شهر دیگر صرفن حافظه ای تاریخی نیست که بتوان آن را کاوید و کتابها درباب آن نوشت و فضا حال و کنونی آن را در زیر خروارها سند تاریخی جست وجو نمود بلکه شهر به متنی مبدل شده است که یکی از وجوه آن خاطرات تاریخی ست و وجوه دیگری نیز که با زیست روزمره و درلحظه کنونی شهروندان اش گره خورده که می توان آن را جست و شناخت. به زعم من بزرگترین آسیبی که فعلن شهرهایی مانند بوشهر گرفتار آن هستند، مسخ ذهنیت شهری توسط اشباح تاریخی اش می باشد که در نهایت نیز به عدم درک ضرورت مطالعات جغرافیای شهری می انجامد. آن وقت هست که دیگر مطالعات زندگی کنونی شهر از هیچ اهمیتی برخوردار نمی شود و همه تلاشها در انقیاد مطالعات باستان شناسانه و تاریخی درباب تاریخ شهر بوشهر گرفتار می آید. ازهمین رو هم هست که مطالعات درباب مبلمان شهری و هویت شهری مدرن در بوشهر به بحثی کمتر اهمیت داده شده مبدل گشته و همه پژوهشگران و نویسندگان بوشهری برای کسب سرمایه اجتماعی و فرهنگی به سراغ مطالعات تاریخی شتافته اند.
شهر و مفهوم تاریخی از شهر همواره با فرآیند حذف پیوند خورده است، در مفهومی از شهر که در گفتمان تاریخ گرایانه معنا می یابد، با گونه ای کنترل و طبقه بندی مفاهیم، همه کنش ها و واکنش ها باید از معبر ممیزی و سانسور ایدولوژی تاریخگرایانه گذر داده شود؛ و از جمله مهم ترین مفاهیمی که مورد بی میلی و ممیزی قرار می گیرد؛ جغرافیا و فضا(و از جمله مفهومی با عنوان مبلمان شهری) است. سازماندهی کارکردی شهری با مزیت بخشیدن به زمان و تاریخ، به فراموشی فضا دچار می گردد. لذا واژه شهر تبدیل به ایدئولوژی می شود که این مفهوم از ایدئولوژی، با تاریخ و زمان گره خورده است.
نوشتههای مرتبط
وسواسِ بزرگِ قرنِ نوزدهم و همچنین ادامهی آن در قرنِ بیستم؛ «تاریخ» بود، آن گونه که این واژه به موقعیتی حساس و تعیّنبخش در اندیشه و فلسفهی هگلی ـ مارکسی تبدیل شد. تاریخ، همراه با مضامین مرتبط با آن؛ مانندِ پیشرفت و تکامل، تعلیق، چرخه و بحران مبّدل به رویکرد و زمینهای برای تفسیر شد. مضامینِ گذشته همواره در حال انباشت، همراه با فزونی عظیم مردگان و یخ زدنِ ترسآور جهان هست، اما دوران معاصر ممکن است خصوصن آب شدن این یخها باشد؛ دورانِ «فضا و جغرافیا» باشد. ما در دوران همزمانی به سر میبریم، دیگر در طول زمانهای گذشته و آینده سیر نمیکنیم، بلکه این، دوران همنشینیِ فضاها در دورههای گونهگون است، دوران همنشینیِ امر نزدیک و دور، دوران امور کنار هم، دوران امر متفرق و چهلتکه. به زعم میشل فوکو؛ فیلسوف متاخر فرانسوی، ما در لحظهای قرار داریم که تجربهی ما بیش از آنکه ناشی از زندگیطولانیای باشد که در خلال زمان توسعه و تکامل یافته باشد، ناشی از شبکهای است که نقاط و منافع را کلافِ خاص خودش مرتبط میکند.
رویکردِ هژمونیکِ تاریخی به تفسیر زیست ـ جهان مدرن، اساسن باعثِ خلق توهمها و روایتهای بزرگ ایدئولوژیکی شد که مصداقهایش را به صورت عینی در قرن بیستم در نازیسم، فاشیسم و ناسیونالیسم می توان یافت که مکانهای واقعی و فضاهای ملموسی چون شهر یا سالن تئاتر، پارک موزه، مدرسه، پاساژ، کتابخانه، پیادهرو، پادگان، زندان، حمام عمومی، کافه، محله و …را کاملن نادیده انگاشتند و با تقلیلگراییای که خاصِ رویکردهای تاریخی بود، این مکانهای واقعی را در تقابل با مکانهایِ اساسن غیرواقعیِ «آرمانشهر» قرار دادند؛ آرمانشهرهایی که معرف جامعه در شکل بینقص و یا اساسن زیر و رو شده (مهندسی شده) اش بود. همین رویکردِ تاریخگرا، وقتی که در ارتباط با نظامهای معرفت / قدرت / حقیقتِ توتالیتاریستی قرار میگرفت، آنچنان همت به نادیده انگاشتن ـ فراموش کردن ـ بیصدا کردنِ «فضاها و جغرافیایِ زندگیِ روزمره» میگماشت تا بتواند در قرار دادنِ جامعه و زندگیِ افراد در محور عمودیِ «تاریخ» به فریب و دروغ، تکامل و پیشرفته بودنِ حاکمیت خود را بر زندگی روزمره به رخ بکشد، اما در پس این همه تصویر زیبای ساخته شده از روایتهای تاریخی، فریبهای بزرگ و ایدئولوژیک مخفی شده بود. همواره برای توجیه ناکارآمدی سیاستهای خویش در حوزه زندگی مردمان خود، داستانهایی سرهم بندی می کردند و چون اساسن نظام قدرت / حقیقت نیز در استیلای خودشان بود، می توانستند با تکرار فراوان ایده های تاریخگرایانه خود به درون ناخودآگاه ذهنیت شهروندان رسوخ کرده و واقعیات فضای جغرافیای شهری را به پای توهمهای ایدئولوژیک تاریخی خود ذبح نمایند
در مطالعات فرهنگی معاصر، این «تاریخ فضا» هست که پژوهشها و تأملات اندیشمندان را جهت میبخشد و به همین دلیل در پی تناسب بخشیدن بین فضا، رفتارهای روزمره، ارزشها و گفتارها (کلام) برآمده اند. در مطالعات فضای شهری نه فقط به فضاهای معلوم شهری پرداخته شده بلکه به فضاهای مجهول شهری که در این مطالعات به نامکان ها (مارک اوژه، ۱۳۸۷) معروف شده اند نیز می پردازند. اهمیت و ضرورت پرداختن به تمام سطوح فضاهای شهری که با ذهنیت شهروندان درگیر می شود، آنچنان گسترده و چندساحتی شده است که در مطالعات جدید؛ “شهر را به مثابه متن (text)” درنظر می گیرند و شهروندان را به مثابه خالقان این متن و همچنین به عنوان مخاطبان اش محسوب می کنند. پیچیدگی درک این فضای جدید از شهر، نیازمند فراروی از مطالعات تاریخنگارانه در حوزه شهری دارد. شهر دیگر صرفن حافظه ای تاریخی نیست که بتوان آن را کاوید و کتابها درباب آن نوشت و فضا حال و کنونی آن را در زیر خروارها سند تاریخی جست وجو نمود بلکه شهر به متنی مبدل شده است که یکی از وجوه آن خاطرات تاریخی ست و وجوه دیگری نیز که با زیست روزمره و درلحظه کنونی شهروندان اش گره خورده که می توان آن را جست و شناخت. به زعم من بزرگترین آسیبی که فعلن شهرهایی مانند بوشهر گرفتار آن هستند، مسخ ذهنیت شهری توسط اشباح تاریخی اش می باشد که در نهایت نیز به عدم درک ضرورت مطالعات جغرافیای شهری می انجامد. آن وقت هست که دیگر مطالعات زندگی کنونی شهر از هیچ اهمیتی برخوردار نمی شود و همه تلاشها در انقیاد مطالعات باستان شناسانه و تاریخی درباب تاریخ شهر بوشهر گرفتار می آید. ازهمین رو هم هست که مطالعات درباب مبلمان شهری و هویت شهری مدرن در بوشهر به بحثی کمتر اهمیت داده شده مبدل گشته و همه پژوهشگران و نویسندگان بوشهری برای کسب سرمایه اجتماعی و فرهنگی به سراغ مطالعات تاریخی شتافته اند.
یادداشتها:
این یادداشت، خلاصه ای از مقاله ارائه شده برای سخنرانی در همایش ملی “شهر و زندگی روزمره” که توسط دانشگاه تهران و شهرداری تهران برگزار خواهدشد، می باشد.
اسماعیل حسام مقدم: کارشناس ارشد مطالعات فرهنگی و عضو پیوسته انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات می باشد.
ایمیل نویسنده: paradox_hesam@yahoo.com
وبسایت نویسنده: WWW.HAMOONIRAN.COM
نویسنده در انسانشناسی و فرهنگ:
http://anthropology.ir/node/7938