آن معضل هستی شناختی، اقتصادی، روحی روانی و اجتماعی دهشتناکی که نگارنده ی «لذت مستاجری» در نوشته ی حدیث نفس گونه ی خویش بدان اشاره و در زندگی واقعی خود از سر گذرانیده اند؛ البته به مثابه ی مشت نمودار خروار میلیونها ایرانی، مبتنی است بر خطاهای تئوریک و مفهومی ای که اینروزها بلای جان بسیاری از شهروندان و حتی روستانشینان ایران گشته و در این نوشتار سعی دارم تا به گونه ای موجز و مختصر بدانها اشارتی داشته باشم.
در مذمّت صاحبخانه شدن
نوشتههای مرتبط
“پیش خرید” یعنی چه؟ در اقتصاد نئوکلاسیک و کلاسیک غرب، که ستون فقرات پیشرفت و “توسعه” آن دیار است؛ “انباشت سرمایه” فرمولی است که واکنشی در حد پرستش میان کنشگران اقتصادی به بار آورده است. یکی از مکانیسمهای اصلی آن در حد و اندازه های فردی و خانوار، پس انداز است. در قد و قامتهای بزرگتر فی المثل در حوزه ی بنگاهها و شرکتها مکانیزمهای دیگری هم هست؛ مانند تشکیل هولدینگها که از روی هم ریختن، ادغام و یک کاسه کردن چندین شرکت بزرگ ایجاد میشود و در اقتصاد غرب بسیار سابقه دارد. اما پس انداز داریم تا پس انداز. یک خانوار هیچ وقت برای تعطیلات یا مهمانی آخر هفته پس انداز نمیکند؛ برای خرید لباس پس انداز نمیکند یا برای سبد غذایی. آنچه هست یک اندوخته یا ذخیره ی احتیاطی است برای روز مبادا. روز مبادا روزی است که بر حسب اتفاقی ناخوشایند در بستر بیماری و ناخوشی می افتید؛ یا قصد سفر و هجرت از دیار خویش میکنید؛ پس اندازی برای ایجاد آن حسی که نگارنده ی لذت مستاجری از آن تحت عنوان «امنیت هستی شناختی» یاد کرده است. اما نفس پس انداز حتی برای امورات مهم و کلان، هیچ نیست مگر تاخیر مصرف امروز با نیت مصرفی با کیفیت تر در آینده. گونه ای در گرو گذاشتن امروز در صندوق خیالی آینده برخاسته از تفکری پروژه ای و اقتصادی یا قالبی به زندگی، ناشی از عقلانیتی ابزاری. پس انداز حتی به قصد تولید نیز پس انداز به قصد مصرف است. هر تولیدی لاجرم به مصرف بیشتر و بهتر ختم میشود. بسیاری از تولیدات در اقتصادیات سرمایه داری کاذب و تحمیل شده از سوی رسانه ها بر مصرف کننده است. اگر تولیدات لوازم آرایشی هم اکنون به نصف تقلیل یابد؛ متضرر واقعی کیست؟ شاید از تعداد خواستگاران خانمها در کشورهایی مثل ایران، لبنان و عربستان سعودی کاسته شود! اما این معضل چندان حادّ و ریشه ای نیست؛ معضل واقعی گرهی است که در کار کارخانه های غربی تولید لوازم آرایشی میافتد. تولیداتی که با بیشترین میزان ارزش افزوده در غرب تولید و به جهان بینوای سوم صادر میشود. “بهره گیری از مسکن در قامت یک صاحبخانه” نیز کم از استفاده ی وسواس گون از اقلام آرایشی نمیآورد؛ یک جور “تجمل هستی شناختی” است نه امنیت هستی شناختی. تزریق بیش از حد پس انداز واقعی و “شبه پس انداز” در بازار مسکن از سوی خانوارهای ایرانی، بدترین نوع پس انداز است ذیل کنش پس انداز که خود از اساس زیر سوال است؛ ناگوارترین بلایی که میتوان بر سر یک سرمایه ی راکد به نام پس انداز آورد. مراد من از شبه پس انداز، دادن تعهدی است به یک انبوه ساز یا پیمانکار، در قالب اقساط خرید خانه و بر مبنای “درآمدی” که ضمانت ۱۰۰درصدی ندارد. اقساطی که به هر نحو که حساب کنی برای خریدار بار مالی ایجاد میکند. “انسان” یا “شهروند”، دولت نیست که بر منابع طبیعی یک کشور تکیه داده باشد و بتواند فی المثل یک پروژه ی عمرانی را در فواصل ۴ ماهه طی فرایند تخصیص، تامین مالی کند. حتی دولتها نیز با منابع درآمدی سرشار گاه آنچنان دچار کسری بودجه میشوند که عطای آبادانی را به لقایش بخشیده و تنها به تامین هزینه های جاری اکتفا میکنند. پیش خرید اقلام بزرگی همچون خانه و مستغلات، نهایت خوش بینی نسبت به درآمد و در نتیجه پس اندازی است که تامین آن در شرایط امروز نیروی کار در ایران که اغلب پیمانی یا قراردادی مشغول به کار هستند؛ از هیچ ضمانتی برخوردار نیست. شبه پس اندازی که با دادن اختیارات بیش از حد به یک عنصر کمپرادور همچون بساز و بفروش، خریدار خانه را در برزخ تحویل به موقع و با کیفیت خانه زیر انواع و اقسام فشارهای روانی خُرد میکند. فرایندی که به هرچه فربه تر شدن انبوه سازان – انبوه سازی متکی بر انباشتیست در حوزه ی سرمایه و در بازار مسکن- و نارضایی خانوارها از کیفیت مسکن تحویلی ختم میشود. مصالح ساختمانی در زمره ی اقلامی با بیشترین ارزش افزوده در اقتصاد بخش صنعت هستند لذا هر گونه “از سروته زدن کار” طی پروسه ی تولید یک واحد مسکونی درآمد سرشاری را برای انبوه ساز رقم میزند. پیش خرید یک “تصویر خیالی” به مثابه یک چوب دوسرنجس است. از یک سو خریداری که در اثر ضعف درآمدی از خرید یک خانه ی حاضر و آماده بصورت یکجا و نقدی عاجز است و انبوه سازی که از این شکل تقاضای بادآورده هر گونه منفعتی را که خواست میبرد. “صاحب خانه شدن” یا “مِلک داشتن” یک خُرده فرهنگ منفی است که با شتابی سرسام آور، بر میزان “ارزش مبادله ای” مسکن بازاء خسران ارزش واقعی آن افزوده است. و تفاوت این دو ارزش همان سود انبوه ساز و یا سوداگران و دلالان مسکن است. خریداران و کسانی که در حسرت خانه دار شدن به هر قیمتی، میسوزند؛ بر سر پس انداز بدی که نیست؛ یا شاید نباشد؛ قمار خطرناکی میکنند. توسعه و پیشرفت در اینجا یک ساختواره (construct)ی واهی در حوزه ی مسکن است که به ریشه داشتن یک معضل اقتصادی در بستر فرهنگ اشاره دارد. یک مستاجر آزاد بودن بهتر است تا یک صاحبخانه ی به استیصال کشیده شده و دربند.
در ستایش مستاجر بودن
با توجه به شرایط فرهنگی و بستر اقتصادی حاکم در ایران، مستاجر بودن به جهاتی بر صاحب خانه شدن مرجح است:
در گرو گذاشتن درآمد از سوی مستاجر نهایتن یکساله و یا شش ماهه و آثار تورمی بر روی آن صفر است.
شما یک واحد شناسنامه دار را تحویل میگیرد لذا از کیفیت آن اطلاع کافی خواهید داشت.
انتخاب شکل و فرم خانه و مکان آن به انتخاب خودتان است نه انبوه ساز.
بحث از مصالح ساختمانی و تورم ناشی از قیمت آن که بر مطالبات انبوه ساز از خریدار اثر میگذارد در اینجا منتفی است.
استهلاک طبیعی و روتین خانه به پای موجر نوشته میشود نه مستاجر.
شما یک انسان استثمار شده نخواهید بود.
در تمامی روزها و شبهایی که در خانه بسر میبرید میتوانید تصور کنید که صاحبخانه هستید؛ به هیچ کجا برنمیخورد.
از تمامی دغدغه ها و وسواس های جهان سومی مربوط به بازار مسکن و نوسانات قیمت آن حداقل تا یکسال راحتید.
اگر مثل بنده یک مستاجر خوب باشید؛ یار غار شما در زندگی صاحب خانه تان خواهد شد!
و در نهایت آنکه مگر شما چند سال عمر خواهید کرد که همان را هم به امید خرید یک چاردیواری متزلزل به یک انبوه ساز انگل بفروشید؟
ایمیل نویسنده:
arm.shahraki@gmail.com