فاصلهگذاری اجتماعی و اپیدمیها: از شهر اطلاعاتی تا شهر هوش مصنوعی
در دهه ۱۹۸۰، یعنی زمانی که اروپا و آمریکا هر دو از هیجان سالهای شورشی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، جنگ الجزایر و ویتنام و انقلاب کوبا و چین و بالاخره موج شورشهای انقلابی – تروریستی در جناح چپ و دیکتاتوریهای نظامیگرای تروریستی در جناح راست بیرون آمده بودند، علوم و فناوری برای همه چشماندازی تازه عرضه میکردند: گویی میتوان با کمک دانش جهان را لزوما به سمت و سویی بهتر برد، و از نابرابری و خشونت و تعصبهای ناشی از ایدئولوژیهای قرن نوزدهم و بیستم آزاد کرد. این رویکرد نیز البته خود در تنش و گسست میان راست و چپ به دو ایدئولوژی منتهی شد: از یک سو کسانی چون فوکویاما که مفهوم مرگ تاریخ و ایدئولوژی و غلبه کامل رویکرد لیبرال را برای همیشه وعده میدادند و این را آغاز بهشت زمینی تلقی میکردند؛ و از سوی دیگر کسانی چون فوکو که درست برعکس، معتقد بودند که بنبستی در تاریخ فکری انسانها آغاز شده که ایدئولوژیهای بنیانگذار آنها یعنی روشنگری و انسانگرایی را به زیر سئوال برده و اکنون باید هرچه بیشتر به فکر آن بود که اگر دست روی دست بگذاریم و امیدمان به آن باشد که فناوری ما را از این بنبست بیرون بکشد، راه به جایی نبرده و هر روز به بحران و نابودی نزدیکتر میشویم. بحث ما در اینجا ورود مستقیم به این مناقشه نیست، بلکه بیشتر به حاصل شهری آن توجه داریم که خود را در آمریکای دهه ۱۹۸۰ و ابداع رایانههای خانگی از همین دهه و ابداع موتورهای جستجو در دهه بعد برای هموار کردن راه بر انقلاب صنعتی سوم یعنی انقلاب اطلاعاتی (۱۹۸۰-۲۰۰۰) و شاید انقلابی چهارم( هوش مصنوعی Artificial intelligence)از دهه ۲۰۰۰ به بعد باز کرد. انقلاب اطلاعاتی را امروز همه میشناسند زیرا زندگی ما را تغییر داده و در کنار فضای واقعی، فضاهای بیشمار مجازی را ایجاد کرد که به صورت گسترده از آنها استفاده میکنیم. اما انقلاب بعدی و تاثیرش بر زندگی فردی، جمعی، شهری، سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کمتر شناخته شده است و در اینجا ما در بحث فاصلهگذاری اجتماعی به صورت مختصر به آن می پردازیم.
نوشتههای مرتبط
زمانی که مشکل کرونا ویروس به وجود آمد و فاصلهگذاری اجتماعی (social distancing) به مثابه یکی از موثرترین راههای مقابله با آن مطرح شد، فضای مجازی که ورود کاملی در زندگی همه داشت، یک راه حل طلایی به نظر میرسید و در واقعیت نیز کمک زیادی به آن کرد که روابط انسانها باقی مانده، بسیاری از کارها بتوانند از راه دور انجام شوند و زندگی در حوزههای مختلف از آموزش تا حتی هنر به حرکت ِ البته متفاوت ِ خود ادامه دهد. اما تداوم این وضعیت که امروز بیش از سه ماه از آن گذشته، نشان داد که انسان بنا بر تعریف موجودی اجتماعی یا به قول ارسطو سیاسی است که نمیتواند در چشماندازی قابل تصور از تماس و نزدیکی فیزیکی و با همبودگی صرف نظر کند و نتیجه آسیبهایی که از طریق این جدایی اطلاعاتی بین انسانها به وجود میآید، ممکن است تاثیر ویروس را به مدتی به تاخیر بیاندازد، اما زندگی بشر را ناممکن میکند. بنابراین آنچه باید تغییر کند نه شیوه عمومی بیولوژیک و فرهنگی زندگی انسانهاست که همچون همه موجودات زنده، بر اساس ِ روابط حسی و نزدیکی و تماسهایی دیداری و شنوایی، بساوایی و غیره، با یکدیگر به مشترکات و قابلیت همزیستی میرسند، بلکه سبک زندگی آنهاست که سرمایه داری وبه ویژه سرمایهداری متاخر برای آنها به وجود آورده. یعنی زیستن نه برای برخورداری از معجزه حیات (از جمله از طریق لذت و استفاده کامل از حسها و ایجاد خلاقیت با آنها) بلکه تبدیل همه چیز به کالا و تبدیل هدف اصلی و منحصر به فرد زندگی به مصرف و کار و واداشتن انسانها به زیستن برای این اهداف است.
این چشم انداز شهر اطلاعاتی متاخر است که در آن همه چیز، از جمله تمام فضاها کالایی میشوند. و جایی که ما در بحران اخیر به بهترین شکل این آسیب را درک میکنیم کالایی شدن بدن و فضاهای پیرامونی آن (از جمله بدنهای دیگر و اشیاء و طبیعت ) است. کالایی شدن شهر مدرن چیزی نیست جز تجمعی از بدنها و موجودات در نظامهایی سازمانیافته برای امکانپذیرساختن سبکی از زندگی، بدین ترتیب هرچه بیشتر به وسیله این سرمایه داری پولی متاخر، بدل به یک سازماندهی مبادلاتی میشود که هدف اصلی در آن به حداکثر رساندن مصرف، از جمله مصرف فضا و ایجاد روابطی با فضا و زمانهای پولی و کالایی شده به گونهای است که مارژ سود تا بینهایت افرایش یابد، بدون توجه به اینکه چنین کاری چه فشارهایی، نه فقط به طبیعت و همه موجودات غیرانسانی میکند بلکه همچنین بدون توجه به اینکه چه آسیبهایی به خود انسانها وارد میشود. برای آنکه تصویری تمثیلی و روشن به دست بدهیم یک استادیوم ورزشی را در نظر بگیریم و فرضهایی مبالغه آمیز را مطرح کنیم تا درک بهتری از منطق این سرمایه داری که به ناچار باید به فاصله اجتماعی صفر برسد و یا مسیرهایی حتی خطرناکتر را پیش بگیرد، پیدا کنیم: اگر این استادیوم مثلا یک استادیوم فوتبال باشد که هر هفته یک مسابقه دو ساعته در آن برگزار شود و ظرفیت آن مثلا ۲۰ هزار نفر بدش، سود مشخصی را به صاحبان برنامه و بازیکنان میرساند و آن این است که در این دوساعت، تعداد حداکثر ۲۰ هزار نفر را به خریدن بلیط وارد میکند. البته در عصر اطلاعاتی میتوان تصاویر مسابقه را نیز به میلیونها نفر به صورت همزمان یا بعدها فروخت و تبلیعات بیشماری نیز در اطراف زمین گذاشت تا درآمد را باز هم بالا برد. بدین ترتیب، بازیکنانی که خود تبدیل به عروسکهایی با چندین نماد تبلیغاتی روی بدنشان شدهاند نه فقط بیرون از استادیوم در زمانهای غیر از مسابقه (به مثابه سلبریتیهای بزرگ و کوچک) بلکه به خصوص در زمان مسابقه به مهرههای تبلیغاتی یعنی کالاهایی قابل فروش تبدیل میشوند و سود باز هم بالاتر میرود. حال تصور کنیم که با کم کردن فاصله صندلیها در استادیوم با تغییر طراحی آن ظرفیتش را از ۲۰ به ۳۰ هزار نفر برسانیم و یا با مدیریت و دستکاری بر زمان، به جای یک مسابقه در هفته سه مسابقه برگزار کنیم و شاید هم بیشتر، تا نهایت ممکن. در این صورت دائم میتوان مارژ سود را بالا برد. شکی نیست که این روند، اثرات منفی نیز دارد که باید در برنامه ریزی در نظر گرفت. اما منطق اصلی، همان است. یعنی هر اندازه با سرعت، در تجمع بیشتر و بافواصل کمتری، تعداد بیشتری از افراد را به بدنهای کالایی شده تبدیل کرد، مارژ سود افزایش می یابد.
منطقی را که در اینجا درباره استادیوم گفتیم، میتوان به همه جنبههای دیگر شهر اطلاعاتی، با امکاناتی که دمکراتیزه شدن رایانه در اختیار ما گذاشتند، تعمیم داد. و قصد کسانی که این کار را کردند نیز بهتر کردن زندگی انسانها بود. این امر را میتوان از فروشگاههای مواد غذایی تا کازینوها، از مراکز خدمات ورزشی تا مراکز تفریحی و غیره و غیره گسترش داد و به همان چیزی رسید که سندیکاها تا زمانی که هنوز حاشیهای و تضعیف نشده بودند با آن مبارزه میکردند، یعنی حفظ موقعیتهایی غیرکالایی برای بدن. اما زمانی که سندیکاها عملا کنار زده شدند، اتفاقی افتاد: ما به فرایندی رسیدیم که امروز در اصطلاحی کوتاه شده (به سبک اورولی) به آن شهرهای «هفت بر بیست چهار» میگویند. یعنی شهرهایی که مثل لاسوگاس در تمام شهر، یا شهرهایی دریگر در بعضی از بخشهایشان که در آنها همه جا همه چیز، هفت روز هفته و بیست و چهار ساعت شبانه روز باز هستند. رسیدن به موقعیت استفاده از حداکثر بهرهبرداری از فضا، حداقل فاصله گذاری، حداکثر تجمع. و روشن است بالاترین مصرف به معنای بیشترین خطر سرایت و نابودی، ضعیفترینها بر اساس یک منطق داروینیسم اجتماعی است که امروز درگیرش هستیم. و این پایان ماجرایی نبود که فوکو بهتر از هر کسی میدید و در شهرهای با هوش مصنوعی یا شهرهای سراسربین (پاناپتیک) با کرونا ویروس در حال تحقق یافتن است
ادامه دارد
اعتماد ۲۷اردیبهشت ۱۳۹۹
لینک در روزنامه اعتماد مگ ایران – بانک مقالات مطبوعاتی ایران
https://www.magiran.com/article/4043029