هر پدیده ی غیر تاریخی، پدیده ای ست غیر واقعی. هر پدیده ی غیر واقعی نه فقط ارزش توصیف و تببین ندارد بلکه می تواند تبیینِ فاعل شناسا را به بیراهه رهنمون شود. با اعتقاد به چنین اهمیتی برای تاریخ است که می توان گفت هر پدیده ی طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از بتن و متن تاریخ هستی یافته و نمی توان آن را بدون ارتباط با زمان، شرایط و تاریخ مشخصی در پیدایش آن به درستی شناخت..
اشاره:
نوشتههای مرتبط
هر پدیده ی غیر تاریخی، پدیده ای ست غیر واقعی. هر پدیده ی غیر واقعی نه فقط ارزش توصیف و تببین ندارد بلکه می تواند تبیینِ فاعل شناسا را به بیراهه رهنمون شود. با اعتقاد به چنین اهمیتی برای تاریخ است که می توان گفت هر پدیده ی طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از بتن و متن تاریخ هستی یافته و نمی توان آن را بدون ارتباط با زمان، شرایط و تاریخ مشخصی در پیدایش آن به درستی شناخت . به عبارت دیگر نمی توان به شناخت درست و دقیق پدیده ای نائل شد بدون آن که آن را در متن و کانتکست تاریخی آن بررسی کرد. جدا کردن پدیده های طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از کانتکست تاریخی آن، راهی جز تفسیر و تبیین غیر واقعی و اسطوره ای نخواهد داشت. پیداست هر امر واقعی که مهر تاریخ بر آن خورده باشد و در فرایند تاریخی دستخوش تغییرات زمان هم شده باشد، بازهم این اکسیر تاریخ است که داغ بر اسب واقعیت زده و رخ می نماید. به عبارتی هیچ امر واقعی نمی تواند خود را از ساحت تاریخی بیرون بکشد.
ارائه ی تزهای تاریخی گیلان از این منظر است که برای مورخین و پژوهشگران گیلان اهمیت پیدا می کند. نگارنده معتقد است که شناخت تاریخ گیلان فقط برای مورخین گیلانی نیست که مهم است بلکه شناخت این تاریخ و به ویژه قواعد حاکم بر آن می تواند برای تمام مورخین ایرانی از اهمیت برخوردار باشد. معتقدم و آن را در جایی نیز گفته و نوشته ام که تاریخ محلی گیلان، تاریخ ویژه ای در تمام فلات ایران است. این پهنه ی جغرافیایی تنها پهنه ای است که از آغاز تاریخ تا سال ۱۰۰۱ هجری قمری به صورت یک واحد سیاسی مستقل زیست داشته و در آن تحولات تاریخی ضمن متاثر شدن از تحولات تاریخی پیرامون خود، فرایندی به مانند یک واحد سیاسی مستقل طی کرده است با ویژگی های منحصر به فرد جغرافیایی و اقلیمی مشخص. از این رو شناخت قواعد آن، واجد ارزش کشف بسیاری از قواعد تاریخی است.
تزهایی که در اینجا برای تاریخ گیلان ارائه شده به صورت گزارهای فرضی به قواعدی نظر دارند که در پرتو آن ها می توان برش های تاریخی گوناگون این پهنه از جغرافیای تاریخی و اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی کشور را در ارتباط با متن و بتن شرایط مشخص تاریخی تبیین کرد. این گزاره ها هر کدام می توانند راهنمای پژوهش های گسترده تر باشند با این توضیح که از ابتدای پژوهش نباید به عنوان حقایقی صلب و سخت، تلاش و پایبندی پژوهش گر را مصادره به مطلوب کرده باشد بلکه این تزها تنها برای پژوهشگران می تواند جهت آزمودن واقعیت ها و اسناد و شواهد تاریخی راهنمای پژوهش باشند. با استناد به نکاتی که در بالا آمد اکنون تزهای تاریخی در باره ی تاریخ گیلان در زیر ارائه می شوند.
تزهای تاریخی
۱ . جلگه ی گیلان(نواحی حدود کمتر از ۱۵۰متری از سطح دریاهای آزاد) که بستر اصلی سکونت و فعالیت انسان ها محسوب شده و می شود، در حدود ۸۰۰۰ سال پیش(آغاز دوره ی نئولتیک یا نوسنگی) در اثر آخرین عقب نشینی دریای خزر به تدریج از آب خارج و هر بخشی از آن که از آب بیرون آمد، بلافاصله با جنگل های انبوه بارانی موسوم به هیرکانی پوشیده شد.
۲ . گیلان در محدوده ی جنگل های انبوه بارانی خود ( هم در جلگه و هم در کوهستان جنگلی) از نظر میزان بارندگی نه فقط در فلات ایران بلکه در تمام محدوده ی خاورمیانه و شمال آفریقا از مراکش تا مرزهای غربیِ امروزیِ چین و هند پر باران ترین پهنه ی جغرافیایی محسوب می شود و از این منظر در تاریخ خود ویژگی منحصر به فردی برای سکونت و فعالیت ایجاد کرده بود.
۳ . جنگل های جلگه ای انبوه در گیلان همراه با شرایط ویژه ی گسترش وسیع زمین های باتلاقی و فقدان زهکشی زمین از آب های سطحی، استقرارهای انسانی عصر نئولتیک در جلگه را با دشواریهای بسیار مواجه کرد و در نتیجه استقرارهای انسانی نه فقط در دوره ی نئولیتیک بلکه تا سالهای طولانی بعد حتا تا اواخر دوره ی آهن نیز در محدوده ی جلگه ی گیلان ناممکن بود.
۴ . پیش از پیدایش جلگه ی گیلان، نواحی کوهستانیِ جنوبِ جنگل های انبوه بارانی یعنی دشت ها و دره هایی که در نواحی مرتعی و حاشیه ی جنگل های بین دره ی رودخانه ی سفیدرود تا دره ی رودخانه ی پلرود واقع شده بود ، بستر منحصر به فرد استقرار گروه های انسانیِ کم شمار عصر سنگ محسوب می شدند.
۵ . به طور کلی محدوده ای که امروز گیلان نامیده می شود به دلیل محصور بودن از شمال توسط دریای متلاطم خزر، در جنوب با ارتفاعات هلالی و دولایه ی البرز – قافلانکوه به همراه شرایط دشوار زیستی به ویژه در نواحی جلگه ای آن یکی از منزوی ترین پهنه های جغرافیایی در فلات ایران در آغاز تاریخ محسوب می شد و در نتیجه از جریان های تمدن حَضَری پیرامون و تاثیرات آن برای سال ها دور ماند.
۶ . جلگه ی گیلان به دلیل شرایط ویژه ای که داشته، خود خالق تمدن های حضری اولیه نبوده و در نتیجه با پیدایش تمدن های پیشین در پیرامون آن نظیر گوبوستان در شمال غربی گیلان( در ساحل جنوبی باکو)، قفقاز وآذربایجان در شمال غربی و غرب، زنجان و قزوین در جنوب ، دشت گرگان و کلاردشت در شرق متاثر بوده و به دلیل شرایط ویژه ی طبیعی و جغرافیایی خود برای تاثیر پذیری از این تمدن ها زمانی بس دراز ، فصل طولان تدارک را برای پذیرش زیست گاه های انسانی پشت سر گذاشته است.
۷. در آغاز عصر فلز یعنی در دوره ی مس و برنز، جلگه ی گیلان به دلیل شرایط ویژه ی جغرافیایی هنوز فاقد سکونت و فعالیت بود و سکونت در نواحی کوهستانی خارج از جنگل نیز بسیار کم شمار و احتمالاً هنوز تنها از پهنه ی قابل استقرار این دوره یعنی از دره ی رودخانه ی سفیدرود تا دره ی رودخانه ی پلرود تجاوز نمی کرد اما به ناگهان در دوره ی آهن به ویژه از آغاز هزاره ی نخست پیش از میلاد دو بخش از گیلان یعنی ناحیه ی مارلیک – دیلمان(در دو حوزه ی آبخیزِ همجوار یعنی حوزه ی سفیدرود و پلرود) و ناحیه ی تالش به سرعت با استقرارهای آهن روبرو شد که محصول پیدایش شرایط ژئوپولتیکی معینی در تحولات تاریخی پیرامون آن به ویژه در غرب و شمال غربی محدوده ی ایران امروزی بود.
۸ . استقرارهای ناگهانی دوره ی آهن در خارج از پوشش های جنگلیِ جلگه ای و کوهستانی گیلان بدون پیشینه ی تمدنی مشخص و برجسته ی دوره ی مس و برنز در ناحیه ی مارلیک – دیلمان و تالش به ویژه از هزاره ی نخست پیش از میلاد نشان از تحول در ژئوپولیتک منطقه در غرب و شمال غربی ایران جایی که در معرض شدید غارتگری های آشوریان به ویژه در سرشاخه های دره ی قزل اوزن در جنوب دریاچه ی ارومیه قرار داشت و غارتگری های سالانه و مداوم و طولانی با خشونت عریان و کم نظیر در آن سبب ساز تاراندن ناگزیر ساکنان این ناحیه در امتداد دره ی قزل اوزن به نواحی دوگانه ی تمدنی دوره ی آهن گیلان با موقعیت ویژه ی استراتژیک و ایمنی خاص و در نتیجه ضمن آن که عامل اصلی پیوند با اورارتوئییان یعنی دشمن اصلی و قدرتمند آشوریان شد، به پیدایش تمدن های مارلیک – دیلمان و تالش نیز انجامید.
۹. سقوط آشوریان در سال ۶۱۴ پیش از میلاد به دست مادها، شرایط ویژه ی ژئوپولتیکی مولد و شکوفایی تمدن دوره ی آهن در گیلان را برای همیشه از میان برداشت و در نتیجه افول تمدن آهن گیلان در پهنه های خارج از جنگل جلگه ای و کوهستانی با تشکیل دولت ماد و با ناپدید شدن شرایط ژئوپولتیکی فوق آغاز و اگر چه با فراز و فرودهایی همچنان در همان حوزه های جغرافیایی پیشین در دوره ی باستان نیز تداوم یافت لیکن دیگر چون گذشته فروغی نداشت.
۱۰. تمدن دوره ی آهن گیلان در بین دره ی سفید رود تا دره ی پلرود و تا حدودی ناحیه ی تمدنی تالش علاوه بر شرایط ویژه ی ژئوپولتیکی بوجود آمده از هزاره ی اول پیش از میلاد تا سقوط دولت آشور ، محصول شرایط طبیعی ویژه ای است که این پهنه در تمام البرز از آن بهره مند بوده و آن برخورداری از دشت ها و دره های نسبتاً پهن با ارتفاع نسبتاً کم از سطح دریاهای آزاد در ارتفاعات خارج از جنگل که شرایط و زمینه های مناسب جاگیری و استقرارهای انسان را به لحاظ اقلیمی و دیگر شرایط طبیعی در این دوره فراهم می کرد و از این رو تنها در این محیط طبیعی و جغرافیایی بود که همراه با برخوردار ی از تنوع منابع غذایی گیاهی، آبزی و شکار فراوان برای تغذیه و موقعیت های جغرافیایی متنوعِ فصلیِ گرم و سرد در فواصل نزدیک برای پرورش دام داری شبانی، تنها محیط های نشو و نمایِ زیست گاه های انسانی و تمدن های این دوره محسوب می شد.
۱۱ . جلگه ی گیلان در دوره ی آهن نیز هنوز به جز در نواحی پایکوهی که احتمالاً قشلاق دام پروران کوهستانی بوده و آثار آن ها تا ارتفاعات کمتر از حدود ۱۰۰ متر نیز ممکن است یافت شود، فاقد سکونت و یکجانشینی بود.
۱۲ . سکونت و فعالیت انسانی در نواحی خارج از جنگلِ گیلان با پیشینه های تمدنی پر رونق در دوره ی آهن در زمان هخامنشیان، سلوکیان و حتا اشکانیان هنوز به طرز عجیبی کم شمار، کم فعال و کم رونق بود و هیچگاه به دوره ی پیشین خود بازنگشت و نواحی جلگه ای گیلان نیز بر طبق دست کم فقدان شواهدی بارز تقریبا هیچ تحول نوین تاریخ ساز قابل ذکری در این دوره ها روبرو نبوده و در نتیجه فقدان جمعیت سازمان یافته در جلگه و فقدان تولید مازاد ، نظر حاکمان مرکزی فلات ایران را به خود برای اشغال آن چندان جلب نکرد.
۱۳. نواحی مارلیک – دیلمان به ویژه در یکصد سال پایانی دوره ی ساسانیان با ظهور نظامی گری های اشرافیتِ این منطقه که در سپاه ساسانیان به صورت نوعی شوالیه گری، قدرتی بی رقیب تا دره ی چالوس به هم زده بود، همراه با موقعیت ویژه ی طبیعی و کوهستانی و جنگلی این ناحیه ، هویت مستقلی کسب کرد و هر چه در پنجاه سال پایانی حکومیت ساسانیان؛ قدرت این سلسله رو به افول رفت، قدرت دیلمیان با ساخت قبیله ای و نظامی گری بیشتر رخ نمود و در تقابل با دولت مرکزی جایگاه شورشیان و مخالفان دولت مرکزی نیز قرار گرفت ودر نتیجه آوازه ی ظهور دیلمیان نیز از این زمان به تاریخ راه یافت.
۱۴. ناحیه ی دیلمان در اواخر ساسانیان و با شروع زوال تدریجی آن حکومت ، محدوده ی مشخصی از دره ی سفیدرود و جنوب آن طارم تا دره ی رودخانه ی چالوس و دره ی رودخانه ی شاهرود به مرکزیت قلعه هایی در الموت و رودبار شهرستان(رازمیان کنونی در شمال قزوین) و اشکورات تحت حاکمیت خاندان های اشرافیِ نظامیِ تعلیم یافته در سپاه ساسانیان در آمد و هویت مستقل و بی همتای خود را برای بیش از سه قرن در همین محدوده جغرافیایی (از رودخانه ی چالوس تا سفیدرود) پس از اسلام حفظ کرد.
۱۵ . غرب گیلان به جز تالش که در دوره ی آهن فروغی یافته بود ، ناحیه ی جلگه ای و کوهپایه ای فومنات و شفت در تاریکی مطلق تاریخی فرو رفته بود و داده های تاریخی مستند این تاریکخانه که در حصار ارتفاعات از جنوب و جنوب شرقی و موانع دیگر در شمال و شمال غربی محصور بود ، منزوی ترین بخش سرزمین امروزی گیلان محسوب می شد.
۱۶. به احتمال زیاد از اواخر دوره ی ساسانی و اوایل دوره ی اسلامی کشت برنج از سمت شرق (مازندران) به درون ناحیه ی جلگه ای دیلمیان انتشار یافت لیکن توسعه ی آن با توجه به اقتدار بی چون و چرای دیلمیان در مسیر انتشار این محصول و شیوه ی حاکمیت شبانی دیلمیان و بیم افزایش شمار جلگه نشینان و شیوه معیشت کشاورزی که دیلمیان آن را در تقابل با شیوه ی معیشتِ شبانی خود می پنداشتند، توسعه ی کشاورزی و کشت برنج به کندی به سمت غرب ناحیه و جلگه ی مرکزی گیلان پیش رفت.
۱۷. سلطه ی نظامیان اشرافی دیلمی با ساخت قبیله ای برای بیش از سه چهار قرن از پیش تا پس از اسلام بر دروازه و مرزهای جنوبی و شرقی گیلان یعنی سلطه ی بی چون و چرا بر محور هوسم – چالوس ( گلوگاه ارتباطی شرق گیلان) و همچنین دره ی سفیدرود که تنها محورهای اصلی ارتباطی شرق و مرکز گیلان با جهان بیرونی بود، سلطه ی یک قوم ستیزه جوی قبیله ای که از کشاورزی و یکجانشینی نفرت داشتند و در نتیجه با دشمن پنداری و دشمن سازی مصنوعی و ماهرانه و امنیتی کردن فضای این پهنه در پوشش بیگانه ستیزی افراطی، ضمن فراهم کردن اقتدار مستبدانه ی خود به طریقی سهل و آسان بر باشندگان اندک جلگه و کوهستان، دسترسی جلگه ی گیلان و شرق و غرب آن را از تماس با جوامع یکجانشین و پیشرفته تر پیرامون خود برای سال ها دور نگهداشته و از این طریق نه فقط نقش مثبتی در تاریخ این ناحیه ایفاء نکردند بلکه این قوم با ساخت قدرت قبیله ای و با نظامی گری و ستیزه جویی خود در روند یکجانشینی وتوسعه ی اشتغال به کشاورزی و تولید خوراک در جلگه ی گیلان و به طریق اولی تمدن حضَری در آن مانعی جدی ایجاد کرده و در نتیجه یکی از دلایل اصلی تاخیر توسعه ی کشاورزی و یکجانشینی و البته شهر نشینی و نفوذ فرهنگ و تعلیم و تربیت و ظهور نهادهای سیستماتیک فرهنگی و در یک کلام مانع جدی در پیدایش تمدن حضَری در جلگه ی گیلان در سه قرن نخست پس از اسلام موثر بوده است.
۱۸. هویت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و معماری جلگه ی گیلان یعنی اصلی ترین بخش سکونت و فعالیت تنها با کشت برنج تشخص ویژه ی خود را پیدا کرد، چرا که با توجه به ویژگی اقلیمی جلگه ی گیلان تنها غله ی قابل کشت در این جلگه که اقتصاد غالب بخش کشاورزی را به خود اختصاص می داد، کشت برنج بود.
۱۹. کشت برج در جلگه ی گیلان تنها اهمیت اقتصادی نداشت بلکه شیوه ی کشت این محصول کمک می کرد تا جنگل انبوه جلگه ای به سرزمین های باز، امن و زهکشی شده به سکونت، یکجانشینی و تمدن حضری امکان توسعه ی و گسترش بیشتری بدهد.
۲۰. جنبش علویان زیدی در میانه ی قرن سوم هجری که به لحاظ محیط جغرافیایی در مرز دیلمان با طبرستان شکل گرفت و در آغاز با همیاری و همراهی نظامیان دیلمی در طبرستان به قدرت حکومتی دست یافت، در فرازهایی از حیات پر فراز و فرود خود به ناگزیر راهی جز پناه بردن به درون سرزمین قرق شده ی هم پیمان خود در دیلمان نیافت و در نتیجه این جنبش به صورت یک عامل ناهشیار تاریخی عمل کرد و سبب شد هم نیروی انسانی و هم اشکال گوناگون تمدن حضری پیشرفته ی ناحیه ی طبرستان و به ویژه تجربیات آن در زمینه ی کشاورزی، صنعتی و فرهنگی از جمله توسعه ی کشت برنج و ابریشم و تعلیم و تربیت سیستماتیک و شهرنشینی به ناحیه ی بسیار عقب مانده ی قلمرو دیلمیان که تا آن زمان در انزوای طولانی سیر می کرد، نفوذ کند.
۲۱. گیلان تا زمان نفوذ جنبش علویان زیدی در اواخر قرن سوم هجری و پی آمدهای اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی این جنبش به درون محدوده ی امروزی گیلان و به ویژه ناحیه ی جلگه ای آن، فاقد شهر بود و هوسم به عنوان نخستین شهر در پرتو تحولات جنبش انقلابی زیدیان به مثابه ی یک جنبش نوین مذهبی دگراندیشِ اسلامی در شرق گیلان سبب پایه گذاری یک مرکز حکومتی برای زیدیان ناصری و برای نخستین بار زمینه های شکل گیری نخستین شهر و پویش های فرهنگی نظام یافته در گیلان شد.
۲۲. با توسعه ی و تسریع کشت برنج و توسعه ی روستاها و تولید ابریشم پس از ایجاد جنبش انقلابی علویان زیدی در نواحی جلگه ای و آهنگ رشد توسعه ی کشاورزی به ویژه در دلتای رودخانه ی پلرود از نیمه ی دوم قرن سوم هجری و پیداشدن شهر ِکوچک هوسم به عنوان مرکز انباشت مازاد اقتصادی این ناحیه و احداث بندر تجاریِ مرتبط با سواحل مازندران در همین شهر، نوشتن و سواد آموزی نیز در پرتو همین تحولات نوین در شهر هوسم پا گرفت و سپس به دیگر نواحی غربی آن تسرّی یافت .
۲۳ . همزمان با نفوذ تدریجی جنبش علویان زیدی به درون قلمرو دیلمیان تا رودخانه ی سفیدرود، نفوذ اسلامِ اهل تسنن نیز که پیش تر از مرکز اردبیل به درون غرب گیلان به کندی پیش می رفت، با هدایت و رهبری استاد جعفر ثومی مرشد مذهب حنبلی که از مرکز اردبیل حمایت و پشتیبانی می شد در غرب گیلان تا رودخانه ی سفید رود در تقابل با نفوذ زیدیان تسریع شد و از این زمان رودخانه ی سفیدرود به صورت یک گسل فرهنگی، تمایز دو بخش از گیلان که بعدها بیه پیش و بیه پس نام گرفت را تثبیت کرد.
۲۴ . تجربه ی نوینی که گروهی از نظامیان اشرافی دیلمی تحت عنوان آل بویه در سرزمین گیلان در پرتو استحاله شدن در ایدئولوژی دگراندیش فرقه ی زیدیان علوی کسب کردند، زمینه ای فراهم کرد تا تجربه ی شکست خورده ی پیشین ایرانیان که از ایدئولوژی صرفاً ایرانی به عنوان پرچم ایدئولوژیک خود برای مبارزه بهره می گرفتند، کنار گذاشته شود و سیاست به مفهوم «تحقق ممکن ها» از طریق پذیرش وگرویدن به یکی از مذاهب اسلامی مبارز از نوع دگراندیشانه، راهی به قدرت در جهان اسلام پیدا کنند و به طور نسبی مشروعیت ایدئولوژیک نیز بیابند .
۲۵. گیلان غربی از آستارا تا جنوب مرداب انزلی از آغاز قرون نخستین اسلامی از کانون تاثیر گذار اجتماعی و فرهنگی – مذهبی مرکز آذربایجان یعنی اردبیل متاثر بود لیکن ناحیه ی تالش که بین کانون اصلی اشاعه ی اسلام در قرون نخستین (اردبیل) در شمال غربی و ناحیه ی جنوب مرداب انزلی واقع شده بود با توجه به اشتغال دامداری شبانی و کوچندگی و ویژگی های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی متاثر از آن، حلقه ی واسط مناسبی برای انتقال پدیده های تمدنِ حضری به ویژه فرهنگی و فکری به ناحیه ی گیلان غربی در جنوب مرداب انزلی نبود و در نتیجه این ناحیه مضاف بر انزوای جغرافیایی و حصارهای طبیعی وسیاسی – نظامی برای ارتباطات با پیرامون خود، سخت با دشواری روبرو و ارمغان آن توسعه نیافتگی نسبی اش در گیلان بود.
۲۶ . تلاش های ساکنان ناحیه ی گیلان غربی در جنوب مرداب انزلی با ویژگی شرایط اقلیمی مرطوب تر و باتلاقی تر نسبت به دیگر نواحی گیلان که امروزه شامل شهرستان های رضوانشهر، ماسال، فومن، صومعه سرا ، شفت و حتا رشت با نواحیِ تمدنی پیرامونِ قابل دسترس در قرون نخستین اسلامی، ناحیه ی تماسی پیدا شد که حدوداً بین شهر تاریخی گسکر در جنوب رضوانشهر و بندر «رودسر» تازه آباد در دهانه ی رودخانه ی شفارود در شمال رضوانشهر کنونی را در بر می گرفت و در تمام دوره ی قرون نخستین اسلامی تا قرن نهم هجری به عنوان کانون یا ناحیه ی تماس با مراکز تمدنی شمال غربی ایران یعنی اردبیل، تبریز و قفقاز نقش آفرینی می کرد و در پرتو این تعاملات اشکال گوناگون مبادلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بین آن ها برقرار بود.
۲۷. اهمیتِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی – فرهنگیِ شهر هوسم(رودسرِ بعدی) پس از آن که خود را به عنوان جایگاه اصلی زیدیان ناصری در شرق گیلان تثبیت کرد تا اوایل قرن ششم تداوم یافت و تنها با قدرت گیری اسماعیلیان در دره ی رودخانه ی شاهرود و تصرف قلعه های متعدد ناحیه ی الموت(در محدوده ی بخش معلم کلایه ی کنونی) و رودبار شهرستان(در بخش روبار شهرستان کنونی به مرکزیت رازمیان کنونی) و ناحیه ی اشکورات در جنوب دلتای پلرود و حملات پی در پی تروریستی این گروه به حوزه ی نفوذ هوسم و تنکابن( دو ناحیه ی زیدی نشین ناصری و قاسمیه که با اسماعیلیان جدال ایدئولوژیک نیز داشتند) و تشدید جدال های فرقه ای با زیدیان این ناحیه و با پیدا شدن فقدان امنیت در ناحیه ی تنکابن و رانکوه، مهاجرت وسیع نخبگان اقتصادی و اجتماعی – فرهنگی این نواحی به لاهیجان (که ابتدا لیاهج و سپس لیاهجان نامیده می شد)، این شهر به کانون اصلی شرق گیلان تبدیل و جایگزین شهر هوسم شد.
۲۸ . به نظر می رسد تا قرن ششم هجری شمال جلگه ی گیلانِ شرقی و مرکزی یعنی ناحیه ای که در شمال خط مستقیم از جنوب تالاب امیر کلایه، شمال رودبنه، شمال روستای دهشال(و شمال روستای داخل)، شمال آستانه ی اشرفیه، شمال لشت نشا و خشکبیجار و خمام ، شمال نوخاله، شمال تولم، شمال صومعه سرا و ضیابر یعنی ناحیه ای که حدوداً در شمال منحنی تراز منفی ۲۰ متر واقع شده بودند، به دلیل باتلاقی بودن ناشی از عقب نشینی دیر هنگام دریای خزر، هنوز مسکون نبوده و در آن زیستگاه انسانی دائمی پدید نیامده بود.
۲۹ . یک ویژگی اصلی تاریخ قدیم گیلان فقدان شهر بوده است زیرا در گیلان به دلیل نبود حکومت مرکزیِ واحد و وجود بلوک هایِ کوچکِ قدرتِ متعدد با قلمروهایی بسیارکوچک(که تا دوزاده بلوکِ قدرتِ مستقلِ را در بر می گرفت)، سبب عدم تمرکز مازاد اقتصادی قابل توجه در کانون های مشخص شد و در نتیجه بزرگترین شهر یعنی لاهیجان در دوره ی طولانیِ تاریخ قدیم گیلان تا ضمیمه شدن گیلان به دولت مرکزی در سال ۱۰۰۱ هجری قمری در شکوفا ترین دوران خود تنها حدود ۵ هزارنفر جمعیت را در خود متمرکز کرده بود.
۳۰. به دلیل دشواری های ارتباطی از طریق جلگه ی باتلاقی در گیلان و محصور بودن این منطقه در ارتفاعات از جنوب و نا امنی ناشی از جدال های بلوک های قدرت، شهرهای کوچک بندریِ ساحل دریای خزر در گیلان کارکرد ارتباط تجاری بلوک های واحد قدرت محلی یا مجموعه ای از بلوک ها را در دوره ی قبل از صفویه در گیلان به عهده داشتند که از غرب به شرق شامل بندر کهن روذ در دهانه ی کرگانرود برای ناحیه ی تالش، رودسرِ تازه آباد در دهانه ی شفارود برای غرب گیلان و جهت ارتباط ناحیه ی تماس برای تعامل با شمال غرب ایران و قفقاز، بندرخمام در کناره ی شرقی مرداب انزلی(یا آن گونه که در آن زمان آب انزلی نامیده می شد) واقع در دهانه ی رودخانه ی خمام رود(برای رشت و بخش جلگه ی مرکزی گیلان در غرب سفیدرود)، بندرلنگرود(برای ولایت لاهیجان) و هوسم (رودسر) برای ولایت رانکوه تنها نقاطِ تماسِ اصلیِ تجاری با دنیای خارج محسوب می شدند.
۳۱. به رغم برخورداری از اقلیم مرطوب و پر بارانِ جلگه ی گیلان و بارندگی بیش از ۱۲۰۰میلیمترِ سالانه در آن،کشاورزی یعنی کشت برنج به عنوان کشت غالب هم به دلیل کمترین میزان بارندگی گیلان در فصل کشت برنج(اردیبهشت،خرداد و تیر) به میزان فقط ۱۱ درصد کل بارندگی سالیانه و هم نیاز آبی فراوان این محصول در دوره ی کوتاهِ سه ماهه (حدود ۲۰ هزار متر مکعب برای هر هکتار در طول دوره ی سه ماهه ی کاشت و داشت)، نیازمند شبکه ی آبیاری وسیع به کمک قدرت دولتی و نقش لویاتانی نهاد حاکمیت همراه با مالکیت غالب دولتی و فقدان جولان ابتکارات فردی ، نظام های موجود در این منطقه در طول تاریخ قدیم گیلان شباهت بسیاری با نظام های آسیایی داشتند.
۳۲. انتقال پایتخت ایران در دوره ی شاه تهماسب صفوی از تبریز به قزوین در سال۹۶۲ هجری و حرکت ایوان چهارم یا ایوان مخوف از شاهزاده نشین مسکو به سمت جنوب و گسترش روسیه به صورت یک امپراتوری برای نخستین بار تا شمال دریای خزر و تصرف بندر مهم آستارا خان در دهانه ی رود ولگا در سال ۹۶۳ هجری ، عاملان ناهشیار تاریخ برای خروج گیلان از انزوای تاریخی در اواخر قرن دهم هجری محسوب می شد که بلوک های قدرت متعدد در گیلان مانعی بزرگ برای تحقق این بستر مناسب و نوین برای خارج شدن از انزوا شد.
۳۳ . به رغم از دست رفتن استقلال گیلان در اثر ضمیمه شدن کامل آن به حکومت مرکزی صفویه در سال ۱۰۰۱هجری قمری(که توسط شاه عباس اول انجام شد) و خروج مازاد اقتصادی بیشتر از این منطقه، این تحول تاریخی برای گیلان نه فقط نامیمون نبود بلکه با ایجاد ساختار سیاسی متمرکزتر و امنیت نسبی بیشتر و کاهش جدال های خونین و بی سرانجام بین بلوک های قدرت محلی، به طور نسبی زمینه های رشد و توسعه ی سریع تر اقتصادی و فرهنگی فراهم شد.
۳۴ . شورش های دوره ی صفویه در گیلان اگرچه منشاء استثمار ناشی از خاصه شدن گیلان توسط حکومت صفویه و بدرفتاری نمایندگان قزلباش آن در گیلان داشت لیکن در پشت این شورش ها، شاهک های بلوک های قدرت پیشین قرار داشتند که در اثر خاصه شدن و یکپارچگی قدرت در گیلان، با سوء استفاده از نارضایتی ساکنان در صدد رویای دستیابی به قدرت ملوک الطوایفی پیشین بودند و در نتیجه می توان گفت که این شورش ها نظیر شورش خان احمد خان و شورش موسوم به قیام عادل شاه را نمی توان واجد هیچ ارزش تاریخی برای مطالبات انسانی و عدالت جویانه به حساب آورد آن گونه که تا کنون فرض شده است.
۳۵ . تسلط حکومت مرکزی صفویه بر گیلان سبب شد تا با یکسان سازی بافت مذهبی در شرق و غرب گیلان،گسل فرهنگی تاریخی این منطقه از امتداد سفیدرود به غرب مرداب انزلی انتقال یافته و زمینه های وحدت نسبی بیشتری در بخش بزرگی از گیلان فراهم شود.
۳۶ . جمعیت گیلان درسال ۹۰۰هجری یعنی در آستانه ی روی کار آمدن دولت صفویه در ایران ، نمی توانست از حدود ۱۸۰ هزار نفر بیشتر بوده باشد.
۳۷. با انتقال مرکز قدرت بیه پس از فومن به رشت در سال ۹۸۰ هجری و انضمام کامل گیلان در سال ۱۰۰۱هجری به حکومت مرکزی ایران، گیلان از مراکز قدرت های متعدد و پر شمار بلوک های قدرت به دو مرکز قدرت لاهیجان و رشت تقلیل یافت اما هنوز برای داشتن مرکزیت واحد می باید تا اشغال گیلان توسط پتر اول (پتر کبیر) در سال ۱۷۲۲میلادی(برابر۱۱۳۵ هجری ) که با سقوط اصفهان مقارن بود منتظر باشد تا ارتش پتر اول با قراردادن مرکز فرماندهی نظامی خود در طول دوره ی ده ساله ی اشغالِ خود در رشت و انعقاد قراردادهای موسوم به قرارداد رشت، عملاًً به مرکزیت واحد شهر رشت در گیلان رسمیت داده که می توان این تحول را آغاز تاریخ نوین گیلان نامید.
۳۸ . در اوضاع و احوال پس از اشغال گیلان توسط ارتش پتر اول، وحدت سیاسی گیلان به مرکزیت اداری رشت اهمیت تاریخی مهمی درتوسعهی شهری و به طورکلی درتوسعه ی اقتصادی گیلان و ورود آن به تاریخ جدید و مدرن و پشت سرگذاشتن شبکه ی شهری گسیخته و بدون قدرت مسلط یک شهرحاکم، زمینه ساز یک شهرمسلط مرکزی برشبکه ی شهری گیلان و تمرکز جغرافیایی مازاد اقتصادی گیلان در نقطه ای واحد شد و از این منظر می توانیم ادعا کنیم که گیلان با ایجاد یک شهر مرکزی مهم پس از اشغال گیلان توسط ارتش پتر اول ، تاریخ مدرن خود را با یک شبکه شهری مدرن با تسلط یک شهر در بالاترین سلسله مراتب خود آغاز کرد.
۳۹ . با مرکزیت واحد رشت برای تمام گیلان و چرخش تاریخی جغرافیای جریان های حمل و نقل در منطقه پس از رفع اشغال گیلان توسط روسیه(از سال ۱۷۳۲ میلادی برابر ۱۱۴۶ هجری قمری) به محور انزلی – رشت – دره ی سفیدرود، لاهیجان یعنی مهمترین شهر و مهمترین کانون تمرکز مازاد اقتصادی گیلان به طور تاریخی منزوی و شهر رشت در پرتو تحولات جدید و موقعیت جغرافیاییِ مناسب ِخود یعنی واقع شدن بین دو بریدگی یعنی مهمترین بریدگی ساحلی دریای خزر (بریدگی مرداب انزلی) از یک طرف و بریدگی دره ی سفیدرود از طرف دیگر درست در مقابل بریدگی اول، سبب ارتباط آسان و سریع گیلان – روسیه- اروپا به فلات مرکزی ایران در پرتو تحولات تاریخیِ تمرکز بخشِ دوران صفویه و منازعات آن با عثمانی و ارتباط این دولت با روسیه و اروپا به عنوان یک حلقه ی ارتباطی نقش آفرین، این محور روابط تجاری و سیاسی شمال – جنوب را به خوبی به عهده گرفته و در نتیجه ظهور بنادر جدید انزلی و پیر بازار در نقش جدید بنادر مرکزی گیلان در محور انزلی – رشت – دره ی سفیدرورد یعنی کوتاه ترین مسیر به فلات مرکزی ایران ، الگوی جدیدی از کانون های اداری، اقتصادی و فرهنگی و سازمان فضایی و کالبدی در گیلان شکل گرفت که با آغاز تاریخ مدرن آن انطباق داشت.
۴۰ . محور انزلی – رشت – دره ی سفیرود پس از جنگ های ایران و روس و تحمیل قراردادهای تجاری به ایران و تحکیم روابط متقابل تجاری بین دو کشور(هرچند به سود روسیه) و تغییر جغرافیای سیاسی قفقاز و همسایه شدن روسیه ی تزاری با گیلان از سویی و واقع شدن تهران به عنوان پایتخت کشور در نیمه شمالی کشور و در نزدیکی آن، شرایط ژئوپولتیکی ویژه ای برای این محور بوجود آمد که در کل تاریخ گیلان سابقه ای نداشت و از این منظر گیلان یکی از دوران های تاریخی مهم خود را که هیچگاه تکرار نشد با احداث جاده ی کالسکه روِ انزلی – رشت – قزوین – تهران و احراز یکی از سه نقطه ی تماس اصلی با جوامع مدرن اروپایی( یعنی یکی از نقاط سه گانه ی تماس تبریز – رشت – تهران) و تثبیت خود به عنوان دروازه ی اروپا به مدت چهل سال از ۱۹۰۰ تا ۱۹۴۰ یعنی تا اشغال متفقین عصر طلایی توسعه ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را سپری کرد.
۴۱ . گیلان در دوره ی طلاییِ توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود در فاصله ی سال های ۱۹۰۰ تا ۱۹۴۰میلادی(۱۲۸۵ تا ۱۳۱۹ خورشیدی)، در خلق جنبش های گوناگون به ویژه در عرصه فرهنگی و سیاسی چهره های ماندگار عرصه کرد اما با تغییراتی که از آغاز دهه ی ۱۳۲۰ خورشیدی در ساختار کلان کشور پس از جنگ دوم جهانی روی داد، بسیاری از نهادهای مدرن و نخبگان دیرین خود را به نفع تهران از دست داد.
۴۲. با پایان جنگ دوم جهانی و تغییرات ژئوپولتیکی در ایران و جهان و به ویژه پیدا شدن جنگ سرد بین شرق و غرب و جابجایی مسیر حمل و نقل و ارتباطات با دنیای مدرن اروپایی از گیلان به مسیرهای دیگر ، محور رشت – انزلی از روند تمرکز مازاد اقتصادی پیشین و انباشت سرمایه محروم و به رکودی بزرگ دچار شد و این دوران رکود تا اوایل دهه ی ۱۳۴۰ به تاخیر افتاد.
۴۳ . پس از اصلاحات ارضی و در فاصله ی پانزده ساله ی بین ۱۳۴۲ تا انقلاب اسلامی ایران و به ویژه با اجرای برنامه های سوم (۱۳۴۱ -۱۳۴۶) و چهارم(۱۳۴۶-۱۳۵۱) توسعه، استان گیلان بیش از هر جایی در ایران دستخوش تحول شد و در آن در بخش های گوناگون زیر ساختی، کشاورزی و صنعتی تغییراتی شگرف در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و به ویژه زیر ساختی پدید آورد و در نتیجه توانست بر دوره ی رکود پیشین خاتمه دهد.
این نوشته که قرار است در مجله ی گیله وا شماره ی آذر ماه ۱۳۹۳(شماره ۱۳۳) ، چاپ رشت منتشر شود در اینجا با تغییرات اندکی انتشار می یابد.
ایمیل نویسنده:
Nazimi54@yahoo.com
نویسنده دکتر ناصر عظیمی مدیر گروه فرهنگ گیلان انسان شناسی و فرهنگ است.