینجاست که چرا جلال در زمان حیاتش این کتاب را چاپ نکرد؟ آیا به احترام سیمین بوده است که تن به چنین کاری نداد؟ این را از آن جهت می‌گویم که سیمین «سنگی بر گوری» آن سیمینی نیست که جامعه ادب و هنر می‌شناسد. بنابراین وجهی دیگر که می‌توان با آن به سراغ این کتاب رفت، نگاهی جنسیتی است. سیمین در این کتاب در حد یک زن سطحی و خاله‌زنک تنزل پیدا کرده است. اگر کسی سیمین را نشناسد و یا اثری از او نخوانده باشد، با خواندن این اثر فکر می‌کند زن جلال زنی معمولی و صرفاً در حسرت فرزند بود. شما از عمق وجود و روح سیمین در این اثر چیزی در نمی‌یابید، از سیمین نویسنده و بانوی رمان‌نویس خبری نیست. غیر از یکی دو مورد جلال اسم «سیمین» را نمی‌آورد و مرتب می‌گوید «زنم». بردن اسم خاص، نشان از صمیمت و نزدیکی و حس تعلق دارد، اما به کار بردن واژه «زنم» مخاطب را بیشتر به وادی می‌برد که زن و شوهری صرفاً رابطه‌ای رسمی است که باید در برهه‌ای از زندگی رخ دهد. «زنم» دور است، نه در آن صمیمیتی نهفته است و نه حس تعلق و دوستی. فقط در حد همان زن کسی بودن است. موجودی که برای ارضای غریزه جنسی و تولید مثل کاربرد دارد. در این کتاب هیچ نشانی از عاشقانه‌های سیمین و جلال نیست، گویی هیچ عشقی هیچ‌گاه در میان نبوده است و «زن» جلال را هم پدر و مادرش برایش انتخاب کرده بودند.
در مصاحبه‌ای با کیهان فرهنگی در سال ۱۳۶۶ سیمین بیان می‌کند «قریب صدنامه هم بود که به همدیگر نوشته بودیم- از آغاز آشنایی و عشق تا ازدواج- هروقت از هم دور می‌ماندیم و یکی از ما به سفر می‌رفت. این نامه‌ها را به ترتیب تاریخی جمع‌آوری کرده بودم…. پس از چاپ سنگی بر گوری به سراغ نامه‌ها رفتم تا با خواندن آنها تلخی بی‌وفایی منعکس در سنگی بر گوری را با شیرینی وفای مندرج در نامه‌ها جبران کنم…» («یاد جلال آل احمد در گفتگو با سیمین دانشور»، ۱۳۶۶: ۷) سیمین رنجیده از آن تصویری است که جلال از او در این کتاب ترسیم کرده است و آن نامه‌های عاشقانه را پناه و مامنی عاشقانه می‌دانست.
مسئله دیگری که باید آن را مورد توجه قرار دهم مهجور ماندن سیمین در ناکامی در بچه‌دار شدن است. آن کسی که نمی‌تواند بچه‌دار شود جلال است و نه سیمین. اما اصلاً در روند داستان به این مسئله اشاره نمی‌شود که چرا سیمین مسیر زندگیش را تغییر نداد؟ چه قدر جای پررنگ ساختن عشق در این کتاب خالی است، به راستی چرا سیمین به پای جلال عقیم نشست و از او جدا نشد تا در ازدواجی دیگر صاحب فرزند شود؟ جالب این است که اصلاً خود جلال یا اطرافیان به سیمین پیشنهاد نداده‌اند که جدا شود، اما به جلال این پیشنهاد را دادند که زن دیگری بگیرد شاید در ارتباط با زن دیگر شانس بچه‌دار شدنش بالا رود! این به وضوح بر اندیشه‌ای مردانه حاکم آن زمان استوار است. جلال ظاهراً چندان خودش را مدیون این فداکاری سیمین نمی‌بیند هرچند گاهی پیشنهادهایی به سیمین می‌دهد که بیشتر از پیشنهادی انسان‌دوستانه، طعنه‌ای زهرآگین است:
– میدانی، زن؟ می‌بینی که از من کاری بر نمی‌آید. یا خیالش را از سر به در کن. یا برو تلقیح مصنوعی. با سرنگ هم بچه دار می‌شود… که چشم‌هایش از وحشت گرد شد. و من دیدم که در زمینۀ عصمت قرون وسطایی او جز با خشونت قرن بیستمی نمی‌شود چیزی را کاشت. این بود که حرف آخر را زدم:
– می‌دانی زن؟ در عهد بوق که نیستیم. بچه می‌خواهی؟ بسیار خوب. چرا لقمه را از پشت سر به دهان بگذاری؟ طبیعی‌ترین راه این که بروی و یک مرد خوش تخم پیدا کنی و خلاص. من از سربند آن دکتر امراض زنانه مزۀ قرمساقی را چشیده‌ام. هیچ حرفی را ندارم. فقط ندانم کیست. شرعاً و عرفاً و مجازاً. (سنگی بر گوری: ۱۳۶۰: ۳۱)
جلال در این کتاب نه ناز سیمین را می‌‌کشد و نه قربان صدقه‌اش می‌رود و نه دلداریش می‌دهد. این کتاب می‌تواند ذهن خواننده را پر کند از سئوال‌هایی که نمی‌توان به راحتی برای آنها پاسخی یافت: آیا اگر سیمین هم بچه‌دار نمی‌شد، باز هم جلال اینگونه به پای او می‌نشست؟ جلال حتی در سفری که به خارج از کشور رفته بود، به نام درمان در آنجا چند روزی با دختری رابطه جنسی برقرار می‌کند بلکه از او بچه‌دار شود، رابطه‌ای که بعد از اینکه به ایران می‌آید سیمین از آن بو می‌برد. آن «بی‌وفایی» را که سیمین در مصاحبه به آن اشاره می‌کند احتمالا منظورش همین است. شاید اگر سیمین بچه‌دار نمی‌شد، جلال مانند «رضا»ی فیلم «لیلا»، در حق سیمین لطف می‌کرد و در حالی که همچنان همسر سیمین می‌ماند، همسر دیگری اختیار می‌کرد.
با همۀ این اوصاف، شاید این کتاب صرفاً در حکم تخلیه روانی برای خودش بود و به‌خاطر سیمین آن را چاپ نکرد هرچند خود سیمین در همان مصاحبه می‌گوید «تصور نمی‌کنم چاپ این اثر به قصد مخدوش کردن جلال صورت گرفته باشد. تمام آثار هر نویسنده‌ای به هر جهت بایستی به چاپ برسد. هر نویسنده‌ای به مرور زمان تغییر و تحول می‌یابد، چنانکه حتی عشق و وفا هم ممکن است در او پایدار نماند.» («یاد جلال آل احمد در گفتگو با سیمین دانشور»، ۱۳۶۶: ۶). او در مقابل مسائل ناشی از عدم بچه دارشدن و چاپ سنگی بر گوری بر این باور است «یکی از قانون‌هایم این است که در برابر هر مشکلی صبر پیشه می‌کنم و مسکوتش می‌گذارم تا به کمک مرور زمان، سنگینی و وزن خود را در ذهنم از دست بدهد، بعد دربارۀ آن مشکل می‌اندیشم و اگر توانستم آنرا حل می‌کنم وگرنه با آن کنار می‌آیم و فراموشش می‌کنم.» («یاد جلال آل احمد در گفتگو با سیمین دانشور»، ۱۳۶۶: ۷). «همۀ پرسش‌کنندگان می‌خواستند بدانند آیا با چاپ کتاب سنگی بر گوری بر من ستم رفته؟ و یا آیا جلال بر من ستم روا داشته؟ تصور نمی‌کنم، و تازه اگر هم ستمی رفته باشد، متابعت از قانون سری بی‌اعتنایی، نسخۀ مجربی است. در آخرین تحلیل، در این کتاب نشان داده شده که جلال در موقعیتی خاص و در حالت روحی خاص، مبتلای من نبوده، خوب نبوده باشد.» («یاد جلال آل احمد در گفتگو با سیمین دانشور»، ۱۳۶۶: ۷). تناقضاتی در مورد اجازه سیمین در مورد چاپ کتاب وجود دارد، اما با این سخنانش به نظر می‌رسد با اجازۀ او این کتاب چاپ نشده است، هرچند با چاپ آن کنار آمده بود.
منابع:
آل احمد، جلال (۱۳۶۰). سنگی بر گوری، رواق.
دانشور، سیمین (۱۳۶۶). «یاد جلال آل احمد در گفتگو با سیمین دانشور»، نشریه کیهان فرهنگی، ۴۲، ۳- ۱۱.
سناپور، حسین (۱۳۹۷). آغازکنندگان رمان مدرن ایران، چشمه.
کاویانی، حسین، موسوی، اشرف‌السادات (۱۳۸۰). «بررسی روان‌شناختی کتاب «سنگی بر گوری، جلال آل‌احمد ۱۳۶۰»»، فصلنامۀ بارورری و ناباروری، پاییز ۸۰.