بررسی رابطه تحقیر و هویتگرایی افراطی با استفاده از تئوری انتخاب عقلانی، هدف بحث حاضر است. بنابراین برآنیم که با استفاده از تئوری انتخاب عقلانی، فرایندی که در طی آن، تحقیر به هویتگرایی افراطی منتهی میشود را تحلیل کنیم تا بتوانیم در نهایت برای جلوگیری از بروز این وضعیت پیشنهادهایی ارایه دهیم. به عبارت دیگر ما ابتدا سعی میکنیم که تحقیر را بشناسیم و سپس نشان میدهیم که چگونه یک فرد بر اثر تحقیر، دست به هویتگرایی افراطی میزند در حالی که برخی دیگر از افراد بر اثر تحقیر، بهجای هویتگرایی افراطی، از گرایش به هویت خود میکاهند.
در همین ابتدای بحث به این نکته اشاره میکنیم که منظور ما در این بحث از تئوری انتخاب عقلانی یا عقلانیت، همان تئوری اقتصاد خُرد است.[۱] همچنین به اختصار اشاره میکنیم که اساس شیوه بررسی ما این است که از تئوری اقتصاد خُرد، برای تحلیل موضوعات انسانیِ غیرِ اقتصادی استفاده کنیم.[۲]
نوشتههای مرتبط
بنابراین در بحث حاضر، ابتدا مفاهیمی که در تئوری اقتصاد خُرد مطرح شدهاند و برای طرح بحث به آنها نیاز داریم را شرح میدهیم و در نهایت با تعمیم این مفاهیم به تحقیر و هویتگرایی افراطی، رابطه این دو را تحلیل میکنیم. نکتهای که یکبار دیگر بر آن تاکید میکنیم این است که در بحث حاضر، فرض بر عقلانیت است به این معنی که ما، هویتگرایی افراطی را رفتاری عقلانی در نظر میگیریم و با این فرض به تحلیل آن میپردازیم. در واقع تلاش ما یافتن توجیهی عقلانی برای علت ظهور هویتگرایی افراطی به دنبال تحقیر شدن است تا بتوانیم پیشنهادهایی عقلانی برای جلوگیری از تشدید بروز هویتگرایی افراطی بر اثر تحقیر ارایه دهیم.
شاید اینجا یک پرسش مطرح شود و آن اینکه چگونه بروز هویتگرایی افراطی بر اثر تحقیر میتواند عقلانی باشد در صورتی که منطق حکم میکند یک فرد گرایش به یک هویت را کم کند، وقتی بهخاطر آن تحت فشار قرار میگیرد؛ به بیان دیگر آیا اساسا میتوان بروز این رفتار وارونه را با استفاده از عقلانیت توجیه کرد؟ پاسخ به این پرسش مثبت است.
در تئوری اقتصاد خُرد و بر اساس قانون تقاضا، همواره انتظار داریم که افزایش قیمت موجب کاهش تقاضا شود و برعکس، کاهش قیمت با افزایش تقاضا همراه شود. اما این همراهی همیشگی نیست. در واقع بر اساس این تئوری، کالایی استثنایی وجود دارد که قانون تقاضا را نقض میکند. البته این تناقض کاملا عقلانی رخ میدهد. این نوع کالا گیفن نامیده میشود، برای کالای گیفن، تغییرات قیمت و تقاضا همجهت است. به بیان دیگر کالایی گیفن است که افزایش قیمت موجب افزایش تقاضای آن میشود و کاهش قیمت، به کاهش تقاضا برای آن میانجامد.[۳]
بنابراین میتوان شرایطی را تصور کرد که انسانِ اقتصادیِ عقلانی، با وجود اینکه قیمت یک کالا افزایش یافته، تقاضا برای آن را افزایش دهد. برای اینکه تصور این وضعیت آسانتر شود یک مثال میآوریم. فرض کنیم شخصی قصد دارد یک مسیر را با ترکیبی از دو نوع اتوبوس درجه۱ و درجه۲ بپیماید و فرض می کنیم این شخص میخواهد با توجه به اینکه فقط ۱۰۰هزار تومان پول در اختیار دارد، نیمی از سفر را با اتوبوس درجه۱ با هزینه ۶۰هزار تومان و نیمه دیگر سفر را با اتوبوس درجه۲ و با مبلغ ۴۰هزارتومان، طی کند. اما ناگهان صبح روز سفر هنگامی که او میخواهد بلیطها را تهیه کند، متوجه میشود که اتوبوس درجه۲ گرانتر شده است و مثلا قیمت آن به ۵۰هزار تومان رسیدهاست. طبعا این مسافر در این وضعیت مجبور میشود، بخش بیشتری از مسیر را با اتوبوس درجه۲ طی کند تا از عهده هزینه این سفر برآید. در واقع با گرانتر شدن اتوبوس درجه۲ این مسافر علاوه بر آنکه مبلغ بیشتری بابت خرید آن میپردازد، مقدار بیشتری هم از آن خریداری میکند، در حالی که در حالت معمول توقع این است که بر اساس قانون تقاضا با گرانتر شدن یک کالا، خریدار از میزانِ خریدِ خود از آن کالا بکاهد. برای مسافر مثال ما اتوبوس درجه۲، کالای گیفن است.[۴]
اکنون به این نکته میپردازیم که در چه شرایطی یک کالا، تبدیل به کالای گیفن میشود. بر اساس تئوری اقتصاد خُرد شرط اساسی تبدیل یک کالا به کالای گیفن، پَست (ناچار) بودن آن کالاست. منظور از پَست (ناچار) بودن نیز این است که برای این نوع کالا، افزایش درآمد موجب کاهش مصرف این نوع کالا میشود. البته این شرط اگرچه لازم است ولی کافی نیست. بنابراین علاوه بر پَست (ناچار) بودن، لازم است یک کالا یا هیچ نوع جانشین و مکملی نداشته باشد یا اینکه نسبت به همه جانشینهایش پَستتر (ناچارتر) باشد و مکملی غیرپَست (غیرناچار) هم نداشته باشد تا تبدیل به کالای گیفن شود، کالایی که مصرفکننده آن نسبت به تغییر قیمت، وارونه رفتار میکند.[۵]
اکنون با تعمیم این وضعیت از موضوع خرید کالاها به گرایشهای هویتی، میتوانیم نقش تحقیر را این گونه تحلیل کنیم که تحقیر شدن یک فرد به دلیل داشتن یک گرایش هویتی خاص، به معنی سختتر و گرانتر شدن این گرایش برای کنشگر است و این گرایش به صورت افراطی وقتی بروز میکند که کنشگر چارهای جز گرایش به آن هویت نداشته باشد یا اینکه کنشگر جایگزینی غیرناچارتر برای آن سراغ نداشته باشد. همچنین داشتن آن گرایش، مستلزم داشتن گرایشی غیرناچار نباشد. به طور خلاصه تحقیر موجب سخت شدن گرایش به یک هویت میشود و اگر شرایط همراهی کند، این گران شدن، به گرایش بیشتر نسبت به آن هویت میانجامد و به بیانی دیگر، موجب هویتگرایی افراطی میشود.
در اینجا مثالی میآوریم. فرض کنیم یک فرد به دلیل داشتن یک لهجه خاص مورد تحقیر قرار میگیرد، این فرد اگر نتواند با لهجه دیگری، سخن بگوید؛ بهناچار بر اثر تحقیر، گرایش بیشتری به آن لهجه پیدا میکند اما اگر بتواند با لهجه دیگری نیز حرف بزند، به دنبال تحقیر شدن، گرایشش به آن لهجه کمتر میشود (یا حداقل ثابت میماند). واضح است که در حالت اول هویتگرایی افراطی رخ داده است، چرا که افزایش سختی، گرایش او را بیشتر کرده است.
تا اینجای بحث به نقش تحقیر در افزایش سختی گرایش به یک هویت خاص سخن به میان آمد. اما تحقیر نقش دیگری نیز دارد و آن تغییر رتبه ناچاری یک گرایش یا رفتار است. برای روشنتر شدن بحث بار دیگر به تئوری اقتصاد خُرد باز میگردیم.
فرض کنیم بر اثر تغییر سلیقه افراد یک جامعه، یک کالای معمولی تبدیل به کالایی پَست (ناچار) شود یا اینکه جایگاه پَستی (ناچاری) یک کالا در میان سایر کالاهای پَست (ناچار) جانشینش، تغییر کند و تنزل یابد. در این فرایند این کالا برای تبدیل شدن به کالای گیفن، مستعدتر از قبل میشود، چرا که این کالا در این فرایند شرایطی را کسب میکند که شرط لازم برای بروز کالای گیفن است. در واقع شرط پَست(ناچار)ترین کالا بودن در میان جانشینها با این وضعیت محقق شدهاست. مثلا فرض کنیم که کالایی که مصرف آن پیشتر، نشانه اشرافیت بوده، جایگاه خود را از دست بدهد و به کالایی پَست (ناچار) مبدل شود، در این صورت و بر خلاف قبل، اکنون هرچه درآمد شخص کمتر میشود، گرایشش به مصرف آن کالا بیشتر میشود. در چنین شرایطی، این کالا مستعد تبدیل شدن به کالای گیفن است.
اکنون این وضعیت را به تحقیر تعمیم میدهیم. در هنگام تحقیر شدن یک فرد به دلیل یک گرایش هویتی خاص، علاوه بر اینکه سختی گرایش به آن هویت بیشتر میشود؛ جایگاه آن گرایش نیز به لحاظ ناچاری عوض میشود و در واقع آن هویت نسبت به قبل ناچارتر میشود. به بیان دیگر تحقیر همزمان این دو نقش را ایفا میکند که هم گرایش به یک هویت را سختتر میکند و هم جایگاه آن را تنزل میدهد که عامل دوم نقشی اساسی در تبدیل یک گرایش به گرایشی افراطی را ایفا میکند. به عبارت دیگر، هنگامی که گرایش به یک رفتار سختتر میشود، اگر آن رفتار، رفتاری ناچار نباشد، مشکل شدن گرایش، نمیتواند باعث بروز افراطگرایی شود اما اگر رفتاری تبدیل به رفتار ناچار شود، زمینه برای تبدیل آن به رفتاری افراطی فراهم میآید.
در واقع آنچه موجب بروز افراطگرایی به دنبال تحقیر شدن است، سخت شدن انجام آن رفتار نیست؛ بلکه علت اصلی آن است که تحقیر، جایگاه ناچاری یک رفتار را تغییر میدهد. البته اگر یک رفتار از قبل ناچار باشد، تحقیر با سخت کردن انجام آن رفتار، موجب آشکار شدن شرایط افراطی آن رفتار میشود. خلاصه کلام اینکه، نقش اساسی تحقیر در بروز افراطگرایی را باید در تاثیری که تغییر جایگاه یک رفتار ایفا میکند، جستجو کرد؛ زیرا نقشی که تحقیر در سختشدن گرایش به یک رفتار دارد، مهم و اساسی نیست.
نکتهای که در اینجا باید مورد اشاره قرار گیرد، نقش کنشگر در تاثیرگذاری تحقیر است. اگر یک کنشگر از چنان آگاهی برخوردار باشد که تحقیر نتواند جایگاه یک رفتار را در ذهن او عوض کند، تحقیر نمیتواند اثری بنیادین بر نحوه عمل او بگذارد. در واقع چنین شخصی بر اثر تحقیر، به سوی افراط کشیده نمیشود بلکه این شخص در چنین شرایطی، واکنش غیر افراطی از خود بروز میدهد. به بیانی دیگر، چنین کنشگری از ابتدا جایگاه رفتارهایش را برای خود معین کردهاست و اجازه نمیدهد که یک عامل خارجی همچون تحقیر، موجب جابهجایی این رتبهها شود. همچنین این کنشگر، انجام هر یک از رفتارهای ناچارش را به انجام رفتارهایی غیرناچار وابسته میکند تا سخت شدن گرایش به رفتارهای ناچار، موجب بروز رفتار افراطی از طرف او نشود.
موضوع دیگری که طرح آن در اینجا لازم است، موضوع افتخار کردن است. در واقع افتخار برخلاف تحقیر، نقش ایفا میکند و همانطور که تحقیر علاوه بر سخت کردن یک گرایش، جایگاه آن را تغییر میدهد، افتخار هم موجب آسان کردن یک گرایش میشود و هم اینکه جایگاه یک گرایش را ارتقاء میدهد. بنابراین همه مطالبی که در زمینه تحقیر مطرح کردهایم را میتوان درباره افتخار نیز مطرح کرد. اما موضوع مهمی که در اینجا مدنظر است، نابجایی افتخار است. نابجایی افتخار از دیدگاه ما، افتخار کردن به هویتهای ناچار است. در واقع یک کنشگر نقشی در ایجاد هویتهای ناچار و رفتارهای هویتی مربوط به آنها ندارد و ناگزیر از پذیرش آنهاست. البته گاهی افتخار کردن به هویتهای ناچار آنچنان روی میدهد که کنشگر فراموش میکند که به ناچار دارنده این هویتهاست حتی ممکن است چنین کنشگری خود را مجاب کند که از روی اختیار این هویتها را کسب کرده است. این وضعیت اگرچه در کوتاه مدت میتواند انجام برخی رفتارهای هویتی را آسان کند، اما به محض اینکه نابجایی آن افتخار برای کنشگر روشن شود، او وضعیتی شبیه به تحقیر را تجربه میکند که همین وضعیت زمینه بروز افراطگرایی او را فراهم میکند.
به بیانی دیگر نابجایی افتخار همچون مانعی بر سر راه تسلط یک کنشگر بر رفتارهای هویتیاش عمل میکند و این امکان را از وی سلب میکند که بتواند رفتارهای هویتی ناچار خود را با آگاهی مدیریت کند. این وضعیت موجب میشود بر اثر کسب آگاهی، شخص کنشگر به صورت افراطی به سوی انجام این نوع رفتارها کشیده شود، چرا که با بر طرف شدن این نوع احساس افتخار، از یک سو کنشگر به ناچار بودن این رفتارها پی میبرد و از سوی دیگر، این وضعیت گرایش به این رفتارها را برای کنشگر سخت میکند که این شرایط زمینه را برای بروز رفتار افراطی هموار میسازد.
در اینجا و قبل از خاتمه بحث به طرح پیشنهادهایی برای جلوگیری از بروز هویتگرایی افراطی بر اثر تحقیر میپردازیم. از دیدگاه ما، بهترین روش برای جلوگیری از تاثیرگذاری تحقیر بر یک کنشگر، آگاهی بخشی است. اگر یک کنشگر بداند که کدام رفتارهای هویتی را به ناچار انجام میدهد و کدام یک از رفتارهای هویتیاش غیرناچار است، این آگاهی باعث میشود که مراقب باشد در زمینه رفتارهای هویتی ناچار خود، به افراطگرایی گرفتار نشود. دیگر پیشنهاد قابل طرح این است که یک کنشگر هویتی باید انجام رفتارهای هویتی ناچار خود را به رفتارهای هویتی غیرناچار وابسته سازد تا امکان انجام رفتارهای هویتی ناچار به صورت جداگانه برایش امکانپذیر نباشد. همچنین یک کنشگر هویتی برای آنکه بتواند خود را از گرفتاری در هویتگرایی افراطی محافظت کند لازم است برای رفتارهای هویتی ناچار خود، جایگزینهایی در نظر بگیرد تا در صورت لزوم امکان استفاده از آنها را داشته باشد.
درباره اهمیت دو پیشنهاد اخیر که وابسته کردن به انجام رفتارهای غیرناچار، نیز داشتن جایگزین برای رفتارهای هویتی ناچار است در اینجا فقط به صورت مختصر به این نکته اشاره میکنیم که به این دو موضوع میتوان در قالب مبحث تکوارگی هویتی[۶] پرداخت. البته نوشتن در این باره را به مجالی دیگر موکول میکنیم.
#
فهرست منابع:
* سایت ویکی پدیای انگلیسی www.en.wikipedia.org
* سایت رسمی جایزه نوبل www.nobelprize.org
* سایت کتابهای گوگل www.books.google.com
[۱] https://en.wikipedia.org/wiki/Rational_choice_theory
[۲] http://www.nobelprize.org/nobel_prizes/economic-sciences/laureates/1992/becker-facts.html
[۳] https://en.wikipedia.org/wiki/Giffen_good
[۴] New Insights Into the Theory of Giffen Goods [at] www.books.google.com/books?isbn=364221777X
[۵] https://en.wikipedia.org/wiki/Inferior_good
[۶] Identity and Violence: The Illusion of Destiny [at] www.books.google.com/books?isbn=0141911751