مفتون سازیِ بدن جنسی ، به منزله کالایی فاخر
از موارد مهمی که در مراسمهای عشرت طلبانه شاهان صفوی وجود داشته و لازم است به آن اشاره کنیم ، اهمیت به «فاخر» بودگیِ لذت جنسی و کامجویی است. و احتمالا صحیح تر است بگوییم رایج و متعارف بودن نگرشی که کالای جنسی را به منزله «کالایی فاخر» درک میکرده است . و یا کالایی که برای ایجاد تقاضا و رونق بهترش ، لازم بوده تا آنرا «زیبا» و مجذوب کننده بسازند . (بدیهی است که منظور از «زیبایی» ، مطابق با الگوهای زیبایی شناسیِ آن ایام است ). به هر حال با تلاشی مواجه ایم که فی نفسه تأکیدی است بر اهمیت تن کامگی در عصر صفویه ، خصوصاً در عهد شاه عباس صفوی و نقشی که حظ بصری (و یا حتی بویایی) در آن دارند ؛ در سفرنامه فیگوئروآ در خصوص همان مراسم عشرت شاه عباس در «بازار» چنین آمده است : «در ساعتی که معین شده بود ، زنها با آرایش کامل و همراه مادر یا خویشاوند نزدیکِ دیگری ، در جلو بازار حضور یافتند. عده شان به قدری زیاد بود که بازارهای بزرگ اطراف میدان گنجایش آنها را نداشت. در دسته های پانزده بیست نفری جلو هر یک از درهای بازار حاضر می شدند. خواجه سرایان که در تشخیص این نوع کالا، مردمی صاحب نظرند ، صورتشان را باز می کردند و به زیباترین آنها اجازه ورود می دادند » (ص ۷۸ ) . از لابلای چنین عباراتی میتوان به موقعیت هستی شناسانه لذتهای جنسی ای پی برد که حتما میبایست با زیبایی توأم باشد ؛ و یا بهتر است بگوییم اهمیتِ فاخر بودگی تن کامگی را تشخیص داد: ارائه ای خوشایند از هر وضعیتی که پای لذتهای تن کامانه در میان بود ، چه در این مراسم و چه در موقعیت های دیگرِ روزمره (فی المثل قلمرو فاحشگی)؛ و یا حتی در خصوص باده نوشی ها و میگساری های شاهانه ، معمولا تلاش بر این بوده تا هر آنچیزی که جهت مسروری و خوش باشی و یا مستی و بی خبری ، به کار گرفته می شد ، با ظاهری فاخر عرضه شود ؛ و از آن جمله می توان به روسپیان ثروتمندی اشاره کرد که شاردن در سفرنامه خود از آنها یاد کرده است . کسانی که به گفته او جامه هایی فاخر و جواهرات و آرایشی مقبولِ آن ایام داشتند (۷۹ ) ؛ و نیز می توان از «ساقی بچگان» ی یاد کرد که در کاخ شاه و یا کاخهای حاکمان شهرها به سر می بردند و آنها را مطابق با چارچوبهای جمال پرستیِ آن ایام می آراستند .
با توجه به تأکیدی که بر فاخر بودگیِ تن کامگی در این عصر وجود داشته و نمونه هایی از آن در قلمروهای مختلف دیده میشود، در واقع عصر صفوی ، خصوصاً در دوران شاه عباس اول ، با قلمروِ جنسیتیِ مردسالارانه ای مواجه ایم که با مسئله ی فراوانی و یا بهتر است بگوییم مازاد جنسیّت یا سکسیّت ( sexuality ) دست به گریبان بوده ؛ که منشاء آنرا میباید به طور پیوسته و مرتبط به یکدیگر ، هم در حضورِ یکباره جمعیتی عظیم از برده های ناشی از پیروزی در جنگها (با قومیت و فرهنگ و نژادهای متفاوت ) دید و همچنین موج جدیدی از مهاجرتها چه از سر اجبار و چه از سر تشویق به کوچانده شدن ، و هم در آزادیِ فرهنگی تن کامگی (خصوصاً همجنس گرایی مردان) در قبل از دوران صفوی در ایران . و در مقطعی که شاه عباس به قدرت رسید و نظام اجتماعی و سیاسی خود را بنیاد نهاد ، این وضعیت مازاد جنسی و سکسیّت ، به دلیل شرایط تاریخی و اجتماعی ، بدون هرگونه برنامه یا سیاستی مدیریتی (به این دلیل که هنوز با روشهای برنامه ریزی مدرن ، فرسنگها فاصله وجود داشت ،) در ساختار دیوانی گنجانده شد ؛ آنهم با توجه به شرایط اجتماعی ، فارغ از هر گونه نزاع ، کشمکش و یا رقابتی مخالف خوان و نفی کننده . و ظاهراً همین امر کافی بود تا به مسئله ی مازاد سکسیّت ، این امکان را بدهد تا از خود هویت و ماهیتی «کالا وار»، آنهم کالایی «فاخر» و قابل رقابت در عرصه عمومی فی المثل «قهوه خانه ها» ارائه دهد . و بدین ترتیب خود را در هیئتی رسمی و عرفی شده ، وارد قلمرو روزمره و عرصه بازار و ساز و کار آن کند . و جهت مصرف جنسیّتِ مازاد (لذت جنسیِ مازاد)، رویکرد «اصراف» را با آن همراه کند.
به هر حال آنچه مسلم است تن بارگیِ اصراف گرایانه ، جایگاه خاصی در ساختار اجتماعی و عرصه قدرت آن عصر خصوصا بعد از شاه عباس اول و اصلاحاتش داشته است . اما نکته مهم در عرضه شکل اصراف این مسئله است که جهت جلب توجه بیشتر با اغراق گویی در موقعیتهای جنسی می آمیزد . بدین معنی که ناگزیر بوده تا در زمینه محرکهای شهوانی ، متوسل به هر نشانه ای در این زمینه شود و در خدمت به «تن بارگی» به کار گیرد. از اینرو وقتی میگوییم ، رویکرد اصراف گرایانه ی تمایلات جنسی ، جایگاهی خاص و بنیادی در عصر صفویه داشته ، سخنی بیراه نگفته ایم : نه فقط در قلمرو عمومی ، بلکه جا خوش کرده در عرصه قدرت سیاسی ؛ و جالب اینکه نه فقط در حرمسرای شاهی ، بلکه روسپی ها و یا رقاصهای قهوه خانه ای نقشی مهم در آن داشته اند. به یاد آوریم که طبق گزارشهای سفرنامه نویسها ( که در بخشهای قبلی از آنها یاد کردیم ) ، شاه عباس هنگام جنگ ، همراه لشکر و سپاه خود ، قافله ای از روسپیها و رقاصها را داشته است ؛ که این بدین معنی میتواند باشد که با «شیء وارگی بدن جنسی » روسپیها ، به منزله کالایی حیاتی حتی هنگام جنگها مواجه ایم؛
و در خصوص این رویکرد اصراف گرایانه ، ابعاد دیگری هم وجود داشته که با « حظ بصری » و یا حتی بویایی عرضه می شده است. به عنوان مثال فیگوئروآ و یا دلاواله از شکوه و جلال ظروف زیبای شراب و خوراکی ها یی میگویند که شاه عباس اول در خرگاه و خیمه های خود برای پذیرایی مهمانانش استفاده می کرد . منظور اینکه می باید در نظر داشته باشیم که «عناصر زیبا » در عالم خوش باشی و عشرت طلبی شاهان صفوی جایگاهی خاص داشته است. بر این اصل، به نظر میرسد « لذتِ حاصل از تن کامگی» برای شاه عباس، متصل به فضایی زیبایی شناسانه بوده است که این امر فقط مشروط به حضور زنان و دختران زیباروی نبوده است ؛ بلکه همراه بوده با « حظ بصری » و بویایی و حتی شنیداری. که گزینش تک تک عناصر زیبا و چیدمان مناسب آنها ، ( آنچنانکه باب طبع شاه قرار گیرد و به اصطلاح ذوق و شوق وی را جهت رویکرد اصراف تحریک کند ) ، دقت شهوانیِ تن شناسانه ای را می طلبیده که وظیفه خواجه سرایانی بوده که غالبا خود از عمل جنسی عاجز بودند (و یا در چارچوب روابط اجتماعی توقع میشده که عاجز از عمل جنسی باشند!) . بگذریم ، در خصوص چیدمان، جمع آوری و ایجاد و تکمیل فضای فاخرِ محرک اصراف، شاید بتوان گفت به نوعی با عالم هنری ای سر و کار داریم که تک تک عناصر موجود در آن در عینِ هویت هنریشان، ناگزیر بوده اند تا از بار هویتیِ خود تهی گردند و به وضعیتِ شی واره ا ی تن دهند که کارش صرفاً نوازش و تحریک حواسی است که به قوای شهوانی منتهی میگردد . به عنوان مثال فرش یا قالیچه نفیس و بسیار با ارزش و خوش نقشی که میتوانست به عنوان اثری هنری دیده و فهمیده شود و یا پارچه ای ترمه به همان صورت که میتوانست برای فردی اروپایی نهایت ظرافت و استادکاری به مثابه اثری هنری به جلوه درآید ، از سوی خواجه سرایِ مخصوصِ بساط خوش باشی شاه ، صرفاً به عنوان شیئی که زیبایی چشمنوازش همراه با شراب گوارا و امور دیگری که هدفمندانه در صدد تحریک قوای شهوانی شاه به کار گرفته میشدند، او را سر ذوق آورند . فارغ از هرگونه درک هنری ای که به جای آنکه محرک جنسی شاه باشد ، محرک عرصه تخیلات و اندیشه ی برآمده از دیگربودگی ای شود که در ساحت هنر وجود دارد و میتوان آنرا دید و دریافت : تعالیِ روح و ذهن ؛ حال آنکه تمامی شاهان صفوی در بساط عیش و عشرتها ، مواجه شان با عرصه های به اصطلاح هنری ، صرفاً تن کامانه بوده است. به منزله ابزارهای تهی شده از هویت هنری خود و تبدیل شده به جزئی از مجموعه عناصر به جز اصراف کاریهای لذت جنسی مواجه نبوده است. و در خصوص شاه عباس اول چنان در بخش بعدی خواهیم دید ، علاقه اش به هنر نقاشی بیش از هر ، در خدمت تن کامگی بود .
باری در مورد موسیقی (به عنوان ابزار فاخری که در خدمت به قلمرو جنسی عصر صفویه در آمده بود )، میتوان گفت ، توقعی که از آن میشد ، فرسنگها فاصله با جایگاه و مفهوم تماماً هنری ای داشت که اروپاییان در آن ایام با آن دمساز بودند. آنچه که به نام موسیقی در دربار و قلمرو روزمره عصر صفوی رواج داشت و از نظر اروپایی ها فی المثل گزارشات فیگوئروآ و یا شاردن و یا دلاواله ، موسیقی بسیار بدی هم بوده که صداهای گوشخراش و ناهماهنگی را از سازها بیرون میداده ، بخشی از بساط عشرت جویانه شاه و یا حکام به شمار می آمده است (: حظی به اصطلاح شنیداری که جایی در آن مجموعه داشته است) . چنانچه فیگوئروآ از همراهی روسپیان آوازه خوان و یا نوازنده و رقاصانی گزارش داده است که هنگام رفتن شاه به بازار او را همراهی می کردند ( ۸۰ ) . و تا جایی که از طریق همین گزارشات و سفرنامه ها میدانیم ، موسیقی و رقص و آواز در مجالس بزم شاهانه و یا حتی حُکامی که به تقلید شاه ، مجالس بزم بر پا میکردند ، جزئی لاینفک از مراسم بوده است .