بدن و گذر از طبابت سنتی به پزشکی جدید ؛ نمونه موردی شهر اصفهان
نخستین بیمارستانی که در شهر اصفهان تأسیس شد، وابسته به مبشرین یا همان مُبلِغ های مسیحی بود. سخن از تلاشِ کلیسا های مختلف مسیحی، و نفوذ فرهنگیِ خواسته و یا ناخواسته (عمدی یا غیر عمدی) آنها در کشورهای عقب مانده ای است که در همه آن سرزمینها، فردی دیکتاتور و جبار حاکمیت را در اختیار خود داشت و عموماً همراه با سرکوب های پی در پی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، توده های مردم را به حال خود رها کرده بود ؛ که از قضا کشور ایران در دوران قاجار یکی از این کشورها بود. در همین ایام در برخی از شهرهای ایران، بیمارستان های مُرسلین (مبشرین مسیحی) ، به کوشش انگلیس (۱۲۸۶ !؟) تأسیس شد . و در خصوص اصفهان با استناد به کتاب میر سید علی جناب میتوان گفت ، این بیمارستان «تحت ریاست دکتر هرنلی انگلیسی در جلفای اصفهان تأسیس شده و فقط چند پارچه اسباب جراحی و چند تخت چوبی و جزئی دواهای جدید که تا آنوقت در اصفهان کسی استعمال نمیکرده دارا بوده است» ( ۲۱ )
نوشتههای مرتبط
بنابراین در اصفهان، «داروهای جدید» و همچنین ابزار و آلات طب نوین، از «نخستین ابزارهای ارتباطی» با دنیای جدیدی بود که از سوی استعمارگران غربی به ایران وارد شد و از آنجا که به لحاظ هستی شناسی، جنبه مقابله با «درد و بیماری» را حامل بود ، از همان ابتدا مورد استقبال عموم ( ساکنین شهر ها و روستاها ) قرار گرفت. و بدین ترتیب علارغم فضای اجتماعیِ به شدت سنتی در اصفهانِ آن ایام، به پزشکان و پرستارانِ غیر مسلمان اجازه داد شد تا «بدن» و «مدیریت بر بیماری ها»، را به کنترل و نظارت خود درآورند. و این بدین معنی است که با اعتماد همه جانبه ، «بدن ، بیماری و درمان بیماری»، به مسیحیان واگذار شد. ( نکته قابل توجه اینجاست که این وضعیت جدید درحالی است که در زندگی روزمره ، از نظر مسلمانان متعصب ، عموم غیر مسلمان، کافر دانسته میشدند) و جالب اینکه این استقبال به گونه ای بود که بنا بر استقبال و نیاز مراجعه کنندگان، لازم شد بیمارستان توسعه پیدا کند ؛ جناب ، در ادامه مینویسد : « در خانه یک نفر ارمنی که بعد از مدتی خریداری کردند جهت مریضخانه در ۱۳۰۷ شمسی دکتر “کار” انگلیسی به ریاست این مریضخانه منصوب میشود و تشکیلات مهم، توسط او شروع میگردد. به سبب حُسن خُلق فوق العاده رئیس جدید تدریجا مریضخانه مورد توجه عموم میشود در طی این مدت دکترِ جدیدی موسوم به دکتر “کریت” آمد و مجالس درس تشکیل میدهد که از جمله محصلین آن درس، دکتر “عیسی قلی” میباشد » ( ۲۲ ).
اکنون به فراخور طب نوین، می بایست نسل جدیدی از پزشکان ایرانی، پرورش و در قلمرو عمومی حضور یابند. نسلی که لازمه طبابت شان، «آموزشِ» پزشکی به سبک مدرن بود. تدبیری که بیانگر این امر است که ایران به طور رسمی میبایست نخستین گام پیروی از فرهنگ پزشکی غرب را راه اندازی کند و بدین ترتیب به شبکه پزشکی مدرن بپیوندد؛ که طبعاً به محض تنظیم و نهادینه کردنش، چرخشی عظیم در قلمرو عمومی، در الگوهای درمانی و مدیریت بدنِ بیمار صورت میگیرد که همان چرخش، موجبات تحولات بعدی را به وجود میآورد؛ برکناری کامل الگوهای مبتنی بر جادو جمبل و رمالی و حتی تا حدی روی گرداندنی از طب سنتی؛ در این چرخش نوین که رو به سوی تکنولوژیکی طب جدید و پیوستن بدان دارد، برای عملی شدن اش ، نیاز به سالها تجربه اندوزی در فراز و نشیب فرهنگی و تحکیم ساختار طب مدرن بود ؛ سخن از «پزشکی مدرن در غرب» است که سلاح و قدرتش در دانشِ نوینِ «همواره بازنگرانه اش نهفته است. دانشی که مبتنی بر علوم آزمایشگاهی است و خود را به ابزارهای تکنولوژیکیِ فرا رونده، مجهز کرده است که بنیانش بر تحقیق و پژوهشِ دائمی است ؛ به بیانی راز قدرتِ این پزشکی در غرب، در سیری ناپذیری اش در فراتر رفتن از امروز و هر لحظه ی خود است : نحوه ای از «حضور» ، که ماهیتِ باشندگی اش در زیر پا گذاردن مرزهای هر روزه و هر لحظه اش است. بدین ترتیب میتوان گفت، هستیِ اجتماعی دانش پزشکیِ نوین ، همواره خود را به «آینده» پرتاب میکند، حال آنکه هستی اجتماعی و شیوه باشندگیِ طبابت های سنتی، همواره بر سنت و قدیم یا همانا گذشته استوار است؛ بدین معنا که به محض فاصله گرفتن از بنیاد خود (که همانا سنت و قدیم باشد)، از هستی ساقط و به خلاء و نیستی و فراموشی دچار میشود. باری، این رویکرد نقادانه و مبتنی بر پژوهش آزمایشگاهی و مطالعه دائمیِ «بیماریها و بدن»، الگویی بود که اگر ایرانِ آن ایام میخواست خود را مجهز به دانش نوین پزشکی سازد، لازم بود تا به طور جدی از الگوهای مبتنی بر سنت، فاصله گیرد.
باری ، میر سیّد علی جناب گزارش میدهد، از همان آغاز سده چهارده شمسی، با الهام از بیمارستانها و نحوه درمانی که مُبلغینِ مسیحی بانیان آن بودند، تحولاتی ولو اندک نسبت به «بیماری» و «مدیریتِ بدن بیمار» در اصفهان رخ می دهد . اکنون پزشکان اصفهان که عموماً سنتی بودند ، میبایست جهت دستیابی به کنترل و نظارت بر بدنِ بیمار، دانش مورد تأیید علم پزشکی غربی را اخذ نمایند. از اینرو هم برای طبابت و هم برای داروخانه دارها، امتحاناتی مقرر گردید که تنها پس از موفقیت در امتحانات میتوانستند جواز کار داشته باشند. در کتاب « از طبابت تا تجارت» ، سندی از اداره معارف اصفهان موجود است که وجود امتحانات اجباری داروخانه دارها در آغاز دهه ۱۳۰۰ خورشیدی را تأیید می کند :
« برای حفظ صحت عمومی و جلوگیری از بیتربیتی [ندانم کاری!؟] های امور دوا فروشی که یکی از مهمترین مسائل حیاتی است، عموم دوا سازان قلمرو اصفهان مکلف هستند از تاریخ نشر این اعلان تا اول برج عقرب هذه السنه در اداره معارف حاضر شده، اسامی خود را برای امتحان در دفتر این اداره ثبت نمایند؛ امتحانات دوا سازی مطابق نظامنامهای که از طرف وزارت جلیله معارف ترتیب داده شده است تحت نظر هیئت منصفه مخصوص از تاریخ اول عقرب در اداره معارف شروع شده ، پس از خاتمه صورت آن برای صدور تصدیقنامه رسمیِ دوافروشی به مقام وزارت ارسال خواهد شد. مواد امتحانیه عبارتند از اصول ساده و مقدماتی شیمی، شناختن دواها، طرز ساختن دواها در داروخانه، خواندن نسخه های اطباء ، دانستن قدر شربت دواها مخصوصاً دواهای سمی، ترکیب ادویه از روی دستور دواسازی (کُدِکس فرانسه). بدیهی است پس از خاتمه امتحانات، از دوافروشانی که در تحصیلِ تصدیقنامه ی رسمی مسامحه نموده باشند، توسط حکومت جلیله جلوگیری خواهد شد. رئیس معارف اصفهان: صادق الانصاربک. اصفهان مطبعه حبل المتین» ( ۲۳ ).
ادامه دارد …
منابع :
جناب، میرسید علی؛ الاصفهان، به اهتمام عباس نصر؛ اصفهان: امور فرهنگی شهرداری اصفهان، انتشارات گلها، ۱۳۷۱، ص ۱۰۶.
جناب، میرسید علی؛ الاصفهان، به اهتمام عباس نصر؛ اصفهان: امور فرهنگی شهرداری اصفهان، انتشارات گلها، ۱۳۷۱ ، ص ۱۰۶
از مرکز اسناد استان اصفهان؛ نقل از نفیسی، مهدی؛ از طبابت تا تجارت ، خاطرات یک تاجر اصفهانی حاج میرزا عبدالجواد اخوت ۱۳۲۴ ـ ۱۲۶۷ شمسی/ ۱۳۶۴ ـ ۱۳۰۶ قمری ؛ نشر تاریخ ایران؛ ۱۳۸۶، ص ۵۸ ، ۶۰.