انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ترامپ تنها نامزدیست که مردم سالاری را درایالات متحده تهدید می کند

لوموند برگردان آریا نوری

دو مساله ی کلی را می توان از انتخابات مقدماتی ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۱۶ برداشت کرد. در وهله ی اول به نظر می رسد مردم آمریکا از وضعیت فعلی کشورشان راضی نبوده و به نوعی عصبانی و مستعصل هستند. این امر را می توان دلیل اصلی پیروزی نامزدهای ضد نظام حاکمه، مثل دونالد ترامپ و برنی ساندرز دانست. کسانی که شاید یک سال قبل هیچکس کوچکترین شانسی برایشان قائل نمی شد. شاید بزرگترین تغییری که در انتخابات مقدماتی جمهوری خواهان و دموکرات ها رخ داده این باشد که تا این دوره، همه ی نامزدها سعی می کردند خود را میانه رو نشان دهند تا آرای بیشتری به دست بیاورند؛ اما ترامپ و سندرز همه چیز را تغییر دادند. در این میان باید به مساله ای اساسی توجه کرد، این که بسیاری اعتقاد دارند دونالد ترامپ و برنی سندرز به یک شیوه عمل می کنند، کاملا اشتباه است. تنها جناح راست آمریکاست که در حال حاضر در پی رو به رو شدن با پدیده ای به نام ترامپ، مجبور شده تا روز به روز بیشتر به سمت افراط گرایی پیش برود. برای مثال تد کروز و مارکو روبیو، نفرات دوم و سوم جدول، سعی می کنند تا به نوعی مواضع خود را به ترامپ نزدیک کنند تا شاید به این ترتیب موفق شوند برخی از رای دهندگان او را به خود جلب کنند. کاری که تا به الان موفقیت چندانی در آن نداشته اند.

بیان این مساله که ترامپ و ساندرز دو نامزد ضد نظام حاکم هستند، کاملا اشتباه بوده و از نظر منطقی نادرست به نظر می رسد. یک میلیاردر و کسی که برای ده سال به عنوان سناتور ایالات متحده فعالیت می کرده، کاملا جزئی از نظام حاکم بر کشور هستند. امر اصلی اما این است که اصلا نمی توان هیچگونه نظامی برای احزاب جمهوری خواه و دموکرات در ایالات متحده در نظر گرفت. این دو حزب مثل احزاب کشورهای اروپایی رهبری منظمی ندارند. البته بیل کلینتون در گذشته و هیلاری در انتخابات پیش روی، سعی کرده اند تا حدی در این مسیر گام بردارند، اما جمهوری خواهان به هیچ عنوان.

برنی ساندرز را به هیچ عنوان نباید یک پوپولیست در نظر گرفت، حتی با توجه به این مساله که در بستر سیاسی کنونی آمریکا، برنامه هایش به نظر تندرو می آیند. بر عکس، دونالد ترامپ مصداق بارز یک پوپولیست است. یک پوپولیست واقعی، کار خود را به انتقاد از سران سیاسی یک کشور محدود نمی کند، بلکه جمع گرایی را نیز زیر سوال می برد. کسی که پوپولیست باشد، فقط و فقط خود را یگانه راه حل خروج از بحران برای یک کشور معرفی می کند. پدیده ی دونالد ترامپ نیز دقیقا مصداق بارز این مساله است. وی خود را تنها کسی می داند که می تواند از حقوق اکثریت خاموش ایالات متحده دفاع کند. رهبران پوپولیست در کشورهای اروپایی اگر یک فرایند دموکراتیک به نفعشان نباشد و نتیجه ای که مد نظر ایشان است را تولید نکند، آن را زیر سوال می برند. دونالد ترامپ هم زمانی که تد کروز، رقیب شماره ی یک وی، توانست در آیووا پیروز شود، وی را متهم کرد به تقلب.

با همه ی این توصیفات، نوعی شباهت را نیز می توان بین ترامپ و ساندرز ذکر کرد. هر دوی آن ها از زمان آغاز کمپین انتخاباتی خود، در حال به دست آوردن رای دهندگانی منحصر به خودشان هستند. بر خلاف تد کروز و یا هیلاری کلینتون که سعی دارند تنها بر اساس بسترهای از پیش شکل گرفته در کشورشان، رای دهندگان را به خود جذب کنند. برای مثال هیلاری کلینتون معتقد است زن ها باید به او رای بدهند تا بتواند به عنوان اولین رئیس جمهوری زن در تاریخ ایالات متحده برگزیده شود. از این دیدگاه، هم ساندرز و هم ترامپ، حتی در صورت عدم موفقیت در انتخابات، صحنه ی سیاسی ایالات متحده را متحول کرده اند.

اکثریت خاموش

ترامپ و ساندرز توانسته اند کسانی را به سمت خود جلب کنند که هیچ گاه فکرش را هم نمی کردند در عرصه ی سیاسی آمریکا نقشی فعال ایفا کنند. در حزب دموکرات، بسیاری از کسانی که قرار است برای بار اول رای دهند، به سمت برنی ساندرز جلب شده اند. ترامپ از آغاز کمپین انتخاباتی خود مهاجرت را مشکل اصلی کشورش عنوان کرده و می گوید اگر شرایط به همین ترتیب پیش برود، اکثریت سفید پوست آمریکا به زودی در اقلیت قرار خواهند گرفت.

او سعی دارد این ترس را القا کند که در آینده، تعداد سفید پوستان آمریکایی، از تعداد رنگین پوستان این کشور کمتر خواهد شد. ترامپ مکزیکی ها، مسلمانان و سایر مهاجران را مشکل اصلی ایالات متحده و افرادی بازنده می داند که فقط و فقط دردسر آفرینی می کنند و نباید جایی در این کشور داشته باشند. با عملکری اینچنین، وی خواسته یا ناخواسته شیوه ای را در پیش گرفته که کلود لفور فیلسوف، در مورد ژاکوبن ها عنوان کرده بود: برای ایجاد دولتی مردمی، در وهله ی اول باید مردم واقعی را از مردم غیر واقعی یک کشور تمیز داد. ساندرز، بر خلاف ترامپ، از جنبش سیاسی ای که جریان اشغال وارد استریت در کشورش ایجاد کرده است، بهره می برد. کشور ایده آل در نظر وی نه آمریکای دهه ی پنجاه میلادی، بلکه جایی مثل دانمارک سیوسیال دموکرات فعلی است. او برای بیان دیدگاه های خود، از عقل و خرد بهره می برد و نه رسم تصویر آمریکایی رویایی که بدون شک هیچگاه دورانش فرا نمی رسد.

به احتمال بسیار قوی، رئیس جمهور آتی ایالات متحده نه ساندرز خواهد بود و نه ترامپ. ولی دونالد ترامپ تا همین الان هم فضای سیاسی کشورش را مسموم کرده است. در طول سه دهه ی گذشته، حزب جمهوری خواه آمریکا بیش از پیش به سمت مواضعی تندرویانه تر پیش رفته است.

امروزی بسیاری از اعضای حزب جمهوری خواه هستند که دیگر دموکرات ها را نماینده ی قانونی مردم آمریکا نمی دانند و حاضرند هر کاری برای فلج کردن ایشان و از کار انداختن برنامه هایشان به کار ببندند. این رویه ایست که در ابعادی کمتر در برابر بیل کلینتون و در ابعادی بسیار بیشتر در برابر باراک اوباما در پیش گرفته بودند. به خصوص حزب تی پارتی که از همان اول اوباما را متهم می کردند که در برابر اکثریت مردم آمریکا ایستاده است.

جمهوری خواهان در طول چند دهه ی گذشته دموکرات ها را متهم کرده اند که ماهیت دموکراسی ایالات متحده را زیر سوال می برند، اما مساله این است که در شرایط سیاسی کنونی این کشور، تنها کسی که می توان او را به این مساله متهم کرد، ترامپ است.

منبع: روزنامه لوموند، بیست و پنجم فوریه ۲۰۱۶

صفحه روزنامه لوموند در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/cooperation/936