توضیح تصویر: لباس زنان ایرانی در دورهٔ صفوی (سفرنامه شاردن)
هستی شناختیِ «تنکامگی» (erotic)
در خصوص منع رابطه جنسی بین زنان، چنانچه قبلا گفته شد ، شاردن از منعیات شرعی سخنی نگفته است (۵۴ ) ؛ بلکه با توجه به شنیده هایش از حاضرانِ وابسته به حرمسرا ، « منع » ، را به خاطر پیامدهای آن دانسته است . اینکه فیالمثل کامجویی های همجنس گرایانه ی زنان ، باعث ناکارآمدی جنسیِ آنها در رابطه با مردان میشده است . وضعیتِ جنسی ای که میتوانسته دستخوش آسیب شود و کیفیت مطلوب خود را از دست بدهد . به لحاظ اگزیستانسیالیستی با موقعیتی مواجهایم که در آن ، هم زنان و هم آن دسته از پسران جوانی که ناگزیر به اخته شدن و پرورش یافتن به مثابه مردِ زن واره ( جنسیت سوم) بودند ، نمیتوانستند چیزی فراتر از کالای جنسی و شهوانی به شمار آیند . و از آنجا که در تولید و شکلگیریِ چنین کالایی ، معمولا پای میل و انتخاب فردی افراد در میان نبود، با موقعیت تنزل یافته ای مواجهایم که لازمه آن، حذف موقعیتِ جنسیِ « برای خودِ » افراد جامعه بوده است . و این یعنی بر خلاف تصوراتی که عصر صفویه را، حداقل در دورههایی از آن ، عصر آزادیِ تن کامگی و همجنس گرایی میدانند ، با کامجویی هایِ مرد سالارانه ای مواجهایم که با توجه به امیال شهوانیِ شاه و یا مردان صاحب قدرت و ثروت عمل میکرده است. به بیانی، این تمایلات جنسی و شهوانی شاهان صفوی و یا امرای ایالت ها و یا صاحب نفوذ در آن ایام بوده که در سبک زندگی قلمرو روزمره ، کارخانه تولیدات فرهنگیِ تن کامگی را بنا نهاده است .
در این افق ، بسیاری از اشکال تن کامگی که برآمده از شرایط بودند و خود نیز به نوعی بازتولید کننده آن شرایط بودند ، مستتر است. فیالمثل این احتمال که عامل بسیاری از گرایشات همجنس گرایانه در بین زنان جوانِ حرمسرای شاهی ـ که همچون شیئی نفیس فقط به شاه تعلق داشتند ـ ، خود همین کثرت جمعیتِ زنان در حرمسرای شاهی، به نوبه ی خود میتوانسته پاسخ به محرومیت های جنسی تحمیل شده به آنها باشد . چیزی که به نوعی میتواند پاسخ نه ای باشد به این وضعیت تحمیلی؛ اما نکته مهم اینجا است که مخالفتِ فرهنگ مرد سالار با روابط عاشقانه زنانه ، چنانچه گفته شد ، نه به دلایل اجتماعی و یا مذهبی ، بلکه صرف نظر از تعصبات شیئی انگارانه ی مالکانه ( به عنوان مثال ضربه زدن بر دارایی شاه و بی کیفیتکردن آن ) ، میتواند به جهت بینصیب ماندنِ خود شاه (به عنوان رئیس قبیله مردان) ، از روابط عاشقانه (جنسی) ای باشد که زنان حرمسرایش بین خود برقرار می کردند. عملی خلاف اعطای آن ، به وی به عنوان رئیس قبیله و یا صاحب حرمسرا . به بیانی شاه صفوی که به قول دلاواله مالک همه چیز و همه کس است کمترین جایی در این موقعیت کامجویانه نمیتوانسته داشته باشد و سهمی از آن برد . بنابراین ، برخلاف آزادی جنسی مردان که جهت آموزش و تعلیمِ « پسران خوشگل» (خوبروی) به نقل از سفرنامه فیگوئروآ، حتی برایش «آکادمی» هم وجود داشته (۵۵ ) ، رابطه جنسی بین زنان شاه به شدت منع میشد و برای جلوگیری از برقراری پنهانی چنین روابطی ، چنانچه شاردن گزارش کرده است ، همگی تحت مراقبت شدید بودند (۵۶).
شاردن فرهنگ عصر صفوی را آلوده به انحطاط اخلاقی دانسته است : « فساد و خوی غلامبارگیِ عواقب ناگوار اخلاقی بسیار داشته است که تمایل زنان شرق به هم جنس و وجود سه هزار خواجه سرا ، در حرم شاه ، نمونهای از آن نتایج نامطلوب است » (۵۷ ) . صرفنظر از عدم تحمل رابطه های زنانه در حرمسرای شاهی ، ظاهراً در قلمرو روزمره ، ظهور علنی و آشکار خرده فرهنگِ همجنس گرایانه در بین مردانی که به لحاظ کالبدی به وضعیت خواجگی واداشته شده بودند ، به صورت حرفه و شغل درآمده و گسترش یافته بود . و به همان رسمیتی دست یافته بود که روسپی گری زنان پیش تر دستیافته بود . زیرا در عصر صفویه (پس از تحولات اجتماعی شاه عباس اول ) هر دو منابعی اقتصادی برای خزانهشاهی به شمار میرفتند . و به صِرفِ همین مشروعیت در قلمرو رسمی است که محل سکونت و یا محل کسب و کارشان جایی خارج و بیرون از قلمرو رسمی نبود ( فیالمثل جایی با در و دروازه ای بسته به روی سایر گروه های اجتماعی ) ؛ بلکه در عمومی ترین مکان های شهری و محلی مستقر بودند .
چنانچه گفتیم شاردن اخلاق در عصر صفوی را منحط دانسته و شاید یکی از نشانه هایی که او را به چنین نظری سوق داده ، رواج «تنکامگی» بوده است . اینکه فرهنگ حاکمی در اذهان عمومی وجود داشته باشد که بتواند تن آدمی، اعم از زنانه و یا مردانه را از سنین کودکی ، نوجوانی و یا جوانی ، به منزله کالایی در جهت مقاصد شهوانی ببیند و درک کند، و آنرا به همان مقصود پرورش دهد و یا در آن دستکاری کند …؛ گریزی از این واقعیت نیست که از همان لحظه ای که چیزی ( موقعیتی فرهنگی و اقصادی ) با مجوز رسمی در قلمرو عمومی، (به مثابه امکانی ثروت زا و یا شیئ انگار و کالامحور ) درک شود، این نحوه ی دیده شدگی به معنای قطعیتِ تأثیر پذیری از ساختاری است که آن «نحوه ادراک» را بدان صورت رقم زده و پدیدار ساخته است ؛ به عنوان مثال در شرایط مورد بررسی، با پدیده ای مواجه ایم که به لحاظ اجتماعی ، «بدن» را در هیئت کامجویانه اش، میدید، میفهمید و مسلما از نگاه امروزی به اسارتش میگرفت ؛ اما پرسش مهم اینجا است که آیا خود شخص در آن عصر و شرایط تاریخی و اجتماعیِ خویش قادر به درک اسارتِ تن کامگی اش بوده است ؟ همان آگاهی فی المثل مدرنی که مالامال از مطالبات حقوق انسانی و اجتماعی برای خود و دیگری است و سازنده مطالبات نقادانه ی ما ؛ مسلماً چنین درک و مطالبه ای وجود نداشته است ، اما به محض آنکه با گزارش « نا فرمانی» ، در این خصوص در آن ایام مواجه شویم ، مسئله مقاومت و نفی الگوی مسلط نیز مطرح می شود .
باری ، در بستر موقعیت عرفی شده ی تن کامگی در عصر صفویه ، وضعیتهایی در زندگی روزمره وجود داشته که می توانسته تن کامگی را موجه و به لحاظ هدفمندی آنرا عقلانی جلوه دهد . بنا به گزارش شاردن و همچنین دیگر سفرنامه ها ، با دختران جوانی در عصر صفویه مواجه میشویم که پدران شان میکوشیدند ، برای بالا بردن منزلت اجتماعی ( و یا تحکیم موقعیت سیاسی ) خویش ، آنها را به حرمسرای شاهی فرستند (۵۸ ) و یا با غلامان اخته شده ای روبرو می شویم که در رقابتی سخت تلاش میکردند تا بیش از دیگر غلامان مورد توجه عشرت طلبی و یا کامجویی شاه قرار گیرند . بنابراین با چیزی مواجهایم که میتوانسته اخلاق عمومی را با تنِ آدمی ، به منزله عمده ترین موقعیت کامجویی سازگاری دهد . در چنین موقعیتی امر زاد و ولد به عنوان عنصری زائد در لذت طلبی دیده می شود . اما چنانچه دیده شد ، تن کامگی ، از موقعیت تفریح قلمرو روزمره فراتر میرود و عهده دار نقشی سیاسی می شود . (همان وضعیتی که آنرا هدفمند و عقلانی جلوه میدهد). در حین تولید و بازتولید همین فرهنگ است که فی المثل کالبد زنانی که صرفاً در مقام « تولید کامجویی »، و نه «تولید مثل»، در حرمسرای شاهی بهسر میبردند ، آرزویی جز این نداشت که بیشتر و تواناتر ( نسبت به سایر معشوقه های شاه )، به شاه و قدرتش نزدیک شوند . در اینجا تن کامگی ، دیگر رویکردی اقتصادی ( فی المثل جهت پرکردن خزانه شاهی در قلمرو روزمره ) ندارد ، بلکه گرایش و رویکردی سیاسی به خود می گیرد ؛ نزدیک و سهیم شدن ، ولو ناچیز از امکانات قدرت شاهی . با تمامیِ رقابتها و کشمکش های درونی آن .