فصل هفتم
مصرف گرایان . . .
نوشتههای مرتبط
« یک نوجوان : اگر چیزی را بلافاصله به دست نیاورم ، اصلا آن را نمی خواهم!»
در دوران نوجوانی ، والدین بخشی از جایگاه خود به عنوان امین فرزند خویش را از دست داده و جای خود را به دوستانی می دهند که دغدغه هایی یکسان با فرزندشان دارند؛ روابط دوستانه در این دوره شدت بسیار بیشتری پیدا می کند، دوستان هر نوجوان به عنوان رابطی میان وی و جامعه عمل کرده کرده و می توانند نقش یک تکیه گاه را برعهده بگیرند. روابط اصلی ، صمیمانه و دوستانه ی نوجوان ، در این دوره از زندگی خویش ، با دوستانش برقرار می شود و این نوع روابط هستند که نقش اصلی را در جامعه پذیری وی ایفا می کنند. این دوستان که اغلب هم جنسیت هستند ، نقش امینی را بر عهده می گیرند که قبلا بر عهده ی والدین بوده است ، نوجوان در این دوره سعی می کند تا اکثر بحران های خویش را با کمک دوستانش حل و فصل کند. نوجوانی دورانی سرشار از برقراری روابط ، مکالمه و دیدار با سایرین است ولی در عین حال نمی توان آن را به طور کامل ، خالی از تنهایی دانست. دوستی های امروزه که بخش اعظمشان ، با بهره گیری از شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک صورت می گیرد ، اغلب نه مکالمه ی مستقیم را در بر دارد و نه کنش و واکنش دوستی های سابق را ، در نتیجه یک نوجوان ممکن است ، در پاره ای از مواقع ، حتی با وجود آنکه دورش به اصطلاح شلوغ باشد ، احساس تنهایی کند. همذات پنداری با دوستان ، برای نوجوان ، جای همذات پنداری با پدر و مادر را می گیرد. نوجوان این امکان را دارد که مشکلاتی که با آن ها رو به رو می شود ، اعم از بحران هویتی ، را در گروه دوستان خویش حل و فصل نماید. این گروه های دوستی ، می توانند برای وی به مثابه یک الگوی رفتاری نیز عمل کنند چرا که مامنی هستند برای ارزیابی ، بحث و مشورت ، کسب تجربه و . . . که سبب می شود اعتماد به نفس یک نوجوان افزایش یابد.
نوجوانان امروزی در بستر اجتماعی نوینی رشد می کنند ، بستری که تفاوت هایی بسیاری با وضعیت حاکم بر زمان والدین ایشان دارد به خصوص در عرصه ی آموزش و پرورش.در شرایطی که والدین اقتدار آموزشی خویش را از دست می دهند و نهاد مدرسه توانایی برقراری نظام شهروندی در کنار همزیستی مسالمت آمیز را ندارد ، نسل نوجوان و جوان روز به روز بیشتر تحت تاثیر یک جامعه ی غرق در مصرف گرایی و تبلیغات قرار می گیرد ، مساله ای که بیش از پیش سبب گسترش شکاف بین نسلی می شود. سایر عوامل تاثیر گذار در زندگی نوجوانان امروز چهره های مطبوعاتی و الگوهای موفقیت و شهرت ( ستاره های برنامه های تلوزیونی ، مجریان ، خاننده ها ، موسیقی دان ها و . . . ) هستند. مولفه های ارتباطی نوجوانان در عصر حاضر به قدری گسترده شده و این گستردگی به قدری به سرعت اتفاق افتاده ، که عملا به طور کامل از کنترل والدین خارج شده است. امروزه نوجوانان و کودکان ، بخش اعظم دانش خود را به واسطه ی دوستان خویش و با بهره گیری گسترده از کالاهای فرهنگی و مارکتینگ به دست می آورند. مطبوعات امروزی به نوبه ی خود ، به دنیای نوجوان شکل می بخشند و به مرجع اولیه ی او برای خود شناسی و جهان شناسی بدل شده اند.
دنیای نوجوانی
مرزهای بین نسلی ، در روزگار ما ، یا در حال از بین رفتن هستند و یا در حال تغییر ماهیت ، از طرفی نیز الگوی والدین جایگاه سابق خود را از دست داده است ، والدینی که به نظر می رسد دیگر توانایی درک و بر طرف کردن بخشی از خواسته های فرزندان خود را ندارند ، حتی اگر به این مساله راغب باشند. شکل گیری تکنولوژی های بی شمار ارتباطی در طول سال های گذشته نیز سبب شدت گیری این مساله شده است. به همین منوال ، شرایط نوجوانان نیز دستخوش تغییر شده است ، به نظر نمی رسد ایشان دیگر تمایلی به ” بزرگ شدن ” و قبول جایگاه والدین خود داشته باشند. اما توجه به این مساله ضروری به نظر می رسد که اگر والدین به تفاوت های سنی و نسلی موجود توجه نکرده و مسئولیت خویش را ایفا نکنند ، نوجوان را از دست یابی به ابزار لازم برای رشد کردن و قبول مسئولیت ، باز می دارند. جوانان با تکیه بر بزگترهای خویش است که شخصیت خود را شکل می دهند و پس از طی این مسیر ، در مواردی از والدین خود عبور کرده و یا به مخالفت با ایشان خواهند پرداخت؛ اما اگر والدین نقش مختص به خویش را ایفا نکنند ، فرزندشان نمی تواند این دوره ی حساس از زندگی خویش را با تداوم طی کنند. تبلیغاتی که امروزه در عرصه های مختلف و به شکلی گسترده انجام می شود ، این سوال هراس ناک را تداعی می کند که چه کسی دختر است و چه کسی مادر؟ هر دوی آن ها شباهت بسیاری به یکدیگر داشته ، به یک شکل لباس می پوشند و آرایش می کنند، در اصل در بستر تبلیغات فعلی ، تفاوت آنچنانی بین مادر و دختر به چشم نمی خورد. به روابط بین پدر و پسر در بستری با ارزش های مردانه تر و عملگرایانه تر نسبت به گذشته پرداخته می شود ، در این میان البته باز هم مشاهده می شود که تلاش بر آن است تا تفاوت های بین نسلی برچیده شود. به این ترتیب آنچنان مشاهده می شود که در جوامع امروزی ، هدف اصلی جوان سازی و کاهش ارزش سنی است.
بسیاری از نوجوانان ، در جوامع امروزی ، به دلیل فقدان قدرت در خانواده و عدم دخالت مناسب و به جای والدین ، به حال خویش گذاشته می شوند. والدینی که سعی می کنند برای فرزندشان مثل دوست باشند و به او اجازه ی انجام هر کاری را می دهند و آنطور که باید و شاید وظیفه ی تربیت فرزند خویش و آموزش وی را بر عهده نمی گیرند، سبب آسیب رسیدن به او می شوند. رابطه ای که بر پایه ی جذب طرف مقابل بنا باشد ، خلاف رابطه ای مبتنی بر آموزش بوده و سبب واژگونی نقش ها می شود. والدین در این میان به نوعی احساس خودشیفتگی می رسند ، در صورتی که نوجوان ، در آنجایی که باید والدین خود و نقش آموزشی و هدایتگری ایشان را ببیند ، تنها تصویری از خویشتن را مشاهده می کند. تن دادن به تمامی خواسته های فرزند خویش ، اغلب به عنوان بی تفاوتی قلمداد می شود. اگر یک پدر بخواهد مثل دوست پسرش عمل کند ، نه می تواند دوست خوبی برای وی باشد و نه پدر خوبی. اگر والدین در اثر بی تفاوتی ، به همه ی خواسته های فرزندشان تن در دهند ، باید منتظر این امر باشند که وی در دوران نوجوانی بدل به یک دیکتاتور بی همتا گردد که در عین حال مشکلات فراوانی را ایجاد می کند. برای نوجوانی که در خانواده ای بزرگ شده که به تمامی خواسته هایش تن در داده اند ، رویارویی با دیگرانی که حاضر به گوش فرا دادن به خواسته های غیر منطقی وی نیستند ، امر بسیار سختی خواهد بود. برای اینکه یک کودک یا نوجوان بتواند خود را در جامعه جا بیندازد ، اول باید توانایی رویارویی با خود را کسب کند و به خودشناسی لازمه دست پیدا کند و با قوانین ، ممنوعیت ها و در نهایت با حضور گسترده و پررنگ والدینی که به وی ممنوعیت ها و نباید ها را از همان اول نشان می دهند رو به رو شود.
نوجوانی دوران شکل گیری هویت در بحث و مناظره ای بی پایان با دیگران و به خصوص دیگر وجوه شخصیت خویشتن است ، نوجوان باید از یک سو بداند که دیگران از وی چه انتظاری دارند و از سوی دیگر خودش از خود چه انتظاری دارد. نوجوانی که در خانواده ی خویش با هیچ ممنوعیت یا محدودیتی رو به رو نبوده است ، بدون شک در مدرسه با مشکلات زیادی مواجه خواهد شد چرا که هیچگاه ناملایماتی که ممکن است در زندگی روزمره ی خویش با آن ها مواجه شود را تجربه نکرده است. وی در مدرسه به دفعات زیادی با معلمان خود و سایر دانش آموزان درگیری پیدا خواهد کرد. نبود حد و مرزی مشخص در رابطه با دیگری ، خود و دنیا ، سبب آشفتگی نوجوان در برخورد با دیگران خواهد شد. این نوجوانان از بی تفاوتی رنج برده و دائما به فکر یافتن حد و مرز خویشتن هستند. آن ها در حوزه ی هویت خویش نیز احساس ضعف می کنند و تاب و تحمل کوچکترین نا بسامانی یا ناملایمتی از طرف روزگار را ندارند. اگر کسی در برابر خواسته ی آن ها مقاومت نشان دهد ، خیلی زود عصبانی خواهند شد چرا که توانایی درک نقطه نظر طرف مقابل خود را ندارند. از آن جایی که در عرصه ی آموزشی هیچگاه تا قبل از ورود به مدرسه نه نشنیده اند ، توانایی برقراری تعامل با سایر دانش آموزان و ورود به گروه های مختلف را نداشته و در دژی که در اطراف خود درست کرده اند ، محبوس می مانند. سر انجام با گذشت زمان و برخورد های موفق یا ناموفق با سایرین است که ایشان حد و حدود خویش را می شناسند ، حد و حدودی که والدینشان برای آن ها مشخص نکرده بوده اند.
در بستر فردگرای جامع امروزی ما ، نوجوانان مجبورند تا از هر طریق ممکن ، ایمان و سمت و سوی زندگی خویش را انتخاب کنند ، بزرگترها دیگر در این زمینه ها قدرتی ندارند. نوجوانان دیگران و به خصوص بزرگترها را محدود کننده ی آزادی خویش می بینند ، به همین علت است که گروه های دوستی ای که ایشان با کمک و شرکت یکدیگر تشکیل می دهند ، نقش عمده ای در جهت گیری هایشان ایفا می کند.فرهنگ دوستان بر فرهنگ والدین برتری یافته و انتقال جای خود را به راز آموزی می دهد، همین مساله نیز به نوجوان احساس امنیت و قطعیت در برابر کهنه شدگی را می دهد. نوجوان برای یافتن اعتماد به نفس مورد نیاز ، نگاه خویش را از والدین برگرفته و بیشتر به سمت سایر نزدیکان ، به خصوص دوستانش ، متمرکز می کند چرا که به خوبی می داند دوستانش اعتماد به نفس وی را نه بر اساس رابطه که شرایط و عکس العمل های خود نوجوان می سنجند. در دوران نوجوانی ، آرایش ، طرز لباس پوشیدن و صحبت کردن ، به نوعی زبان مخصوص و نشانی بدل گشته است. زیباسازی خویشتن برای نوجوان ، امری بسیار اساسیست.
ظاهر نوجوان برای وی به شیوه ی اولیه ی جامعه پذیری تبدیل می شود. از نظر وی ، وجود داشتن یعنی دیده شدن توسط دیگران. وی دوست دارد تصویر مناسبی از خود در گروهی که در آن عضو است ، برجای بگذارد. « نوجوان در گروه ، برای خود یک لوگو انتخاب می کند ، در وهله ی اول نه به این خاطر که از ایشان برتر به نظر بیاید بلکه به این علت که از آن ها کمتر نباشد. روح دموکراسی در نوجوانان نیز دمیده شده است چرا که ایشان دیگر حاضر نیستند جایگاهی پایینتر از همسالان خویش داشته باشند ( . . . ) این مساله قطعا علت آن است که نوجوانان در محله های فقیر نشین ، تا این اندازه به نشانه ها اهمیت می دهند. نوجوان به وسیله ی نشانه ای که مورد تحسین سایرین قرار بگیرد ، نمی خواهد نشان دهد که خود را از سایرین برتر می داند ، بلکه قصد دارد آمادگی خود را برای حضور در بازی مد ، جوانی و مصرف گرایی نشان دهد. » ( لیپووتسکی ، ۲۰۰۶)
کار روی بدن به مثابه عملی فردگرایانه و راهی برای فرار از بی شخصیتی قلمداد می شود. ظاهر هر نوجوان برای خودش مامن اصلی اعتماد به نفس و پایداری هویت است. نوجوانان امروزی با ورود به دنیایی مصرف گرا ، سعی دارند با بهره گیری از تبلیغات و مارکتینگ ، ما بین خود و دیگران تفاوت قائل شوند. سرانجام زمانی بیش می آید که ایشان به واسطه ی رفت و آمد به مغازه هایی یکسان ، ظاهری مشابه پیدا کرده و بیشتر به یک قبیله شبیه می شوند ، البته این مساله در شرایطی است که هر کس ظاهر خود را متفاوت با دیگری می داند. امروزه نوجوانان در شهرهای مختلف مثل بوینوس آیرس و استراسبورگ ظاهری کاملا مشابه دارند ، لباس هایی یکسان به تن می کنند ، موی خود را یک جور آرایش می کنند ، به یک نوع موسیقی گوش می دهند ، یک مدل گوشی مبایل خریداری می کنند و در شبکه های اجتماعی یکسانی عضو هستند. حتی با وجود اینکه نباید فرهنگ های متفاوت را نادیده گرفت ، قبول این مساله الزامیست که یک فرهنگ ” نوجوانی ” در حال انتشار در سر تا سر دنیاست.
علاقه به نشانه ها
نوجوان از ورود به جمع هایی که افراد زیادی در آن حضور دارند ، گروه هایی با تعداد عضو بالا و . . . هراس دارد. وی سعی دارد به هر نحوی که توانایی آن را دارد ، در پاره ای از مواقع ، از جمع هایی اینچنین دوری کنید و این کار را با چنان مهارتی به منصه ی اجرا در می آورد ، که والدینش از وی انتظار ندارند. برای دور شدن از چنین حالاتی ، وی وارد دنیای دوستی های دو نفره شده و برای نیل به این منظور از ” مصرف گرایی ” نیز بهره می برد. نوجوان برای آنکه خودش باشد ، در وهله ی اول باید مثل دیگران باشد ) البته نه مثل بزرگسالان و والدینش). بو در این زمینه صحبت از دنباله روی به میان میاورد ، نوجوان سعی می کند تا با بهره گیری از روش های گوناگون ، خود را با گروه دوستانش همسان سازد. نوجوانان امروزی از پیرسینگ ، خالکوبی و مارک های تجاری به عنوان نوعی سپر محافظتی بهره می برند ، سپری که در عین محافظت از ایشان ، آن ها را همسان با همسنانشان می کند. با این حال این مساله جای تعجب دارد که از زمان وینیکات به بعد ، انسان شناسی معاصر ، آن طور که باید و شاید به این مساله نپرداخته است. وینیکات در مشاهدات خود اینگونه نوشته است :
« نوجوانان افراد منزوی هستند که دور هم جمع می شوند و سعی می کنند تا به هر نحو ممکن یک جامعه ی کوچک تشکیل دهند ، جامعه ای که به مذاق همه ی آن ها خوش بیاید.» ( ۱۹۶۹ ؛ ۲۵۵-۲۵۶)
گسترش روز افزون فرایند بازاریابی و ورود تکنولوژی های گسترده به آن ، همانقدر به روند جهانی شدن کمک کرده که به دور هم جمع شدن نوجوانان منزوی. بیشترین علاقه به نشانه ها ، در قشر نوجوان به چشم می خورد. مراکز خرید ، محل مورد علاقه ی نوجوانان است ، آن ها اکثر وقت خود را در این مراکز سپری کرده و قرار ملاقات های خود را اغلب در آن ها می گذارند.آن ها که به وسیله ی بازار احاطه شده اند ، از نقش عمده ای که اکثرشان به عنوان تک دختر یا تک پسر در بقا و شکوفایی آن ایفا می کنند ، به خوبی آگاهند. در نظر یک نوجوان ، دنیا مرکز خرید بزرگی در خدمت اوست که می تواند با بهره گیری از آن هر چه را که برای تحکیم شخصیتش نیاز دارد خریداری کند. نوجوانان در یک چنین فضایی زندگی می کنند و تبلیغات شرکت ها و کمپانی های مختلف ، به طور مستقیم آن ها را هدف قرار می دهند. مارک های تجاری نقش گسترده ای در جامعه پذیری نوجوانان ایفا می کنند. نسل جوان امروزی یگانه نقش آفرین اصلی بازار تجارت جهانی به حساب می آید. نائومی کلین در این مورد می نویسد :
« بیش از هر کس دیگری ، نوجوانان متعلق به طبقه ی متوسط – که خود را به وسیله ی مارکها و لوگوهای مختلف غرق کرده اند و برای زندگی در دنیایی که به وسیله ی مطبوعات احاطه شده ، مصمم هستند- به نماد اصلی جریان جهانی شدن تبدیل شده اند ( . . . ) در اصل این نوجوانان ورای زندگی در یک مقیاس جغرافیایی ، در حباب تجارت جهانی نیز زندگی می کنند، ایشان به وسیله ی تلفن های همراهشان با همه ی دنیا ارتباط دارند و در بحث و تبادل نظرهای اینترنتی شرکت می کنند و نیز بخش زیادی از وفت خود را به بازی های گروهی با کنسول های بازی مثل ایکس باکس و پلی استیشن می گذرانند. » ( کلین ، ۲۰۰۱ ، ۱۵۶-۱۵۷)
نوجوانان بخش اعظم پول های خود را برای تفریحاتشان خرج می کنند ، تفریحاتی که منطبق بر مصرف گرایی است. قدرت خرید آن ها به اندازه ای هست که وارد بازاری از کالاهای نمادین شوند و سعی کنند در آن خود را بالاتر از دیگری نشان دهند. لوازم مدرسه ، لباس های مختلف ، بازی های ویدئویی ، ابزار ارتباط جمعی ، نشانه های بدنی ، شبکه های رادیویی و تلوزیونی ، همه و همه نشان دهنده ی توجه بالای مسئولان و تهیه کنندگان به نوجوانان و تلاش ایشان برای ترویج فرهنگی موقت و متلاطمی است که نیازی دائمی را تداعی می کند. در نگاه یک کودک ، نوجوانی یعنی عبور از دنیای شخصیت ها و ورود به دنیای مارک ها. ( برونو ، ۲۰۰۰) نمادگری مارک و مدل وسیله ای که نوجوان خرید می کند در نظرش ، بر کارایی آن وسیله ارجحیت پیدا می کند. بسیاری از نوجوانان در وهله ی اول به جایگاه اجتماعی ای که به وسیله ی خرید وسیله ی مورد نظرشان پیدا می کنند ، توجه دارند. برای بسیاری از ایشان ، خریدن جدیدترین کنسول بازی ای که به بازار می آید ، یک جفت کفش جدید و یا انداختن حلقه به زبان ، راه اصلی برای تثبیت هویت و به دست آوردن احترام دیگران است.
مورد تهدید دیگران بودن
احساس هویت ، به نظر محکم و غیر قابل نفوذ می آید ، ولی باید به این مساله توجه داشت که همیشه ، از سوی نگاه دیگران و رخدادهایی که در زندگی شخصی هر کس ممکن است رخ دهد ، تهدید می شود. هویت شامل نحوه ی رویارویی با شرایط مختلف و توانایی تغییر دائمی و وفق دادن خود با شرایط مختلف و متفاوت موجود، می شود. هویت بیش از آنکه مبتی بر شکل دهی باشد ، بنا شده بر پایه ی حفظ خویشتن روی امواج زندگی است. دنیایی که بر اساس نشانه ها و مارک ها بنا شده باشد، دیگر جایی برای هویت درونی شخص باقی نمی گذارد. عمق شخصیت یک نفر بر اساس هویتش سنجیده می شود. تصویری که دوستان نوجوان از وی دارند ، در صورتی که مورد قبول باشد ، سبب تحکیم شخصیت وی می شود؛ مساله دیگر خودبودگی به واسطه ی آنچه که انجام می دهیم نبوده و مساله ی اساسی آن چیزیست که نشان می دهیم. نوجوان همیشه این احساس را با خود یدک می کشد که به طور دائمی تحت نظر و نگاه دیگران است ، آن ها او را قضاوت کرده و وی را سرزنش می کنند. اگر نوجوان تصویر مناسبی از خود داشته باشد ، می تواند از آن به عنوان یک سپر و یک منبع تامین بهره ببرد. احساس اعتماد به نفس دیگر از تعلق خاطر به ارزش های اجتماعی بر نمی آید و دیگر نه بر اساس معیارهای والدین ، بزرگترها یا نیاکان ، بلکه بر اساس معیارهای دوستان بنا می شود.
ترس از پس زده شدن توسط دیگران ، سبب شکل گیری هیولای دنباله روی در نوجوان می شود. یک نوجوان ، برای توجیه توجه زیادی که به مارک های تجاری نشان می دهد ، می گوید: « من این کار را انجام می دهم تا از یک طرف من را راحت بگذارند و از طرفی دیگر مثل همه باشم.» نوجوان دیگری می گوید : « اگر تنها باشی ، اعتماد به نفست هم پایین می آید ، این دیگران هستند که سبب می شوند ما به خودمان اعتماد داشته باشیم ، به همین دلیل است که گاهی وقت ها باید مطابق معیارهای جمعی عمل کرده و به قول معروف همرنگ جماعت شد.» مثل دیگران بودن همیشه کار آسانی نبوده و نیاز به تلاش فراوانی دارد. سامانتا ، نوجوانی شانزده ساله ، در زمان گفت و گو ، به نکته ی قابل تعملی اشاره می کند : « باید در جمع دیگران نفوذ کرده ولی در عین تفاوت ها را حفظ کرد.» ، وی بلافاصله حرف خود را تصحیح می کند « منظورم این بود که باید مثل دیگران شد.»برای نوجوانان ، مثل سایر دوستانشان نبودن ، مظهری از شرمندگی است. خریدن مارک های خوب ، تضمین خویشتن است با عضویت در گروهی خیالی از نخبگان از یک سو و دوری جستن از عجیب و غریب هایی که این کار را به منصه ی اجرا در نمی آورند از سویی دیگر. مجموعه ی مارک هایی که یک نوجوان خریداری می کند ، ارزش وی نزد دوشتانش را نشان می دهد؛ وی با این کار وارد سیستمی می شود که با توجه به معیارهای بازار ، دائما در حال تحول است ، البته او با این بازار آشنایی کامل دارد. اگر ظاهر نوجوان به نظر اعضای گروهی که در آن عضویت دارد مناسب نیاید ، سبب از بین رفتن وجهه ی وی نزد آن ها از یک سو و در مراتبی بالاتر تحقیر و آزار و اذیت هم می شود.
مارک های تجاری ، دنیای همه ی نوجوانان را در بر نمی گیرد اما ، برای بسیاری از آن ها هویتی ساختگی پدید می آورد؛ هویتی که نشانه ی مشکلات تبادل و گفت و گو در عصر معاصر و نبود پاسخی مناسب برای پرسش های هویتی است. گرایش به مارک های تجاری ، در ذهن یک نوجوان برای وی هویتی والا پدید می آورد ، ولی هویتی که تنها جنبه ای موقت دارد. در فقدان راهنمایی برای جهت دهی به زندگی و نشانه هایی محکم برای زندگی و تعامل با سایرین ، گرایش به مارک های تجاری ، راهی ساده برای اندیشیدن در مورد دنیا و زندگی در آن در اختیار ایشان قرار می دهد. در همین زمان تبلیغات به بهترین ابزار ممکن برای یافتن مارک های مورد علاقه و مورد نیاز بدل می گردد. این شکل گیری فرهنگ مخصوص به یک رده ی سنی ، در اصل نوعی محافظت از خویستن در برابر احساس ناامنی ای است که به واسطه ی زندگی در دنیایی کم و بیش بی قائده و رویارویی با انتخاب هایی فراوان حادث می شود. این مساله به طور نمادین ترس حادث از فردی سازی و ورود به زندگی اصلی را عقب می راند. پارادوکس پیش پا افتاده اما اجبار دائمی به شباهت داشتن به دیگران ، در عین میل به متفاوت بودن است. کلر ، یک دختر نوجوان می گوید : « من دوست دارم گوش واره های خودم را جای دیگری به جز لایه ی گوش هایم آویزان کنم ، علت این مساله را اصلا نمی دانم. من خواستم این کار را انجام دهم چرا که مد شده بود. اصلا خواستم این کار را انجام دهم که چیزی متفاوت از دیگران داشته باشم. » خودشیفتگی و میل به متفات بودن با سایرین ، حتی در کمترین وجه ممکن ، برای نوجوان نشان دهنده ی هویت است. هر کس سعی می کند نقش خود را به بهترین نحو ممکن ادا کرده و برای خود شخصیت و ظاهری کاملا منحصر به فرد داشته باشد ، مساله ای که در نظرش سبب تحکیم هویت می گردد. در نظر یک نوجوان ، دیگر ویژگی های شخصیتی مهم نیستند ، بلکه مارکهای تجاری در رده ی اول دغدغه های وی قرار می گیرند. نوجوانان امروزی در دنیایی مصرف گرا و آلوده به تبلیغات متولد شده و رشد می کنند. تبلیغات برای ایشان نقشی حیاتی دارد ، توگویی به آن ها قدرت درک بهتر دنیا را می دهد ، تبلیغات پیچیدگی و چندوجهی دنیا را به مجموعه ای از نشانه ها تبدیل می کند. تبلیغات برای بسیاری از نوجوانان به ماتریس هویتی تبدیل می شود ؛ وسیله ای برای بازماندن در جریان دنیا با وجود مشکلات سر راه ، تبلیغات برای ایشان راه هایی برای زندگی کردن مهیا می کند. در ایالات متحده ، فناوری مارکتینگ ، به طور دائمی مصرف کنندگان نوجوان را هدف قرار داده و به دنبال بهترین راه های ممکن برای جذب و ایشان و جلب رضایت آن هاست.
مارک تجاری ، ورای زندگی
مارک های تجاری در زندگی یک نوجوان ، بدل به دیدی نسبت به زندگی ، شیوه ی زندگی کردن،دلیلی برای وجود داشتن و راهی برای سعادت گردیده اند.
« در حال حاضر ، ما با پدیده ی درونی شدن الگوی بازاری رو به رو هستیم ، پدیده ای که از لحاظ انسان شناسانه ، عوارض غیر قابل پیش بینی ای به دنبال خواهد داشت ، عوارضی که به تدریج در حال نمایان شدن هستند.» ( گوشه ، ۱۹۹۸ ، ۸۷)
مطرح کردن مارک تجاری یا لوگویی مطرح، ورود به صحنه ی زندگی روزمره با وجهه ای ارزشی و جای گرفتن در دنیای تبلیغات است. محصول مورد نظر و کارایی آن ، نسبت به مارک تجاری ، در رده ی دوم اهمیت قرار دارد. حتی با وجود اینکه دو جفت کفش ، کاملا به هم شبیه باشند ، ولی دو مارک تجاری متفاوت داشته باشند ، راندمان نمادین آن ها متفاوت خواهد بود. کمپانی نایک ، سال ها پیش شعاری اینگونه داشت : « مارک تجاری مهم است ، نه محصول» ، این مساله در حالیست که همگان با موفقیت های این کمپانی تجاری آشنا هستند. همین طرز تفکر است که سبب شکل گیری تنش بین کودک یا نوجوان و والدینش می شوند ، کودک و نوجوانی که تنها مارک محصول برایش مهم است و اصلا اهمیتی به کیفیت آن نمی دهد و والدینی که در عین حیرت از رفتار فرزندشان ، خود را در برابر وی ناتوان می بینند. آن ها نمی توانند این مساله را به دختر یا پسر خود بفهمانند که شاید مارکی ارزانتر و با شهرتی کمتر ، کیفیت بهتری داشته باشد. در نظر فرزند ایشان ، کیفیت در رده ی آخر اهمیت قرار دارد . تلاش های والدین برای راضی کردن فرزندشان نیز ثمره ای در پی نخواهد داشت ، چرا که ایشان با کوچکترین جزئیات ممکن در مورد مارک های تجاری آشنایی دارند.
هر روز بر تعداد نوجوانانی که لوگویی خاص و یا یک مارک تجاری را ، به منظور نشان دادن علاقه ی بیش از حد خود به آن ، روی پوست بدن خود خالکوبی می کنند ، افزوده می شود. آن ها سعی می کنند تا با حک کردن روی پوست خود ، به خویشتن هویت و شخصیتی فوق العاده ببخشند. در تبلیغی مخصوص کمپانی جین دیزل ، دو نوجوان کره ای دست به خود کشی می زنند و پس از آن روحشان در حالی که شلوار جین به پا دارد ، در قالب پرنده ، دنیا را ترک می کند ، پرنده هایی که به لطف استفاده از همین جین ها ، به ابدیت و بهشت می رسند. مارک تجاری ورای زندگی است ، در جامعه ای که مارک های تجاری و لوگوها در آن حکمرانی می کنند ، باید سعی کرد تا خود را به شکل تصویری از آن ها دراورد!
« اگر مارک های تجاری که نوجوانان محله ی ما با خود حمل می کنند ، نشان های افتخار و درجات نظامی بودند ، الان همه ی ایشان ژنرال هایی با سابقه قلمداد می شدند!» ( پناک،۲۰۰۷)
«همانند سازی موقتی ، سبب شکل گیری احساس نسبت به خود به واسطه ی دیدار با بزرگان ( اغلب افراد فامیل) و تجسم هویت می گردد » این بزرگتر ها می توانند اطرافیان نوجوان ، اعضای خانواده ی وی ، معلمان و یا مربیان ورزش باشند. خودشناسی هایی که به این ترتیب صورت می گیرد ، ارزشمند و سرشار از معنی هستند ، چرا که از روحی منتقد بر می آیند. روش های دیگری نیز برای خودشناسی وجود دارد ، مثل دنیای مطبوعات و یا مثلا دنیای موسیقی ، سینما و . . . البته تاثیر این دسته متفاوت از دسته ی اول است. دسته ی دوم قدرت تحمیلی نداشته و تنها تاثیر گذاری می کنند ، تاثیری که اعتیاد آور است. تقلید از شخصیت های مشهور موسیقی یا سینما یا هر زمینه ی دیگری ، برای نوجوان هویت و خودشناسی ای پدید می آورد که اولا کاملا موقت است و ثانیا اصلا مربوط به او نیست ، وی با تقلید از این افراد تنها سعی بر آن دارد توجهات را به خود جلب کند ، کاری کند دیگران در موردش صحبت کنند و در نهایت خودشیفتگی خود را ارضا کند و ارزشی نمادین کسب کند. از بین رفتن فرهنگ های گذشته در عرصه ی مدرسه و محله، نوجوان را به طور مستقیم تحت تاثیر فرهنگ جهانی شده و فرا استاندارد قرار داده است.
قهرمانانانی ناپایدار
هر نوجوانی ممکن است الگوی زندگی خویش را در نوجوانی دیگر ببیند و بخواهد مثل او باشد ، چرا که وی را مطابق با تقدس زایی ای می بیند که مطبوعات عنوان می کنند. تنها چیزی که از نوجوان خواسته می شود ، این است که خودش باشد ، اما مساله ی اساسی در آن است که برای یک نوجوان ، خود بودن برابر است با مثل دوستش بودن. قهرمانان موقت ، به الگوی اصلی یک نوجوان در زندگی بدل می شوند. این قهرمانان برای نوجوان ارزش ، پاسخ به پرسش ها و روشی برای بودن را نشان می دهند. در اصل این الگوهای موقت هستند که با سپری شدن زمان ، راه و روش رویارویی با شرایط مختلف را به نوجوان می آموزند. این قهرمانان هم درست مثل خود نوجوان با مشکل فهماندن خویش به دیگران ، پنهان کردن احساسات ، برقراری روابط محکم با سایرین و در نهایت ارائه ی تصویر ذهنی مناسب ، مطابق آنچه که هستند ، مواجهند. سرج تیسرون در مورد این قهرمانان می گوید :
« قهرمانان جدید دنیای نوجوانان ، در عین حال به واسطه ی زندگی روزانه ی معمولی ای که دارند و چهره ی جادویی ای که رسانه ها از ایشان نشان می دهند ، متمایز می شوند ، جالب است که این دو حالت مختلف کوچکترین ارتباطی با هم ندارند.» ( سرج تیسرون ، ۲۰۰۲)
مشکل رویارویی با شرایط مختلف در طول زندگی و برقراری رابطه با سایرین ، میل به گفت و گو در نوجوان را افزایش می دهد ، گفت و گو در مورد اینکه در هر لحظه و در رویارویی با هر شرایط ، چه کاری مناسب است ، نه تنها در شرایط معمولی، که در شرایط خاصی که ممکن است پیش بیاید. صحبت کردن با دیگران – از طریق اینترنت یا تلفن همراه – این امکان را برای نوجوان فراهم می آورد که دیگران را در کنار خود احساس کرده ، با ایشان مشورت کند و از تجربیاتشان بهره ببرد. در جهانی بازتابی ، در نهایت هر مساله ای همراه با شک بوده و به موضوع بحث تبدیل می شود.
علاقه ی نوجوان به برنامه های زنده ی گفت و گوی تلوزیونی به این دلیل است که وی در قبال این برنامه ها ، دلیلی برای زندگی ، علاقه به خود و در نهایت الگو پیدا می کند. وی به رفتارهای مهمانان برنامه توجه زیادی نشان داده و از آن ها الگو می گیرند ، به خصوص اگر آن ها شخصیت های معروفی باشند. این برنامه ها که بسیار روی آنها فکر شده ، برای نوجوان مثل دیداری برنامه ریزی نشده با دوستانش است و در عین حال به او الگوهای ” زندگی معمولی ” دختران یا پسران را نشان می دهد. نوجوان با خود می گوید : «خوب این افراد حتما در زندگی خود موفق بوده اند که مهمان برنامه ی تلوزیونی شده اند ، پس باید آن ها را الگوی خودم قرار دهم.» در این برنامه ها ، تمامی مسائل حائز اهمیت دنیای نوجوان – به صورت مستقیم یا غیر مستقیم – مطرح می شود : عشق ، دوستی ، جنسیت ، بی وفایی ، نحوه ی لباس پوشیدن ، آرایش کردن ، خالکوبی ، وزن ، رژیم غذایی و . . . مهمانان برنامه ها مشکلات خود با سایرین و یا خوشحالیشان از این می توانند خودشان باشند را ابراز می کنند. این برنامه ها به نوجوان کمک می کند تا به جای قرار گرفتن در برابر چد وجهه ی مختلف شخصیتی ، که ممکن است منجر به گمراهی وی شود ، تنها یک شخصیت داشته باشد. برنامه های زنده ی گفت و گوی تلوزیونی ، برای نوجوانان نسل مصرف گرایی و فردی گرایی ، به والاترین ابزار جامعه پذیری تبدیل می شوند. تسلطی که این برنامه ها روی نوجوانان دارد غیر قابل انکار است ، این برنامه ها همانقدرکه می توانند برامده از حقیقت باشند ، شکل دهنده ی آن نیز هستند.فرهنگ نسل جوان ، بر فرهنگ عمومی جامعه تاثیر به سزایی دارد : مجریان برنامه ها مجبورند بسیار خوش اخلاق و شوخ باشند ، موسیقی ای که به صورت دائم پخش می شود و در زندگی خصوص یا عمومی افراد نقش آفرینی می کند ، فیلم های سینمایی هالیوود که حاضرند هر کاری صورت دهند تا جوانان را به سالن ها بکشانند ، شیوه های منحصر به فرد بازار یابی و . . .
موسیقی همراهی همیشگی در تفریحات نوجوانان بوده و ایشان را به طور دائمی همراهی می کند ؛ از طرفی موسیقی ، منبعی برای تعامل و تبادل بین خود و دوستان است. نوجوانان از زمانی که از خواب بیدار می شوند تا زمانی که به خواب می روند ، به وسیله ی ابزار مختلف ، در حال گوش دادن به موسیقی هستند. ایشان با پر کردن دنیای درونی خود با موسیقی و صدا و دوری کردن از محیط اجتماعی، سعی می کنند تا دیگران را از خود دور کنند. موسیقی نوعی رابطه با دنیاست که بر پایه ی احساسات و همذات پنداری با موسیقی دان ها و کسانی که موسیقی ایشان را تحسین می کنند ، بنا شده است. موسیقی از آن جایی که نحوه ای حداقلی برای مکالمه را در اختیار نوجوان قرار می دهد و همچنین اینکه به وی اجازه می دهد تا حداقل در یک زمینه متخصص بوده و دانش خود را به دیگران منتقل کند ، برای ایشان اهمیت بسیار بالایی دارد. موسیقی از طرفی رایج ترین شیوه ی برقراری ارتباط است و از آنجایی که نقطه ی اوج فرهنگ نوجوانی محسوب می شود ، این امکان را برای نوجوان فراهم می آورد تا خود را حس کند و در دنیایی فیزیکی ، بدون آنکه نیازی به استفاده از کلام داشته باشد ، با توسل جستن به ریتم های مختلف موسیقی ، بتواند فکر کند. نوجوان با رسیدن به احساسی از خویش ، به کمک موسیقی ، به احساس اطمینان می رسد ، در زمان جشن ها یا کنسرت ها نیز ، زمانی که موسیقی مورد علاقه اش پخش یا اجرا می شود ، خود را غرق در میل به ادغام شدن با سایرین و جزئی از آن ها بودن ، می بیند.
بدن دختران
الزامات ارائه ی تصویر مناسبی از خویش به دیگران ، بیش از همه دامان دختران را می گیرد. دختران نوجوان این نیاز را در خود می بیند تا با بهره بری از بدن خویش ، دیگران را به سمت خود بکشاند. تازیانه ی نگاه دیگران ، بعضا ضربات سنگینی بر پیکره ی دختر یا پسر نوجوان وارد می کند. برای دختران این مساله خیلی مهم نیست که به چشم دوستان همجنس خود خیلی شیک به نظر برسند ، اما تصویر ذهنی ای که پسران از ایشان دارند ، برایشان اهمیت بالایی دارد. دختران نوجوان بیشتر در برنامه های تلوزیونیست که به دنبال الگوی زندگی خود هستند. بعضا ، حتی در شرایطی که زمان بسیار کمی از به بلوغ رسیدن ایشان سپری شده ، بدن خود را ابزاری به منظور رسیدن به مشروعیت ، قرار می دهند ؛ آرایش می کنند ، بخشی از بدن خود را از روی تعمد نمایان می کنند ، خالکوبی می کنند ، از حلقه استفاده می کنند ، از لباس ها و جواهراتی خاص استفاده می کنند و . . . تا به این وسیله ظاهر مختص به خود را داشته باشند. شلوارهای جین کوتاه ، بلیزهای بدن نما ، ظاهری نامناسب ، رژیم های سفت و سخت برای کاهش وزن ، همه و همه مصائبی هستند که یک دختر نوجوان ، برای شبیه بودن به الگوهای تلوزیونی ای که برای خود انتخاب کرده ، با آن ها مواجه می شود. برای یک دختر نوجوان ، معروف و خواستنی شدن در بین دوستانش و زندگی کردن حداقل بر اساس ارزش های ظاهری خود ، به روشی برای زیستن بدل می شود. بررسی وضعیت قهرمان فیلم سیزده ، مناسب ترین مثال است. ( هاردویک ، ۲۰۰۲)
تصاویر تبلیغاتی مربوط به لوازم آرایش و یا وسایل دیگر ، زنانی را نشان می دهند که بخشی از بدنشان عریان است ، پوستی بی نظیر دارند ، فوق العاده زیبا و لاغر هستند ، رفتاری کاملا برترگرایانه با پس زمینه ای کاملا جنسی دارند. برنامه های تلوزیونی و یا مجلات مختلف، این الگو را ، با توجه به رده های مختلف سنی ، ترویج می دهند. همین مساله سبب می شود تا دختران نوجوان ، زیبایی و لاغری را برای خود به التزامی دورنی تبدیل کنند. بسیاری از دختران نوجوان ، برای آنکه به اصطلاح خودشان بدنی کاملا لاغر داشته باشند ، محدودیت های غذایی بسیار سفت و سختی را دنبال می کنند. ایشان به طور دائمی نگران وزن و تناسب اندام خود هستند. در نظر سنجی ای که توسط انجمن نوجوانی در سال ۲۰۱۱ صورت گرفته ، ۴۵ درصد نوجوانان به این مساله اشاره کرده اند که نسبت به یک بخش از بدن خود ، دیدی وسواسی دارند ، ۵۸ درصد این تعداد را دختران و ۳۴ درصدشان را پسران تشکیل می دهند. دختران نوجوانان بی شماری ، در سرتاسر دنیا ، از این مساله هراس دارند که مقبول نگاه دیگران واقع نشده ، اضافه وزن داشته و یا ظاهر فیزیکی مناسبی نداشته باشند. بسیاری از این افراد به علت رژیم هایی که می گیرند و احساس گناهی که در حین غذا خوردن پیدا می کنند ، با مشکلاتی مثل بی اشتهایی یا پرخوری مفرط مواجه می شوند. بدون شک ، کم اشتهایی بستگی بسیار زیادی به شرایط خانوادگی نوجوان و یا مشکلات عاطفی ای که وی با آن ها دست و پنجه نرم می کند دارد – برای مثال سواستفاده ی جنسی – اما میل همراه با افراط به لاغری ، که جوامع امروزی ما را در بر گرفته نیز به یکی از علل اصلی این مساله تبدیل شده است. دختر نوجوان امروزی ، در عین رشد ، درگیر رابطه ای دوگانه با بدن خویش است ، به واسطه ی تصویر ذهنی ای که دوست دارد نزد دیگران داشته باشد. وی اغلب از بدن خود به مثابه نمادی برای بازتاب نا به سامانی هایی که دز زندگی با آن ها رو به رو می شود ، بهره می برد ، متاسفانه بسیاری از جراحان پلاستیک نیز از این مساله سواستفاده می کنند. در آلمان ، نزدیک به ۴۰ درصد دختران ۹ تا ۱۴ ساله ، تمایل دارند عمل لیپوساکشن انجام دهند. نهاد جراحان پلاستیک فرانسه تخمین زده که در حدود ۱۰۰ هزار دختر نوجوان در این کشور سالانه اقدام به انجام عمل های زیبایی می کنند. ( لیبراسیون ، ۱۹ می ۲۰۰۸) در فرانسه نیز مطابق آخرین نظرسنجی های صورت گرفته ، ۲۰ درصد دختران نوجوان آرزو دارند تا عمل زیبایی انجام دهند. روز به روز بر تعداد دختران نوجوانی که امروزه به عنوان کادوی تولد خویش ، یک عمل جراحی زیبایی دریافت می کنند ، افزوده می شود. آنها به دنبال جذب نگاه پسران هستند و به این ترتیب خود و بدنشان را به عناصر اصلی عرصه ی اجتماعی ای مبدل ساخته اند که به صورت واقعی یا خیالی ، تحت تسلط مردان درامده است.
برخلاف دختران که زنانگیشان از اولین قائدگی آغاز می شود ، مردانگی برای پسران به مثابه یک فتح است که از ورای آزمایشاتی بی شمار به دست می آید ، این مساله به خصوص برای پسران خانواده های طبقه ی عامه ی مردم ،مصداق دارد. معنای مردانگی برای یک نوجوان متعلق به طبقه ی متوسط با یک نوجوان متعلق به طبقه ی مرفه جامعه متفاوت است ، همین تفاوت برای یک نوجوان شهری و روستایی نیز وجود دارد. شکل گیری مردانگی در میان قشر عامه ی جامعه ، تلاشی است که زیر نگاه سایرین صورت می گیرد ، نوجوان با این خطر مواجه است که نتواند به درستی این مرحله را بگذراند ، یعنی از نظر جنسیتی به آن سطحی از مردانگی نرسد که بتواند به عنوان عضوی منحصر به فرد از جامعه ، به نقش آفرینی بپردازد. رسیدن به مردانگی آزمایشی نیست که وابسته به زنان باشد ، بلکه متکی به دوستان و همجنسان است. ( گیلمور،۱۹۹۰) ، هیچ کس دوست ندارد از این آزمایش شکست خورده بیرون بیاید و در نتیجه اعتبار خود را از دست بدهد. شکل دهی هویتی مردانه در شرایطی که شخص در جامعه خود به حاشیه رانده شده باشد ، جامعه که درگیر بیکاری باشد و در نهایت امیدی به آینده در آن وجود نداشته باشد ، بسیار سخت است. برای نوجوانانی که متعلق به طبقه ی فقیر جامعه هستند و از نظر تحصیلی در شرایط مناسبی قرار ندارند ، رسیدن به مردانگی در تحقیر زنان،خشونت ، پس زدن مدرسه و قوانین آن خلاصه می شود. این نوجوانان سعی می کنند تا در نگاه دوستان خویش ، ارزشی منحصر به فرد کسب کنند. هرچند که برای نوجوانان متعلق به طبقه ی فقیر جامعه ، مردانگی ارزشی بسیار والا به حساب می آید ، مساله ای که به خصوص در شهرهایی با جمعیت بالا رواج دارد ؛ همین مردانگی برای سایر طبقات اجتماعی بیشتر جنبه ای تمسخر آمیز دارند ، آن ها بیش از آن که ارزشی در این مساله ببینند ، آن را نمادی از خشونت و زن گریزی می دانند. جوانان متعلق به طبقه ی متوسط یا ثروتمند ف بیشتر به شجاعت و اراده اهمیت می دهند تا زور و بازو. در نزد این افراد « نه تنها رسیدن به مردانگی اجباری درونی نیست ، بلکه بیش از بیش ارزش های زنانه جای خود را در بین ایشان باز می کند. » ( دوره ، ۱۹۹۹ ، صفحه ی ۳۵) نوجوانان متعلق به این اقشار جامعه ، بیشتر دختران را به عنوان همراه انتخاب می کنند تا پسران را.