این مطلب در تاریخ ۷ آبان ۱۳۹۷ در همین وبگاه منتشر و اکنون در تاریخ ۵ شهریور ۱۴۰۱ بازنشر میشود.
همواره نزدیکی اساطیر و آیینها و شباهت تفاسیر آنها شگفتانگیز است. در اینجا به شرح جشن اکیتو میپردازم که همچون نوروز ما ایرانیان در اول بهار برگزار میشده، و دوازده روز ادامه مییافته، و مشابه باور ما که در نوروز نظم (ارته) بر خائوس (خواء) فایق میشده و نظم بهار پس از هرج و مرج زمستان، و خشکی و سرما میآمده، در باور بینالنهرین نیز البته با رمزپردازی دیگرگونهای، جنگ میان نظم و خائوس(بینظمی) و جشن پیروزی نظم در اول بهار برگزار میشده.
جشن باستانی اکیتو، از جشنهای بینالنهرین بوده که به میانهی هزارهی سوم ق.م برمیگردد. اکیتو یا اکیتوم (به سومری اکیتی سنونم، معنای لغوی آن درو کردن جو است؛ به اکدی اکیتو یا رش شاتین ، به معنای سر سال) این جشن بهارانه در میان سومریان، آشوریان، بابلیان و کلدانیان برگزار میشد. به نظر میرسد اکیتوی سومری از اسطورهی سقوط اینانا خدا-مادر خدایان، به عالم زیرین و زندگی دوبارهی او و بازگشت او به زمین، که متعلق به عصر مفرغ بوده، سرچشمه گرفته باشد.آغاز جشن اکیتو پس از رؤیت اولین هلال قمر در اعتدال ربیعی بود، و مدت زمان آن از ۲۱ آدار تا ١ نیسان به طول میکشید. (بین ماه اسفند و فروردین) و دوازده روز ادامه داشت. نام اکیتو از واژهی سومری به معنای جو آمده است. در ابتدا دو جشن یکی برای کاشتن جو در پاییز و دیگری برای دِرو کردن آن در بهار [همزمان با جشن مهرگان و جشن نوروز]، یعنی در دو نیمهی سال تقویم سومری برپا میشد. جشن اکیتوی سومری به افتخار انکی و انلیل بود؛ انکی خدای زمین و آبهای زیرزمین بود؛ انلیل خدای هوا و طوفان، که سرنوشت بشر را بر روی زمین رقم میزد. بعد از پیروزی بابل بر سومر، جشن اکیتو در بابل از منظر دین، اسطوره و آیین نقشی محوری یافت، و پس از قدرت و عظمت بابل (۲۰۰۰ق.م) مردوخ مقام اول را در میان خدایان به دست آورد، جشن اکیتو یا جشن سال نو بازسازی پیروزی مردوخ بر نیروهای ویرانگر و جلوگیری از خدای خائوس و هرج و مرج برای سلطه بر جهان بود. این جشن به افتخار پیروزی مردوخ بر تیامت برگزار میشد. مردوخ یا مروتوک به معنای گوسالهی خورشید، بزرگترین پسر خدای زمین ائا بود (ائا همذات با انکی سومری، خدای زمین و آبهای زیرزمین) مردوخ از آب شیرین و رود نخستین، و تجسم عمل بارورکنندهی آبها به وجود آمده بود. او موجب رشد رستنیها و دانهها بود. مردوخ بر تیامت خدایبانوی خائوس و آبهای شور پیروز شد، و پس از پیروزی، مردوخ خدای نور و زندهکنندهی مردگان، آگاه بر اندیشهی خدایان، ناظم جهان و برقرارکنندهی عدالت، و خدای خالق شد. در زمان حمورابی(۱۸۰۰ ق.م) مردوخ از وجه اخترشناسی با ستارهی یوپیتر مرتبط شد. او از جسد تیامت آسمان و زمین را خلقت کرد.
نوشتههای مرتبط
روز اول تا سوم: جشن اکیتو در ِاسگیلهÉsagila برگزار میشد. اسگیله واژهای سومری به معنای معبد یا پرستشگاه مدور است و بعد از سومر، بابلیان در شهر بابل، اسگیلهای به افتخار مردوخ و همسرش صربانتیومsarpanti، در زمینی به مساحت ۳۸۵۰۰۰متر مربع بنا کردند که در جنوب آن زیگوراتی هفت طبقه به نام اِ تِمِن- انکی به معنای خانه یا پرستشگاه زمین و آسمان ساخته شده بود، (که در بنواژهشناسی، اتمن برابر اَسِمِن اوستایی به معنای آسمان و انکی از اِن به معنای خدا وکی به معنای زمین ترکیب شده بود). هر قاعدهی این زیگورات ۹۰ متر و ارتفاع آن ۹۱ تا ۷۰ متر بود. در طول این سه روز جشن، کاهن اسگیله، مزامیری غمگنانه را با دیگر کاهنان به آواز میخوانند و مردم با ترجیعبندی غمآلود با حالت ترسی از ناشناخته جواب میدهند. ترس از ناشناخته موجب است که کاهن اعظم در این سه روز رو به اسگیله بایستد و از مردوخ تقاضای عفو کند و از او بخواهد بابل شهر مقدس را حفظ کند و برایش نعمت بیاورد. این مزامیر موسوم به «راز اسگیله» بودند.
روز چهارم: در روز چهارم همان آیین سه روز قبل تکرار میشود. قبل از طلوع آفتاب کاهنان به آسمان نگاه میکنند تا ستارهی مقدس اخره (اوستایی اختره) را رؤیت کنند. و در طول روز حماسهی خلقت «انوما الیش» را قرائت میکنند. انوما الیش قدیمترین حکایت تولد خدایان و خلقت جهان و خلقت بشر است. وجه تسمیهی این حماسه اولین کلمهی آن یعنی انوما الیش است که به معنای «زمانی در آن بالا» است، انوما الیش را بر چندین کتیبهی گلی در سلطانتپه، نینوا، کیش و بابل به دست آوردهاند؛ در روایت سومری انوما الیش، انلیل و انکی خدایان خالق هستند و در روایت بابلی آن، مردوخ خدای خدایان و خالق کل جهان است . انوما الیش بیان میدارد که چگونه همهی خدایان بعد از پیروزی مردوخ بر تیامت، در وجود مردوخ به وحدت رسیدند. در مراسم اکیتو، قرائت این حماسه مقدمات و آمادهسازی برای ورود شاه بابل در روز بعد است. در طول شب چهارم نمایشی اجرا میشود که بر مبنای نعت مردوخ است.
روز پنجم: مراسم اطاعت و فرمانبرداری شاه بابل در مقابل مردوخ است. شاه، درباریان، کاهنان و مجسمهی خدایان از دروازهی ایشتار عبور میکنند تا به بیت اکیتو که مراسم در آن برگزار میشود، برسند و وارد اسگیله شوند. آنها به محراب اسگیله میروند که کاهن اعظم به تجسم مردوخ آنجا ایستاده. کاهن به شاه نزدیک میشود، و جواهرات، گرز شاهی، و حتی تاج شاه را برمیدارد، که نماد خلع شاه از مال دنیا و تسلیم و اطاعت او از مردوخ است. بعد وقتی شاه بر محراب زانو میزند، کاهن به تجسم مردوخ، به سختی بر صورت او سیلی میزند و شاه شروع به خواندن مزموری به ستایش مردوخ و استغاثهی عفو از مردوخ میکند. بعد کاهن اعظم در نقش مردوخ میگوید: «مترس از سخنان مردوخ چون او دعای تو را شنیده است و قدرت تو را افزایش میدهد و عظمت قلمرو تو را بیشتر میکند.» بعد شاه میایستد و کاهن اعظم جواهرات، گرز و تاج او را پس میدهد. بعد دوباره او را سیلی میزند و آرزو میکند که شاه گریه کند چون اشک به نشانهی اطاعت بیشتر او از مردوخ و شناخت قدرت مردوخ تعبیر میشود. جالب است که شاهان بزرگ بابل چون ابوکدنصر دوم(۶۰۵-۵۶۲ق.م) که ویرانگر یهودیه و هیکل اول اورشلیم در ۵۹۷ ق.م بوده و خود را شاه شاهان میخوانده ، سالی یکبار به یک چنین مراسم خفتباری برای شاهان تن در میداده. و اجازه میداده که کاهن اعظم، شاه را از جواهرات و تاجش خلع کند و بر صورتش سیلی بزند. و بعد قدرت را به او برگرداند. این عمل هم به نشانهی آن بوده که قدرت شاهی را مردوخ میدهد و مردوخ پس میگیرد و هم اینکه شاه با خدمت به مردوخ و پیروان مردوخ، در مقام خود ابقاء میشود. پس این جشن بهاری نه تنها زندگی دوبارهی طبیعت است بلکه نشانهی بقای حکومت هم هست. بدین ترتیب این جشن نشان میدهد چگونه قدرتمندترین فرد زمین، در مقابل بزرگترین خدا سر تسلیم فرود میآورد. و مزامیری که توسط مردم قرائت میشود، ایمان آنها را به خدای بزرگ مردوخ نشان میدهد. در انتهای روز پنجم بر طبق روال اکیتو، نمایشی اجرا میشود و در آن نمایش مجسمهی مردوخ همراه با مجسمهی خدایان، وارد پرستشگاه اسگیله میشود؛ اما طرفه اینکه در این نمایش به سنت انوما الیش خدایان همدست تیامت، دیو خائوس و خدایبانوی آبهای شور میشوند و با مردوخ میجنگند. مردوخ زندانی تیامت میشود، و منتظر ورود پسرش نبو(ریشهی اصلی واژهی نبی به معنای منجی) میشود تا او را از نیستی و نابودی نجات دهد و جلال او را به او بازگرداند.
روز ششم : در روز ششم جنگ تیامت با مردوخ ادامه مییابد. آن روز، روز پر آشوب و پرهیاهویی است. عروسکهایی که در روز سوم ساخته شدهاند، سوزانده میشوند و جنگی نمایشی و مضحک انجام میگیرد. این آشوب و هیاهو نشانهی آن است که بدون مردوخ این مملکت دایم در حال هرج و مرج و خائوس خواهد بود. خدا نبو پسر مردوخ با قایق به همراه خدایان شجاع دستیارش وارد میشود. خدایان همراه نبو به صورت مجسمههایی که به مناسبت جشن ساخته شدهاند، سوار بر قایق هستند. جمعیت بیشماری از مردم پشت نبو به طرف اسگیله پیاده حرکت میکنند، تا به مردوخ که در اسگیله زندانی است، برسند و با هم آواز میخوانند : «به اینجا کسی میآید تا جلال پدر زندانی ما را به او برگرداند.»
روز هفتم: در این روز نبو پدرش را از زندان تیامت نجات میدهد. خدایان شرّ، مردوخ را پشت دروازهای عظیم زندانی کرده بودند و مردوخ تا زمان ورود نبو میجنگیده. بعد نبو دروازه را در هم میشکند و وارد اسگیله میشود؛ سپس جنگ میان خدایان خیر و شرّ ادامه مییابد. سرانجام نبو پیروز میشود و مردوخ را آزاد میکند.
روز هشتم: هنگامی که مردوخ آزاد میشود، مجسمهی خدایان در تالار سرنوشت «اوبشو-اوکینا» Ubshu-Ukkina گرد آوری میشود، تا مقام مردوخ به عنوان خدای خدایان تثبیت شود، و در آنجا تصمیم گرفته میشود که نیروی همهی خدایان جمع شودو به مردوخ بپیوندد. در اینجا شاه و مردم از همهی خدایان تقاضا میکنند تا از اقتدار و شرف مردوخ حمایت کنند و این رسم نشانهی آن است که همهی خدایان به اطاعت مردوخ گردن مینهند و مردوخ خدای خدایان در مقام خود یگانه میشود.
روز نهم: در روز نهم مراسم اکیتو، در محلی به نام خانهی اکیتو جشن گرفته میشد. خانه یا بیت اکیتو را آشوریان نینوا به زبان باستان «بیت اکریبی» Bet Ekribi(خانهی مزامیر) مینامیدند، و حدود دویستمتری بیرون دیوارهای شهر بود. در بیت اکریبی درختان بلند و سرسبز کاشته شده بود و در طول سال با دقت آبیاری و هرس میشدند. جشن اکیتو با دستافشانی و پایکوبی جماعت به خاطر بازستانی قدرت مردوخ و نابودی نیروهای شرّ و با احترام نسبت به مردوخ خدایی که او را خالق طبیعت میدانستند، در بیت اکریبی ادامه مییافت.
روز دهم: در روز دهم خدا مردوخ با خدایان عالم زبرین و زیرین جشن میگرفت. در این روز مجسمهی خدایان دورادور میز عظیم مخصوص ضیافت چیده میشد. سپس مردوخ شبانه به شهر باز میگشت تا ازدواج خود را با صربانتیوم(سرپانتی) در محلی که زمین و آسمان به هم وصل میشوند، جشن بگیرد، و چون خدایان گرد میآمدند، همین ضیافت را بر زمین برپا میکردند. اینجاست که شاه هم در ضیافت حاضر میشد و در مراسم نمایش ازدواج کاهنهی اعظم اسگیله که نقش صربانتیوم را ایفا میکرد و کاهن اعظم که نقش مردوخ را ایفا میکرد، شرکت مینمودند. در این نمایش مردوخ و صربانتیوم در مقابل مردم بر تخت مینشستند و شعری متناسب با مراسم را قرائت میکردند. مراسم ازدواج این دو نشانگر زنده شدن بهار بود.
روز یازدهم: خدایان همراه شده، و در تالار سرنوشت «اوبشو-اکینا» با خدا مردوخ ملاقات میکنند. در همان جایی که در روز هشتم برای بار اول او را ملاقات کرده بودند. این بار آنها جمع شدهاند تا در مورد سرنوشت پیروان مردوخ تصمیم بگیرند. به طور کلی فلسفهی خلقت آشور باستان را پیمانی بین آسمان و زمین میدانستند، و انسان میبایست در تمام طول عمر خود و تا زمان مرگ در خدمت خدایان باشد، بدین ترتیب شادی خدایان کامل نمیبود مگر اینکه آدمیان هم شاد باشند. بدینقرار سرنوشت انسان این بود که شادی فقط در صورتی به او تعلق میگرفت که به خدایان خدمت کند. پس در روز یازدهم مردوخ و خدایان پیمان خود را با بابلیان تجدید میکردند و به شهر قول میدادند که یک گشت دیگر فصول را با آنها باشند. پس از تجدید پیمان با آنان، مردوخ و خدایان به آسمان بازمیگشتند.
روز دوازدهم: در آخرین روز اکیتو، مجسمهی خدایان به اسگیله مردوخ باز گردانده میشوند و روزهای زندگی در بابل، نینوا، و دیگر شهرهای آشور از سر گرفته میشود . مردمان شروع به کاشتن بذر جو میکنند و برای یک دورهی دیگر چرخش فصول آماده میشوند.
این جشن، در عصر آهن بعد از نابودی بابل هم ادامه یافت. شاه آشور سناخریب(یا سیناخریب یعنی سین- خدای ماه- جانشین برادران شد) در ۶۸۳ق.م یک بیت اکیتو بیرون دیوارهای آشور ساخت و بیت اکیتوی دیگری بیرون نینوا ساخته شد.
در جشن اکیتو مردوخ به صورت خدای تولد-مرگ-تولد دوباره دیده میشود. نشانهای از دورهی زراعی است. مردوخ در عالم زیرین به توسط تیامت و خدایان شرّ زندانی میشود و دوباره در روز سوم برمیخیزد. نشانهای به موازات مرگ و رستاخیز مسیح در ایستر(پاک). این اندیشهی مرگ و رستاخیز خدا در اساطیر خاورمیانه رایج است در اسطورهی تموز نیز دیده میشود، تموز در اساطیر بابل شوهر ایشتار و خدای گیاهان و رستنیها بود. که مرگ و حیات دوبارهی او نماد گردش ماه است. در زبان عبری تموز به معنای ماه است. همذات سومری تموز، دوموزی شوهر اینانا خدایبانوی عشق یا ملکهی آسمان بود. دوموزی به دست گرازی کشته شد و دوباره زنده شد، مانند اوزیریس مصری که میمیرد و باز زنده میشود. کنعانیان او را ادونای، یا خدای من خواندهاند که ادونیس یونانی همذات اوست. ادونیس جوانی زیباروی که آفرودیته عاشق او شد و معشوق حسودش آرس، گرازی را به سراغ ادونیس فرستاد و او را کشت و با وساطت زئوس ادونیس دوباره زنده شد.
این مطلب مربوط یه ویژه نامه نوروزی سال ۱۳۹۷ انسان شناسی و فرهنگ است.