معرفی کتاب «جامعه شناسی هنرها: شرحی بر اشکال زیبا و مردم پسند»
کتاب جامعه شناسی هنرها؛ شرحی بر اشکال زیبا و مردم پسند هنر، از معدود کتابهای حوزه ی جامعه شناسی هنر است که کلیت این حوزه را به همراه نمونه های بسیار از تحقیقات مرتبط، به علاقه مندان معرفی می کند و همانند یک کتاب مبانی دارای اهمیت است. کتاب در چهار بخش و پانزده فصل نوشته شده و در انتهای اکثر فصول مطالعه ای موردی برای نشان دادن چگونگی استفاده ی عملی از مباحث نظری اضافه شده است.
نوشتههای مرتبط
این کتاب کتابی است درباره ی جامعه شناسی هنرها. عنوان کتاب از این نظر گویاست. اما شاید مراد من از واژه ی هنر و نیز اصطلاح جامعه شناسی هنر چندان روشن نباشد. هنر کلمه ای است دارای بار ارزشی که تصوراتی از بهترین ها را که در قالب کلمات قلم خورده اند یا روی بوم نقش بسته اند، به ذهن متبادر می کند. در کتاب حاضر واژه ی هنر در شکلی این جهانی تر و وسیع تر به کار می رود. هنر شامل محصولات ملموس، دیدنی یا شنیدنی کوششی خلاقه است؛ و بنابراین نه تنها هنرهای زیبای سنتی، بلکه هنرهای عامه و مردم پسند را نیز در بر می گیرد (ص ۲۷).
مترجم کتاب خانم اعظم راودراد به نقاط قوت و ضعف کتاب اشاره کرده اند که در این بخش به اختصار به بیان این نکات پرداخته می شود؛
از جمله نقاط قوت این کتاب جامعیت آن در رابطه با محورهای مطالعه ی جامعه شناختی هنر است. کتاب حوزه های موضوعی و رویکردهای نظری را اولویت قرار داده و هر جا که لازم بوده از نظریه پردازان نام برده و نظریاتشان را توضیح داده است. نکته دیگر اینکه تکیه ی کتاب بر داده های تحقیقاتی و نه صرفا مباحث نظری است. به علاوه اینکه در بخشهای مختلف کتاب برای تأیید یا توضیح ادعاهای نظری مطرح شده به نتایج تحقیقات دیگر نیز اشاره می شود. کتاب همچنین از نظر در برگیری همه ی انواع هنر از جامعیت برخوردار است. در این کتاب هنر به سه دسته ی هنرهای زیبا، هنرهای مردم پسند و هنر عامه تقسیم شده و از نظر تحقیق و تحلیل جامعه شناختی اهمیت یکسانی بدان ها داده شده است.
در ارتباط با نقات ضعف کتاب بایستی اشاره کرد از فصل چهارم به بعد که کتاب به حوزه ی بحث الماس فرهنگی وارد می شود، تقسیم بندی فصول متناسب با تقسیم بندی مفهومی که خود الکساندر در الماس فرهنگی مطرح کرده صورت نگرفته است. وی در استعاره ی الماس فرهنگی که ابتدا توسط خانم اندی گریزوولد مطرح شد و شامل دو حوزه ی تولید فرهنگ و مصرف فرهنگ بود، اصلاحی صورت داد و بدین ترتیب بین دو حوزه ی تولید و مصرف فرهنگ، حوزه ی تأثیر گذار توزیع فرهنگ و هنر را قرار داد تا واسطی میان تولید و مصرف فرهنگ باشد. اما در تقسیم بندی بخش الماس فرهنگی تنها در قسمت اول، حوزه ی تولید فرهنگ و در قسمت دوم حوزه ی مصرف فرهنگ را قرار می دهد و در هیچ عنوان بخش یا فصلی مستقیما به حوزه ی توزیع اشاره نمی کند و به عنوان مثال مشخص نیست که فصلی تحت عنوان «شبکه ها و سازمانهای غیر انتفاعی» درباره ی تولید است یا توزیع.
نکته ی دوم تأکید بیش از حد کتاب بر هنرهای مردم پسند و توجه کمرنگ به هنرهای زیباست. شاید توجه بیشتر الکساندر به هنرهای عامه و مردم پسند در این کتاب حاکی از مورد غفلت قرار داده شدن این مضمون در کتابهای قبلی جامعه شناسی باشد. به علاوه کتاب تأکید بیش از اندازه ای برا ابعاد اقتصادی هنر، بخصوص در فصول مربوط به حوزه ی تولید فرهنگ، داشته است. در این فصول از هنر به گونه ای سخن می رود که گویی هیچ تفاوتی با سایر فعالیتهای اقتصادی که انسانها برای کسب سود انجام می دهند، ندارد. شاید در این رابطه بتوان این توضیح را ارائه داد که چون بار اصلی کتاب بر دوش هنرهای مردم پسند است و هنرهای مردم پسند با مخاطب توده ای سروکار دارند، بنابراین طبیعی است که بحث تولید انبوه و مصرف انبوه در درجه ی اول و ناگزیر بحثی اقتصادی و دارای ابعاد چند گانه باشد. به هر شکل به نظر می رسد این رهیافت تفاوتهای میان هنرهای زیبا و مردم پسند را نادیده می گیرد و متضمن این معناست که این دو دسته هنر مانند هم هستند.
ساختار کتاب:
در فصل اول کتاب مطالب مطرح شده در باقی فصلها معرفی می شود. در این بخش واژه ی هنر به گونه ای تعریف شده که اشکال هنری زیبا و مردم پسند، از آثار رامبراند گرفته تا موسیقی رپ را در بر گیرد. حال چرا مقولات گسترده ی هنر از جمله هنرهای زیبا، مردم پسند و عامه در کنار هم مورد بررسی قرار می گیرند؟ ایده ی اصلی نویسنده این است که همه ی انواع هنر را می توان بامفاهیم مشابه جامعه شناسی فهمید. تمرکز بر هنرهای زیبا، مردم پسند و عامه، پرداختن به موضوع را به صورتی عمیق تر امکانپذیر می کند. به علاوه اگرچه تمایز بین هنرهای زیبا، مردم پسند و عامه کماکان وجود دارد، اما تمایز مذکور در دهه های اخیر کمرنگ شده و مقوله بندیها کمتر از گذشته قدرتمند هستند. در حقیقت، وجود این تمایزها دلایل اجتماعی دارد واین موضوع مهمی برای بحث است. به هر شکل کتاب فرهنگ عامه پسند به معنای وسیع آن را پوشش نمی دهد. به عنوان مثال فرهنگ جوانان کنار گذاشته می شود اما نه موسیقی که جوانان ممکن است از آن لذت ببرند، سبکهای زندگی خرده فرهنگها هم کنار گذاشته می شود اما نه هنری که خرده فرهنگها از آن لذت می برند.
بخش اول دو رویکرد را در رابطه ی میان هنر و جامعه به بحث می گذارد: بازتاب و شکل دهی. ” رویکرد بازتاب در جامعه شناسی هنر شامل تحقیقات متنوع و گسترده ای است که فصل مشترک تمامی آنها این باور است که هنر آینه ی جامعه است. در این رویکرد، تحقیق بر آثار هنری متمرکز می شود تا دانش و فهم ما را از جامعه ارتقا دهد” (ص۵۵). محققانی که به مطالعات بازتابی دست می زنند، می توانند از مفروضات نظری متفاوتی شروع کنند و فنون تحقیقی متنوعی را به کار برند. ” نظریه های شکل دهی در غالب موارد به تأثیرات منفی هنر بر جامعه نظر دارند. مارکسیستها اظهار می دارند که هنرهای عامه پسند کارگران را به پذیرش سرمایه داری ترغیب می کنند و آنها را طوری جامعه پذیر می سازند که داوطلبانه به کار روی آورند. منتقدان اجتماعی استدلال می کنند که: موسیقی جاز جامعه را به جامعه ای مملو از افراد منحطی تبدیل می کند که در میخانه های مخفی میگساری می کنند و …” (ص۸۴). مطابق با این رویکردها، رابطه میان هنر و جامعه به صورت استعاری می تواند به شکل رابطه ای مستقیم، خط صافی بین اثر فرهنگی و جامعه، بازنمایی شود. این دو رویکرد به صورت شهودی در مورد رابطه ی هنر و جامعه وجود دارند ولی به تناسب اینکه در چه حوزه ای به کار برده شوند، در سطوح متنوعی از پیچیدگی مطرح می شوند.
بخش دوم رویکردهای زیرمجموعه ی الماس فرهنگی را مورد پوشش قرار می دهد. این بخش به دو قسمت الف) رویکردهای تولید و ب) رویکردهای مصرف، تقسیم شده است. در فصل ۵، دنیاهای هنر، تمرکز بر مفهوم دنیاهای هنر هوارد بکر و توضیح غنی و مفید او از تأثیرات آنها بر هنر است. ” بکر معتقد است که برای فهم جامعه شناسانه ی هنر، باید هنر را در مقام فعالیتی جمعی مدنظر قرار دهیم. از نظر بکر، هنر یک فرآیند است- یک فعالیت- نه یک محصول تمام شده ( یک شیء یا یک اجرا). وی تأکید می کند که تولید هنر کوششی جمعی است، همه ی اشکال هنر از فیلم هالیوودی گرفته تا شاعری، متضمن تلاش افراد زیادی است و بدون کمک سایر افراد، هنر نه می تواند وجود ونه معنا داشته باشد” (ص۱۲۱). سؤالات اصلی که در این رویکرد به آنها پرداخته می شود عبارتند از اینکه هنر چگونه خلق، تولید و توزیع می شود. این رویکرد رابطه ی بین خالقان هنر، شبکه های توزیع، دنیاهای هنر و جامعه رابررسی می کند. ایده ی اصلی این رویکرد آن است که آثار فرهنگی از صافی افراد و نظامهایی که آنها را خلق و توزیع می کنند، گذشته و از آنها متأثر می شود. فصل ۶ به آن دسته از اشکال هنری می پردازد که از طریق شرکتهای تجاری توزیع می شوند. این فصل به صنایع فرهنگی نگاه گسترده ای دارد. این صنایع برای توزیع بخش عظیمی از هنرهای مردم پسند مناسبند، ولی علاوه بر آن در توزیع بسیاری از هنرهای زیبا هم نقش بازی می کنند. ” تمامی صنایع فرهنگی را می توان به دیده ی نظامهایی پیچیده، با گستره ای از اجزاء مختلف نگریست که آثار هنری در چرخه ای از پدید آورندگان اولیه به سوی مصرف کنندگان نهایی به گردش در می آورند. ویژگی همه ی شرکتها در قلمرو صنایع فرهنگی انگیزه ی کسب سود است؛ منفعت اولویت دارد. این امر می تواند با کمال هنری در تضاد قرار گیرد” (ص۱۷۵).
فصل ۷ به چگونگی توزیع آثار هنری از سوی سازمانهای غیر انتفاعی یا شبکه های اجتماعی می پردازد. شبکه ها و حلقه های غیر انتفاعی با عمل فارغ از انگیزه ی منفعت، می توانند هماهنگی بیشتری با علایق خلاقه ی مشارکت کنندگان داشته باشند. اشکال شبکه ای توزیع اگرچه غالبا به گروه محدودتری از مخاطبان دسترسی دارند ولی با توسعه ی پیوندها میان هنرمند و مخاطب او، قرابت بیشتری به ایده آل تولید هنر حقیقی، که فاقد بعد تجاری است، دارند. ” سازمانهای غیر انتفاعی از طریق الزامات قانونی متبلور در منشور شرکت هایشان، از هنر در برابر بازار حمایت می کنند، و شبکه ها با فراهم آوردن حمایت اجتماعی از ابداعاتی که ضرورتا توسط جامعه ی بزرگتر ارزشمند تلقی نمی شوند، به نحوی ایدئولوژیک از هنرمندان حمایت به عمل می آورند” (ص ۲۰۱). فصل ۸ بر هنرمندان، از جمله هنرمندان دیداری، موسیقی دانان و نویسندگان متمرکز است. این فصل بازار کار هنری و مشاغل هنرمندان را مورد بررسی قرار می دهد. در این فصل ایده ی قوی بکر (در فصل ۵ مطرح شده است) که عنوان می کند در فرآیند خلاقه ی هنری افراد زیادی دخیل هستند اما تنها تعداد کمی از آنان به عنوان هنرمند اعتبار کسب می کنند و اینکه دنیای هنر عامل خلاقیت است کنار گذاشته شده و بر هنرمندان در مفهوم استاندارد آن تکیه می شود. ” نسبت دادن نبوغ به کسی، همچون عملی اجتماعی تلقی می شود. عظمت ذاتی ضرورتا به شهرتی در خور منتهی نمی شود، اما ملاحظات مادی و مدهای رایج در هنر می توانند مانع ظهور آن شوند. هنرمندان در حرفه ی خود تلاش می کنند و موضوع فشارهای بازار هم قرار می گیرند، همان فشارهایی که لوله کش ها و وکلا را هم تحت تأثیر قرار می دهد” (ص۲۳۶).
فصل ۹ جهانی شدن هنرها را مد نظر قرار می دهد. جهانی شدن موضوعی مرتبط با تولید فرهنگ است، زیرا موتور محرک اولیه ی آن شرکتهای تجاری بین المللی بوده اند. این فصل به منظور بررسی ایده های مربوط به «امپریالیسم رسانه ای» و ارزیابی ادعاهای ناظر بر تأثیر غرب بر یکسان سازی هنری در بقیه ی جهان شواهدی از گردش اقلام فرهنگی در ورای مرزهای ملی آنها ارائه می دهد. ” در حالی که گردش بین المللی آثار مربوط به هنرهای زیبا و مردم پسند موجب آشنایی عمیق تر و وسیع تری با آثار هنری متنوع سراسر جهان می شود، جهانی شدن به وضوح از توان بالقوه ی تولید نتایج مخرب و زیانبار برخوردار است” (ص۲۶۷). فصل ۱۰ توسعه ی رویکرد دریافت را تشریح و خطوط اصلی نظری مورد استفاده ی طرفدارانش را روشن می کند. ریشه های این رویکرد در نظریه ی ادبی و مطالعات فرهنگی است. همینطور از مدل قدیمی تر استفاده و خشنودی و سبک مردم نگارانه ی مکتب شیکاگو در جامعه شناسی استفاده می کند. به علاوه این فصل به نقد رویکرد مذکور نیز می پردازد. ” فایده ی رویکرد مردم نگارانه در حساسیت آن نسبت به معانی ساخته شده توسط گروههای تحت ستم یا ضد فرهنگ نشان داده شده است. اما جهت گیری مارکسیستی محققانی که این تکنیک را به کار می گیرند می تواند موجب نادیده انگاری یا حذف طبقه ی متوسط یا گروههای نخبه شود” (ص ۲۹۹-۳۰۰).
فصل ۱۱، مطالعات مخاطب، به بررسی شماری از مطالعات تجربی حوزه ی دریافت می پردازد. این مطالعات عمدتا بر مردم نگاری یا مصاحبه های عمیق تکیه دارند. تحقیقاتی که در این فصل ارائه شده نشان می دهند که مخاطبان فعالانه با آثار فرهنگی مصرفی خود درگیرند. ” آنها در مواجهه با یک اثر هنری، «راهبردهای خوانش» متنوعی را اتخاذ می کنند، گاهی با داستان طوری برخورد می کنند که گویی افراد و موقعیتهایی واقعی را به نمایش گذاشته است و گاه با آنها به عنوان امری بر ساخته روبرو می شوند” (ص ۳۳۷-۳۳۶). فصل ۱۲ با عنوان هنر و مرزبندیهای اجتماعی مرتبط با تفاوتهای طبقات اجتماعی در سلیقه و مصرف هنر است. این فصل نشان داده است که ذائقه ی هنری، نهادینه شدن مفاهیم هنر والا در برابر هنر نازل و کانونی کردن هنر، به نظم پایگاهی در جامعه مرتبط است. این فصل توجه خود را از چگونگی کشف معنا توسط مخاطب به این موضوع معطوف می کند که نظامهای اجتماعی چگونه، بر اساس سلیقه و انتخاب زیبایی شناختی، میان گروههای مختلف اجتماعی مرزبندی ایجاد می کنند. این مرزها می توانند به اشکال فیزیکی و نمادین باشند که در این فصل به مرزبندیهای نمادین پرداخته می شود. مرزبندیهای نمادین می توانند به تقسیم آثار بپردازند یا میان گروههای اجتماعی تمایزاتی ایجاد کنند. ” بدین ترتیب آنها یا مانند موانع نامرئی ورود عمل می کنند، که می تواند به اندازه ی موانع مرئی مثل نرده یا دیوار مؤثر باشد، یا با طرد آشکار گروههای اجتماعی معین (به لحاظ تاریخی مثلا زنان،خارجی ها،مهاجران و اقلیتهای قومی) مانع از عضویت آنها در گروهها، ورود به دانشگاه یا شرکت در انتخابات گردند (ص ۳۴۶-۳۴۵).
بخش سوم کتاب به بحث در باب هنر در جامعه می پردازد. این بخش مشتمل بر دو فصل ۱۳ و ۱۴ کتاب است که به خود هنر و ساخت هنر در جامعه می پردازد. رویکردهای موجود در فصل ۱۳ که به بحث در مورد شیوه های مختلف مطالعه ی آثار هنری می پردازد، متمرکز بر تحلیلهای محققان از آثار هنری و نیز شرح آنها از ویژگیهای اثر که به شکل گیری ادراک مخاطب کمک می کند، است. در انتهای این فصل نویسنده به بیان برخی انتقادات نسبت مطالعاتی می پردازد که صرفا بر متن متکی هستند و عنوان می کند این مطالعات با کنار گذاشتن بعد دریافت، نیمی از فرآیند آفرینش معنا را از قلم می اندازند واین واقعیتی است که از جانب بیشتر نظریه پردازان معاصر تصدیق شده است. فصل ۱۴ کار جامعه شناسانی را عرضه می کند که به خود هنر به عنوان یک جزء محوری در تحقیق می اندیشند، در حالیکه ضمنا دیدگاه تفسیری هنر و جامعه را هم حفظ می کنند. این فصل نه تنها بر خود هنر بلکه بر این موضوع نیز متمرکز شده که هنر چگونه در جامعه مجسم شده است. به علاوه تحقیقات ارائه شده در این فصل این مطلب را مشخص می کنند که از یک طرف هنر در جامعه ساخته می شود و از سوی دیگر به نوبه ی خود نقشی سازنده در رابطه با عاملان اجتماعی بازی می کند. بخش چهارم و فصل ۱۵ کتاب، با عنوان مطالعه ی جامعه شناختی هنر، به نتیجه گیری جامعی از تمامی مطالب ارائه شده در کتاب می پردازد. این فصل طبیعت چند شاخه ای تحقیق در هنرها را برجسته کرده و همچنین جهتگیری فرانظری نویسنده را منعکس می سازد.
فهرست عناوین کتاب:
مقدمه ی مترجم
پیشگفتار
پیشگفتار نویسنده بر ترجمهی فارسی
۱.مقدمه: هنر چیست؟
بخش ۱: رابطه میان هنر و جامعه
۲.رویکرد بازتاب
۲-۱ مطالعه ی موردی: بازتاب نژاد در کتابهای کودکان
۳.رویکرد شکل دهی
۳-۱ مطالعه ی موردی: خشونت و تلویزیون
۴. نگاه میانه: الماس فرهنگی
بخش ۲: الف) الماس فرهنگی: تولید فرهنگ
۵.دنیاهای هنر
۵-۱ مطالعه ی موردی: از آکادمی تا فروش عمومی
۶.تجارت و صنایع
۶-۱ مطالعه ی موردی: ابداع و تنوع در تولید موسیقی
۷. شبکه ها و سازمانهای غیر انتفاعی
۷-۱ مطالعه ی موردی: پیکولوس در صف اعتصابیون: اعتصابی در سمفونی
۸. هنرمندان
۸-۱ مطالعه ی موردی: هیچ چیز مثل موفقیت باعث پیشرفت نمی شود: حرفه ها در صنعت فیلم سازی
۹. جهانی شدن
۹-۱ مطالعه ی موردی: بازگشت مرمرهای الگین (یا پارتنون)؟
بخش ۲: ب) الماس فرهنگی: مصرف فرهنگ
۱۰. رویکرد دریافت
۱۰-۱ مطالعه ی موردی: رمانهای عشقی به مثابه مبارزه و جبران
۱۱. مطالعات مخاطب
۱۱-۱ مطالعه ی موردی: کابوی ها، سرخپوستها و فیلمهای وسترن
۱۲. هنر و مرزبندیهای اجتماعی
۱۲-۱ مطالعه ی موردی: چارچوب بندی موسیقی هوی متال و رپ
بخش ۳: هنر در جامعه
۱۳. خود هنر
۱۳-۱ مطالعه ی موردی: روش دیده در دوره ی رنسانس
۱۴. ساخت هنر در جامعه
۱۴-۱ مطالعه ی موردی: احساسی غریب: مجادلاتی در هنر
بخش ۴: نتیجه گیری
۱۵. مطالعه ی جامعه شناختی هنر
مشخصات کتاب:
جامعه شناسی هنرها: شرحی بر اشکال زیبا و مردم پسند، نوشته ی ویکتوریا الکساندر ،ترجمه ای از اعظم راودراد، تهران، جامعه شناسان، ۱۳۹۰، ۵۲۸ ص