داوید لوبروتون ترجمه آریا نوری
فصل هشتم : مسیر خطرپذیری
نوشتههای مرتبط
«زمانی که من به طور کامل ارزش های خودم را در اختیار بگیرم ، در آن روز هدف خود در زندگی را انتخاب خواهم کرد ؛ ولی برای رسیدن به این مرحله از زندگی ، باید یک امتحان را بگذرانم. امتحانی که رو در روی من قرار گرفت جنگ بود ، من قصد نداشتم به آسانی از کنار آن عبور کنم و این کار را هم نکردم ، در اصل اصلا به چیز دیگری اهمیت ندادم ( . . . ) تا زمانی که به مرگ با بی خیالی نگاه نمی کردم ، نمی توانستم مطمئن باشم که بزرگ شده ام » السا مورانت ، جزیره ی آرتورو
حتی با وجود آنکه دختر یا پسر نوجوان ، از نظر بیولوژیکی ، شخصی منحصر به فرد به حساب می آید ، هنوز هم از نظر مالی به پدر و مادرش وابسته است. نوجوان برای نیل به بلوغ اجتماعی ، باید دورانی طولانی از تعلق و تردید را سپری کند. آینده برای وی به صورت یک نگرانی در می آید. روابط عاشقانه ی وی ، کارهای وی ، رابطه با خانواده، کارهای روزانه و . . . همه و همه جنبه ای موقت دارند. در حال حاضر در جوامع معاصر ما ، مدت زمان آموزش زیاد شده و برای ورود به بازار کار باید مدت زمان بسیار بیشتری را سپری نمود. در بستر بیکاری فعلی ، اکثر قریب به اتفاق کسانی هم که شغل پیدا می کنند ، شغلشان موقتی است.
از دهه ی ۱۹۹۰ میلادی به بعد ، نسل جوان ، چه مدرک تحصیلی داشته باشند چه نه، وارد دنیای بیکاری ، کاراموزی و مشاغل موقت شده اند ؛ کسانی هم که مدرک تحصیلی داشته اند ، اغلب مجبور به پذیرفتن مشاغلی پایین تر از سطح مدرک خود شده اند. پذیرش اینچنین شرایطی برای جوانان از آن جهت بسیار سخت تر است که آن ها تمایل بسیار زیادی به مصرف گرایی و خرید دارند؛ بسیاری از ایشان باید مدت زمانی طولانی برای رسیدن به استقلال مالی یا اخلاقی صبر کنند. میل به گذر کردن از قیومیت والدین با نبود ابزار لازم برای رسیدن به این جایگاه ، در تضاد کامل است.
جوانان امروزی ، بر خلاف والدینشان که در زمان نوجوانی خود ، در حوزه ی ارزش ها ، اختلاف نظرات بسیاری با والدین خود داشته اند ، ارزش هایی یکسان را ارج نهاده و در این مورد با والدینشان اختلافی ندارند. ایشان هم مثل والدینشان موافق فردی شدن رابطه با دنیا و در نتیجه این مساله که هر در انتخاب جهت گیری جنسی خویش ، ظاهر ، ارزش و . . . آزاد است ، هستند. با این وجود ، از این رو که امروزه وظیفه ی ” فردی منحصر به فرد بودن ” بسیار سخت تر از گذشته شده ، شرایط برای نوجوانان نیز پچیده تر شده است. فردی منحصر به فرد بودن ، در معنای مدرن کلمه ، یعنی سختی خود بودن ، یعنی در اختیار نداشتن نشانه هایی که از قبل بنا شده اند و تکیه بر خویشتن برای شکل دادن شخصیت خود. قوانین جمعیدیگر مثل گذشته وجود ندارند و نوجوان مجبور است تا برای ایفا کردن نقش در شکل گیری وجود خویشتن ، تنها بر خود تکیه زند. او باید در پیمودن مسیر سختی که پیش روی دارد ، تنها بر خود تکیه کند؛ البته این مساله مسلم است که وی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرد ، شرایط اجتماعی روی انتخاب های وی تاثیر می گذارند ، ولی دایره ی اختیار و انتخاب وی بسیار بالا رفته است.
بدون شک ، از میان رفتن سنن قدیمی ، تغییر شکل سنتی خانواده ، خارج شدن شرایط کاری از حالتی استاندارد ، عدم ثبات روابط عاشقانه ، نیاز به بررسی رابطه ای منحصر به فرد با تکیه بر خود با دنیای اطراف و . . . الزاما عواملی نیستند که سبب شوند نوجوان در زندگی فردی یا اجتماعی خود دچار تنش شود؛ بر عکس ، می شود این عوامل را دعوت به نوآوری ، شکستن سد روتین های زندگی ، نو کردن خویش و . . . دانست. برخی از جوانان شرایط مالی و به خصوص نمادین مناسب را برای کسب جایگاهی مناسب در جامعه در اختیار دارند و می توانند بدون واهمه از مساله ی خاصی ، گلیم خود را از آب بیرون بکشند، ایشان از مدرسه به عنوان ابزاری برای ورود به عرصه ی اجتماعی استفاده می کنند. آن ها وابستگی خاصی ندارند و آماده هستند تا اگر شرایط کاری مناسبی برایشان پیش بیاید ، خیلی سریع جای فعلی خود را تغییر دهند. ایشان روحیه و شرایط مناسب برای خطر پذیری را در اختیار دارند و به همین ترتیب نیز به شکوفایی می رسند. در بستر اقتصادی نا مناسب موجود ، این نوجوانان افرادی هستند که دیگر کاملا مستقل به حساب می آیند ، یگانه نقش آفرین زندگی خود باقی می مانند ، میل به نواوری و تجربه ی شرایطی جدید نیز در آن ها موج می زند. ارزش های رقابتی ، جنب و جوش ، پویایی و . . . برای آن ها اهمیت به سزایی دارد. برای این نوجوانان ، هراسی از تردید وجود ندارد ، آن ها حتی به آن به چشم یک رقابت جدید می نگرند.
افرادی در لبه ی پرتگاه
برخی از افراد منابع لازم را برای پاسخ گویی به نیازهای جامعه ای که روز به روز سخت تر و خشن تر می شود ، ندارند. برای این افراد ، تغییر و تحولاتی که در جامعه ، به واسطه ی موج جهانی شدن ، پدید می آید ، نوید بی نظمی و آشوب در زندگی است. ایشان بیش از همه ، به قشر فقیر و آسیب پذیر جامعه تعلق دارند ، بعضا در محله های پر جمعیت مناطق فقیر نشین شهرهای بزرگ و در نبود مدرسه و فرهنگ مناسب رشد کرده اند ، والدین ایشان حمایت های لازم را از آن ها به عمل نیاورده اند و همه ی این مسائل دست به دست هم می دهند تا این افراد توان رقابت در عرصه ی اجتماعی را ، به آن شکلی که باید ، نداشته باشند. آن ها با به کارگیری منابع در دسترس برای مقابله با شرایط مختلف ، با مشکل مواجه هستند و برای مقابله با شرایطی که ممکن است هر لحظه دچار نوسان شود ، آمادگی لازم را ندارند. تحرک و پویایی برای ایشان مترادف ترس است. دسترسی این افراد به بازار کار بسیار محدود است ، اکثر آن ها یا کلا بیکار هستند و یا مشاغلی ابتدایی با حقوقی پایین دارند. در نهایت ، شانس این افراد برای ترقی در جامعه ، به نسبت والدینشان در همین سن ، کمتر است. این افراد که احساس خوبی نسبت به خود ندارند ، تکلیه گاه نمادین محکمی در زندگی برای خود متصور نیستند ، به نحوی زندگی می کنند که گویی شرایط حاکم بر زندگیشان تحمیلی بوده و ایشان هیچ نقشی در آن ندارند. ایشان اغلب با جامعه سر ناسازگاری دارند ، به خصوص اگر در محیط خانه شرایط مناسبی نداشته باشند و یا در دوران کودکی با مشکلاتی مواجه بوده باشند ، مساله ای که سبب می شود ایشان رفتاری مخاطره آمیز را در پیش بگیرند. آزادی شخصی برای ایشان نه به صورت افزایش گستره ی انتخابات ، بلکه به صورت محدودیت هایی جدید تعریف می شود. ایشان بعضا حتی با وجود بهره مندی از کمک های خانواده و یا تامین اجتماعی ، در بطن جامعه به انزوا رانده می شوند.
آینده ای آرام و قابل پیش بینی امروزه جای خود را به برنامه های کوتاه مدت و انتظار برای رخدادهای غیر قابل پیش بینی داده است. زندگی امروزی ما به مجموعه ای از سکانس های گوناگون بدل گشته است و آینده دیگر مثل قبل نیست. دنیا تبدیل به فضایی متلاطم سرشار از موقعیت های اورژانس گردیده است. ( اوبر ۲۰۰۳ ، لشانس ۲۰۱۰) ورود به عرصه ی اجتماعی و برقراری رابطه و پیوند های جدید با دیگران دیگر امری قطعی نبوده و هرکس برای نیل به آن باید تلاش های بسیاری صورت دهد. نگرانی امروزی دیگر نه به عهده گرفتن نقشی خاص در رخدادهای اجتماعی ، که بیرون کشیدن گلیم خود از آب بدون کمک گرفتن از دیگران است. همین مساله نیز سبب افزایش رفتارهای غیر متمدنانه می شود. اشکال سنتی و قدیمی برقراری رابطه با دیگران ، احساس اعتماد متقابل و حس مسئولیت پذیری تا حد زیادی از جوامع معاصر رخت بسته است. ( واتیه ، ۲۰۰۸) اشخاص بسیار کمتر از گذشته خود را در رابطه با سایرین احساس می کنند و دیگر خود را موظف به حساب پس دادن به دیگری نمی بیند.
« انسان معاصر ، به صورت نمادین و شناختی از نقطه نظرات سایرین جدا شده است و دیگر توجه به نقطه نظرات سایرین و نقش آفرینی جمعی برای وی مفهومی ندارد. آنچه که برای وی حائز اهمیت است ، آن چیزیست که به وی اجازه می دهد خودش باشد ، یا برعکس ، این امکان را از او سلب می کند. » ( گوشه ، ۲۰۰۲ ، ۲۵۴)
بخش از مفهوم نوجوانی از الزامات گذشته که دربردارنده ی احساس شرم یا گناه بودند ، عبور کرده است و یا حداقل ماهیت این احساسات ، به علت تفاوت هایی که در ساختار خانواده پدید آمده ، دچار تغییر شده است. احساس شرم یا گناه یا احساساتی با ماهیت یکسان ، دیگر توان بازدارنده ی گذشته را در برابر پاره ای از رفتارهای جدید مثل هپی اسلپینگ – که در آن عدم توانایی همذات پنداری با دیگری سبب خشن ترین رفتارها نسبت به وی می شود – ندارد. ( لوبروتون ، ۲۰۰۷) گرایش به سمت امیال لحظه ای و تجربیاتی جدید ، سبب از میان رفتن هنجارهای اخلاقی موجود در نسل گذشته شده است. این مساله را به خوبی می توان در مجموعه ی تلوزیونی اسکین پارتیز مشاهده کرد ؛ میل به حرکت تا انتهای وجودی خویشتن در تلاش برای یافتن احساسی جدید ، مساله ای که سبب تبدیل بدن به ابزاری برای آزمایش می شود. نتیجه آنکه همه ی محدودیت ها و مرزها از بین می رود ، جوانان در مهمانی هایی شرکت می کنند که در آن ها هر رفتار و حرکتی را آزاد می دانند ، مواد مخدر و نوشیدنی های الکلی مصرف می کنند و در نهایت خود را از تمامی محدودیت های زندگی روزمره آزاد می کنند.
وجودی بدون احساس اطمینان
نوجوانی زمان شکل گیری احساس هویت است ، احساس هویتی که تغییر پذیر است چرا که نوجوان دائما خود را زیر سوال می برد. وی که به دنبال بازیافتن خویش است ، هدف اصلی جست و جوی خود را نمی داند ، سعی می کند خود واقعی اش را پیدا کند ، خودی که در عین حال نیز برای وی بیگانه است. آری ، نوجوان در تلاش برای بازیابی خویش ، خیلی راحت ممکن است مسیر اصلی اش را گم کند ؛ به خصوص اگر والدینش به آن میزانی که باید و شاید وی را حمایت نکنند و دائما برایش حد و مرز تعیین کنند. عدم رسیدن به احساس هویتی قوی و مستحکم سبب آسیب وارد شدن به نوجوان می شود ، وی در اصل مرکزیت و محوریت خویشتن را گم می کند. او با قرار گرفتن در دنیایی که توانایی درک درست آن را ندارد ، پس از مدتی نمی تواند واقعیات و یا خیالات دنیای خود را به وضوح تشخص دهد. اگر والدین وی و یا سایر بزرگترهایش برای او مرز مشخصی در حوزه ی معانی و مفاهیم تعیین نکنند ، بدون شک بسیار آسیب پذیر خواهد بود. تجربیاتی که در دوران کودکی به دست می آیند ، بسیار محدود بوده و اغلب بر اساس تقلید از دیگران بنا می شوند؛ تجربیات دوران نوجوانی تنها اندکی با مفهوم تر بوده و محتوای بیشتری دارند ؛ چرا که نوجوان در دروران کودکی خود تجربیات کافی کسب نمی کند که به وی کمک کنند تا در برابر زمان حال هر وقت که نیاز داشت، عقب نشینی کند. در جامعه ای که دیگر مسیرهای وجودی در آن آنطور که باید ترسیم نمی شوند ، ایدئولوژی هایی که نوید فردایی امیدوار کننده را بدهند دیگر وجود ندارند ، جامعه پذیری جای خود را به آزمایشگری می دهد. تولید هویت خویشتن تنها بر اساس منابع مفهومی خویش و بر اساس الگوهایی متضاد ، برای نوجوانی که منابع اولیه را برای خوسازی و خودباوری در اختیار ندارد ، شرایط بسیار سختی را به وجود می آورد. تشجیع اجتماعی مسئولیت پذیری و نواوری شخصی در جامعه در افراد بزرگسال سبب شکل گیری پدیده ی ” خستگی از خود بودگی ” ( ارنبرگ ، ۱۹۹۸) می شود ، همین مساله در نوجوان نیز سبب شکل گیری شکی دائمی می گردد که برای برخی سبب شکل گیری جست و جویی بی پایان می شود و برای پاره ای دیگر افسردگی از بی معنی نگری شخصی و تهی بودن وجودی را در بر دارد.
کودک یا نوجوان ، در عملکردهای روزانه ی خود ، میزان اعتمادی را که از نزدیکان و اطرافیانش دریافت می کند ، بازتاب می دهد. این مساله درست است که اعتماد پایه از جانب مادر به دست می آید ولی باید به این مساله ی مهم توجه داشت که امتداد آن به واسطه ی حضور در جامعه و برقراری پیوندهای اجتماعی حاصل می شود؛ هرچه قدر میزان این اعتماد بیشتر باشد ، تمایل کودک یا نوجوان به نقش آفرینی در کنش ها و تعاملات اجتماعی نیز افزایش می یابد. تحکم این جایگاه در زندگی نوجوان نقشی حیاتی دارد؛ جایگاه نوجوان باید به اندازه ای تثبیت شده باشد که وی توانایی ” نه ” گفتن را به راحتی در خود ببیند ، در این اینکه امکانات و اعتماد به نفس لازم برای آری گفتن و نقش آفرینی کردن را نیز در خود ببیند. ( ماتو ، ۲۰۱۲ ، صفحه ی ۲۳۳) مسائل ذکر شده اما تنها ابزار در دست نوجوان نیستند ، توانایی های دیگری نیز می تواند در دسترس وی قرار داشته و به او انتقال پیدا کند ، حال یا در وهله ی اول از طرف خانواده و یا پس از آن از طریق جامعه. والدینی که حضور چندانی در زندگی فرزند خود ندارند و آنطور که باید به وی ابراز محبت و علاقه نمی کنند، سبب می شوند تا اعتماد کودک یا نوجوان از منابعی که در خانه می تواند در اختیارش قرار داشته باشد، سلب شود. با این حال این مساله غیر ممکن است که در بطن خانواده ، میل به زندگی به فرزند –حداقل تا اندازه ای – منتقل نشود. والدین برای فرزند به مثابه آینه ای هستند که او سعی می کند با بهره مندی از آن ، شخصیتی را که قرار است در آینده داشته باشد ، انتخاب کند. اگر والدین در کنار فرزندشان حضور نداشته باشند ، رفتاری توام با بی خیالی با وی در پیش گیرند و یا با او بدرفتاری کنند ، وی نمی تواند اهرمی در اختیار داشته باشد که به وسیله ی آن حداقل به خودش ثابت کند که وجودش ارزشمند است. همین مساله سبب می شود که او با اطمینان خاطر مورد نیاز ، به کشف حقایق زندگی و آزمایش آن ها نپردازد. گذار از مرحله ی نوجوانی ، نیازمند حضور گسترده و پررنگ اطرافیان در زندگی شخص است ، نوجوان باید بعضا با آن ها موافق و یا حتی مخالف باشد ، ولی حداقل این مساله به وی می فهماند که در چشم اطرافیانش وجود دارد.
افسانه ی جوانی که به هیچ عنوان در وجود خویش احساس راحتی نمی کند ، رفتاری شورشی دارد و به شیوه های گوناگونی درد می کشد ، اغلب روشی برای پنهان کردن ماهیت حقیقی نوجوانان و جوانان امروزی جوامع معاصر است؛ دنیا هیچگاه به راستی تغییر نخواهد کرد و جوانان باید در همه حال با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کنند. با قرار دادن جوانان در برابر این مساله مسئولان و حتی والدین سعی می کنند تا از زیر بار مشکلات موجود شانه خالی کرده و عدم نقش آفرینی متناسب خویش را به نحوی توجیه کنند. آن ها با خود می گویند : « صبر کنیم تا دوران جوانی سپری شود!» اندیشه ی دیگری که بسیاری سعی در ترویج آن داشته و خیلی هم نادرست است ، این طرز تفکر است که جوانان امروزی اصلا هیچ مشکلی ندارند ، که بحران های فعلی موجود در زندگی ایشان تاثیر نمی گذارد، که روانکاوان و جامعه شناسان سعی می کنند مشکلات موجود را بزرگتر از آنچه که هست جلوه کنند.
باید این مساله را پذیرفت که امروزه نوجوانان مشکلات بسیاری در ورودی موفق به عرصه ی اجتماعی داشته و مطابق آمار در دست ، ۱۵ تا ۲۰ درصد ایشان با افسردگی دست و پنجه نرم می کنند.
خطری سازنده
عبارت رفتارهای مخاطره آمیز که به نسل جوان نسبت داده می شود، مجموعه ای از رفتارها را در بر می گیرد که به صورت نمادین یا حقیقی ، زندگی وی را به مخاطره می اندازد. این رفتارهای ممکن است وی را در خطر جراحت یا مرگ قرار دهند ، آینده اش را به خطر اندازند و یا سلامتی وی را خدشه دار کنند : مبارزه طلبی ، بازی های خطرناک ، اقدام به خودکشی ، فرار از خانه ، پرسه زنی های شبانه ، گرایش به مصرف نوشیدنی های الکلی، اعتیاد به مصرف مواد مخدر ، مشکلات غذایی ، رانندگی با سرعت در جاده ها ، برقراری روابط جنسی بدون استفاده از کاندوم ، عدم مراجعه به پزشک در صورت بروز بیماری و . . . رفتارهای اینچنین ، امکان ورود موفقیت آمیز نوجوان به جامعه را به خطر می اندازند ، چرا که به خصوص سبب دوری وی از مدرسه و در نتیجه بی سوادی می شوند؛ در حالتی شدیدتر هم نوجوان در اثر اعتیاد به مصرف نوشیدنی های الکلی و مواد مخدر ، وارد دار و دسته های خطرناک می شود ؛ همه ی این ها زمانی که دست به دست هم بدهند موجب وارد شدن خدشه به هویت نوجوان می شوند. البته نوجوان به خیال خود سعی دارد تا با به کار گیری این روش ها ، به نوعی زندگی اجتماعی ای که دور از دسترس وی قرار دارد را تجربه کند. در نظر او ، خطر پذیری ماده ی اولیه ی خودسازی است ، هرچند که در این مسیر خطر آسیب دیدن و یا حتی مرگ وجود داشته باشد ، خطری که شدت آن کم هم نیست. عدم قبول شرایط زندگی – در صورتی که مناسب نباشد – سبب می شود تا نوجوان در محافظت از خود سستی به خرج دهد. کنشگر اصلی در مساله ی رفتارهای مخاطره آمیز نوجوانان ، میزان رضایت از زندگی است. معنا و مفهوم زندگی همیشه برای ایشان سوالی دردناک است.
پاره ای از این رفتارها برای مدت های طولانی امتداد پیدا می کنند ( پرسه زنی های شبانه ، اعتیاد به نوشیدنی های الکی و مواد مخدر و . . . ) و یا پس از مدتی در وجود وی نهادینه شده و به نسبت شرایط گوناگون بروز پیدا می کنند ( فرار از خانه ، اقدام به خودکشی و . . . )گرایش به این رفتارها که در اکثر نوجوان – حتی به شکلی خیلی خفیف – بروز می کند ، نوعی مکانیزم دفاعی از طرف ایشان برای مقابله به دنیا محسوب می شود. استفاده از بدن خود به عنوان سپر بلا، روشی برای مقابله با ناتوانی و مشکل تفکر در باب خویشتن به حساب می آید. حتی با وجود اینکه این مساله ممکن است عواقب جبران ناپذیری به دنبال داشته باشد ، نشان دهنده ی تلاش نوحوان برای به دست گرفتن کنترل خود است. خطر این رفتارها ، در چشم یک نوجوان ، به نسبت مشکلاتی که در زندگی دارد ، به هیچ عنوان به چشم نمی آید.
سوء تفاهم ها
داده های موجود در حوزه ی انسان شناسی نشان دهنده شدت رفتارهای ذکر شده در دوره ی نوجوانی و علل آن است : از یک سو منحصر به فردی درد و رنجی که نوجوان متحمل می شود و از سویی دیگر تصویر ذهنی ای که وی از مرگ برای خود می سازد و او را بسیار آسیب پذیر می کند.در واقع ، درد و رنجی که یک نوجوان ممکن است متحمل شود ، به هیچ عنوان با یک فرد بالغ یکسان نیست. در جایی که یک شخص بالغ می تواند مشکلات خود را با تکیه بر خویش رفع رجوغ کرده و آن ها را دور کند و یا حتی به شخص سومی ( پزشک ، روانپزشک و . . . ) مراجعه کند تا بتواند بر آن غلبه کند ، نوجوان هر گونه کمک از سمت دیگری را پس می زند ، از طرفی به هیچ عنوان هم تمایل ندارد در برابر مشکل پیش آمده اندکی عقب نشینی کند تا شرایطش بهتر شود. مشکلاتی که برای یک نوجوان ممکن است حاصل شود ، در نزد پدر و مادر و بزرگتر هایش ، به واسطه ی تجربیاتی که دارند ، اغلب مضحک می رسد. اما همین مشکلات سبب می شود تا نوجوانی که برای اولین بار در طول زندگی خویش با آن ها رو به رو می شود ، نسبت به خود شک کرده و بسیار حساس و زودرنج شود. زیر سوال بردن انگیزه های یک نوجوان برای فرار از خانه و یا اقدام به خودکشی ، زیر سوال بردن ذهنیت وی است. یکی از مشکلاتی که بر سر راه نوجوان در پذیرش مسئولیت های وی وجود دارد ، همین بالغ محوری است ، یعنی نوجوان را در حد و اندازه های رو یا رویی با مشکلات ندیدن و قدرت تشخیل خیال از واقعیت را برای وی قائل نشدن. ( لوبروتون ، ۲۰۰۷)
علاوه بر این ، نوجوان نسبت به مرگ ، دید تراژیک و چاره ناپذیر بزرگترهایش را ندارد. با وجود اینکه وی دیگر یک کودک نیست که مرگ را به یک مسافرت شبیه بداند که فرد پس از اندک زمانی غیبت باز می گردد، اما هنوز یک بزرگسال هم نیست که به طور کامل ماهیت آن را درک کند : « من می دانم مرگ چیست ولی به هر حال . . . » او می داند که مرگ وجود دارد اما از آن نگران نیست. هرکس میل دارد خود را خاص تر از سایرین بداند. مرگی که هنوز هم در چشمان او گنگ است ، توانایی رسیدن به وی را ندارد. ( لوبروتون ، ۲۰۰۷) نوجوان در برابر اطرافیانش که از وی می خواهند رفتارهای مسئولانه پذیرانه تری را در پیش گرفته و خود را در خطر نیاندازد ، همیشه می گوید : « حواسم به خودم هست.»
رفتارهای مخاطره آمیز به سبب مشکلات رسیدن به سن مردانگی یا زنانگی بالغ و رنج خود بودن در هنگام این مرحله ی گذار است. نوجوانان به مراحل سرشار از احساسی که این دوره ی انتقال را در بر می گیرند ، بسیار وابسته اند. این احساسات دامن نوجوانان از تمامی طبقات اجتماعی را می گیرد ، حتی با وجود اینکه بخشی از رفتارشان بستگی به جایگاه اجتماعیشان دارد. نوجوانی که در یک محله ی فقیر نشین زندگی می کند و از شرایط خود رضایت خاطر ندارد ، به طبع میل بیشتری به ارتکاب خلافی کوچک و یا نشان دادن مردانگی خود به وسیله ی خشونت دارد تا نوجوانی که در یک محله ی قروتمند زندگی کرده و دسترسی راحت تری به مواد مخدر دارد. نوجوانی که در زندگی احساس راحتی نمی کند ، در وهله ی اول از نظر احساسی رنج می برد ، حتی با وجود اینکه جایگاه اجتماعی و جنسیت وی هم در این میان نقش آفرینی می کنند. تنها زندگی شخصی و شرایط عاطفی و اجتماعی وی معنای رفتارهایش را بروز می دهد ، رفتارهایی که در اکثریت قریب به اتفاق مواقع ، به علت شرایط نا به سامان زندگی خانوادگی ، بدرفتاری ، تنش با سایرین و یا حادثه ای ناخوشایند هستند. میلی دردناک به واژگونی آهنگ زندگی خانوادگی ، بیان افسردگی ، جلب حمایت دیگران و نشان دادن خود به عنوان موجودی حاضر، اغلب نوجوان را به حرکت در می آورد. نوجوان اغلب در حال جست و جوست و خودش هم به درستی نمی داند با رفتارهایی که بروز می دهد و به واسطه ی آن ها اطرافیانش را اذیت کرده و حتی آن ها را به خطر می اندازد ، به دنبال چه چیزی است. اما ادامه ی این رفتارها ، تا زمانی که وی پاسخی به بی نظمی های ذهنی خود دریافت نکرده باشد و یا مسیر درست برای بالغ شدن و میل به بالغ شدن را نیافته باشد ، برای نوجوان ضرورتی درونی است.
مشروعیت بخشی به زندکی
رفتارهای مخاطره آمیز در پاره ای از مواقع هم نشانه ای از مشخصات اجتماعی جنسیتی هستند. دختران ( ئه ال کادی ۲۰۰۳ و ۲۰۰۵ ، سلامی ۲۰۱۱) اغلب مشکلات خود را به صورتی محتاطانه و در سکوت بروز می دهند ( مشکلات غذایی ، اقدام به خودکشی ، آسیب وارد کردن به بدن . . . . ) اما پسران تمایل دارند ناخوشی خود را چه به وسیله ی خود و چه به وسیله ی کارهایی که در قبال دیگران صورت میدهند ، بروز دهند ( اقدام به خود کشی ، خشونت ، اعمال مجرمانه ، مصرف مواد الکلی ، رانندگی با سرعت در جاده ، دعوا با دیگران ، مصرف مواد مخدر . . . ). با وجود اینکه دختران نسبت به پسران ، میل بسیار بیشتری به خودکشی دارند ، پسران این کار را به صورت بسیار خشن تری انجام می دهند ( دار زدن ، استفاده از سلاح گرم و . . . ).
رفتارهای مخاطره آمیز آیین هایی درونی مقابله ای هستند که نوجوان سعی می کند تا با بهره گیری از آن ها ، به زندگی خود معنا ببخشد. ماهیت دورنی این اعمال ، تنها جنبه ی گذار دارد ، گذار از مرحله ی نوجوانی. ( لوبروتون ، ۲۰۰۳ و ۲۰۰۷) این اعمال نشان دهنده ی عدم ثبات در میل به زندگی در بخشی از نوجوانان دوران معاصر ، احساس بودن در برابر دیواری غیر قابل نفوذ و در نهایت حضوری که هیچاه پایانی نخواهد داشت و هیچ آینده ی روشنی برای آن وجود ندارد ، می باشد. مقطعی بودن زمانی دوران نوجوانی ، اگر همراه با یک پروژه یا برنامه نباشد، سبب می شود تا شرایط برای او دردناک و غیر قابل گذار باشد چرا که وی توانایی پرداختن به چیز دیگری را نخواهد داشت. رفتارهای مخاطره آمیز هم در اصل تلاشی دردناک و بی ثمر برای یافتن ” چیزی دیگر ” هستند. البته در عین حال می توان این رفتارها را به نوعی تلاش برای گذار از مرحله ی نوجوانی و سدی که نوجوان در برابر خود می بیند نیز دانست. این رفتارها نشان دهنده ی تلاش برای رهایی ، خریدن زمان به منظور عدم رویارویی با مرگ و ادامه ی زندگی هستند. به گفته ی وینیکات ، زمان اولین چاره برای درد نوجوانان است. ( ۱۹۶۹ ، صفحات ۲۵۷ و ۲۵۸) آزمایشاتی که نوجوان خود را مجبور به گذراندن آن ها می کند ، شکلی نوینی از آیین هایی هستند که وی به کمک آن ها سعی دارد خود را محک بزند ، محکی که در اکثر مواقع به تنهایی رقم می خورد ، گاهی هم البته ممکن است دوستان نوجوان نیز شاهد باشند. روش های بسیار زیادی برای نیل به این امر وجود دارد ؛ اولین آن ها نیز تلاش برای آیینی کردن گذار دردناک از مرحله ی نوجوانی و رسیدن به بلوغ است. این آیین ها ، برای نوجوانانی که وجود داشتن را آزمایشی دائمی و تمام ناپذیر می دانند ، اهمیت والایی دارد. این ها راهی برای نوجوان هستند تا وی به وسیله ی آن ها بتواند خود را محک بزند ، زندگانی خود را در برابر مرگ به رخ بکشد و به این سبب به زندگی خود معنا ببخشد. این آزمایش ها در اصل تلاشی برای تعریفی مشخص از محدودیت ها و مرزی مشخص ، حتی برای مدت زمان مقطعی ، برای شک های زندگی هستند؛ آزمایشات عنوان شده به نوعی زندگی نوجوان را از نو مرزبندی می کنند و با قرار دادن او در هسته ی اعمال و نه عضوی بی ثمر ، به زندگی او معنا و مفهومی تازه می بخشند. اما باید به این مساله توجه داشت که بازی با خطر هیچگاه به طور قطع بدون عواقب نبوده و مرگ یا جراحت در هر لحظه در کمین است. نوجوان با بازی با آتش ، بدن خود را در خطر قرار می دهد تا بتواند جایگاه خود را در دنیا پیدا کرده و مرحله ی گذار را پشت سر بگذارد ، تا شاید به این ترتیب بتواند ناراحتی هایش را نیز سپری کند و در نهایت از این حالت تعلیق دائمی و آزار دهنده خارج شود. با پی گیری اعمال ذکر شده ، نوجوان به بازی گر اصلی زندگی خود بدل می شود ؛ وی با توسل جویی به چاره جویی های متضاد ، سعی می کند تا کنترل احساسات خویش را به دست بگیرد ، چاره جویی هایی که التبه از نظر منطق انسان شناسی موثر بوده و ادامه ی زندگی را میسر می سازند.
آزمون سخت ، قربانی ، پاک شدن و وابستگی
بسیاری از مشاهیر انسان شناسی ، در خصوص رفتارهای مخاطره آمیز نوجوانان با هم بحث دارند ، نه اینکه سخنان یکدیگر را به طور کامل رد کنند اما به هر حال اختلاف نظرهایی وجود دارد که من به طور کامل در کتاب قبلی خودم تحت عنوان ، رنج نوجوان در ورود به زندگی ، به آن ها پرداخته ام.
آزمون سخت نوعی خطر پذیریست که نوجوان خود را در معرض آن قرار می دهد. وی به این وسیله سعی می کند مشروعیتی را به زندگانی خود ببخشد که پیوندهای اجتماعی برایش مهیا نکرده اند و یا می خواهد خویشتن خویش را پیدا کند ، چرا که اطرافیانش نتوانسته اند در این کار به وی کمکی بکنند. وی با قرار دادن خود در خطر ، به صورت نمادین مرگ را زیر سوال می برد تا مهر تضمینی بزند بر وجودیت خویش. تمامی رفتارهای خطرآفرین نوجوانان ، ماهیتی آزمونی دارند. قرار دادن خود در خطر به منظور دور کردن مسائل غیر قابل تحمل و رسیدن به آرامش صورت می پذیرد. هر نوع مقابله ای با زندگی ، تعریفی دوباره و رادیکال از زندگانیست. این کار به هیچ عنوان به منظور خودکشی انجام نشده و تنها هدف آن بازتعریف معانی و مفاهیم زندگیست. گذار نمادین از مرگ ، راهی مقابله ای به منظور اعطای معنایی تازه به وجود خویشتن است. نوجوان با این کار می خواهد در نهایت وجود داشته باشد ، خود را از مرگ برهاند و با نگاهی به پیش روی ، خود را از مرگی برهاند که در هر لحظه و هر مکان انتظارش را می کشد. گذار موفقیت آمیز از آزمایش ، در نظر نوجوان ، نه تنها نشان دهنده ی قدرت وی در بقا که اعطای معنایی دوباره به زندگی وی و مهر بطلانی بر گرفتاری های بی پایان در درد و رنج است.
قربانی شدن ، یعنی شرط بندی برای همه ؛ نوجوان با این کار برای نجات اصل ، از بخشی از وجودش گذشت می کند. برای مثال می توان به آسیب وارد کردن شخص به بدن خویش ، اعتیاد به مواد مخدر یا نوشیدنی های الکلی و در نهایت کم اشتهایی اشاره کرد. قربانی کردن، از لحاظ ریشه شناسی ، از Sacrafacere می آید ، یعنی عمل مقدس کردن. قربانی کردن ، نوجوان را از زندگی معمولی خارج کرده و به او معنا و مفهوم دقیق آن چیزی که مقدس است را نشان می دهد. به همین ترتیب ، نوجوان بخشی از خود را قربانی کرده و به خود آسیب وارد می کند تا در اصل آسیب کمتری ببند و خود را زخمی می کند تا درد و رنج کمتری داشته باشد. کسی که حاضر می شود تا بهای لازم را بپردازد ، از ناشناخته ها و تردید ها عبور کرده و به شناختی جدید در دنیا می رسد ، چرا که به شناختی جدید از مفاهیم دست پیدا می کند. قربانی شدن به معنای تلاش برای رسیدن به یک چیز مورد علاقه نیست چرا که در مرحله ای از آن ، نوجوان آن چه را که به دنبالش هست رها می کند. وی به دنبال معنایی دائمیست که هنوز از آن شناختی ثابت پیدا نکرده است. قربانی کردن خویشتن ، از لحاظ نمادین ، به اندازه ای قدرت دارد که بتواند ماهیت رابطه ی نوجوان با دنیا را دستخوش تغییر کند ؛ چرا که وی با انجام این عمل ، ، بسیاری از مرزها را در هم می شکند.
پاک شدن ، از میان برداشتن الزامات هویتی ای است که نوجوان خود را در برابر آن ها می بیند. او دیگر نمی خواهد بین دختر و پسر یا دانش آموز و دانشجو بودن انتخاب کند. نوجوان تنها می خواهد از وجود خویش ، داستان زندگیش ، نامش و اطرافیانش رهایی
پیدا کند. در این مسیر وی اغلب به آوارگی روی می آورد ، به عضویت فرقه ای در می آید ، به واسطه ی مصرف مواد الکالی و مخدر از حالت طبیعی خارج می شود و . . . می شود گفت وی در این شرایط به جای آن که به دنبال یافتن مفاهیم باشد ، تمایل دارد در نوعی کما فرو برود. در این مرحله ، چالش اصلی برای نوجوان دوری از خود و به واسطه ی آن دوری از سایرین و محیط اطراف است. نوجوان به این خاطر که خود را از تغییر چیزهایی که در اطرافش وجود دارد ناتوان می بیند ، همه چیز را رها می کند. این حالت هرچند که ممکن است مدتی به طول بیانجامد ، اما به هیچ عنوان دائمی نیست چرا که نوجوان تنها به صورت مقطعی برای خود به دنبال پناهگاه می گردد. این مرحله را ار طرفی هم نمیتوان نوعی دیوانگی دانست ، چرا که نوجوان در اصل هیچگاه دست از ” خود بودن ” نمی شوید ، حتی با وجود آنکه برای مدتی خود را از پیوند های اجتماعی دور می کند. با گذار از این مرحله ، نوجوان به زندگی خود بازگشته و اگر شرایط ایجاب کند ، آماده ی عمل کردن است. او با دست شستن از خویش ، دقیقا می داند چه کاری باید انجام دهد.
پاک شدن ، شرایط فردیست که از دنیای معمولی خارج می شود و یا به طور موقتی از نقش آفرینی در آن امتناع می کند. وی را نمی توان شخصی مرده در نظر گرفت ، اما زنده ی زنده هم نیست، او در اصل زندانی دوران گذار است و می توان اینچنین گفت که از درون یخ می زند. وی به منظور محافظت از خود و پیدا کردن نبض زندگی اش، روی به غیبت می آورد و تنها رابطه ای حداقلی را با محیط پیرامون خویش در پیش می گیرد. پاک شدن نشان دهنده ی میل فرد به شفاف شدن شخصیت و برداشته شدن بار وجودی از دوش اوست.
وابستگی نیز یکی از روش های دیگر است که انسان شناسان به بررسی آن پرداخته اند. به علت عدم اطمینان در روابط موجود ، نوجوان رابطه ی منظم با آنچه را که کلا به وجودش شکل می دهد را رد می کند و سعی می کند تا به آن چیزی روی بیاورد که کنترلش را به طور کامل در دسترس بگیرد : مواد مخدر ، نوشیدنی های الکلی ، تغذیه ، قربانی و . . . وی با توسل به این ابزار سعی می کند تا امیال خود را به نحوی ارضا کند و در این راه حتی از استفاده ی صد در صد ابزاری از دیگران و اهمیت ندادن به ایشان نیز ابایی ندارد. وی که خود را در برابر سد دنیا و بدن خویش می بیند ، در برابر عینیت بدن خویش ایستادگی می کند. روابطی که بر مبنای وابستگی بنا شده اند نوعی کنترل سفت و سخت روی زندگی روزانه در برابر ناملایمات زندگی است. نوجوان با بهره وری از این ابزار ، خود را به چیزی وابسته می کند، چیزی که سبب می شود وی همچنان احساس کند که عضوی از این دنیا بوده و این دنیا برایش ثمراتی در بر دارد ، هرچند ناچیز.
در اکثر قریب به اتفاق مواقع ، این رفتارها موقتی هستند و دوام زیادی ندارند. باید به این مساله توجه داشت که این شرایط تا زمانی که نوجوان برای زندگی خود مفهومی پیدا نکرده باشد ، امتداد خواهد یافت. درد و رنجهایی که در این دوره از زندگی تحمیل می شوند، نیرومند هستند اما می شود آن ها را تحمل کرد. گاهی اوقات ، درست زمانی که تصور می شود این درد و رنج ها قرار است تا مدت هایی مدید امتداد داشته باشد ، آنقدر به سرعت حل و فصل می شوند که خود نوجوان هم احساس شگفتی می کند. از طرفی می شود حداقل یک جنبه ی خوب برای این شرایط در نظر گرفت ، درد و رنجی که تا به این لحظه وجهه ای پنهان داشته و نوجوان را از درون آزار می داده ، ظاهری قابل شهود پیدا می کند و سبب می شود تا خانواده و اطرافیان نزدیک نوجوان متوجه شرایط او شوند. در اکثر مواقع ، این درد و رنج ها و رفتارهای مخاطره آمیزی که به دنبال آن ها می آیند ، پس از مدتی رها می شوند و به واسطه ی تجرباییاتی که نوجوان و به دنبال آن جوان در زندگی به دست می آورد ، حل و فصل می شوند. تجربیاتی مثل روابط عاشقانه ، فعالیت های گوناگون فرهنگی ، ورزشی و . . .