انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تاریخ فرهنگیِ بدن و بدن‌مندی در ایرانِ عصر جدید (۱۲)

و ناگفته نماند که در آن کتاب (از طبابت تا تجارت)، نامه ای وجود دارد که حکایت از همان «قانون آزمون» برای تشخیص طبیبِ باصلاحیت و دادن گواهی نامه از اداره معارف است. در زیر نامه فردی را خواهیم آورد که بیانگر این مطلب است که ظاهرا این فرمان چند سال پس از نهضت مشروطه و همچنین قبل از حکومت پهلوی صادر شده است. در بدو زمانی که تحولات نوخواهی و اصلاح ساختارها به امری ضروری تبدیل شده بود و در قانون‌گذاری‌های جدید، به مرحله تصویب هم رسیده بود . حُسن این نامه در این است که توصیف بسیار جالبی دارد از پایه گذاریِ ساختارِ دیوانیِ نظام پزشکیِ به اصطلاح مدرن در ایران. ساختاری که قرار بوده مسئولیت «گذار به طریق نوین طبابت و دارو» را به عهده بگیرد، اما به دلیل ناکارآمدیِ ماهیت ساختار دیوانیِ آن ، نا هماهنگ با فرمان عمل می‌کرده است. زیرا نه به درستی می‌توانسته توقعات و انتظارات فرمانِ قانونی‌ را به جا آورد، و نه می‌توانسته به پروسه اصلاحی کمکی کند. به طوریکه هزینه کُندی و ناکارآمدی آن بالاجبار بر دوش پزشکان سنتی می افتاد. پزشکانی که جهت حفظ کسب و کار خود، ناگزیر بودند به جریان پزشکی نوین بپیوندند و برای کسب جواز و گذراندن آزمون، از شهرهای خود به تهران ، ـ به عنوان شهری که مرکز قدرت و تصمیم گیری ها بود ـ ، مراجعه کنند. نامه ای که خواهیم خواند توسط میرزا علی اکبر نامی، در تاریخ ۱۳۲۸ و یا احتمالا ۱۳۳۳ قمری، ( ۱۲۸۸ و یا ۱۲۹۳ خورشیدی) نوشته شده است . ظاهرا وی در شهر قمشه (شهرضا) یکی از شهرهای نزدیک به اصفهان زندگی و طبابت می‌کرده است. توصیفاتی که وی از موقعیت خود گزارش می‌کند، ضمن آنکه از جدیّت این قوانین خبر می‌دهد، بیانگر نومیدی بسیاری از طبیان سنتی از وضعیت سردرگم خویش است ؛ شرایط ناگوارِ بوروکراتیکی که به نوعی «قصر» کافکا را تداعی می کند…؛ به هر حال هرچه که بود، توانسته بود یک نسل از طبیبان شهرستانیِ دوران گذار را در تهران به فلاکت و آوارگی دچار سازد . میرزا علی اکبر می‌نویسد:

« یک ماه است در طهران معطل هستم. اداره معارف هرچه اجازه نامه صادر شده سابق بود به کابینه فرستاده، کابینه هم اظهار بی اطلاعی کرده اند، حالا چون خرجی بنده تمام شده و استطاعت بیش از این توقف طهران را ندارم عیال و اطفال در آنجا با کمال پریشانی منتظر هستند، استدعا دارم تصدیقات بنده و عریضه که حضور حضرت وزیر عرض کرده، از اداره معارف خواسته، ملاحظه فرمائید و بر طبق آنها دستخط مرحمت فرمائید مانع طبابت بنده نشوند که به وطن خود رفته با جمعی عیال و اطفان گذران کرده دعاگو باشم. چاکر میرزا علی اکبر طبیب، مورخه ۱۳۳۳ (برابر با ۱۲۹۳ شمسی)» (۲۴ ) .
به همین ترتیب حاج میرزا عبدالجواد اخوت (۱۳۲۴ ـ ۱۲۶۷ شمسی/ ۱۳۶۴ ـ ۱۳۰۶ قمری)، در خاطرات خود به همان قانون اشاره می‌کند و از روزی می‌نویسد که بالاخره دیپلم طبابتش از تهران رسیده بود :
«(…) در همین اوقات بود که دیپلم بنده از طهران رسید و اسباب خوشوقتی فراهم شد. (…) از طرف اداره حفظ الصحه اعلانی منتشر کردند که سواد تلگراف وزارت معارف بود، که این تلگراف به تمام ولایات ایران مخابره شده بود، قربیب به این مضمون: که از تاریخ این تلگراف که اول عقرب یک هزار و سیصد و سی و سه است [برابر با ۱۳۹۳ خورشیدی]، تا اول برج حوت که چهار برج باشد، تمام اطباء و دندانسازها و جراحهای تمام ولایات ایران باید خود را به وزارت معارف معرفی نمایند، تا ورقه جواز به آنها داده شود. هر کدام از اطباء و غیره که نتوانند در مرکز حاضر شوند، می‌توانند خود را به حفظ الصحه بلدیه معرفی کنند و از آن اداره تصدیق گرفته، بدهند حکومت آن بلدیه هم تصدیق نماید و به مرکز فرستاده تا از وزارت معارف دیپلم برای آنها داده شود. هر گاه پس از انقضای این چهار برج ، تفتیش شد و یکی از اطباء و جراحان و دندانسازها دیپلم نداشته باشند، باید از شغل خود استعفا کنند و پس از این مدت هم دیگر به احدی دیپلم داده نمی‌شود، مگر آنکه در مرکز حاضر شده ، امتحان داده و جواز بگیرند. خلاصه سی چهل روز بعد از نشر این سواد تلگراف که اعلان کرده بودند، بنده به اداره حفظ الصحه رفته و از آقای آقامیرزا مسیح خان حافظ الصحه تصدیق خواستم. حال آنکه شرح صدماتی هم که بر سر این کار خوردم، حوصله شرحش را ندارم، بالاخره تصدیق گرفته و حکومت هم تصدیق نموده » ( ۲۵ ).
و چنانچه گفته شد ، نخبگان شهری که همانا «مترقی»ها بودند به طور جدی از تغییر ساختار حمایت می‌کردند. و معمولا در شهرستانها ، (همچون اصفهان) ، الگوی مورد تأیید و سرنمونیِ این تغییر ، شهر تهران بود. (احتمالا به دلیل مرکزیت آن و اصلاً ساختار مرکز گرای سیستم حکومت جدید). به هر حال روزنامه اخگر ، در خصوص نیاز به ساخت بیمارستان و مجهز به پزشکان تحصیل کرده و متخصص ، شهرداری اصفهان را مخاطب قرار داده و می‌نویسد :
«بروید تهران و ببینید با آن همه اطبای متخصص و با وجود مریضانه مهم دولتی ، چگونه اداره بلدیه اش چندین پُست امدادی تحت نظر دکترهای حاذق ایجاد نموده و وسائل معاینه و معالجه مجانیِ اشخاص تهیدست را فراهم کرده است… شما به دست همین یقه چرکین ها ، همین بی بضاعت ها ، همین لُختی ها است که یک قسمت ثروت مملکت و مالیات دولت را تأمین می نمایید، پس چرا در تهیه موجبات صحت ایشان این قدر از خود ابراز لاقیدی نموده و در مقام حفظ حیات آنها برنمی آیید؟ واقعا خیلی شرم آور است که گوشت و پوست و استخوان اعیان ، اشراف ، تجار و ثروتمندان ما عموماً پرورده دست رنج همین طبقه یقه چرکین فقیر باشد و اَحدی از آنها به فکر ایجاد یک باب بیمارستان ملی نیفتاده و از این راه خدمتی به نوع آنها نکند . و تازه بلدیه هم بیش از آنها در این مورد ابراز بی اعتنایی نتواند از عهده ایجاد یک باب مریض خانه برآیند ، کجا رواست که بلدیه ما جبران رخوت و دنائت طبع آنها را حالا که در قوه ندارد با تأسیس مریض خانه بکند، لااقل با تشکیل پست های امدادی ننماید» ( ۲۶ ) .

ادامه دارد …

منابع :
نفیسی، مهدی؛ از طبابت تا تجارت ، خاطرات یک تاجر اصفهانی حاج میرزا عبدالجواد اخوت ۱۳۲۴ ـ ۱۲۶۷ شمسی/ ۱۳۶۴ ـ ۱۳۰۶ قمری ؛ نشر تاریخ ایران؛ ۱۳۸۶، ص ۶۱
نفیسی، مهدی؛ از طبابت تا تجارت ، خاطرات یک تاجر اصفهانی حاج میرزا عبدالجواد اخوت ۱۳۲۴ ـ ۱۲۶۷ شمسی/ ۱۳۶۴ ـ ۱۳۰۶ قمری ؛ نشر تاریخ ایران؛ ۱۳۸۶، ص۱۶۷
روزنامه اخگر ، سال دوم، شماره ۲۲۶، ۶ آبان ۱۳۰۸ ، نقل از کتاب تحولات عمران شهری اصفهان در دوره پهلوی اول؛ گرد آوری عبدالمهدی رجایی، انتشارات سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، ۱۳۸۷، ص ۵۳۸ .