« بازار » ، عرصه لذت و تن کامگی شاه عباس صفوی
شاه عباس اول ، دلبستگی خاصی به گشت و گذار در قلمرو عمومی و گذران اوقات فراغت در بازار داشت . طبق اسناد تاریخی ( ۷۰ ) ، او به هر شهری که میرفت در زمانهایی که لازم میدید (مثلا در زمانهای قریب الوقوع بودن جنگی ، با برپایی بازیهایی خشن و مردانه از جمله « گاو بازی » ، « قوچ بازی » یا «گرگ بازی » ، برای بالا بردن روحیه عمومی مردم شهر)، بازی های تفریحی خاصی در قلمروهای عمومی برپا می کرد که البته در جایی دیگر مفصلاً به این موضوع پرداخته ام ( ۷۱ ) ، و خود به اتفاق درباریان و نیز همراهان دیگری که اغلب مهمانهایی از کشورهای اروپایی بودند (سفیران ، سیاحان و یا تاجران) ، به تماشای بازی می پرداختند. به هر حال این بازیهای جسمانی و خشن مردانه که گروهی برگزار می شد، ضمن تأمین روحیه جنگاوری ، نقشی مهم در انسجام و پیوندِ اجتماعیِ خرده فرهنگها در قلمرو عمومی داشت زیرا به روند فروپاشیِ مرزهای فرهنگی و قومیِ سفت و سختی سرعت میبخشید که از سوی قزلباشان در اوائل حکومت صفویه برپا شده بود (و سبب روحیه انحصارطلبی روز افزون قزلباشان میشد ،) و شاه عباس بر عکس برای حفاظت از قدرت خود مایل به برهم زدن آن بود. چرا که با بهره گیری از تفاوتهای فرهنگی ، مذهبی و قومی، میتوانست قلمرو عمومی را مناسب طیف وسیعی از رعایای خود کند و با این عمل چهره ی جدیدِ پدرسالارانه ای از قلمرو عمومی و بازار برای خود بسازد که ساخت : شاد ، رنگارنگ ، کامجو و لذت طلب . با توان پذیرش همه نوع کسب و کار و پیشه ، عیش و عشرت . به عبارتی کامجویی های متنوع؛ که همگی فرهنگها و قومیتها در آن حضوری رسمی ، قوی و پر رنگ داشتند و روز و شب ( بسته به پیشه و نوع کالایی که عرضه می شد )، خدمات مشروعیت یافته را در اختیار عموم قرار می دادند : به منزله ی پاسخی به تقاضای زندگی روزمره ی « دیگریِ متفاوت » ؛ و اصلا هم مهم نبود که فروشنده کالای عرضه شده از چه فرهنگ و یا مذهبی است .
این کالای عرضه شده می توانست هر چیزی باشد؛ اعم از لذت جنسی که فی المثل زنان روسپی با هر دین و فرهنگی که داشتند آنرا در حجره های اجاره ای خود ، واقع در میدان شاه می فروختند ( ۷۲ ) ، و یا انواع خوراکی هایی که فی المثل ارامنه می فروختند و دیگریِ یهود ، زرتشتی و یا اصلاً مسلمان آنرا می خرید و میخورد ؛ بی آنکه این آخری (مسلمان و مؤمن مذهبی) خود را درگیر وسواسهای تبعیض آمیزی کند که فی المثل در زمان شاه سلطان حسین بر علیه اقلیتها و خصوصا ارامنه رواج یافته بود و صرفا بهانه ای بود برای سرکوب آنها و البته به قصد تصاحب دارایی شان ( ۷۳).
بد نیست اشاره ای به این مطلب مهم داشته باشیم که در سراسر عصر صفویه ، شاه تنها مالک خصوصی به شمار می آمد، به طوریکه می توانست هر نوع دارایی را مصادره کند ؛ به عنوان مثال شاه نه تنها میتوانست هر ملکی را مصادره کند، بلکه حتی از این امتیاز مالکانه برخوردار بود که هر لحظه که اراده کند بدون اطلاع قبلی وارد خانه رعایا شود و از خوراک و طعام آنها بخورد (۷۴ ) ؛ در واقع صحبت از چیزی است که در ادبیات حقوقی عصر مدرن از آن با «حریم خصوصی » یاد میشود. حال آنکه شاهان صفوی برخوردار از امتیاز مالکانه تمام عیار بودند. به واقع برای آنها در قلمرو حکومتشان هیچ حریمی نمی توانست ، « متعلق به غیر از شاه » و یا به اصطلاح «خصوصی در برابر شاه » باشد. و همینجا بگویم که تا جایی که میدانم ، این دلبستگی به قلمرو عمومی و پرسه زدن در آن و یا سرکشی و کنجکاوی در زندگی خصوصی رعایا ، و گپ و گفت با مردم از هر قشر و طبقه ای ، تا حتی رسیدگی شخصی به شکایاتی که به وی میشد و ستم دیده ها جزو خصوصیت شاه عباس بود و شاهان قبل از او (اسماعیل و تهماسب) ظاهراً علاقه و کنجکاوی ای نسبت به امور مربوط به رعایا نداشتند . و در سلسله صفویه بعد از شاه عباس اول با پادشاهانی مواجه می شویم که عموماً محفلی و حرمسرایی بودند.
باری ، بعد از صفویه ، در دوره ای که مالکیت خصوصی به رسمیت شناخته شد ، به موازات شکل گیریِ عرصه های متفاوت دارایی و حقوقِ متصل به آن ، در دایره لغات و اصطلاحات روزمره که در عین حال به شدت سنتی و مرد سالار بود ، واژه «منزل» (خانه ، اندرونی و …) ، به دلیل حضور زنان در آن ، وضعیتی جاندارانه یافت و به نشانه ی محل زنان ، مترادف « همسر » یا « زوجه ی مرد » بکار گرفته شد ؛ در اینجا همسر، همچون ملک خصوصی و یا کالبدی جنسی ، صرفاً متعلق به شوهر شناخته شد و جایگاهش در خانه ای بود که شوهر ، یا مردش آنرا فراهم کرده بود. و زن بخشی از مجموعه ای به شمار می آمد که مرد یا شوهر برای سر و سامان دادن به زندگی خود آنرا فراهم میکرد. هنوز هم از عبارت « سر و سامان دادن به زندگی » ، مفهومی مردسالارانه برمیخیزد ؛ به این معنا که در خصوص مردان اعم از مرد جوان یا مردی که همسرش مرده است و یا عموم مردان حتی میانسالِ مجرد به کار می رود . در چنین درک مردسالارانه ای ، زن به عنصر تولید مثل در سر و سامان دادن به زندگیِ مرد تبدیل میشود . اما با وجود اهمیت محوری اش ، در پس چنین عبارتی درکی که از وی وجود دارد ، مبتنی بر این مفهوم است که هرگز از وضعیت متعلق به مرد فراتر نمیرود : عنصری مهم در چارچوب هستی شناسیِ «خانه» . بدین معنی که سر و سامان دهنده مردش است : تأمین کننده ی « لذت جنسی » وی در زندگی زناشویی و نیز موظف به برآورده ساختن ضرورتهای تولید مثل ، تداوم نسل و سامان دادن به زندگی روزمره ای که بن و اساس آن «مرد»ش است.
اما پس از عصر صفوی ، در اولین دوره مالکیت خصوصیِ مردسالارانه ، صرف نظر از درک کماکان شیء واره از زنان ـ که تا حد بسیار زیادی مشابه با عصر صفوی است ـ ، در همین دوران تحولی مهم در موقعیت زنان رخ داد بدین صورت که دیگر جزو اموال و دارایی شاه محسوب نمیشدند و ناگفته نماند که به نظر میرسد چنین درک و موقعیتی ، برخاسته از حقوق مالکیت خصوصیِ مردان بوده است و نه حمایت از زنان ؛ اما به هر حال همین قانون مالکیت مردسالارانه ای که زنان را در حد کالا و یا دارایی متعلق به مردش میدید ، مصونیتی بود برای زنان جامعه در برابر تعرض جنسی از سوی قدرتهای حکمرانی. بدین ترتیب پس از ظهور قانون مالکیت خصوصی مردسالار ، زنان خانه به لحاظ حقوقی و یا شرعی مشمول قانون «حرمت» شدند ؛ از آن پس ، « خانه » ، از حریم خصوصی و شخصیِ مالکانه ی مردِ خانه خبر میداد .
اما همانگونه که گفته شد در عصر صفویه و حکومت شاه عباس ، به دلیل عدم وجود بنیانهای حقوقی و شرعی مالکیت خصوصیِ افراد جامعه ، شاه که در رأس فرهنگ مردسالاری قرار داشت و مالکیت خصوصی را تماماً به انحصار خود درآورده بود، می توانست هر گاه بخواهد وارد حریم خصوصی خانه ها شود ، بی آنکه نیازی به اجازه از مردِ خانه داشته باشد . و از آنجا که تلقی از «اندرونی» و یا خانه ، تلقی ای کاملاً « زنانه » بود ، وی (شاه عباس) با همان انحصار کامل «مالکیت» ، در عین حال، مجوز ورود به « رابطه جنسی » با کلیه زنانی را داشت که در قلمرو حکومتش به سر می بردند. اینها را گفتیم تا بدانیم بر اساس چنین درکی بوده که هم شاه عباس می توانست به برگزاری مراسم عشرت طلبانه خود در بازار اقدام کند و هم رعایا به اجرای آن تن دهند . مراسمی که در عصر حاضر می تواند کاملا غیر اخلاقی و خفت بار جلوه کند. اکنون به بررسی مراسم خواهیم پرداخت :
قاعده ی این مراسم ، آنگونه که در سفرنامه فیگوئروآ آمده بدین صورت بوده که در شهرهای بزرگی که شاه اقامت میکرد ، گاهی از قبل روز جمعه ای تعیین میشد و در آن روز از تمام مردم شهر از هر قشر ، طبقه ، مذهب و قومی خواسته می شده تا زنانِ جوان و دختران خود را اعم از مجرد یا متأهل به بازار شهر بفرستند تا پس از دست چین و انتخابشان از سوی خواجه سراهای مخصوص شاه که آشنا به سلیقه وی بودند ، جهت کام جویی شاه ، به درون« بازار» شهر که از شب تا صبح به قرق شاه درمی آمد ، بفرستند . بنابراین با مراسمی مواجه ایم که در «قلمرو عمومی» برگزار میشده اما فقط خاص شاه بوده ؛ بدون حضور مهمان و یا درباریان ؛ فقط تنی چند از خواجه سرایانِ مورد اعتماد وی (احتمالا به عنوان مدیر برنامه) می توانستند در این مراسم عیاشانه ی شاه حضور داشته باشند.