انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تاریخ فرهنگیِ بدن و بدن‌مندی در ایرانِ عصر جدید (۲)

آزاد سازی «پیکر نگاری» و امکان ارائه «بدن خصوصی»

«مجسمه سازی» (ساختن بدن و چهره) تا زمان ناصرالدین شاه ، ممنوعیت شرعی داشت. حتی در این مورد از به کار بردن واژه «ساختن» پرهیز می شد. به همین دلیل ابتدا به آن «پیکر نگاری» می گفتند . اولین مجسمه ی تمام هیکل و سوار بر اسب ناصرالدین شاه در وسط استخر باغشاه ساخته شد اما تا مدتها ، پنهان از دید عموم در زیر چادر از آن نگهداری می کردند و تنها پس از جشن و مراسمی باشکوه ، و دعوت از بسیاری از رجال و علما و نیز به دست آوردن دل «تکفیر کنندگان» (و قرار دادن آنان در عمل انجام شده )، مجسمه مزبور به رؤیت درآمد. از این زمان به بعد مجسمه ها و نیمتنه هایی کوچک و بزرگ ، ساخته ‌شد و کار مجسمه سازی با سفارشهای خصوصی رونق گرفت. در زمان رضا شاه با ساختن مجسمه تمام هیکلی از او در میدان راه آهن، نام «پیکر نگاری» به «مجسمه سازی» تغییر یافت. و نیم تنه هایی از وی در بانک ملی و وزارت جنگ و برخی از موسسات دولتی ساخته و نصب گردید ( ۳ )

صرف نظر از «صور قبیحه» (عکسهای غیر اخلاقیِ) مورد علاقه ناصرالدین شاه که در آنها به طور مشخص تصویر اندام تناسلی زنان، ـ با انگیزه‌های مشخصا سکسی ـ به «مرکز توجه» تبدیل شده بود ، به تصویر درآوردن «چهره» و یا قسمتی از «بدن» ، به تدریج عرفی گردید . البته این احتمال هست که برای عرفی و شرعی کردن مسئله ی عکس و عکس گرفتن از «چهره» و همچنین عکس «تمام هیکل افراد» ، تشویق و ترغیب عُلما به گرفتن عکس ، بی تأثیر نبوده است . چنانچه برخی بر این باورند که در زمان ناصرالدین شاه ، وی به عکاس باشی خود فرمان می دهد ، تصویر دو تن از علما را بگیرد و پس از ظهور، آن ها را در قابهایی نفیس به هر دو ارسال می کند (۴ ) . به هر حال پس از رفع ممنوعیتهای شرعیِ نقاشی از چهره (پرتره) یا به تصویر کشیدن بدن ، نخستین پرتره هایی که کشیده شد، و در معرض دید عموم قرار گرفت، و متقاضیان بسیاری هم یافت ، صورتهایی تمثیلی از ائمه در هاله هایی نورانی بود . و از بین گروههای اجتماعی، معمولا رجال از مشتاقان عکاسی بودند و همچنین متقاضیانی برای نقاشی از چهره و یا هیکل تمام قد خود؛ که البته در صدر اینان، ناصرالدین شاه بود که به نظر می رسد ، هنر نقاشی را در خدمتِ به رخ کشیدن جبروت خویش به کار گرفت. باری ، با رفع ممنوعیت های شرعی و امکان بازنمایی و تجسم چهره و بدن، قلمرو روزمره و حال و هوای مردم، برای عرصه های نقاشی و یا عکاسی ، به منبعی از الهامات بکر تبدیل شد؛ مکانی که عکاسان و نقاشان را به خود فرا می خواند تا لحظه های «عمل ـ در ـ زندگی» را به کشف و ثبت خود درآورند ؛ به عنوان مثال توجه به پیرمردی که «در حال» پنبه زنی است؛ آنچه بیش از هر چیز در این تصویر جلوه می کرد، «شرایطِ انضمامی» بدن یا چهره بود. به بیانی ، هنوز امکان خروج از «شرایط پیوستاریِ» بدن ـ که همانا «عمل به چیزی» بود ـ ، به وجود نیامده بود ؛ یا در مثالی دیگر ، می توان «پاهایی» را دید ، که گرچه «در حال لگد کردن گِل» بودند ، از «موقعیت انضمامی» اش (حتی اگر سعی عکاس یا نقاش، توجه دادن به «پاها» بود) ، قابل تفکیک نبود. و یا «قوس بدن» زنی که «در حال گذاشتن» نان در تنور بود ، از «خم شدن بر تنور» جدایی نداشت .

سخن از «بدن و چهره» ای است که هرچند از راه نقاشی و یا عکاسی به «موجودیت توجه» راه یافته بود ، اما هنوز از «حال و هوای زندگی روزمره» ، جدایی نداشت ؛ و چنین حضوری از بدن در تصاویر، حداقل تا مدتی هر چند محدود، مشروط به «معنا» بود . اما این را هم بگوییم که به دلیل مشروعیت و عرفی شدگیِ ظهور بدن و چهره در عکسها و نقاشی ها، زمینه ی فراهم آمدن «بدن» و «چهره» ، به مثابه «ژانری مستقل» نیز فراهم آمد ؛ به بیانی، بازنماییِ انتزاعی از بدن : استقلال و آزادیِ بدن از وضعیتهای پیوستاری در قلمرو روزمره ؛ اکنون هم بدن و هم چهره می توانستند ، بدون نیاز به ثبتِ «طور» یا «چگونگیِ حضور» در قلمرو روزمره ، به موقعیت «ژانری ـ برای خود» دست یابند ؛ که این به معنای «خروج ـ از ـ حال و هوایِ» زندگی روزمره بود ؛ و یا به طور مشخص به معنیِ مبداء «بدن خصوصی» در جلوی دوربین عکاسی و یا بوم نقاشی است …؛

و در این میان تنها چیزی که می توانست در «غیاب معنا» ، کثرتی از بدن ها و چهره ها را از وضعیت یله شدگی و سقوط در خلاء وجودی رهایی بخشد ، آویختن به نشانه ها و نمادهای فرهنگیِ مبتنی بر جایگاه اجتماعی و زمانیِ دوره هایی خاص ، از زندگی بود . اکنون این ابزارهای نشانه ای همچون کلاه شاپوی ها و یا فلان نوعِ پوشاک زنان و مردان در نسلهای مختلف و متوالی از پی هم و یا نحوه آراستن مو و یا استفاده از زینت آلات، مطابق «مد» (به منزله گیره ی وجودیِ جهانِ فرو پاشیده از معنا) است که به مثابه «کدِ» زمانی و اجتماعی، عمل می کند و علارغم امکان ارائه ی «بدن خصوصی» ، امکان «خوانش عمومی» و قابل ترجمان برای «خود و دیگری» را همچنان بر ـ جا نگه می‌دارد…

ادامه دارد …

منابع :

۳ .شهری ، جعفر؛ تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، زندگی ، کسب و کار …؛ موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم ، ۱۳۶۹، ج ۳ ، ص ۳۴۸ .
۴ .شهری ، جعفر؛ تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، زندگی ، کسب و کار …؛ موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ دوم ، ۱۳۶۹ ، ج، ۳، ص ۱۹۵ .