انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تفکیک قوا در نظام های سیاسی و تاثیر آن بر آزادی

متفکر فرانسوی، که با نگارش کتاب«روح القوانین» تغییرات مهمی را در تعاریف سیستم های سیاسی ایجادکرد. تا قبل از او تقسیم بندی کلی از نظام های سیاسی بر اساس تعریف ارسطو انجام می گرفت که عبارت بود از: ۱- نظام پادشاهی۲- نظام آریستوکراسی۳- نظام دموکراسی. اما منتسکیو نظام های سیاسی را بر اساس مدل جدید طبقه بندی نمود: ۱- نظام استبداد مطلق ۲- نظام سلطنتی ۳- نظام جمهوری. او معتقد بود در نظام جمهوری آزادی های مردم در سایه آزادی عموم جای خواهد گرفت.« در یک جمهوری آزادی هر شهروند، بخشی از آزادی عمومی است این خاصیت حکومت مردمی است که قسمتی از حاکمیت را تشکیل می دهد» (فونتانا، ۱۳۸۰، ۱۰۹).

منتسکیو شرایط اقلیمی را موثر بر نظام های سیاسی می داند و معتقد است اقلیم و آب و هوا می تواند در شکل گیری حکومت ها موثر باشد.« او یکی از بنیانگذاران نظریه علت گرای جغرافیاست که پیش از وی مورد توجه ابن خلدون قرار گرفته بود».( آصفی، ۱۳۵۴، ۳۷۱). شاهکار منتسکیو نظریه «تفکیک قوا» است که بر جدائی سه قوه مقننه، مجریه و قضایه تاکید دارد.« او در سال ۱۷۴۸ کتاب روح القوانین را نوشت و شهرت به سزایی یافت بخش اعظم این کتاب به تاریخ تفکیک قوا مربوط می شود منتسکیو برای هر کشور سه نوع قدرت قائل بود. قوه مقننه- قوه مجریه- قوه قضاییه… اندیشه های منتسکیو الهام بخش اصلاحاتی بود که در سال ۱۷۹۱ مجلس موسسان فرانسه در رژیم سیاسی این کشور اعمال کرد مجلس موسسان تفکیک قوا را … پذیرفت. قدرت مقننه را به پارلمان سپرد، قدرت اجرائی را به شاه تفویض کرد و قدرت قضایی را به قوه قضاییه واگذار کرد و هیچ یک از سه قوه نباید در محدوده قوه دیگری دخالت نماید» (وفادار، ۱۳۷۴، ۲۸۸- ۲۸۷).

منتسکیو قصد دارد آزادی را در پیوند بین حکومت و مردم برقرار سازد به نحوی که قانون در مرکز آن قرار گیرد، چرا که قوانین در زندگی اجتماعی سبب می شود افراد نسبت به آزادی دیگران توجه کرده؛ و از آزادی خود فراتر نروند. « او از زبان حقوق طبیعی سخن گفت و قوانین را به عنوان روابط ضروری برخاسته از طبیعت اشیاء تعریف کرد». (ساکت، ۱۳۷۰، ۱۰۲).

متفکر فرانسوی با تاکید بر قانون گرایی در تعریف آزادی بیان می دارد:« آزادی عبارت از این است که انسان حق داشته باشد هر کاری را که قانون اجازه داده و می دهد بکند و آنچه قانون منع کرده و صلاح او نیست مجبور به انجامش نباشد….حد اعلای آزادی آنجاست که آزادی به حد اعلا نرسد» (منتسکیو، ۱۳۶۲، ۶).

منتسکیو در تعریف فوق به جایگاه ارزشمند قانون اشاره و اقدامات انسان را صرفاً در سایه درک از آن تلقی می نماید؛ آدمی زمانی آزاد است که در محدوده قانون زندگی کند. پس آزادی برابر است با پیروی از قانون؛ هر چند که قانون خود می تواند محل مناقشه باشد، اما منتسکیو سعی می کند با چنین تعریفی به تبعیت از قانون تاکید تا جامعه دچار هرج و مرج ناشی از بی قانونی نشود.« چون انسان باید با هم جنسان خود به اجتماع زندگی کند چاره ای به جز این نیست که روابط میان مردم به حکم قانون شود خواه قانون نوشته و مدون باشد و خواه بر حسب آداب و عادات متعدد باشد، اگر جماعتی بی قانون زندگی کنند در میان آنها آزادی و امنیت نخواهد بود زیرا هر کس بنده قویتر از خود خواهد شد و چون برای اینکه انسان به خوشی زندگی کند باید آزاد و آسوده خاطر باشد بس مهمترین چیزی که در زندگی منظور نظر است قانون است که به واسطه آن آزادی همه تأمین می شود» (فروغی، ۱۳۷۵، ۲۸۵- ۲۸۴).

منتسکیو در جای دیگر بیان می دارد:«آزادی عبارت از [حق] دست زدن به هر کاری است که به وسیله قوانین موضوعه حکومتی که تفکیک قوا در آن به حقیقت پیوسته است منع نشده باشد حکومتی که در آن قانون را هیأت مقننه می گذارد و قوه مجریه جداگانه ای به اجرا در می آورد و قوه قضاییه مستقلی در مورد شهروندان اعمال می کند» (نویمان، ۱۳۷۳، ۲۸۰- ۲۷۹).

در این تعریف نیز او بر اجرای قانون اشاره می کند. ولی بیان می دارد، آزادی زمانی معنا و مفهوم می یابد که تفکیک قوا شکل گیرد؛ و قانون توسط قوه مقننه تصویب و به دست قوه مجریه اجرا و تحت نظارت قوه قضاییه واقع گردد. در حقیقت می توان گفت در جوامعی که حکومت ها تحت نفوذ قدرت شخصی اداره می شوند یا به عبارتی قوای سه گانه هنوز تفکیک نشده اند؛ مردم از آزادی برخوردار نمی باشند. دغدغه اصلی؛ او را می توان از نگرانی اش در زمینه سلب آزادی مردم به دست رژیم های استبدادی مشاهده نمود؛ که به هر نحوی قدرت را در ید اختیار خود دارند؛ و اجازه برقراری رابطه ای منظم میان قوای سه گانه را نمی دهند.

« هیچ کلمه ای مانند آزادی تا این حد معانی مختلف را در بر نگرفته است؛ و هیچ لفظی به قدر آزادی عواطف گوناگون را در قلب آدمی زنده نکرده است. برخی آزادی را وسیله ای پنداشته اند که به مدد آن هر گاه بخواهند بتوانند کسی را که به اقتدار جابرانه ای رسانده اند از اریکه قدرت به زیر آورند؛ بعضی دیگر آزادی را قدرتی می دانند که با آن می توانند کسی را که اطاعت از او واجب است به اراده خود انتخاب کنند؛ عده ای دیگر آزادی را در آن دانسته اند که حق داشته باشند سلاح برگیرند تا بتوانند به دیگران زور بگویند و شدت عمل به خرج دهند….بعضی آزادی را مختص به یک نوع حکومت دانسته اند. مثلاً،آنان که مشرب جمهوری خواهی داشته اند، آن را به حکومت جمهوری اختصاص داده اند؛ و آنان که به دولت سلطنتی دلبسته بوده اند آزادی را ویژه آن دولت دانسته اند….و بلاخره چون در حکومت های دموکراسی چنین به نظر می رسد که زمام امور
در دست مردم قرار دارد….آنرا آزادانه ترین حکومت پنداشته اند و قدرت ملی را به خطا با آزادی افراد یکی دانسته اند…در حکومت ها یعنی در جوامعی که به وسیله قوانین اداره می شوند آزادی قدرتی است که مردم به وسیله آن بتوانند آنچه باید بخواهند، بخواهند و انجام دهند و آنچه بخواهند مجبور به خواستن و انجامش نباشند…از آنجا که برخورداری از آزادی در حق حفظ و حراست آن در این است که افراد در بیان افکار خود مختار باشند و احساسات خود را آزادانه بیان کنند. اتباع یک دولت آزاد می توانند هر آنچه را که قوانین به صراحت منع نکرده است بگویند و بنویسند» (جونز، ۱۳۷۰، ۳۰۲- ۳۰۱).

منتسکیو فیلسوفی عمل گرا است. او نظرات خود را منطبق با واقعیت موجود ابراز می دارد؛ و از پرداختن به مباحث ایده آلیستی پرهیز می کند آزادی را آنچنان که هست می بیند؛ نه آنچنان که می توان در تصور ایجاد گردد.او در پاره ای از گفته های خود به دموکراسی نیز می تازد؛ و معتقد است که حکومت های دموکراسی و حکومت اشرافی نمی توانند نظام های سیاسی آزادی باشند.

بایستی دید که بهترین نوع حکومت در نظر منتسکیو چیست؟ که هم نظام دموکراسی و هم نظام اشرافی را ناقص؛ و از سوی دیگر حکومت میانه روها را با دید تردید می نگرد! او بهترین حکومت را رژیمی می داند که سه عنصر پادشاه، افراد معتصب به قوای سه گانه و اصل تفکیک قوا در آن به اجرا در آمده باشد؛ و هر کدام از قوا مجزا از یکدیگر بدون آنکه نسبت به کارکرد دیگری خللی وارد نمایند صرفاً به وظیفه ذاتی خویش مشغول باشند؛ تا آزادی هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک شده؛ و در سایه قانون مردم به آزادی برسند.

منتسکیو با بیان نظریات خود راهی جدید را در جهان سیاست گشود، که منزلت انسان را به والاترین جایگاه خود، که تا آن زمان می توانست رشد کند ارتقاء بخشید.

«…بین آزادی و استقلال باید فرق گذاشت؛ آزادی عبارت از آن است، که حق داشته باشیم آنچه را قانون روا داشته است انجام دهیم؛ و اگر تبعه ئی بتواند آنچه را که ممنوع است عمل کند دیگر مالک آزادی نخواهد بود واو را نتوان آزاد خواند زیرا سایر هم نوعان وی نیز همان قدرت را دارا هستند که وی دارا است پس در حقیقت با عمل وی سلب آزادی از خودش شده زیرا بلافاصله در معرض خطر تجاوز دیگران قرار گرفته است (پازارگاد، ۱۳۵۹، ۶۵۹-۶۹۴).

منتسکیو همچنین بر آزادی سیاسی شهروندان تاکید و آن را لازمه رشد اجتماعی قلمداد می نماید و در این باره می گوید:

« آزادی سیاسی رعیت یک آرامش فکری یا آسایش خاطر برخاسته از عقیده ای است که هر فرد درباره ایمنی خویش دارد برای کسب این آزادی حکومت لزوماً بایستی طوری تشکیل و پایه ریزی قانونی شود که لازم نباشد یک نفر از دیگری بترسد» (رابین، ۱۳۶۹، ۱۸۰).

بسیاری بر این اعتقادندکه تعریف منتسکیو درباره ی آزادی آنچنان جامع و کامل است که بسیاری از اندیشمندان در تعاریف نظری خود از آن بهره برده اند.

منابع

آصفی،آصفه، “مبانی فلسفه”، ۱۳۵۴، چاپ سوم، تهران، بی نا.

پازارگاد،بهاء الدین، “تاریخ فلسفه سیاسی”، ۱۳۵۹، جلد دوم، چاپ چهارم، تهران، نشر زوار.

فونتانا، ، “ابداع جمهوری مدرن”، ۱۳۸۰، چاپ اول، ترجمه محمد علی موسی فریدونی، تهران، نشر شیراز.