این مطلب در ۲۰ شهریور ۱۴۰۰ در همین وبگاه منتشر و اکنون در تاریخ ۹ شهریور ۱۴۰۱ بازنشر میشود.
تصویر: سقف اطاق موسیقی کاخ عالی قاپو در اصفهان
رویدادهای گذشته در زمره تاریخ به حساب می آیند. تاریخ با گذشته سر و کار دارد، اما واقعیت این است که حد و مرز گذشت زمان با حال چندان روشن نیست زیرا هرلحظه از زمان که به گذشته می پیوندد، خود به موضوع تاریخ مبدل می شود. با این پرسش که آیا سرگذشت بیست سال پیش موسیقی ایران به موضوع تاریخ شناسی مربوط است یا به جامعه شناسی موسیقی معاصر، گفتاری است بحث انگیز؟ اما فراموش نکنیم که تاریخ هم گذشته است و هم حال و هم آینده!
در پایان سده نوزدهم گیدو ادلر (۱۸۸۰) مطالعه موسیقی را در دوشاخه مطالعه موسیقی به طور سیستماتیک (یا نظام مند) و مطالعه به طور تاریخی دسته بندی کرد که همین دیدگاه در اویل سده بیستم از جانب چارلز سیگر مورد توجه قرار گرفت. البته موضوع نگارش تاریخ موسیقی در کنار موسیقی شناسی قومی در دو سده گذشته تا کنون از جانب موسیقی شناسان برجسته چون کسووتر، فتی، کورت زاکس، فارمر، گالپین، ربییرا، والتر فلدمن، آون رایت و بسیار کسان دیگر به شیوه نوین مورد توجه بوده است. از زمان شکل گیری رشته موسیقی شناسی قومی است که شیوه جدید پژوهش موسیقی شناسی قومی تاریخی دریچه دیگری بر روی مطالعات تاریخی موسیقی مطرح نمود. ریچارد ویدس به این نکته اشاره می کند و می گوید موسیقی شناسی تاریخی را می توان رشته ای دانست که شناخت موسیقی اقوام در حال حاضر را به تاریخ گذشته آنان پیوند می دهد (ویدس ۱۹۹۲:۲۱۹).
دانش اتنوموزیکولوژی مانند سایرعلوم زیرشاخه های متعدد دارد و هر علاقمندی نسبت به ذوق و شوق خود در هر زیرشاخه ای پژوهش و تخصص پیدا می کند. زیرشاخه نوینی که در چند دهه اخیر بر پهنه دانش اتنو افزوده شده، مطالعه موسیقی شناسی قومی تاریخی است. این دانش نگاه موسیقی شناسی قومی را به تاریخ موسیقی اقوام تعمیم می دهد. من خود به دو دلیل، تا حدی کوشش کرده ام، پژوهشی در این زیر شاخه، آنهم در رابطه با تاریخی نگری اتنو بر موسیقی ایرانی انجام دهم. دلیل اول ذوق و شوقی است که از پیش بر مطالعه تاریخ و ادب ایرانی داشته ام و همین هم مشوقم برای ورودم به این راه بود و دیگر؛ برداشتم این بوده که موسیقی شناسی قومی تاریخی در مباحث تاریخی ایران نیاز به جامع نگری، با نگاهی غیر سنتی به این زیرشاخته داشته است. شیوه ای که در مطالعاتم در این راه به کار گرفته ام، اگرچه در روش های موسیقی شناسی قومی در جای دیگر از فرهنگ ها کمتر دیده ام، اما هرچه هست آنرا متناسب با نیاز فرهنگ موسیقی شناسی تاریخی ایران تشخیص داده ام. نمونه های آن را می توان در دو کتاب مکتب های کهن موسیقی ایران و تاریخی نگری موسیقی ایران مشاهده نمود.
هر مردمانی در هر فرهنگی خود باید نیاز روشمند علوم انسانی خود را پیگیر باشند. اگرچه تاریخ نگاری برای موسیقی ایرانی یک روش خاص ندارد، اما باید توجه داشت که وقتی از تاریخ موسیقی سخن می گوییم، بهتر آن است موسیقی را در بافت زندگی مردمانی که آن را ساخته اند، تصویر کنیم. این بافت همه جوانب فرهنگ و فلسفه زندگی آنان را در خود نهفته دارد.
اولین گام در روشمند ساختن پژوهش در موسیقی شناسی قومی تاریخی این است که از شیوه های ایستا و سنتی تاریخ نویسی بپرهیزیم.. شیوه سنتی چنان است که مواد خام و دست اول یا دست پاره هایی از مواد دست دوم (گفته ها و نوشته های دیگران) را جمع آوری می کنند و بدون تفسیر و تحلیل و راهنما، آنها را به عنوان تاریخ منتشر می سازند. طرح مباحث در کلیات، مانند تاریخ موسیقی ایران، یا تاریخ موسیقی آسیا، یا بررسی موسیقی جهان از جمله عنوان های کلی است که نه از دست فرد ساخته است و نه محتوای آنان می تواند سازنده و جامع باشد. برای ما که می خواهیم موسیقی شناسی قومی تاریخی را با اسلوبی علمی و نوین ارائه دهیم، از مواد خام و دست اول تاریخی هم بهره می گیریم، با این حال تفسیری که ما از تاریخ موسیقی می دهیم باید، نه تنها اندیشیده بلکه باید به فلسفه آنچه که در فرهنگ اتفاق افتاده نیز آمتخته و همراه باشد. به طور کلی وظیفه موسیقی شناسی قومی این است که از بیرون از فرهنگ، سرگذشت موسیقی را چه در تاریخ و چه در جامعه مورد توجه قرار دهد. از بیرون یعنی این که خود را چندان درگیر موضوعات فواصل و درجه بندی و غیره نسازد و با نگاهی از بیرون به جایگاه موسیقی بنگرد. به روایت دیگر، موسیقی را باید جاندار و زنده و متحرک در جامعه ببینیم و متحرک بودن آن را هم در رابطه با تاریخ و فرهنگ و زمانه نگاه کنیم؛ و بدانیم که پشت این تحرک، پویش تاریخ هست و فلسفه زندگی و آفرینش هنر. در مطالعه تاریخ موسیقی ایران باید به تصادف و امکان (ضررت های بیرونی) که تاثیر سازنده بر روند تاریخی موسیقی برجا می نهند آگاه باشیم. هر حادثه خرد و ناچیزی در تاریخ ممکن است، به طور استثنایی، بر روی هنر و پدیده موسیقی تاثیری کلان و مهم داشته باشد. به طور نمونه تاسیس یک جاده در کنار یک روستا یا تاسیس یک سینما در یک شهر. نمونه نقش تصادف و امکان (ضرورت بیرونی) بر موسیقی ایران را می توان در فصل “تشیع تاریخی و موسیقی دستگاهی” در کتاب تاریخی نگری موسیقی ایران ملاحظه نمود.
دانستن دسته بندی هگل از گونه های تاریخ نویسی، از یک زاویه، می تواند به افق نگاه تاریخ نویس موسیقی ایرانی کمک کند. هگل، به طورکلی، تاریخ را بر سه گونه تقسیم می کند: تاریخ دست اول (original history)، تاریخ اندیشیده (reflective history) و تاریخ فلسفی (philosophical history). من به اختصار به این سه گونه اشاره می کنم. تاریخ دست اول آن است که تاریخ نویس رویدادها و کارهایی را وصف می کند که خود آنها را دیده است (۱۳۸۵: ۳). تاریخ اندیشیده شش گونه است: گونه نخست، تاریخ عمومی است که گزارشی از تاریخ یک قوم یا همه جهان را می نویسد؛ دوم توصیف رویدادهای کنونی در قالب کارهای گذشتگان؛ سوم تلخیص تاریخ است؛ چهارم تاریخ عملی که نویسنده می خواهد از گذشته درس عبرت بگیرد؛ پنجم تاریخ های اندرزگونه یا “تاریخ درباره تاریخ” و ششم تاریخ ویژه یا تخصصی، به طور نمونه تاریخ درباره هنر، علوم، حقوق یا دین (همان ص چهارده، پانزده \ سخنی از مترجم). هگل در مورد تاریخ فلسفی می گوید: “سومین نوع تاریخ، تاریخ فلسفی جهان است که با این نوع اخیر تاریخ نویسی اندیشیده پیوند مستقیم دارد. زیرا مانند آن دیدگاهش عمومی است، ولی چنان نیست که به روی زمینه خاص از زندگی قومی تکیه کند و از زمینه های دیگر غافل بماند. دیدگاه عمومی تاریخ فلسفی جهان، نه به نحوی انتزاعی، بلکه به طور مشخص و انضمامی، عمومی است…” (ص ۱۸). موضوع تاریخ جهانی فلسفی یا فلسفه تاریخ که هگل به موضوع جایگاه عقل در تاریخ می پردازد، موضوع نوشته ما است. اشاره کنم که آقای دکتر حمید عنایت مترجم محترم کتاب عقل درتاریخ نوشته هگل، نکته ای انتقادی بر دسته بندی گونه های تاریخ نویسی هگل دارد که لازم است به آن توجه شود. وی در مورد دسته بندی از گونه های تاریخ از دید هگل چنین می گوید: “عیب عمده بحث هگل از انواع تاریخ نویسی آن است که تاریخ نویسی را به این انواع منحصر می داند و هرنوعی از نوع دیگر مطلقاً جدا می انگارد، حال آنکه می توان انواع دیگری را نیز در نظر آورد که حاصل ترکیب دو یا چند تا از آنها باشد، مثلاً تاریخ بیهقی از یک حیث تاریخ دست اول است و از حیث دیگر تاریخ اندیشیده است و از حیث دیگر با برخی از اوصاف “تاریخ جهانی فلسفی” مطابق درمی آید. ولی بحث هگل علاوه بر شناساندن و طبقه بندی کردن خصوصیات نوشته های تاریخی، این سود را دارد که نمونه ای است از حرکت جدلی (دیالکتیک) اندیشه” (عنایت ۱۳۸۵:شانزده).
در نوشته هایی که مربوط به تاریخ موسیقی ایران نوشته ام، به طور کلی دو روش عام را در پیش گرفته ام. یکی این که روی سخنم با بیرون از دایره موسیقی شناسی ایران باشد تا بتوانم از جنبه هایی با افراد غیر متخصص موسیقی نیز ارتباط برقرار نمایم. من در این راه کوشش کرده ام تا دایره شناخت موسیقی شناسی ایران را به بیرون از آن و به بیرون از قلمرو آکادمیکی با موضوعاتی مانند تاریخ اجتماعی یا مردم شناسی یا حتی مرتبط با شعر و ادبیات ایران گسترش دهم. از همین زاویه، موسیقی شناسی تاریخی ایران باید از دنیای خام نویسی و دست اول به پهندشت تاریخ اندیشه راه پیدا کند. از این جاست که می توانیم به مخاطب بگوییم که موسیقی ایران در بطن دنیای جاندار جامعه و فرهنگی پویا درحرکت است. نمونه های کوتاه آن این است که مثلاً در جنگ ملازگرد بین الب ارسلان و امپراتور روم شرقی که منجر به شکست امپراتوری روم شرقی گردید و در پی آن است که خاندان سلجوقیان روم در آن سرزمین تثبیت شد و در پی آمد آن حکومت عثمانی تاسیس گردید. از اینجا می خواهیم نشان دهیم که چگونه تصادف های بیرونی در تاریخ موجبات پراکنش موسیقی ایران به عثمانی و از آنجا به مصر را فراهم آورد. نمونه دیگر جنگ های سامانیان در آسیای میانه و ورود اسلام به ایغور و انتقال موسیقی حوزه شرقی ایران به این سرزمین می باشد. این ها همه از تصادفات بیرونی در سرنوشت درونی تاریخ پیوسته بهم اقوام و ملیت ها سخن می گویند. تاریخ سلسله زنجیره هایی مرتبط با هم است که گذشته را به حال و حال را به آینده پیوند می زند.
در روش دوم صرفاً نکاتی را برای موسیقی شناسان نوازنده اضافه می کنم. چون گمانم این است که این گروه به علت مشغله فراوان در کار نوازندگی کمتر به مبانی تئوریک جامعه شناسی یا انسان شناسی یا محفوظات تاریخی می پردازند. به طورنمونه، آنجا که می خواهم ساختار جامعه را ترسیم کنم، مقولات جامعه شناسی را به زبان ساده توضیح می دهم. در فصل “جامعه شناسی تاریخی و موسیقی ایران” در کتاب تاریخی نگری موسیقی ایران (ص ۹۲) ساختار جامعه را چنین تعریف کرده ام: “از یک دیدگاه، هرجامعه ای از دو بخش عمده زیرساخت و روساخت شکل می گیرد. بخش زیرساخت، ابزار مادی است که انسان به مدد نیروی اندیشه و کار به خدمت خود درمی آورد، مانند زمین کشاورزی، معدن، کارخانه، سد، نیروگاه برق، راه و راه آهن، بنادر و کشتی رانی وغیره. در مقابل زیرساخت اجتماعی روساخت اجتماعی است که اندیشه و روابط انسان را دربر می گیرد، مانند روابط زناشویی و حقوق و سیاست و هنر و اقتصاد و اخلاق و غیره. دوبخش زیرساخت و روساخت بر یکدیگر تاثیر می گذارند و تاثیر متقابل آنها موجب پیشرفت و گسترش تاریخ و فرهنگ می شود”. این گونه نوشته ها را من برای جامعه شناسان یا مردم شناسان نمی نویسم، بلکه همانگونه که یاد کردم، این ها اشاره های ساده و مختصرند که برای آن دسته از موسیقی شناسان که با چنین موضوعاتی آشنا نیستند، ارائه می دهم. وقتی ما، پی در پی در نوشته های تاریخی به مقولاتی مانند مناسبات اجتمامی و شیوه معیشت و ابزار تولید و نیروهای مولده اشاره می کنیم، پس باید در حد اختصار بدانیم که این مقولات کدامند و چه تعاریفی دارند. بدون دانستن چنین مقولات پایه ای جامعه شناسی، بخشی از درک ما در شناخت تاریخ، سطحی و دست اول است. نمونه های این گونه تاریخ نویسی های سست و بی روح در موسیقی ایران، کتاب تاریخ موسیقی ایران نشر دائره المعارف بزرگ اسلامی است که پیشتر توضیحاتی پیرامون آن در پایگاه انسان شناسی و فرهنگ ارائه داده بودم. اگر روزی چنین کتابی به زبان های بیگانه ترجمه شود تا به آنان بگوید که ما ایرانیان در سده بیست و بیست و یک، با تمام دسترسی به ابزار تجسس و پژوهش، تاریخ موسیقی خود را چنین می نویسیم یا چنین می شناسیم و آن را چنین ارج می نهیم، آنگاه خواهیم دانست در کجای کار تاریخ نویسی موسیقی ایستاده ایم!
از توصیه ها به موسیقی شناس قومی تاریخی بهره وری از جامعه شناسی تاریخی و انسان شناسی اجتماعی یا هر دیدگاهی است که بتواند چشم انداز گسترده ای از تاریخ را به ما بگوید. اگرچه نمونه های متعددی از این مطالعات در دست است، با این حال در اینجا به یک نمونه آن که از جانب دوید کاپلان برروی موسیقی مردم لسوتو در افریقای جنوبی صورت گرفته اشاره می کنم. وی یاد می کند که موسیقی شناسی این مردمان را از جنبه انسان شناسی فرهنگی، جامعه شناسی و تاریخ مورد توجه قرار داده است. با نگاه از این زوایا مطالعه فرهنگ لسوتو، که فاقد تاریخ است، بخشی از تاریخ کلنیالیسم، در رابطه با ادبیات و شناخت موسیقی آن کاویده شده و از آنجا که ادبیات با تاریخ و رفتار روزانه مردمان آمیخته است، از این دیدگاه از مطالعه تاریخی ادبیات این مردمان سود برده است. وی می گوید که ادبیات غنایی و موسیقی و تاریخ و جامعه شناسی تاریخی آدمخواران سده های گذشته این سرزمین را مورد بررسی قرار داده، زوایای گوناگونی از رخدادهای تاریخی و سرنوشت این مردمان را روشن ساخته است (برای مطالعه این نوشته به فصل “کفتارها در کنار یکدیگر نمی خوابند: تفسیری بر آوازهای شفاهی مهاجران باسوتو” نوشت دوید کاپلان در کتاب گزیده مقالات (۱۸۸۸-۱۹۹۵) مردم شناسی و موسیقی، گردآوری و برگردان محسن حجاریان) مراجعه شود.
حال به یک نمونه دیالکتیکی تاریخی اشاره کنم. به این جمله توجه کنید که درباره یورش مغول گفته شده: “هرچه بر سر راهشان بود از میان بردند…”. خب، این یک نگاه تاریخی است و از تاریخ محض سخن می گوید، اما وقتی این جمله چنین کامل می شود که: “هرچه بر سر راهشان بود از میان بردند و سپس خود از میان رفتند”. بیکباره در فکری عمیق فرو می رویم و به فلسفه تاریخ می اندیشیم که به راستی حاصل این همه ویرانی ها و دوباره ساختن ها به کجا می انجامد؟ در چنین نگاهی ما از بیرون به تاریخ می نگریم و اگر هم بخواهیم از چنین گفته ای درسی بیاموزیم و آنرا در حق موسیقی دستگاهی و ردیف به کار ببریم چنین خواهیم گفت که مراحل پسین و پیشرفته تر دستگاه منتج از مراحل پیشین خود است که در فرآیند زمان رو به گسترش نهاد، پس هر پیشرفتی درمراحل پسین تر دستگاه گواه تکامل دستگاه است. پیشرفت مرحله ای دستگاه مرهون پیشرفت آگاهی موسیقیدان ایرانی است و این امر نیز به ضرورت تعالی فرهنگ ایران صورت گرفته؛ و امری است که کمیت را به کیفیت مبدل ساخته و درعین حال زنجیره ای از تغییرات پایه ای را به وجود می آوررد که کیفیت را به کیفیت بالاتر دستگاه و ردیف ارتقا دهد. جمله بالا در مورد دستگاه و ردیف هم به تاریخ نگاه می کند و هم به مسیر تکامل آن و هم به نگاه فلسفی به ماهیت آن. از این جهت چنین برداشتی می تواند نسبت به موسیقی برداشتی بیرونی تلقی شود و از تکرار موضوعات خشک و بی روح و مطالب که با روح تاریخی دوران همخوانی ندارند اجتناب کند.
در یورش ویرانگر بخارا به دست مغولان، مورخ، عطاملک جوینی، از مغنیات و سماع و رقص و اصول غنا و آواز سخن به میان می آورد اما در چه حالت غمباری و می گوید وقتی چنگیزخان به مسجد جامع بخارا وارد شد و نمی دانست آنجا کجاست، پرسید آیا اینجا خانه شهریار است که مردم پاسخ دادند اینجا خانه خدا است. منبری در گوشه مسجد بود و او از پایه های منبر دو سه پله بالا رفت و دستور داد صندوق های مصحف [قرآن] را در کنار قازورات زیر دست و پای اندازند و لگد کوب کنند و بزرگان را فرمان داد بر در طویله ها به نگهبانی ستوران بایستند و کاسه های شراب می نوشیدند و مغنیات سماع و رقص را بر اوزان آوازهای مغولی برپا ساختند. این اولین جایی است که از غنا و رقص و سماع و اصول و آواز سخن به میان آید٠ گفته مورخ حاکی از این است که چنگیزخان دستور می دهد نوازندگان شهر را فراخوانند (“مغنیات شهری را حاضر آورده”) تا سماع و رقص کنند و مغولان به زبان مغولی آوازهای خودشان را بخوانند (“بر اصول غنای خویش آوازها برکشیده”)(به نقل از کتاب تاریخی نگری موسیقی ایران ص ۲۴۳).
اگرچه در تاریخ ها از رفتار خشونت بار مغولان سخن ها گفته اند، هگل نیز از دیدگاه فلسفه تاریخ به ایلغار آنان توجه داشته است؛ با این حال وقتی وی از آنان یاد می کند در پایان می گوید که “هرچه برسر راهشان بود از میان بردند و سپس خود از میان رفتند”. این هم دیالکتیک تاریخ است و هم فلسفه آن. از این جهت اگر مورخ موسیقی ایرانی به رفتار مغولان – در مسجد بخارا و اجرای موسیقی – به نگاه تاریخ عطاملک جوینی استناد می کند جامع تر این است که نگاه دیالکتیک هگل از ایلغار مغولان را بر آن بیفزاید. این نشان می دهد که موسیقی ایران را از چه زوایایی می شود نگاه کرد. هگل در کتاب عقل در تاریخ در مورد ایلغار مغولان چنین می گوید: “مغولان خوراک خود را از شیر مادیان به دست می آورند و اسب نیز برای آنها هم مایه خورش است و هم جنگ افزار. ولی هرچند زندگی شبانی آنان معمولاً بدین شیوه می گذرد، بسا هست که در گروهی هایی انبوه گرد هم می آیند و به انگیزه ای زاد و بوم خود را ترک می گویند. در این حال، خوی آشتی جوی گذشته را رها می کنند و همچون سیلی دمان راه سرزمین های متمدن را پیش می گیرند و آشوب ها برمی انگیزند و جز ویرانی و تباهی نشانی از خود برجای نمی گذارند. جنبش هایی از این گونه به رهبری چنگیز خان و تیمور به راه افتاد؛ ایغارگران هرچه بر سر راهشان بود از میان بردند و سپس خود از میان رفتند، همچنانکه سیلی خروشان سرانجام زمانی فرو نشیند، زیرا هیچگونه سرمایه زندگی از خود ندارد” (۱۳۸۵:۲۱۴).
برای پژوهش در کار موسیقی شناسی تاریخی، می بایست ابتدا نمونه های متعددی در دست داشت تا بر اساس شناخت دسته بندی آنها، به نحوی از مفاد آنان برای سرمشق، بهره گرفت. به طور نمونه محمدبن جریر طبری (۲۲۴ – ۳۱۰ ه ق) ، در تاریخ طبری یا تاریخ الرُسل و المُلوک، جزئیات خشک و حوادث زمانه را به تفسیر آورده و خود می گوید: “… و هدف کتاب ما استدلال در این باب نیست بلکه تاریخ ملوک گذشته است و شمه ای از اخبارشان و زمان رسولان و پیمبران و مقدار عمرشان، و مدت خلیفگان سلف و چیز از سرگذشتشان و قلمرو حکومتشان و حوادث عصرشان” (طبری ۱۳۸۳:۶) می باشد. تاریخ طبری انبوهی از گزارش های ریز و درشت دوران های متفاوت است. نمونه دیگر کتاب الاغانی نوشته ابوالفرج اصفهانی (وفات ۳۵۶ ه ق) است که به توصیفات مردم شناسانه موسیقی و ادیبات عرب و داستان ها و اساطیر و اوضاع فرهنگی و اجتماعی دوران سرآغاز اسلام تا اوایل سده چهارم هجری به طور جامع به رویدادهای موسیقایی و غنایی می پردازد. این مجموعه، گذشته از دارا بودن رخدادهای تاریخی فرهنگی دوران یاد شده است، بلکه نمونه برجسته ای از اتنوگرافی موسیقی و ادبیات همان دوران نیز می باشد. تاریخ نویس و جامعه شناسی مانند ابن خلدون (۷۳۲ – ۸۰۸ ه ق) نویسنده کتاب تاریخی عبر (به کسر عین به معنی عبرت) و مقدمه (که مقدمه ای جامعه شناسانه و تاریخ نگارانه بر همین کتاب عبر است، توصیفات سیاسی، نظامی در جنگ ها و مطالبی همانند آن از آغاز تاریخ عرب و عجم و بربرهای شمال آفریقا را به عرصه تاریخ و جامعه شناسی و مردم شناسی کشانده، یعنی تاریخ را به سرنوشت مردمان جامعه گره می زند و البته در لا به لای آن به موضوعات موسیقی نیز اشاره کرده است.
در روش آموزش تاریخ ایران و جهان ممکن است هرکس روش خود را به کار گیرد. من برای خودم معیاری دارم که زمان های تاریخی را با دوران های مهم، مخصوصاً زمان وقوع جنگ ها به خاطر می سپارم؛ شاید این شیوه برای موسیقی شناسان مفید باشد. مثلاً تاریخ جنگ های ایرانیان با اعراب (۶۵۰ م) و سپس تاریخ استقلال ایرانیان در زمان طاهریان (۲۰۷ هجری) و جنگ قطوان بین … (۵۳۶ ه) و ورود سلجوقیان به ایران در نبرد دندانقان (۴۳۱ ه) و جنگ ملازگرد بین الب ارسلان و امپراتوری روم شرقی (۴۶۳ ه) و یورش مغول (۶۱۷ ه). همین تکنیک را برای دوران بعد از مغول به کار می گیرم و البته سال های تاریخ جهانی را، مثلاً برای تاریخ مصر یا یونان باستان یا اروپا و امریکای معاصر به همین نحو و سال های وقوع حوادث را به همین شیوه به خاطر سپرده ام.
این توصیه را به موسیقی شناسان ایرانی که می خواهند به کار موسیقی شناسی قومی تاریخی در ایران بپردازند نیز دارم. با بخاطر سپردن زمان بندی تاریخ جنگ های ایران و اعراب (۶۵۰ م)، تاریخ ایران را به دو قسمت پیش از اسلام و بعد از اسلام تقسیم می کنیم. و به همین نحو، با حفظ کردن تاریخ حمله مغول به ایران (۶۱۷ ه) ، تاریخ ایران را به دو دوره پیش و بعد از مغول تقسیم می کنیم. این شیوه ای است که برای زمان بندی تاریخ، از طریق حافظه از آن بهره گرفته ام. اکنون مقداری از سال های وقایع تاریخی بشر را حفظ هستم. در لا به لای زمانبندی سال های وقایع تاریخی، حوادث فرهنگی و اجتماعی و یا هر مورد دیگر که مورد نیازم باشند را به خاطر می سپارم. یک جدول زمانبندی بزرگ در حافظه می سازم و یک جدول زمانبندی جزیی. جزیی به آن معنا که در پرتو حافظه جدول بزرگ، حوادث و رخدادها سال های دیگر، مانند تولد و وفات شعرا، فلاسفه، دانششنداان، روی کارآمدن پادشاهان و مشابه آنان را در شبکه زمانبندی تاریخ رخدادها نگاه می داریم. البته برای نوآموزان تاریخ بهتر است ابتدا سال شکست ایرانیان از اعراب و سال حمله مغول به ایران را برای یک هفته در ذهن خود تمرین کنند. می دانیم آموزش هردانشی به راهنما و معلم نیاز دارد و بدون راهنما، کار یا به گمراهی و سرگردانی می کشد یا در وادی نا امیدی راه به جایی نمی برد. من در آموزش تاریخ هیچ راهنما و معلمی نداشته ام و این تکنیک را خودم برای سهولت در یادگیری به کار گرفته ام و البته تمرین و ممارست حفظ کردن سال های رخدادها و موضوعات تاریخی را مقداری پشت فرمان تاکسی رانی به خاطر سپرده ام.
آنچه فراوان است و در دسترس، کتاب های تاریخی هستند. گذشته از ارجاع به مدخل های تاریخی در دائره المعارف ها، مانند دائره المعارف بزرگ اسلامی و ایرانیکا و بریتانیکا و مشابه آنان، نصوص تاریخی از عمده ترین منابع برای شناخت تاریخ دوران های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است. تهیه فهرست آنها به هیچ روی مقدور نیست، با این حال به چند نمونه مختصر که می توانند برای موسیقی شناسان در کار پژوهش تاریخی مفید باشد را اشاره می کنم.
تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی و خاندان غزنویان)؛ تاریخ خوارزمشاهیان نوشته ابراهیم قفس اوغلو؛ تاریخ جهانگشای جوینی نوشته عطاملک جوینی که تاریخ دوران مغول را تشریح می کند؛ زبده التواریخ حافظ ابرو تاریخ دوران تیموریان را تشریح می کند؛ سه جلد تاریخ شاه عباس صفویه نوشته نصرالله فلسفی؛ چند مجلد کتاب تاریخ اجتماعی ایران نوشته مرتضی راوندی؛ تاریخ مشروطیت احمد کسروی؛ تاریخ بیداری ایرانیان نوشته ناظم الاطبا یا ناظم الاسلام کرمانی؛ حیات یحیی دولت آبادی؛ اگر علاقه بیشتری باشد کتاب های فریدون آدمیت تحلیل های سیاسی تاریخی؛ نوشت های خانم شیرین بیابی مانند کتاب دین و دولت در ایران عهد مغول و هم چنین تاریخ آل جلایر و مغولان و حکومت ایلخانی در ایران؛ تاریخ ایران نوشته عبدالحسین زرین کوب؛ تاریخ ایران بعد از اسلام نوشته عباس اقبال آشتیانی؛ کتاب از صبا تا نیما نوشته یحیی آریان پور ۱۳۵۵ شرکت سهامی کتاب های جیبی.
نوشته های مورخین روس که اغلب از جانب کریم کشاورز (۱۲۷۹ – ۱۳۶۵) ترجمه شده اند حاوی اسناد تاریخ نگرانه و جامعه شناسانه تاریخی است که در روشن سازی برهه هایی از تاریخ موسیقی ایران به کار می آیند. از جمله این کتاب ها می توان به نهضت سربداران نوشته پطروشفسکی؛ کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول نوشته پطروشفسکی؛ تاریخ ماد نوشته ایگور دیاکونوف؛ اسلام در ایران نوشته پطروشفسکی و ترکمنستان نامه نوشته واسیلی بارتولد اشاره کرد. آثار تاریخی و جامعه شناسانه تاریخی خانم پروفسور آن کاترین لمبتون (۱۹۱۲ – ۲۰۰۸) متخصص تاریخ و مسائل ارضی در دوران های سلجوقی، مغول، صفویه و قاجار، کتاب اصلاحات در ایران، مالک و زارع، ایران دوران قاجار از نوشته های معتبر ایشان است. از مورخین آلمان می توان به کتاب الفرد فون گوتشمید (۱۸۳۱ – ۱۸۸۷) با عنوان تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از دوران اسکندر تا پایان کار اشکانیان و هم چنین کتاب مطالعه سکه های دوران اشکانی اشاره کرد. کتاب تاریخ شاهنشاهی هخامنشیان نوشته البرت اومستد (استاد دانشگاه شیکاگو) درخور توجه است.
کتاب روح القوانین نوشته بارون دو منتسکیو (۱۶۸۹ – ۱۷۵۵) که به بررسی و تشریح علوم سیاسی و اقتصاد و اخلاق و تاریخ پرداخته و به توضیح ساختارهای سیاسی اجتماعی اشاره کرده، از جمله نیاز مطالعاتی دانش پژوهان موسیقی در آموزش تاریخ و تاریخ سیاسی اجتماعی است. این کتاب در تاسیس پایه های جنبش روشنگری اروپا نقش داشت و درعین حال روشی عالمانه را تعلیم می دهد.
فهرست این کتاب های تاریخی صرفاً برای آن دسته از دانش پژوهان موسیقی شناسی قومی است که می خواهند به پژوهش در شاخه موسیقی شناسی قومی تاریخی همت کنند، ارائه می شود. روشن است که محتوا و سبک نگارش هرکدام از این آثار متفاوت است، اما در مجموع، خواندن و آشنایی با آنان، ترکیبی از دانش و روش نوشتن تاریخ نگاری موسیقی ایران را در اختیار پژوهنده قرار خواهد داد.
نام تعدادی از سفرنامه ها که محتوای آنان می توانند مورد بهره برداری تاریخ نویس موسیقی ایرانی واقع شود، پیشتر در مقاله “اهمیت دانش جغرافیا در کنار موسیقی شناسی قومی” را در پایگاه انسان شناسی و فرهنگ تقدیم نموده بودم که می توان به آن مراجعه نمود. اگرچه استناد به شعر چندان اعتبار تاریخی ندارد، با این حال، در میان انبوه اشعار فارسی گفته هایی در دست است که هر پاره ای از آن می تواند زاویه تاریکی را روشن سازند.
موسیقی شناسی قومی تاریخی در ایران، اگرچه گام های اولیه خود را برمیدارد، اما اگر حاوی تحلیل و تفسیرهای آگاهانه همراه با نقدهای تیزبینانه باشد می توانند چشم انداز امید بخش این رشته مورد نیاز موسیقی را تامین کنند. البته تحلیل و تفسیر تاریخ مخصوصاً تاریخ موسیقی، که بخشی خاصی از تاریخ است، دانستن موسیقی و فلسفه هنر و سایر رشته های علوم اجتماعی را نیز نیاز دارد. هرگونه راهنمایی می بایست در خدمت شناخت عمیق تر و گسترده تر تاریخ موسیقی دستگاهی و موسیقی اقوام ایران باشد؛ اگرچه تاریخ موسیقی دستگاهی به شیوه های منسوخ سنتی و نا اندیشیده در دسترس است و موسیقی اقوام فاقد تاریخند، بهرجهت، این وظیفه همگان ما است که راه را برای شناخت روشمندتر و اصولی تر موسیقی ایرانی هموار سازیم.