عباس احمدوند
مرسوم است در بیشتر مصاحبه های رادیویی، تلویزیونی و البته روزنامه ای با چهره ها و شخصیت های مطرح و موفق این پرسش را هم حتما بپرسند که اگر یک بار دیگر به دنیا می آمدید یا زندگی می کردید، دوباره همین شغل یا رشته و تخصص را انتخاب می کردید؟ تا آنجا که من این نوع مصاحبه ها را دیده، شنیده و یا خوانده ام، بیشتر پاسخ ها هم این بوده که بله ؛ من حتما همین می شدم که الان هستم و همین رشته و حرفه را بر می گزیدم. ظاهر این پرسش و پاسخ ساده است، اما خبر از ذهنیتی در زیر پوست شهر و پس پشت ذهن گوینده می دهد. این ذهنیت را بارها و بارها از راه های گوناگون دیده، شنیده و خوانده ایم، چه از کودکی به ما آموخته اند، تاریخ تکرار می شود؛ حوادث تاریخی از آب به آب شبیه تراست ؛ فلان کس یا فلان حادثه مشابه فلان شخص یا حادثه تاریخی است و امثال این سخنان که ظاهراً مشتریان پر و پا قرص خود را هم دارد، تا آنجا که چهره ها و یا شخصیت های موفق و مطرح جامعه، می پندارند، امکان تکرار و یا طی کردن مسیر قبلی زندگی خویش را دقیقاً و بی کم و کاست دارند و بدین سبب می توانند دوباره همانی بشوند که الان شده اند.
با این همه ، اگر تاریخ را به مثابه حوادث تاریخی و نه دانش تاریخ بدانیم و بنامیم، باید با این ذهنیت های جاری و ساری در جامعه و در ذهن و زبان چهره های موفق و مطرح جامعه مخالفت کنیم.چرا که حوادث تاریخی رابطه ای تسلسل وار و یا به عبارت صحیح تر علی و معلولی با یکدیگر ندارند. بر خلاف تصور همگان، این گونه نیست که رخدادِ حادثه ب معلولِ (به معنای فلسفی) حادثهِ الف باشد و یا علتِ (به معنای فلسفی) رخدادِ حادثهِ ج باشد. در واقع اساساً حوادث تاریخی نمی توانند رابطه علی و معلولی با یکدیگر داشته باشند. بلکه حوادث تاریخی اتفاق می افتند و اصولاً قابل پیش بینی نیستند. این سخن البته به معنای انکار تأثیر شرایط یا زمینه تاریخی بر رخدادِ حوادث نیست، بلکه به این معناست که فی المثل شکست ایرانیان در نبرد چالدران (۳۱ مرداد ۸۹۳ خورشیدی) علتِ رخدادِ پیروزی بر پرتغالی ها(۱۰۰۱ خورشیدی) و آزاد سازی مناطقی از ایران نیست. استدلال اصلی هم آن است که اموری اتفاقی یا امکانی[۱] وجود دارد که واقعاً اتفاق می افتد و مسیر حوادث را تغییر می دهد. ارزش و میزان تأثیر این امور اتفاقی نیز گاه چندان است که شکل و شمایل و همه چیز حادثه تاریخی را دگرگون می سازد. اگر بارش باران در نبرد واترلو(۱۸ ژوئن ۱۸۱۵ میلادی) یا سرمای طاقت کُش نبرد استالینگراد (۱۲ سپتامبر ۱۹۴۲- ۲ فوریه ۱۹۴۳) را در زمره این نوع امور اتفاقی تعیین کننده مسیر حوادث تاریخی ندانیم، چه باید بدانیم؟ اگر بیماری عباس میرزا (وفات ۱۲۱۲ خورشیدی) را در نبرد هرات (۱۲۴۹ قمری)، در سرنوشت خاندان شاهی قاجار و حتی ایران در تأثیر ندانیم، این امر اتفاقی، غیر علّی و غیر برنامه ریزی شده را چه باید بدانیم؟ از همین روست که چهره های موفق و مطرح جامعه هم، بر فرض امکان زیست دوباره، امکان حرکت دقیق بر همین مسیر طی شده زندگی خویش را ندارند. اگر فلان استاد در فلان دانشگاه حاضر نباشد و یا باشد، اما در آن روز خاص فی المثل بیمار باشد و در کلاس درس حاضر نشود تا آن جمله تأثیر گذار و سرنوشت ساز را به شاگرد بعداً چهره موفق شده اش بگوید چه؟ اگر خانه پدری فلان موسیقی دان مشهور، به جای نزدیکی به منزل استاد ابوالحسن صبا، در نقطه دیگری از تهران و در مجاورت بازاریان موفق و سرشناس باشد چه؟ می بینیم این امورِ اتفاقی و امکانی نمی گذارد مسیر حوادث بر همان منوالی رخ دهد که مورد پسند و رضایت ماست. نمی گذارد رابطه دقیق علّی و معلولی میان حوادث برقرار شود و ما را به این فرض یا توهم بکشاند که حوادث تاریخی تکرار می شوند و ما اکنون در حال تکرار دقیق فلان حادثه خاص و تجربه زیست با فلان شخصیت خاص تاریخی هستیم. تاریخ به معنای حوادث تاریخی،تنها و تنها یک بار رخ می دهد و بس. ما در تاریخ یک امیرکبیر(مقتول در ۲۰ دی ۱۲۳۰ خورشیدی) ،یک جنگ چالدران،یک محمّد مصدق (متوفی ۱۴اسفند ۱۳۴۵)، یک انقلاب مشروطه داریم و بس. چون این اتفاق های خاص در شرایطی خاص رخ داده اند و آن شخصیت های خاص در شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خاص بالیده اند که تنها یک بار رخ داده و دیگر امکان وقوع ندارد.اگر هم بخواهیم ادعا کنیم حادثه ای تاریخی عیناً در زمان ما رخ می دهد و تکرار می شود و فلان شخص و بهمان شخص، فلان شخص و بهمان شخص تاریخی اند، در واقع کار کاریکاتوری ناموزون از حادثه و یا شخصیت اصلی ساخته و پرداخته ایم که پوشالی است ، غیر واقعی و موهوم.
[۱] . در انگلیسی از امور اتفاقی یا امکانی به Contingency تعبیر می شود.