آدام، ف. و هرتسلیک، ک.، ۱۳۸۵، جامعهشناسی بیماری و پزشکی، ترجمهی دکتر لورانس–دنیا کتبی، تهران: نشرنی
«امر بیماری دیگر آن چیزی نیست که به حیطهی مطب و درمانگاه و بیمارستان منحصر باشد، بلکه مسألهای ست که غیر از خود بیمار به دولت و سیاست و در نهایت به ادارهی جامعه برمیگردد. دیری نیست که مفهوم بیماری هنوز در مفهوم ارگانی و روابط بین فردی (پزشک و بیمار) پردازش میشد و تفسیری که از آن به عمل میآمد تخصصی بود تا اینکه تعریف زیستی و فردی آن منسوخ شد و از همان ابتدای نیمهی دوم قرن بیستم ابعاد جمعی و سیاسی به خود گرفت.»
نوشتههای مرتبط
کتاب شامل ۷ فصل و ۱۸۲ صفحه است. در فصل اول: «بیماریها در تاریخ جامعهها: از بلاهای قدیم تا بیماریهای امروز» و فصل دوم: «پیدایش پزشکی جدید و نقش آن در برخورد با بیماری»، نویسنده بر اساس سیر تاریخی، نخست، تحولات بیماریهای فراگیر در جامعه از گرسنگی، فلاکت، سل، طاعون تا سرطان و ایدز را با تحلیلهای جمعیت شناختی همراه میسازد و به تحولات وضع معیشتی و ذهنی افراد جامعه همگام با شیوع بیماری و پدید آمدن درمان آن میپردازد. همچنین به صورت خاص در فصل دوم بر رشد حرفهی پزشکی، چگونگی ایجاد جایگاه بالای اجتماعی پزشکان و اهمیت یافتن مفهوم سلامت در دورهی مدرن، در ارتباط با دولتهای ملی؛ یا به معنای دیگر به حوزهی درمان میپردازد. در واقع با بسط دادن مفهوم بیماری و درمان به فراسوی مرزهای فیزیولوژیک آن، این مفاهیم را در در بستری از زمان (مبتنی بر تاریخ غرب) و با رویکردی اجتماعی میگستراند.
«بالاخره، پزشک با تشخیص یک بیماری تنها به کشف یک حالت ارگانیک دست نزدهاست. وقتی فردی را مریض اعلام میکند، دست به قضاوتی میزند که از وضع جسمانی او فراتر میرود و با تأثیری که اعلام بیماری بر هویت بیمار میگذارد، موضع او را در جامعه مشخص میکند.»
در انتهای این فصل جامعهی امروز، «جامعهای پزشکی شده» معرفی شدهاست. و در پایان دربارهی دلایل بحران امروز پزشکی سخن میگوید.
«وظایف بیمارستان چندگانه است: جای ممتازی برای تحقیقات پزشکی و رشد تکنیکهای پیشرفته است و نیز جایی است که امروز اغلب در آن به دنیا میآیند و از دنیا میروند.»
در ادامهی کتاب، چهار مبحث «گوناگونی وضعیت سلامت»، «تبیین تفاوتها در وضعیتهای سلامتی»، «الگوهای روانی و اجتماعی» و «سیاستهای سلامتی کداماند؟» را در رابطه با عنوان این فصل یعنی: « وضعیت سلامتی و تعیین کنندههای اجتماعی آن»، توضیح میدهد. در این بخش کتاب دادههای آماری حاصل از پژوهشهای پیشین به چشم میخورد. بیشترین تأکید این فصل بر موضوع نابرابری موقعیت و سلسله مراتب اجتماعی است و آن را در ارتباط با میزان ابتلا به بیماری و مراجعه به پزشک مطرح کرده، همچنین رابطهی بین بستر اجتماعی و شغلی و احتمال بروز آسیبهای جسمانی و روانی را با دادههای پژوهشهای روانشناختی و جامعهشناختی تبیین کردهاست.
«آنها [پژوهشگران] میگویند که پزشکان به تنوع ادراک درد و بیان نشانههای آن بر حسب فرهنگها آگاهی دارند، اما فکر میکنند که تفاوتها سطحی هستند؛ به این معنی که افراد حقیقتی را که پیوسته واحد و یکسان است و پزشکی غربی آن را به طور عینی تحلیل میکند، به صورت گوناگون درک میکنند و به زبان خود بیان میدارند: به عقیدهی انسانشناسان، برعکس، الگوی توجیهی تنها بیان آن به زبان بیمار نیست بلکه معنای بیماری جزئی از خود واقعیت است و به آن شکل میدهد و آن را قالبگیری میکند.»
این خطوط بخشی از فصل چهارم با عنوان «سلامتی، بیماری و تفسیرهای فرهنگی و اجتماعی آن» است. «تجربهی درد»، نوع نگرش به بیماری، چگونگی بیان درد، ذهنیت اجتماعی و فرهنگی در تصویرسازی از سلامت و بیماری، کنش بیمار و افرادی که با او در ارتباطاند و مفاهیمی از این دست با توجه به تنوعات جهانبینی و فرهنگی که بر تمام اینها سایه افکندهاست؛ شِمایی انسانشناختی از بیماری، درد و درمان ارایه میدهد که گاه نارساییهایی در تحلیلهای پزشکی غربی آشکار میسازد. متناسب با مباحث، در این فصل، اشارات به پژوهشهای انسانشناختی و قوم شناختی چشمگیرتر است و به صورت ضمنی به اهمیت ورود رویکرد جامعهشناختی و انسانشناختی در تحلیل و تشخیصهای صرف پزشکی اشاره دارد.
در فصل پنجم، با دو رویکرد توافقی و تنشزا برای بررسی «روابط پزشک_بیمار» مواجهیم. رویکرد توافقی مبتنی بر آرای پارسونز، در چهاچوبی کارکردی-ساختاری، روابط پزشک و بیمار را رابطهای یک طرفه و بیمار را در جایگاه انفعال مینگرد که در این دیدگاه، کارکرد پزشکی نوعی کارکرد «تنظیم گردش اجتماعی» هم به حساب میآید. از آنجایی که در این دیدگاه به تفاوتی که بیماریهای حاد و مزمن ( که امروزه نقش پررنگ تری در زندگی افراد بازی میکنند) در رفتار بیمار (رابطهی فعال یا منفعل با پزشک) ایجاد میکند و به تأثیر پایگاه اجتماعی بیمار و پزشک در شکلدهی به رفتار فعالانه یا منفعلانه، نمیپردازد؛ در رویکرد تنشزا به رفع کاستیهای دیدگاه پارسونز توجه میشود.
حال برای گردشی دربارهی تاریخ تأسیس بیمارستان، کارکرد بیمارستانهای روانی، بررسی جامعهشناختی بیمارستان و تبیینی پیرامون روابط قدرت، تشکیلات سازمانی و مدیریت آن میتوان به فصل ششم کتاب گذری کرد.
در این فصل همچنین به انواع مشاغل بیمارستان (کار حرفهای و کار بدون تخصص) با نامهای «کار آبرومند» و «کار کثیف» و نیز به دو هدف از کنش پزشک؛ یعنی درمان و پیشرفت علمی، در رابطه با بیمار برمیخوریم.
در فصل پایانی به مفهوم بیماری فراتر از فضای نهادی و بیمارستانی، در متن زندگی اجتماعی میپردازد. به اینکه بیماری در روابط اجتماعی فرد چگونه نقش ایفا میکند و در این زمینه بیماریهای مزمن به سبب آنکه حضور مداومی در زندگی فرد دارند، مورد بحث قرار میگیرند. دربارهی پذیرش بیماری مزمن از طرف بیمار، هراس از پیشامدهای غیر منتظرهی آن و بازیابی مجدد هویت هنگامی که به سبب بیماری دستخوش تحول میشود نیز، مباحثی وجود دارد: «از دست دادن هویت پیشین بهخاطر بیماری (مؤلف نام آن را «گم کردن خود» میگذارد) موجب درد و رنج خاص شخص بیمار میشود.»
«یکی از اهداف اصلی که دستاندرکار عوامل دستاندرکار بیماری مزمن (بیمار، خانوادهی او، مداواگران، و غیره) دنبال میکنند «عادی سازی» یا هنجاری کردن بیماری است.»
و مبحث پایانی فصل؛ «پیوندهای اجتماعی بهمثابهی نوعی حمایت» از حمایتهاو مراقبتهای اجتماعی خانواده، همراهان و دوستان بیمار در بافت روابط، انجمنهای حامی بیماران (مزمن) «که از حمایت اجتماعی بازماندهاند، یا مشمول حمایت کافی نیستند» و واکنش بیماران در مقابل تصورات ذهنی عموم مردم از یک بیماری مثل ایدز صحبت میشود.
«وقتی بیماری فرا میرسد، تنها نهاد پزشکی را درگیر نمیکند، بلکه چندین سطح اجتماعی مانند فضاهای خانوادگی یا حرفهای را تحت تأثیر قرار میدهد، بهعلاوه نقشی که رسانهها، دولت یا حتیٰ دین نسبت به بیماری بازی میکنند؛ بیش از پیش اهمیت پیدا میکند. جامعهشناسی کار، علم خانواده یا سیاستهای دولتی و از سوی دیگر، جامعهشناسی بیماری و پزشکی باید در عمل دست به دست هم بدهند.»