دِوورا کالکین-فیشمن، برگردان: فردین علیخواه
مطالعات تجربی: با توجه به تنوع رویکردهای نظری به زندگی روزمره، مشخص است که این عرصۀ مطالعاتی فاقد جهتگیری تجربی واحدی است. درحالیکه بسیاری از مطالعات، زندگی روزمره را بستر کشمکش میبینند، علاقهمندی برخی دیگر به امر روزمره به شکلی است که اساساً نسبت به پویایی کلانی که بهتمامی علایق جامعهشناختی سمتوسو میدهد بیتفاوتاند.
نوشتههای مرتبط
مسائل سیاسی در زندگی روزمره
نخست آنکه، بخش قابلتوجهی از آثار نظری دربارۀ زندگی روزمره با تحقیقات تجربی درهمآمیخته است. برای مثال، فوکو با تکیه بر روشهای تاریخی سعی کرد نشان دهد که چگونه اتفاقات احتمالی که در روابط دنیوی و پیشپاافتاده به وجود میآیند با مسائل کلان قدرت ارتباط نزدیکی دارند. برای نمونه، شرح مفصل او از پدیده پانوپتیکون (برجی پنهان از نگاه «زندانیانی» که خودشان هم از یکدیگر پنهاناند) بنیاد توصیف او از تکامل سیستمهای مجازات در زندانها، خانههای فقیرنشین، و حتی در کلینیکها است. انضباط (شامل انضباط در دانش) تاکتیکهای قدرتی را تعریف میکند که نهتنها در روابط کلان بازتاب مییابد، بلکه بر تنظیمات خرد بدنی افراد نسبت به یکدیگر در قالب ژستها و ریتمها نیز هجوم میآورد. چنین استدلال میشود که در کشورهایی که از انضباط بهعنوان تنها وسیله مقابله با آنچه تهدید دائمی برای امنیت ملی محسوب میشود، بهره میگیرند، مقابله با نظامیسازی گستردۀ زندگی روزمره تنها با همبستگیهای فرامرزی فمینیستی امکانپذیر است (انلو، ۲۰۰۷، موهانتی، ۲۰۱۱).
ادگار مورن (۱۹۷۱) با قلمدادکردن سیاست بهعنوان راههایی که طبق آن تماسهای ظاهراً خودجوش انسانی میتواند به تجدیدنظر در کل سیستم ارتباطات در هر محیط مشخصی منجر شود، راهنمای یک گروه تحقیقاتی بود که در جستجوی انتشار شایعهای ضد یهود، چند ماه را در شهر اورلئان سپری کردند. آنها به تماسهای روزمره، شیوههای کنش، و به محتوای ارتباطات در خانهها، مدارس، فروشگاهها و همچنین خیابان توجه کردند. ازآنجاییکه آنها به بررسی پیوندهای متنوع در بین جوانان و بزرگسالان هر دو جنس علاقهمند بودند، هم به مصاحبه و هم مشاهده پرداختند. در این خصوص، مورن بهعمد از سازماندهی طرح تحقیق از قبل، و تصمیمگیری در مورد اینکه چه زمانی و از چه روشهایی در موقعیت استفاده کند، اجتناب کرد. بنابراین، فیالبداهه بودن نسبی روشها بازتابدهندۀ چیزی بود که میتوان آن را خودانگیختگی اجراهای مردم در زندگی روزمرهشان فرض کرد، اجراهایی که خواهناخواه دستور کارهای سیاسی را اجرا میکنند.
دو سرتو (۱۹۸۴؛ دو سرتو و همکاران ۱۹۹۸) با تعریف مبانیای برای بررسی زندگی روزمره بهعنوان واکاوی سه جنبۀ این حوزه یعنی، فرهنگ گفتاری – افراد چگونه با هم صحبت میکنند، عملکردها – ارزیابی فرهنگ بر اساس نحوه عملکرد آن و نه بر اساس محصولات آن؛ و امور معمولی، سیاستهای خرد شکل گرفته بهوسیلۀ سوژه، را بهعنوان مقاومت سیستماتیک موردمطالعه قرار داد. او با لوس ژیارد و پیر مایول (۱۹۹۸) گروههایی از محققان مردمنگاری را هدایت کردند که به بررسی فرهنگ گفتاری، و کرد و کارهای روزمره در محلهای کارگری در لیون پرداختند و به کارهای تکراری معمولی در زندگی روزمره مانند پختوپز توجه کردند. بررسی آنها نشان داد که چگونه در پس استفاده تکراریِ ظاهری از اشیاء، امور معمولی، تنوعی از زمینهها، موقعیتها، و همچنین علایقی را پنهان میکند که بیانگر چگونگی ورود افراد به موقعیتهای سیاسی است (دو سرتو و همکاران، ۱۹۹۸: ۲۵۶-۲۵۱). کالکین فیشمن (۲۰۱۰) در مطالعۀ خود دربارۀ اینکه چگونه کرد و کارهای ما در زندگی روزمره تحت تأثیر صداها قرار میگیرند و توسط آنها طرحریزی میشود، به جنبههای مختلف تعامل بین سیاست کلان بهمثابه ترتیبات اجتماعی دائمی و استراتژیک، و سیاست خرد یعنی واکنشهای ناخودآگاهی که اغلب دربردارندۀ مقاومت است توجه نشان داد. کوهن و تیلور (۱۹۹۳ [۱۹۷۶]) با مطالعه جرم و انحراف بهمثابۀ تلاشهایی برای گریز، انواع آشکار مقاومت در برابر نهادهای تنبیهی را موردبررسی قرار دادند.
نقد
مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در دانشگاه بیرمنگام(CCCS) در انگلستان که استوارت هال ریاست آن را بر عهده داشت از مطالعات مردمنگاری انتقادی حمایت میکرد. آنها پیامدهای محرومیت را باواسطه یا بدون واسطه، در زندگی روزمرۀ زنان، شاگردان مغازهها و دانشآموزان دبیرستانی مطالعه کردند (برای مثال گروه مطالعات زنان CCCS، ۱۹۷۸؛ کلارک و همکاران، ۱۹۷۹؛ هال و جفرسون، ۲۰۰۶ [ ۱۹۷۵]؛ هال و همکاران، ۲۰۰۵ [۱۹۸۰]؛ ویلیس، ۱۹۷۷، ۱۹۷۸؛ همچنین نگاه کنید به دالبی و همکاران ۲۰۰۴). کانون توجه همۀ این مطالعات بر این پایه است که چگونه رمزها و دستورالعملهای فرهنگی میتوانند به تضعیف منافع واقعی گروههای محروم بینجامد. دوروتی اسمیت کانادایی (۲۰۰۵) با «قومنگاری نهادی» بهعنوان روشی برای اجرای «دستور کار عدالت اجتماعی» عمدی، بینشهای CCCS را با جزئیات شرح داد. وی با واکاوی رمزها و دستورالعملهایی که برای اطمینان از کارایی ساختاری تهیه و تنظیم شدهاند، اینچنین استدلال کرد که با بررسی متون حاکم بر فعالیتهای شغلی از نگاه کسانی که استخدام آنها بر اساس این متون تنظیم شده است، محققان مردمنگاری میتوانند (و باید) به نتایجی دست یابند که آنها را قادر میسازد تا مداخلاتی در جهت منافع افراد درگیر تهیه نمایند (نگاه کنید به کمبل، ۲۰۰۲).
از دهههای اولیۀ قرن بیستم مردمنگاری در ایالات متحده، بهعنوان بستری برای نقد اجتماعی به کار گرفته شد. گروه جامعهشناسی دانشگاه شیکاگو (با هدایت مید، توماس، پارک و برگس، و با حمایت فلسفی دیویی بین سالهای ۱۹۱۷ و ۱۹۴۲) نسلی از دانشجویان را تربیت کرد تا با هدف گسترش درک و شناخت چگونگی ایجاد همنوایی و ناهمنوایی، از «نظریه انعطافپذیر زندگی روزمره» استفاده کنند (دیگان، ۱۳۸۰: ۱۹). محققان شیکاگو به مشاهدۀ زندگی روزمره کارگران، دورهگردها، رقصندگان برهنه، و بزهکاران، و همچنین گروههای اقلیت پرداختند، و به این طریق، شیوههای گوناگون موجود در شهرهای ایالاتمتحده را برای استمرار محرومیت برجسته کردند (اندرسون، ۱۹۲۳؛ کرسی، ۱۹۳۲؛ دونوان، ۱۹۲۹؛ فریزیر، ۱۹۳۲؛ هیلر، ۱۹۲۸؛ شاو و مور، ۱۹۳۱).
در تحقیقات جدیدتر، نگرانی نسبت به محرومیت مهاجران و آثار متفاوت زندگی روزمره بر تداوم چنین محرومیتی افزایش یافته است. برخی از مطالعات بر میزان توانایی مهاجران در سازگاری با زندگی روزمره و همچنین بر عواملی تمرکز دارند که مشکلات این امر را تسهیل یا تشدید میکنند (کین ۲۰۰۸، تامارو و همکاران ۲۰۱۰). در نمونههایی، زندگی روزمره در مناطق مسکونی که بومیان نیز در آن زندگی میکنند، آسیبهای ناشی از مهاجرت را کاهش میدهد، هرچند چنین به نظر میرسد که تماس با جمعیت بومی در عمل با برخورداری از درآمد بالاتر ارتباط دارد (استرومگن و همکاران، ۲۰۱۱؛ تامارو و همکاران، ۲۰۱۰) بررسی زندگی روزمره کارگران موقتِ مهاجر نمونههایی را نشان میدهد که در آنها کارفرمایان به خود اجازه میدهند تا از افرادی که اطلاع کافی از حقوق خود ندارند به نفع خود بهرهبرداری کنند. با این وضع، حتی در مواردی که استثمار گسترده بوده است، نمونههایی وجود دارد که نشان میدهد چگونه کارگران کشاورزی مهاجر موفق میشوند برای دستیابی به برخی مزایای مهم از دانشی که در خصوص زندگی روزمره کارفرمایان خود دارند استفاده کنند (رایژمان و همکاران، ۲۰۰۳؛ ویلسون و پورتس، ۱۹۸۰). بااینحال، حتی آشنایی با زندگی روزمره، تضمینی برای رهایی از «متفاوت بودن» نیست. فرزندان نوجوان مهاجران در ایتالیا نشان دادند که شناخت آنان دربارۀ شیوۀ زندگی ایتالیایی، حاوی این پیام است که چگونه در این جامعه «متفاوت» هستند (کلمبو، ۲۰۱۰). به نظر میرسد که ابهامات موجود در این خصوص که ادغام تحت تأثیر چه عواملی قرار دارد، در کنار خصومت گروهی خاص، توضیحدهنده برخورداری از سطح نسبتاً پایین رضایت از زندگی در بین مهاجران است (صافی، ۲۰۱۰).
زندگی روزمره در محیطهای شهری
طبق نظر لوفور شهر مکانی است که مفهوم زندگی روزمره بهطور کامل در آن تحقق مییابد. درواقع، همانطور که پیشتر اشاره شد (به ارجاعات مکتب شیکاگو و مطالعات فرهنگی در دانشگاه بیرمنگام رجوع شود)، تحلیلهای زندگی روزمره در بسترهای شهری در تجلی سازوکارهای ایجاد محرومیت و سرکوب مهم بوده است. شهر در بین ویژگیهای مختلف، مجموعهای از مادیات است، که میتوان نشان داد که بسیاری از آنها در شکلدادن به امر اجتماعی، و در مهار کردن مؤلفههای محیط «طبیعی»، و همچنین در ایجاد پیوندها با نهادهایی فراتر از دولت، یا قلمرو ملی که رسماً به آن تعلق دارد، نقش فعالی دارد (بریج و واتسون، ۲۰۱۱). با دیدن فضای شهری بهعنوان «همزمانی داستانهای تا اینجا» (ماسی، ۲۰۰۵: ۹) تری (۲۰۱۰)، مانند توئنی فو (۱۹۷۷)، فضای شهری را بهعنوان بخشی از تجربۀ روزمرۀ مردم بررسی میکند. به دلیل ساختارهای متفاوت واقعیت که در تجارب زندگی روزمره مجال ظهور مییابند، تنشها اجتنابناپذیر هستند. ازجمله این تجارب آنها، گردشگری است که نشان میدهد این تنشها تا چه اندازه میتوانند پردامنه و فراگیر باشند. تحقیق مسچکانک (۲۰۱۱) در مورد گردشگری محلههای پرجمعیت و فقیرنشین بمبئی به بررسی نمونههای افراطی میپردازد تا به این طریق نشان دهد که چگونه حرکت گردشگران و بازتعریف زندگیهایی که با آن مواجه میشوند، میتواند واقعاً بر زندگی روزمره در مناطق مورد بازدید تأثیرگذار باشد.
بهجز اینها، زندگی شهری چالشهایی همیشگی پیش روی ما مینهد. به دلیل تنوع مکانها، گروههای اجتماعی، و عملکردها، زندگی روزمره در شهر هرگز یکدست و منسجم نیست. در کنفرانسی با عنوان «زندگی روزمره در شهر چندپاره» (فلورانس، ایتالیا، ژوئیه ۲۰۱۰)، محققان مقالاتی را در مورد شهرهایی که در اقتصاد جهانی دارای موقعیتهای متفاوتی هستند، ارائه کردند تا به این وسیله نشان دهند که چگونه توزیع فضاها در حیات شهری تحت تأثیر شرایط سیاسی و اقتصادی قرار دارد. نایروبی و کاراکاس (بونی بورینی، و مورتو ۲۰۱۰)، ریودوژانیرو (آندراد و همکاران، ۲۰۱۰؛ وسلبرواز و سیلوریا ۲۰۱۰) تفلیس (گورلاشویل ۲۰۱۰) و همچنین شهرهای اروپایی تحولیافته (بهعنوانمثال، ایکای ۲۰۱۰، پاولیکوسکا-پیچوتکا ۲۰۱۰، برای مراجع رسمی، همچنین نگاه کنید به بیرن ۲۰۱۰، اولسون ۲۰۱۱) ازجمله شهرهایی هستند که برای [بررسی] انواع مختلف چندپارگی موردتوجه قرارگرفتهاند. از آفریقا، کسانی مانند مبمبه و ناتال (۲۰۰۴) تحلیلی از شهر «از یک کلانشهر آفریقایی» را ارائه دادهاند.
سیاست، سختی، تضاد و خشونت با زندگی روزمره در شهرهای چندپاره بیگانه نیست. برای مثال، توجه جکسون و کارتر (۲۰۱۰)، به نمادهای فاشیستی جلب شد که بخشی از آن چیزی است که نمیتوان در گذران زندگی روزمره در شهر تریسته ایتالیای معاصر از دیدن آن اجتناب ورزید. بنابراین، درحالیکه روندهای سیاسی رسمی شکلی دموکراتیک دارند، مناظر شهری بهطور اجتنابناپذیری مملو از تصاویری است که از جهتگیریهای جایگزین خبر میدهند. شوچنکو (۲۰۰۹) با نگاهی به تجربیات آشنا، توضیح میدهد که چگونه بحرانها به جریانهای مرسوم کار، اوقات فراغت و زندگی خصوصی در زندگی روزمره مسکوی «پساسوسیالیستی» نفوذ کردند. همانطور که اسمیت و مکنایت (۲۰۱۰) نشان میدهند، حتی در بلفاست «پساتضادی»، امور قومی-ملی، جنسیت و طبقه اجتماعی با هم در تعامل روزمره هستند و یادآور امکان احیاء تعارضاند. این مخاطرات محدود به مناطق خاص نیستند. گوریدی و بورگوس (۲۰۱۰) به چگونگی تأثیر جنسیت بر زندگی روزمره در «امریکای لاتین» میپردازند، و در این میان، جنسیت در خشونتهای روزمره در مناطق شهری برزیل نقش مهمی ایفا میکند (شپر هیوز، ۱۹۹۲). همچنین مطالعاتی در این خصوص وجود دارد که جوانان چگونه زندگی روزمره خود را در شهرها مدیریت میکنند (بهویژه رجوع کنید به هانسن و همکاران، ۲۰۱۰). بااینحال، خاص بودگی محیطهای شهری برای مطالعه جامعهشناختی زندگی روزمره به چالش کشیده شده است. ریگ (۲۰۰۲) نشان میدهد که استفاده از مفاهیم جامعهشناختی برای تحلیل زندگی روزمره در محیطهای غیرشهری نیز معنادار است، و ازاینرو وی با نگاهی به مناطق روستایی جنوب جهانی نظیر اتیوپی، هند، اندونزی، کنیا، لائوس، پاپوآی گینه نو، پرو و پاکستان بر این ادعا تأکید میورزد (همچنین رجوع کنید به کانل، ۲۰۰۷).
فرهنگ عامهپسند و رسانه در زندگی روزمره
ازآنجاییکه دو سرتو (۱۹۸۴) فرهنگ را بهعنوان «روشها یا شیوههای جمعی تفکر و انجام عمل» میدانست، مطالعاتی را پیش برد که به دنبال شناخت سبکها و مدهای فرهنگعامه بودند. فرهنگعامه بیشازپیش با رسانههایی شناخته میشود که نسبتدادن تغییرات گسترده در زندگی روزمره به آنها امری طبیعی است. تحقیقات منظم، به سازوکارهای واقعی اشاره دارند که از طریق آنها تلویزیون، سینما، اینترنت و تلفنهای همراه بر زندگی روزمرۀ ما تأثیر میگذارند. بهعنوانمثال، در اوایل سال ۱۹۹۴، سیلورستون تحقیقات جامعی را در مورد چگونگی تهاجم تلویزیون و تغییر زندگی روزمره منتشر کرد، و این در حالی بود که تلویزیون بهعنوان منبع یادگیری غیررسمی عمل میکرد، و این روندی است که با سرعت ادامه مییابد (به گرومل، ۲۰۱۰ مراجعه کنید). مطالعات نشان میدهد که سینما همچنان در شکلدادن به زندگی روزمره، و بهویژه در شبکههای شهری نقش ایفا میکند (بریسلر و توئیدی، ۲۰۱۰). نقش اینترنت در زندگی روزمره در ارتباط با سیاست، و همچنین با توجه به ایجاد نابرابریهای جهانی – شکاف جهانی بین ثروتمندان و فقرا (فرانکلین، ۲۰۰۴؛ شولز، ۲۰۰۹؛ اسمال، ۲۰۰۹؛ ولمن و هیتورنثویت ۲۰۰۲) – و البته در ارتباط با آموزش مستمر (بهعنوانمثال، باربیری و جیاچه، ۲۰۱۰؛ پاسمن و مولدر، ۲۰۱۰؛ شرمن، ۱۹۹۸) موردبررسی قرارگرفته است. در خصوص تلفن همراه، این ابزار عنصری مهم برای ردیابی حرکتها (بوشر و اوری، ۲۰۰۹)، و البته بخشی افتخارآمیز از سبک شخصی قلمداد میشود (استارکه و همکاران، ۲۰۱۱).
زندگی روزمره در تاریخ
با الهام از کار والتر بنجامین، مطالعات تاریخی جنبههای غیرمنتظره زندگی روزمره در گذشته را نشان میدهند. (به هاوپت، ۱۹۸۳ مراجعه کنید). باک موریس (۱۹۸۶) سیاست پرسه زدن را در اواخر قرن نوزدهم مطالعه کرده است و اوونز و همکارانش (۲۰۱۰) به مطالبی درباره ضربآهنگ روزمره در لندن عصر ویکتوریایی دست یافتند. سایر مطالعات تاریخی، زندگی روزمره پنج خانواده در هارلم در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ (گارتون و همکاران، ۲۰۱۰)، فرهنگ سنتی یهودیان بخارا (املیاننکو، ۲۰۱۰)، «زندگی روزمره مردگان» در مکزیکوسیتی را در برمیگیرد. (لوپز، ۲۰۱۰)، در ضمن، موارد استثنایی نظیر جنایات زنان در رم در پایان قرن نوزدهم (گروپی و پلاجا، ۱۹۸۳) نیز وجود دارد.
واکاوی امور معمولی در زندگی روزمره
گارفینکل (۱۹۶۷) با تکیه بر روششناسی قومی، روشها و ابزارهای شناخت و تحلیل قراردادهایی را گسترش داد که شالوده و تاروپود تعاملات خرد در زندگی روزمره را تشکیل میدهند. او سازگاری موردنیاز یک فرد تراجنسی بهمنظور مقابله با پیشنیازهای رفتاری تغییر جنسیت را مطالعه کرد. گارفینکل از دانشجویانش میخواست تا در «نقاط حاشیهای» آزمایشهای میدانی انجام دهند، و چنین کارهایی انجام دهند: چانهزدن در فروشگاههای تجاری که قیمت مقطوع دارند، بسیار مبادیآداب بودن در روابط صمیمانه یا موقع صرف غذا با اعضای خانواده در خانه. بهکارگیری شیوههای رسمی گفتمان آن هم در محیطی که از قرار معلوم محیطی آشنا و صمیمی است، و بحثکردن در این خصوص که در موقعیتهای متداول بعد از این چه اتفاقی خواهد افتاد، یا سؤال از اینکه چرا باید از آدابورسوم پیروی کنیم همگی مجموعه انباشتهای از تعهدات را برملا میکند که رفتارهای ما در زندگی روزمره را احاطه کردهاند (همچنین نگاه کنید به ماهان و وود، ۱۹۸۳). مطالعات شیوههای روششناسی مردمی در زندگی روزمره به توسعه تحلیل روایی (ساکس ۱۹۹۵) و تحلیل محاوره (نگاه کنید به شگلوف ۲۰۰۷) انجامید که این روزها بهعنوان حوزههای نسبتاً مستقل تحقیق محسوب میشوند.
با دنبال کردن ترتیبات و قواعد دقیقی که برای پیشبردن زندگی روزمره موردنیاز است، محققان برای مطالعۀ کنترل بدن و فراز و نشیب عواطف به شکلی سیستماتیک، از گارفینکل (۱۹۹۷) پیروی کردند (برای این پدیده به کارهای دانشمندان اجتماعی، فیترستون ۱۹۸۲، کوان ۲۰۱۰، لیندر، ۱۹۹۳، نیتلتون و واتسون، ۱۹۹۸؛ همچنین ایزی ۲۰۱۰ مراجعه کنید). مطالعات جامعهشناختی حافظه و تجربیات حسی، ابعاد بیشتری از چگونگی اتصال ملاحظات خرد و کلان در بررسی زندگی روزمره را نشان میدهد (به دامپیر، ۲۰۰۵؛ کالکین-فیشمن و لو، ۲۰۱۰ مراجعه کنید).
امر معمولی در زندگی روزمره در تحقیقات زندگینامهای برجسته شده است که نمونۀ مهم آن کار برتو (۱۹۸۱) درباره مغازهداران پاریسی و کار کوهلی (۱۹۸۸) است. پژوهشگران فمینیست در تحقیقات زندگینامهای مسیری بینظیر یافتهاند تا نشان دهند که صدای زنان در کانون زندگی روزمره شنیده میشود (ازجمله آنها، به بل و رابرتز، ۱۹۸۴؛ کوتریل و لتربی، ۱۹۹۳؛ راینهارز، ۱۹۹۲ مراجعه کنید). همچنین منبع غنی برای بررسی سیستماتیک این است که چگونه افرادی از نسل جوانان هیتلری، و افرادی که بازمانده هولوکاست بودند، متعاقباً زندگی روزمرۀ خود را ادامه دادند (روزنتال، ۱۹۹۵، ۲۰۰۴). یکی دیگر از کانونهای تحقیقات زندگینامهای، خودمردمنگاری است. خودمردمنگاری، تلاشی تعریف میشود برای توقف کامل زنجیرههای نظریه، و «تحقیق، نوشتن، داستان، روشی که خودزندگینامه و امر شخصی را اغلب با استفاده از قراردادهای موجود در نوشتاری ادبی به امر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به یکدیگر متصل میکند» (الیس، ۲۰۰۴: xix؛ برای خودزندگینامه نگاری بهعنوان اجرا، به اسپری، ۲۰۰۱ مراجعه کنید).
در میان محققانی که بر نظریۀ مبادله تمرکز دارند، امر معمولی در زندگی روزمره پیامد بهکارگیری منابع شناختی، مادی و عاطفی حاکم بر روابط قدرت است. البته دستکاری منابع در حیات شغلی و بهویژه در سازمانهایی که موضوع اعتماد را نمیتوان امری مسلم فرض کرد، بسیار حائز اهمیت است (بلو ۱۹۶۴، کلمن ۱۹۸۶، کوک ۲۰۰۱). برخی از مطالعات نشان میدهند که چگونه ترتیبات مبادله، سطوح مختلفی از صمیمیت را در شبکههای با تراکم متفاوت ایجاد میکند (گرانووتر، ۱۹۷۴). یک تراپیست شغلی نظیر هاسلکوس (۲۰۰۶: ۶۳۰) وفور معنا و زیبایی را در مشاغلی میبیند که از «تجارب کوچک زندگی روزمره» تشکیلشدهاند، و اینها سهم مهمی در سلامتی و بهزیستی دارند. شواهدی برای این تفسیر را میتوان در تحقیقات مربوط به امور عادی خانوادگی، ازجمله زمان صرف غذا و بازی یافت که مرکز زندگی روزمره خانوادهها (CELF) در UCLA و مراکزی در سوئد و ایتالیا آن را منتشر کردهاند (هاسلکوس، ۲۰۰۶: ۶۳۱).
مطالعات کمی و کیفی
اقبال به امور معمولی زندگی روزمره الهامبخش رویکردهای کمی و کیفی در تحقیق است. مطالعات کیفی، همانگونه که برای مثال در کارهای دو سرتو و مورین و همچنین مطالعات گارفینکل مشاهده شد، بیشتر بر روی فرآیند متمرکز شدهاند. چنین مطالعاتی در توضیح برای مثال، چگونگی سازماندهی خانوادهها (پینک، ۲۰۰۴؛ شوو، ۲۰۰۳)، چگونگی ایجاد تعادل بین خواستههای و نیازهای خانه و کار (نیپرت-انگ،۱۹۹۶) چگونگی درآمیختن زندگی روزمره با مصرف (چاودوری۲۰۱۰؛ دوینی، ۲۰۱۰) و همچنین با هنر و موسیقی (آگویار، ۲۰۱۰؛ دنورا، ۲۰۰۰) بکار گرفتهشدهاند. بهطور مشابه، کار مرکز زندگی روزمره خانوادهها CELF بیشتر مبتنی بر تحلیلهای کیفی صحنههای ضبطشده از زندگی خانوادگی بوده است (به سیروتا ۲۰۰۳ مراجعه کنید).
بااینوجود، کمیسازی اجرا نیز بهمثابۀ ابزاری اساسی برای درک زندگی روزمره در نظر گرفته شده است. با تکیه بر مطالعات قبلی، سوروکین و برگر (۱۹۳۹) با اسنادی که جمعآوری کردند، نشان دادند که گردآوری خاطرات روزانهای که در آن افراد میزان زمانی را که به هر نوع رفتار در یک روز معین اختصاص میدهند (بودجه زمانی) مبنای مهمی برای درک رفتار انسان فراهم میآورد. بودجههای زمانی مبنایی برای مطالعات افراد بیکار در اتریش در اوایل دهۀ ۱۹۳۰، در اتحاد جماهیر شوروی (استروملین، اجارع شده در زوزنک ۱۹۸۰) و در خانوارهای کشاورز (وانک ۱۹۷۴) بود. زالای در سال ۱۹۷۲ نتایج پژوهشی مقایسهای از ۱۲ کشور را منتشر کرد که در دهۀ ۱۹۶۰ آغاز شد. این پژوهش که قابلاعتماد تشخیص داده شد، شامل دادههای گزارششده توسط خود افراد در این خصوص بود که چگونه مردم زمان خود را بین کار و اوقات فراغت، بین کار دارای دستمزد و بدون مزد تقسیم میکنند. از سوی دیگر، چنین دادههایی دارای کاربردهای عملی بسیاری هستند که ازجمله آنها، ابراز نیازهای سالمندان و کودکان، تغییرات فعالیتهای جنسیتی ازجمله تقسیمکار جنسی، اقتصاد خانگی، گردشگری، تفریح و سرگرمی و همچنین هماهنگی امور روزمره و کیفیت زندگی است (نگاه کنید به آندورکا، ۱۹۸۷؛ فیشر و همکاران، ۲۰۰۷؛ گرشونی، ۲۰۰۰؛ هوبرز و همکاران، ۲۰۰۷). این نوع پژوهش همواره توصیفی بوده است. بااینحال، به نظر میرسد که امکانهای نظری نیز در آن وجود دارد که هنوز توسعهنیافته است. بهعنوانمثال، آنکونا و همکاران (۲۰۰۱) زمانی که به تحلیل مجدد مطالعات متعدد دربارۀ بودجههای زمانی در زندگی روزمره در سازمانها پرداختند، امکانهایی برای پیشنهاد مفاهیم منسجمی یافتند که مبنایی برای نظریهپردازی دربارۀ تحقیقات زمانی باشد.
- جهتگیریهای آینده
باوجوداین واقعیت که زندگی روزمره، از زمان آغاز جامعهشناسی بهعنوان علم برای نظریه اجتماعی مهم بوده است، علاقه به بررسی آن بهعنوان یک پدیده آنگونه که درخور و شایسته آن است نسبتاً جدید بهحساب میآید (هایمور، ۲۰۰۲). تلاشها برای درک پیچیدگیهای زندگی روزمره با مدلسازی جامع دربارۀ نحوۀ تعامل زمان، مکان و قدرت آغاز میشود تا زیرساختهایی را برای تجربه زیسته در زندگی روزمره فراهم آورد، همراه با روشهایی که محققان را قادر میسازد تا به نظمی (بینظمی) بپردازند که تجربیات ما را بهعنوان رویدادهای متمایز، قابل شناسایی میسازد. مطالعات کمی و کیفی ازنظر روششناختی، بهطور یکسانی تمایل دارند تا با مشخصکردن جزئیات بیشتر و بیشتری که تاکنون نادیده گرفته شدهاند، به توصیف دقیق زندگی روزمره بپردازند. ازاینرو، دغدغۀ زندگی روزمره احتمالاً با تحقیقات «شلوغ و درهموبرهمی» که موردحمایت نظریه شبکه-کنشگر است، یعنی پافشاری بر ترسیم هر آنچه در هرلحظه در میان کنشگران رخ میدهد، همسو میشود – انسان و امر فناوری (لاتور، ۲۰۰۵؛ لاو ۲۰۰۶). اما هنوز احتمالات دیگری هم وجود دارد. زندگی روزمره قلمرویی است که دانشمندان علوم اجتماعی ازنظر عملی ترکیب چندین دیدگاه را در آن امکانپذیر میدانند. علاوه بر این، تجربۀ زندگی روزمره از مؤلفههایی تشکل شده است که معمولاً برای تجزیهوتحلیل به رشتههای مختلف، ازجمله جغرافیا (به منابع متعددی که آمده مراجعه کنید)، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، انسانشناسی، و همچنین علوم زیستی، آموزشوپرورش، و حتی فیزیک و شیمی اختصاص دارد. بسط ابزارهایی که بهطور کامل نیازهای تحقیقات ژرف در زندگی روزمره را برآورده میکنند، ممکن است درواقع بهعنوان راهگشای مسیرهای جدید بهسوی بینارشتهای شدن تلقی شوند (دنشایر، ۲۰۱۰). میتوان امیدوار بود ضمن آنکه این رویکردها شکل میگیرند، بینشهای جامعهشناختی متعدد در مورد دستکاری ساختارهای زندگی روزمره و کنترل عمدی احساسات و حافظه مورد غفلت واقع نشوند.
در حال حاضر، تفاسیر گستردۀ بسیار متفاوتی از زندگی روزمره وجود دارد. در بسیاری از مطالعات، محققان خرسندند که بینشی را نسبت به جزئیاتی که احتمالاً در اجرای امور معمولی مورد غفلت واقع میشوند، فراهم آوردند. توصیفها و توضیحات مفصل واقعاً روشنگرند. اما حتی در مطالعات« محض» توصیفی نیز جریانی پنهانی از نقد وجود دارد که منجر به برانگیختن مطالعات اولیه زندگی روزمره شد. و همانگونه که دیدیم، بسیاری از محققان مرتبط با اشکال و رویههای زندگی روزمره، نگرشهای پیچیدهای را در این خصوص فراهم آورند در که چگونه زندگی روزمره بهطور اجتنابناپذیری برای تأیید پیوندهای هژمونیک بغرنجی که سرمایهداری، اقتصاد بازار و جهانیشدن را تحمیل میکند، به الگو بدل میگردد.