انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تجربه تبعیض و نابرابری زبانی

زبان ترکی که هم اکنون از شرق اروپا تا غرب چین و شمال شرق سیبری گسترش یافته است، زبان مادری حدود ۱۸۰ میلیون نفر از مردم جهان است و تخمین زده می‌شود بیش از ۲۰ میلیون نفر (مانند روس‌های مقیم کشورهای آسیای میانه، کردهای ترکیه، و تاجیک‌های ازبکستان) به عنوان زبان دوم با آن آشنایی داشته باشند. زبان ترکی در کشورهای ترکیه، قبرس شمالی، آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان و ترکمنستان به عنوان زبان رسمی به کار می‌رود (محمد پناه، ۱۳۸۷). آذری‌های ایران در مناطق شمال غرب (شامل استان‌های آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان و قزوین)، استان خراسان (شهرهای درهگز، شیروان، بجنورد، نیشابور، اسفراین و تربت حیدریه)، استان گلستان (شهرهای گرگان و گنبد)، استان فارس (شهرستان نیریز)، خوزستان (شهرهای آغاجاری، رامهرمز و شوشتر)، کرمان (شهرهای بافت، سیرجان و جیرفت) و اراک (بخش هندودر) پراکنده هستند (فکوهی، ۱۳۸۶).

بر اساس سرشماری سال ۷۵ ترک‌ها بعد از فارس زبانان بیشترین فراوانی را در بین قومیت‌های دیگر دارند (مطلبی، ۱۳۸۷). اقلیت‌ها در تمام نقاط دنیا در بهره‌مندی از حقوق خود مورد تبعیض قرار می‌گیرند. برخی از این حقوق، مانند حق بر زبان مادری، ارتباط مستقیم با هویت و فرهنگ آن‌ها دارد. در نتیجه هدف از به کار بردن زبان مادری، علاوه بر آموزش آن، به اشتراک گذاشتن زبان و فرهنگی است که در درون آن نهفته می‌باشد. از آنجایی که حق بر زبان مادری زاینده‌ی یک منفعت جمعی و مشارکتی است، افراد به هنگام مراودات اجتماعی خود یاد می‌گیرند که چگونه از طریق استفاده از آن وابستگی‌های خود را با اعضای گروه اقلیت ابزار نمایند. شربتیان (۱۳۹۵) عنوان می‌کند زبان به عنوان یکی از مهمترین ضرورت‌های اجتماعی و فرهنگی جامعه بشری نقش بارزی در اشاعه فرهنگ معنوی و تمدن مادی هر ملتی خواهد داشت. این ابزار ارتباطی از بعد جامعه شناختی و انسان شناختی نقش بارزی در حفظ میراث اجتماعی، و هویت مشترک فرهنگی دارد.

گروه‌های مختلف ترک زبان در ایران دارای شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی متفاوتی بوده و هر یک از آنان بر این اساس اشکال متفاوتی از تطبیق پذیری و یا تبعیض زبانی را تجربه نموده‌اند. احساس تبعیض و نابرابری ترک زبانان، عموما در رابطه با افرادی که زبان مادری آنان زبان فارسی است رخ می‌دهد و از دلایل متعددی برخوردار است. همچنین این احساس ممکن است ناشی از تعامل با افراد ترک‌زبانی که از لهجه‌ی متفاوتی برخوردار هستند نیز تجربه شود. خصوصا در برخی از استان‌های کشور از مسائل مهم و اساسی‌ای از جمله حق بر زبان مادری سخن می‌گویند و فعالیت‌هایی جمعی در این رابطه را سازمان می‌بخشند.

آموزش زبان مادری نمی‌تواند در تنهایی و به دور از هم زبانان ایجاد شود، زیرا این حق تنها از طریق به اشتراک گذاشتن و ارتباط با دیگران قابل انتفاع است. افرادی که زبان مادری آن‌ها با زبان رسمی کشور متفاوت است، باید حداقل قادر باشند در مناطقی که تراکم جمعیتی قابل قبولی دارند، از آموزش به زبان مادری خود در کنار رسمی کشور بهره‌مند شوند (رهایی و رزاق مرندی،۹۶). در شرایطی که در ایران اقلیت‌های قومی و زبانی امکان برخورداری از آموزش به زبان مادری را ندارند، ممکن است سطوح و لایه‌های متفاوتی از احساس نابرابری و تبعیض را تجربه نمایند.

تاکید بر نقش اساسی زبان فارسی به عنوان زبان رسمی کشور و یکی از ارکان مهم وحدت ملی ایرانیان به خودی خود نه تاکید نابجایی است و نه اقدامی مساله ساز، چرا که در طول تاریخ و به مراتب پیش از آن که لازم آید چنین امری جنبه‌ی قانونی و رسمی به خود گیرد، زبان فارسی عملا به عنوان زبانی که تمامی اقوام و ملیت‌های ایرانی را در محدوده‌ای حتی فراتر از مرزهای کنونی کشور، به یکدیگر پیوند می‌داد، حیات مستقلی داشت. مشکل از زمانی آغاز شد که به تاثیر از تحولاتی که در برخی کشورهای دیگر جریان داشت، لازم آمد موقعیت زبان فارسی در مقام زبان رسمی کشور با اقداماتی چون جلوگیری از کاربرد دیگر زبان‌ها و گویش‌های رایج در ایران، و به همین نسبت نفی موجودیت فرهنگ‌های متفاوت از فرهنگ رایج در پایتخت همراه شود. این اقدام در درازمدت نه فقط عرصه را برای بروز مسائلی که احتمال داده می‌شد در آینده پیش آید محدود نکرد که در عمل نتیجه عکس نیز بخشید. یعنی موجب بروز حساسیت‌های شد که تا پیش از آن وجود نداشت (بیات، ۱۳۷۶).

شناخت عوامل موثر در ایجاد احساس نابرابری و تبعیض در بین اقلیت‌های قومی دارای اهمیت است چراکه تداوم این احساس می‌تواند منجر به کاهش احساس تعلق نسبت به هویت ملی و حفظ یکپارچگی شود. در نتیجه تعارض و بهم ریختگی فرهنگی (فکوهی، ۱۳۸۶) را به دنبال داشته باشد. در حالی که فهم تجربه‌ی ترک زبانان از احساس نابرابری می‌تواند منجر به کاهش تنش‌ها و مسائل قومی شود.

در تحقیقی که در سال ۱۳۹۴ توسط کیشه خاله و معینی با عنوان «بررسی دو زبانگی و مؤلفه‌های اثرگذار آن در منطقۀ ترک نشین ابهر» انجام شده است بیان می‌شود: سه عاملِ سن ، طبقۀ اجتماعی و جنسیت تأثیر مستقیم بر علاقه‌مندی و استفاده از زبان ترکی در منطقۀ ابهر دارد. از میان این سه عامل، تأثیر طبقه‌ی اجتماعی از متغیرهای دیگر بیشتر است و اثر آن مستقیم تر و چشمگیرتر است؛ اما بین میزان تحصیلات و استفاده از زبان ترکی هیچ رابطۀ معناداری دیده نمی‌شود. هرچه به سمت نسل جدید پیشتر می‌رویم، میزان تسلّط و تکلّم به زبان ترکی کمتر می‌شود و به نظر می‌‌رسد که در آینده در میان زوج‌ها و خانواده‌ها ترکی مطرود خواهد شد و به مرور جز خاطره‌ای از این زبان در ذهن‌ها باقی نخواهد ماند. زبان فارسی در میان نسل جدید علاوه بر اینکه زبان رسمی محسوب است، کم کم به شکل زبان مادری نیز درخواهد آمد. شاید بتوان علّت ریشه‌دار نبودن زبان ترکی در منطقۀ ابهر را در چند عامل مهم بیان کرد. یکی از عواملی که نمی‌توان آن را نادیده گرفت، نزدیکی ابهر به شهرهای فارسی زبان مانند تهران، کرج، همدان و قزوین است. علت دیگر شاید این باشد که زبان گذشته‌ی منطقۀ ابهر، پهلوی (آذری) بوده است و این زبان به دلیل مهاجرت ترکان بر این منطقه ، تحمیل شده است، زیرا با مقایسۀ تطبیقی ترکی این منطقه با ترکی مناطق شمال غربیِ ایران مانند تبریز و اردبیل و ارومیه، به این نتیجه می‌رسیم که ترکی منطقۀ ابهر، بسیار با لغات فارسی آمیخته است، ولی زبان ترکی مناطق مذکور خالص‌تر به نظر می‌رسد چنان که گاه فهم آن برای ساکنان منطقۀ ابهر دشوار می‌نماید. عامل تأثیرگذار دیگر، مسألۀ فرهنگی و نحوه آموزش کودکان در مدارس است. بطوریکه در مدارس ابتدایی به ویژه مدارس دختران، زبان ترکی کاملاً مطرود شده است. همچنین ساختار زبان ترکی و لهجۀ آن چندان برای اهالی شهرستان ابهر دلنشین نیست و متکلّمان برای اجتناب از لهجۀ خاص ترکی که در گفتار نمود شدیدی پیدا می‌کند، از کاربرد زبان مادری خود اجتناب می‌کنند. گاه برای مردم این منطقه، به ویژه در خانواده‌های قشر بالا و گاه قشر متوسط، استفاده از زبان ترکی نوعی کسرِ شأن نیز محسوب می‌شود. کلیۀ عوامل نشان می‌دهد که کفّه ترازو به سمت زبان فارسی سنگینی کرده و در آینده نه چندان دور و با تغییر نسل، زبان فارسی زبان غالب این منطقه خواهد شد و دو زبانگی به نفع زبان فارسی رنگ خواهد باخت. هرچه گروه سنی پایین‌تر و طبقه اجتماعی بالاتر می‌رود، دوزبانگی کمتر و کمتر می‌شود و این تأثیر در میان جنس مؤنث چشمگیرتر و واضح‌تر است.

از سوی دیگر در مطالعه‌ای که طالبی و علیزاده (۱۳۹۸) با عنوان «مطالعه پدیدارشناختی تجربه تبعیض و نابرابری قومی در بین های ایران دانشجویان کرد در دانشگاه» انجام داده‌اند در خصوص ایجاد فرصت‌های نابرابر ناشی از تسلط و یا عدم تسلط به زبان رسمی عنوان نموده‌اند که در محور تجربه‌های زبانی، مفهوم «سرمایه زبانی» بسیار اهمیت می‌یابد. در مجموع، تسلط بر لهجه و واژگان زبان فارسی، بالاترین سرمایه زبانی را برای دانشجویان فراهم می‌کند. تسلط بر فارسی، هم منزلت بالاتری را به بار می آورد و هم راحت‌تر به موفقیت تحصیلی و علمی منجر می‌شود. در این وضعیت، دانشجویان کردی که غلیظترین لهجه و کمترین مهارت را در کاربست واژگان یا دستور زبان فارسی دارند، بی بهره‌ترین افراد از سرمایه زبانی هستند. سویه تلخ ماجرا این است که حتی تسلط عالی بر زبان کردی، در دانشگاه ایرانی سرمایه محسوب نمی‌شود، اگر نگوییم حتی به امری ضدارزش و ضدسرمایه بدل می‌شود. از سوی دیگر احساس کم منزلت بودن زبان کردی، غیر بودگی مذهب تسنن، خطرناک و اهریمنی تلقی شدن باورهای سیاسی کم‌و‌بیش رایج در میان کردها (مانند استقلال‌طلبی) و وجود کلیشه‌های منفی درباره کردها (مانند کرد خشن) روی‌هم‌رفته مرزها و حصارهای ارتباطی نامرئی‌ای را میان دانشجویان کرد و دانشجویان و اساتید از دیگر قومیت‌ها ایجاد می‌کنند و کار دانشجوی کرد را برای کسب سرمایه اجتماعی دانشگاهی به عنوان نوعی سرمایه اجتماعی برون گروهی دشوار می‌سازند. برعکس، به نظر می‌رسد دانشجویان کرد در دانشگاه از سرمایه اجتماعی درون گروهی قابل توجهی برخوردار می‌شوند.

بی تردید سیاست‌گذاری‌ قومی در حوزه‌ی آموزش عالی، سبب کاهش چالش‌های هویتی در میان اقلیت‌های قومی و رسیدن به همگرایی و تفاهم خواهد شد. بر اساس مطالعات سراج زاده و ادهمی (۱۳۸۷)، حشمت زاده و گنج خانلو (۱۳۸۷) و مرشدی و همکاران (۱۳۸۹) در نشریات دانشجویی بیشترین توجه به هویت قومی (بعد فرهنگی) و کمترین توجه به هویت ملی (بعد سیاسی) است. عراقی و همکاران (۱۳۸۸) وظیفه‌ی آموزش عالی را فراهم کردن بسترهای مناسب در برنامه‌های درسی برای آشنایی با فرهنگ‌های مختلف بیان می‌کنند (بلالی و محبی، ۱۳۹۷).

کاربرد دو زبان به وسیلۀ یک فرد را دوزبانگی می‎نامیم. درباره این کاربرد دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد. از دیدگاه بلوم فیلد، دوزبانه شخصی است که به دو زبان به طور کامل و مساوی مسلّط باشد، یعنی هر دو زبان را بفهمد و بتواند به آن تکلم کند و بتواند به آن زبان مطلبی را بخواند و بنویسد. دیبولد دوزبانگی را داشتن حداقل معلومات در دو زبان می‌داند. مه کی بر این باور است که اگرکسی بتواند دو زبان را به طور متناوب تکلّم کند دوزبانه نامیده می‌شود. فیشمن داشتن مهارت در ایجاد ارتباط از طریق بیش از یک زبان را دوزبانگی می‌نامد و برخی دیگر از زبان پژوهان تنها به تسلط در یکی از مهارت‌های چهارگانۀ گوش دادن، سخن گفتن، خواندن و نوشتن در دو زبان و بسیاری دیگر به عدد دو بسنده نمی‌کنند و دوزبانگی را یادگیری زبا‌ن‌های خارجی می‌دانند (رضایتی کیشه خاله و معینی، ۱۳۹۴).

بر اساس نظریه جبرگرایی زبانی[۱] نه تنها تفاوت‌های ساختاری زبان‌ها بیانگر دیدگاه‌های متفاوت جوامع نسبت به جهان خارج است، بلکه زبان هر فرهنگ، شکل دهنده‌‌ی دیدگاه سخنگویان آن نسبت به جهان خارج محسوب می‌شود. در این چارچوب بحث را می‌توان در دو مرحله تحلیل کرد. اولین مرحله نام گذاری متفاوت جهان بسته به شیوه زندگی مردم است که چندان مساله ساز نیست. به عبارت دیگر، بنا به شرایط اجتماعی، هر زبان پاسخگوی نیازهای اجتماعی جامعه خود و نشانگر شیوه زندگی مرسوم آن جامعه است. با این حال، جبرگرایی زبانی در سطحی دیگر، زبان را شکل دهنده درک ما از جهان خارج می‌شمرد، به طوری که شکل‌های زبانی در دسترس ما اندیشه‌مان را در مورد «واقعیت» محدود می‌کنند. طبق فرضیه ساپیر- ورف اگر جامعه‌ای زبانی، روش از پیش شکل یافته‌ای برای بیان مفهومی مشخص نداشته باشد، اعضای آن جامعه مفهوم مورد نظر را به عنوان بخشی از دانش قابل دسترس درباره جهان در ذهن خود ندارند (کمالی، ۱۳۸۱). بنابراین حفظ زبان مادری از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و در عین ممکن است عدم برخورداری از یک زبان واحد به عنوان زبان رسمی موجب تکثر زبانی شود و مسائل عدیده‌ای را پدید آورد.

زمانی که از اجرای سیاست‌های تکثر فرهنگی سخن به میان می‌آید همواره موضوع هویت ملی نیز به پیش کشیده می‌شود. یکی از اندیشمندانی که بیشترین تلاش را برای رسیدن به تألیفی قابل اجرا در کشورهای در حال توسعه در این زمینه انجام داده است، آنتونی اسمیت است. او هویت ملی را «بازتولید و بازتفسیر پیوسته الگوهای ارزشی، نمادین، حافظه‌ها و اسطوره‌ها و سنت‌هایی که سبب تمایز میراث ملتها از یکدیگر شده و به افراد با این الگو و میراث هویت می‌دهند» تعریف می‌کند. واقعیت آن است که هویت ملی دائماً در حال رقابت با گروهی دیگر از هویت‌هاست که شمار آنها دائما رو به افزایش است، هویت‌هایی چون هویت جنسیتی، طبقاتی، دینی، منطقه‌ای، قومی و حتی هویت‌های اجتماعی و فرهنگی و همین امر نیز هویت ملی را ناچار می‌کند چنانچه بخواهد خود را حفظ کند هرچه بیشتر به سوی انعطاف‌پذیر شدن حرکت کند. هویت‌های ملی به صورت تنگاتنگی با جنبش‌های مردمی و دموکراتیک که خود او آن‌ها را پیشرو و مترقی می‌داند، پیوند دارند؛ زیرا اگر ما بپذیریم که «مردم» باید بر سرنوشت خود حق حاکمیت داشته باشند، باید از خود بپرسیم «کدام مردم؟» و بپذیریم که «مردم» همیشه یک مردم مشخص یعنی شاخه‌ای متمایز از لحاظ تاریخی و فرهنگی که دارای آگاهی فزایندهای نسبت به تاریخ و فردیت خویش می‌باشند، نیستند. در یک ملت چندفرهنگی با هویت‌های «مدنی» یا «متکثر» ملی، مسائل زیادی از لحاظ همبستگی اجتماعی و جماعتی باقی می‌ماند. حتی در چنین ملتی نیز شهروندان باید یک زبان ملی داشته باشند، قوانین ملی را بشناسند، یک تاریخ ملی داشته باشند و فرزندان خود را در این میراث از ارزش‌ها، نمادها و حافظه‌ها در کنار میراث‌های قومی خودشان پرورش دهند (فکوهی، ۱۳۸۶). الزامات و چهارچوب‌های مربوط به انسجام ملی و نیاز به حفظ و تداوم فرهنگ عمومی همواره دارای اولویت هستند اما این امر با اجرای یک سیاست زبان‌شناختی که بتواند در آن واحد زبان ملی، زبان‌های محلی و زبان بین‌المللی را تقویت کند، تضادی ندارد. هویت‌های محلی عمدتاً در سطح زبان شکل گرفته و تداوم و رشد می‌یابند، بنابراین استفاده از زبان‌ها می‌تواند عاملی مؤثر در این راه باشد. درباره زبان ملی نیز باید گفت که این زبان در عین آنکه با سیاست‌هایی حفظ می‌شود باید در برخی از رشته‌ها و حوزه‌ها جای خود را به زبانی بین‌المللی بدهد. در واقع ما نیاز به سیاستی مدیریتی در حوزه هویت زبانی داریم که سه گروه زبان‌های بین‌المللی، ملی و محلی را به بهترین وجه با یکدیگر هماهنگ کند (همان). فضاهایی که در آن شاهد ارتباط و در هم آمیختگی قومیت‌های مختلف هستیم بسیار محدود است. یکی از این فضاها، فضای دانشگاه می‌باشد که دانشجویانی از قومیت‌ها و زبان‌های مختلف در آن حضور دارند.

می‌توان ادعا کرد که دانشگاه در ایران، یکی از چند میدان و عرصه مدرنی است که آمیختگی قومیت‌ها در آن به بیشترین میزان رخ می‌دهد. این حضور متنوع قومیت‌ها در دانشگاه به قول فکوهی، با این که حامل توانایی‌های قابل اعتنایی برای غنای علمی-فرهنگی دانشگاه‌ها به خصوص به دلیل حضور زبان‌های متنوع و غنی قومی در دانشگاه است، ما با رویکردها و سیاست‌های غلط در دانشگاه و «عدم توجه به هویت‌های محلی- قومی و تداوم بخشیدن به وضعیت کنونی که این هویت‌ها را در نظام‌های آموزشی کشور حاشیه‌ای کرده است». اغلب به توانایی مخرب تبدیل می‌شوند. افزون بر این، بررسی نهاد دانشگاه از این نظر نیز اهمیت دارد که بیش از هر نهاد مدرن دیگری، بنای مفروضشان را بر اصول مدرن برابری فرصت‌ها، عام گرایی و نگرش بی طرفانه و غیر قوم گرایانه گذاشته و وجود هر گونه رویکرد و سیاست قوم مدارانه و تبعیض گذارانه‌ی قومی در آن دو چندان مسئله دارد و مسئله ساز است. گسترش فهم میان فرهنگی و میان قومی، مرزهایی ناپیدا و دیوارهایی از جنس منافع، فرهنگ و ایدئولوژی همواره درک همدلانه و انسانی قومیت‌ها نسبت به یکدیگر را دشوار و بغرنج می‌سازند (طالبی و علیزاده، ۱۳۹۸).

بوردیو بینش‌های الهام بخش و سودمندی درباره‌ی منطق ادغام و طرد در میدان آموزش از جمله دانشگاه دارد؛ او در این‌باره می‌گوید هر چه میان فرهنگ آموزشی (میدان) و فرهنگ محیط خاص فرد (عادت‌واره‌های فرد) فاصله کمتر باشد، جذب و موفقیت در نهاد آموزشی بالاتر و هر چه فاصله بیشتر باشد، امکان طردشدگی بیشتر است (فیروزآبادی، ۱۳۹۴). بوردیو در کتاب «بازتولید» به کارکرد «بازتولید فرهنگی» نهاد آموزش‌وپرورش پرداخته است. بازتولید فرهنگی به معنای شیوه‌هایی است که مدارس توسط آن‌ها، همراه با سایر نهادهای اجتماعی، موجب استمرار و تکرار نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی در نسل‌های متوالی می‌شود.

در گفتمان رسمی زبان فارسی زبان ملی است؛ زبانی که به افراد توان ارتباط فراقومی و فرامحلی را می‌دهد؛ بی‌آن‌که بخواهیم چنین بازنمایی از زبان فارسی را به کل نامعتبر بشماریم و کارکرد و مزیت زبان ملی را منکر شویم، لازم است بر اهمیت تجربه‌ی تبعیض و نابرابری زبانی در بین قومیت‌های مختلف واقف باشیم. در پژوهشی که در سال ۱۴۰۰ انجام شد با  ۱۵ نفر از ترک‌زبانان ۲۰ الی ۴۰ ساله‌ی استان‌های آذربایجان شرقی و زنجان مصاحبه‌ی نیمه‌ساخت یافته صورت گرفت و این پرسش انجام شد که تجربه‌ی ترک‌زبانان – یکی از گروه‌های عمده‌ی زبانی در ایران- از نابرابری زبانی چیست. در واقع در این پژوهش تمرکز اصلی بر این موضوع بود که بهره‌گیری از زبان فارسی به اجبار و بدون امکان حق انتخاب، چه احساساتی را در بین ترک‌زبانان ایجاد می‌کند و زمینه‌ساز چه نوع تغییرات اجتماعی خواهد بود؟ بر اساس یافته‎های این پژوهش گروه‌های مختلف ترک زبان در ایران دارای شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی متفاوتی بوده و هر یک از آنان بر این اساس اشکال متفاوتی از تطبیق پذیری و یا تبعیض زبانی را تجربه نموده‌اند. احساس تبعیض و نابرابری ترک زبانان، عموما در رابطه با افرادی که زبان مادری آنان زبان فارسی است رخ می‌دهد و از دلایل متعددی برخوردار است. همچنین این احساس ممکن است ناشی از تعامل با افراد ترک‌زبانی که از لهجه‌ی متفاوتی برخوردار هستند نیز تجربه شود. بر اساس نتایج حاصل از پژوهش، ترک زبانان به صورت‌های مختلف احساس نابرابری در زبان مادری را تجربه می‌نماید. عواملی که موجب ایجاد احساس نابرابری در ترک‌زبانان می‌شود شامل «سرخوردگی دانش‌آموزان و دانشجویان از حرومیت حق تحصیل به زبان مادری»، «پسرفت تحصیلی دانش آموزان ترک زبان»، «به تمسخر گرفته شدن به دلیل داشتن لهجه»، «عدم برخورداری از فرصت برابر برای نگهداشت و تقویت زبان مادری»، «نابرابری در یافتن شغل در شهرهای فارس زبان»، «سختی و دشواری گویشوران زبان ترکی در بیان هیجانات و احساسات به زبان دوم»، «سختی و دشواری گویشوران زبان ترکی در به کار بردن زبان فارسی به صورت مستمر»، و «نابرابری در برخورداری از فرصت‌های برابر به منظور استفاده از رسانه‌ها» از جمله این موارد است. ترک‌زبانان استان‌های مختلف درجات مختلفی از احساس نابرابری زبانی را تجربه می‌کنند و این امر تحت تاثیر عواملی همچون «میزان تاکید و استفاده از زبان مادری در استان‌های ترک‌زبان»، و «میزان تمایل به مرکزگرایی»، «تمایل به از بین بردن لهجه»، و همچنین «میزان ارتباط با هم‌زبانان در تعاملات اقتصادی» قرار دارد.

یکی از مواردی که باعث ایجاد تفاوت عمده در بین استان‌های آذربایجان شرقی و زنجان از لحاظ ایجاد احساس نابرابری زبانی شده است، میزان ارتباط مردمان این استان‌ها با هم‌زبان‌های خود در زمینه‌های اقتصادی و تجاری است. ترجیحات و تمایلات افراد نسبت به برگزیدن مشاغل آزاد و یا کارمندی و رسمی می‌تواند تفاوت‌های عدیده‌ای را در آنان نسبت به نیاز به تسلط به زبان فارسی و در اولویت قرار دادن آن ایجاد نماید. مردم استان آذربایجان شرقی که در صنایع مختلف از جمله چرم، فرش، خشک‌بار و … فعالیت می‌کنند عمدتا ترجیح می‌دهد در ارتباطات تجاری و اقتصادی با هم‌زبان‌های خود تعامل نمایند. به این ترتیب روابط درون‌گروهی تنگاتنگی در بین ترک‌زبانان شهرهای مختلف آذربایجان شرقی در مشاغل آزاد و مرتبط با بازار وجود دارد. این امر در شهرهای فارس زبان از جمله پایتخت نیز به چشم می‌خورد، در واقع هم‌زبانی در بین ترک‌زبانان می‌تواند آنان را از منافع و حمایت‌های درون‌گروهی در زمینه‌های اقتصادی برخوردار سازد. همچنین بخش قابل توجهی از ارتباطات تجاری مردمان استان آذربایجان شرقی با کشورهای ترک زبان همسایه از جمله ترکیه و آذربایجان است. در نقطه مقابل در استان زنجان از دید اکثریت مردم، اشتغال در ادارات و مشاغل رسمی موجب ارتقای پایگاه اجتماعی می‌شود و همچنین موجبات آرامش خاطر و اطمینان را به همراه می‌آورد. با توجه به اینکه در اینگونه مشاغل زبان فارسی به عنوان زبان رسمی مورد توجه است، تسلط نسبت به این زبان و کمرنگ نمودن لهجه‌ی زبان ترکی‌ نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌شود. بر اساس نتایج حاصل از مصاحبه‌ها این تمایزات همچنین موجب شده است به صورت کلی در بین مردم استان آذربایجان شرقی روحیه‌ی ریسک پذیری بیشتری در مشاغل آزاد و مرتبط با بازار وجود داشته باشد، چراکه این افراد نسبت به حمایت هم‌زبان‌های خود دلگرم هستند. در حالی که مردم استان زنجان نسبت به ایجاد کسب و کارهای جدید و پیوستن به مشاغل آزاد شخصیت محافظه کارترند و ترجیحات و تمایلات آنان به سمت اشتغال در مشاغلی است که برای آنان اطمینان خاطر را به همراه دارد.

بر اساس یافته‌های حاصل از پژوهش، به صورت کلی ترک‌زبانان ساکن در استان آذربایجان شرقی بیشترین میزان احساس نابرابری زبانی را تجربه می‌کنند، چراکه بیشتر از سایر استان‌های ایران زبان ترکی را در محیط خانواده، محیط آموزشی و فضاهای شهری مورد استفاده قرار می‌دهند و نسبت به آن دلبستگی بیشتری دارند. در استان زنجان تغییرات عدیده‌ای در طی سال‌های گذشته رخ داده است، و در حال حاضر زبان فارسی در فضاهای شهری زنجان توسط فروشنده‌ها، رانندگان، آموزگاران و … بسیار مورد استفاده قرار می‌گیرد. در این استان پایگاه اجتماعی، اقتصادی افراد، جنسیت، سن، و میزان تحصیلات نقش مهمی در میزان استفاده از زبان ترکی یا فارسی دارد، به گونه‌ای که زنان ِجوان ِتحصیلکرده بسیار کم از زبان ترکی برای برقراری مکالمات بهره می‌گیرند و در مواردی حتی در صورتی که به زبان ترکی تسلط داشته باشند، این واقعیت را پنهان می‌کنند. در حقیقت در استان زنجان بلاخص در شهرهایی همچون «ابهر» صحبت کردن به زبان فارسی نوعی تلاش برای ارتقای پایگاه اجتماعی به شمار می‌رود.

به صورت کلی ترک‌زبانانی که قومیت آنان نقش مهمی در شکل‌گیری هویتشان دارد، بسیار نگران تغییرات اجتماعی شهرهای ترک‌زبان و بی تفاوتی خانواده‌ها نسبت به انتقال این زبان به فرزندانشان هستند. چراکه این موضوع در تضعیف زبان ترکی و از بین رفتن برخی از واژه‌های اصیل این زبان و همچنین آمیختگی آن با زبان فارسی، بسیار موثر بوده است. علاوه بر این در برخی از استان‌های ترک زبان همچون زنجان، هویت قومی کمرنگ شده و این استان‌ها با توجه به ویژگی‌های پایتخت و ملاک‌ها و معیارهای آن، در حال تغییراتی اساسی می‌باشند.

به همین دلیل به نظر می‌رسد اتخاذ سیاست‌هایی در جهت حفظ و نگهداشت و تقویت زبان ترکی بسیار ضروری است. از جمله پیشنهاداتی که در این پژوهش توسط شرکت کنندگان عنوان شد در نظر گرفتن دروسی مانند جغرافیای استانی، دوره‌ی آموزشی ادبیات ترکی به منظور آموختن شعرها و زبان ترکی، آموزش به زبان ترکی (در کنار زبان فارسی) در سال‌های ابتدایی تحصیل به کودکان، تقویت شبکه‌های استانی و تاکید بیشتر بر بهره‌گیری از لغات اصیل به جای لغات فارسی در برنامه‌های شبکه‌های استانی می‌باشد.

منابع:

  • بلالی، اسماعیل؛ محبی سید فاطمه (۱۳۹۷). چالش های نظام آموزش عالی در موضوع قومیت و راهبردهای سیاست گذاری. نشریه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران، دوره ۷، شماره ۳، صص ۵۵۳- ۵۷۷
  • رضایتی کیشه خاله، محرم؛ معینی، سولماز (۱۳۹۴). بررسی دو زبانگی و مولفه های اثر گذار آن در منطقه ترک نشین ابهر. گردهمایی سراسری انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران
  • رهایی، سعید؛ رزاق مرندی، زهرا (۱۳۹۶). حق بر زبان مادری و آموزش. حقوق بشر. سال دوازدهم، شماره یک، بهار و تابستان ۱۳۹۶، شماره پیاپی ۲۳، صص ۹۵-۱۱۶
  • ساغروانیان، جلیل .(۱۳۶۹)فرهنگ و اصطلاحات زبانشناسی، مشهد: نما.
  • سلیمی موید، سلیم (۱۳۹۳). بررسی مردم شناسانه زبان و گویش در استان تهران و البرز. همایش علمی زبان، مفاهیم و واژگان علوم اجتماعی
  • شربتیان، محمدحسن (۱۳۹۵). راهبردهای جامعه شناختی آموزش زبان و راهکارهای لازم برای توسعه آن
  • فکوهی، ناصر (۱۳۸۶). نقش زبان و هویتهای قومی و محلی در توسعه نظام آموزش عالی. نشریه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، دوره ۳، شماره ۹، صص ۱۲۷-۱۶۰
  • فیروزآبادی، سیداحمد و علیرضا صادق (۱۳۹۴ )، طرد اجتماعی، رویکردی جامعه شناختی به محرومیت، تهران: جامعه شناسان.
  • کاوه، بیات (۱۳۷۶). اقوام ایرانی و مسئله‌ وجود خارجی آن‌ها (https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/320467)
  • کمالی، افسانه (۱۳۸۳). زبان و نابرابری جنسیتی. کتاب ماه علوم اجتماعی، شهریور ۱۳۸۳.
  • طالبی، ابوتراب؛ علیزاده، سجاد (۱۳۹۸). مطالعه پدیدارشناختی تجربه تبعیض و نابرابری قومی در بین های ایران دانشجویان کرد در دانشگاه. مجله جامعه‌شناسی ایران، نوزدهم شماره ۴، زمستان ۱۳۹۷، ص ۱ – ۲۵
  • مدرسی، یحیی. (۱۳۸۷) درآمدی بر جامعه شناسی زبان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
  • محمد پناه، بهنام (۱۳۸۷). ترکان در گذر تاریخ. تهران، سبزان
  • مطلبی، مسعود (۱۳۸۷). جغرافیای سیاسی اقوام ایرانی. نشریه زمانه، شماره ۷۰

 

 

[۱] Linguistic Determinism