یکی پرسید نظرت در باره ویروس کرونا چیست ،گفتم در باره خود ویروس نظری ندارم زیرا در این خصوص دانشی ندارم اما به این باور هستم که پاندمی کرونا آمد تا باد خیلی از ما آدما بر روی زمین و سرزمین ها ، از جهان اول تا جهان آخر! را بخواباند و باد غبغب را نیز در حد قورباغه های مردابی فرود آرد هنگامی که مار آبی از راه می رسد.
و به بشر یادآوری کرد حقارت و زبونی وی را در برابرطبیعت و هستی .
هر چند تلخی مرگ هر عزیزی از انسانهای شریف و ناشریف! بر این کره خاکی به تعبیر تاریخ نویس شهیر ابوالفضل بیهقی نه شرحی ست خرد اما چاره چیست؟
حالا بشر در مرز میان مرگ و فلسفه زندگی ایستاده است و گودالی که هیچ چیز مگر تسکین با یک شعر رمانتیک یا یک رمان زیبا یعنی ادبیات این فاصله ایجاد شده در روزمرگی های کرونا زده ی هراسناک را پر نمی کند.
و در این میان فکر می کنم کتاب تمثیلی طاعون در میانه قرن بیستم آغازگر داستان های ست که به نوعی روایتگر بیماری پاندمیک با شیوه های رنج فراگیر است که آدمی را آگاهانه به سمت جهنمی می برد که درد و رنج ناشی از بیماری همه گیر را برجسته می کند همان که وظیفه هنر است .
جهمنی که شاید ابتدای مجازات اعمال شده اخروی ست که بشر برای خوشایند دل خویش و گریز از پوچی محض چهارچوبش را تعیین میکرد اما امروزاین جهنم بی حشو و زوائد مجازات درهمین دنیایی ست که ما برای خود ساخته ایم و در این میان کامو یکی از هزاران نویسنده ای است که این فضای اهریمنی را پررنگ می کند شاید که بعد از فاجعه گله ای بتوان راه نجاتی گله ای را نیز متصور بود .
اما فضا آنچنان کور و کر و لال است که بیماری ومصیبت به شکلی مسری در زوایای پیدا و پنهان اجتماع پخش شده است و دامن همگان را گرفته است.
بسان کتاب طاعون البر کامو، که شرح نوعی بیماری پاندمیک است ودر کنارش مصیبت طاقت فرسای آدمیان در هر شهر و کشور و جهان، به اضافه عواملی همچون حس مالکیت بی شرمانه نسبت به هر چیزی که دور و بر اوست و از طرفی دشمن پنداری بی ملاحظه دیگران که غیر اویند واین جواهرات ناموزون و بدقواره چون خوی سرکش غداران خلاصه قصه است .
بیماری ابتدا به همان صورت واگیردار در شهر اوران با مرگ یک موش شروع می شود اما در آخر داستان از وضعیت یک بیماری ساری جدا شده و نمود یک معضل مشخصا انسانی به خود می گیرد و به تار و پود نظامند اجتماعی حمله می برد تا جاییکه در یک فرایند اپیدمیک ساختارهای قوام یافته و قائده مند بشری چون راستی ونیک اندیشی را هدف تهاجم بی امان خود قرار می دهد و البته کامو همه اینها را نتیجه یک جهان بحران زده می داند که آرمانش در فاشیسم و برده سازی بشر خلاصه می گردد .
تمثیل های این رمان ابتدا شهر غرق در خوشی و بیخیالی اوران است که نمادی از دنیاست. دنیایی که زندگی را برای همه سخت کرده است می خواهد شاهزاده باشی یا گدا زیرا مناسبات اجتماعی آنچنان آلوده است که فجایع را همگانی می کند می خواهد طاعون باشد یا دزدی و نابکاری ! پر واضح است که مردمان طاعون زده این شهر سمبل معصیتی هستند که زندگی طاعونی بر آنان تحمیل کرده است و اساس بیماری نمادی از زندگی پوچ و بیهوده است که اجتماع بی تحرک و خسته را به کام مرگ می کشد و دنیایی که همه بشکلی بازنده آن هستند وبرنده ای ندارد.
البته این شیوه و سبک در نگارش یعنی جامعه بحران زده از بیماری به علت واقعیت های دردناک جامعه بشری بعد از کامو هواخواهان بی شماری می یابد که از برجسته ترین آثار متاثراز کامو و طاعونش نمایش نامه کرگدن اثر اوژن یونسکو، رمان کوری ساراماگو و آثاری از این دست که همه بی شک وامدار طاعون، شاهکار ماندنی آلبرکامو فیلسوف و نویسنده نامدار می باشند همچنانکه شاید کامو خود متاثر از کافکا و مسخ به همراه دیدن فجایع دو جنگ جهانی به چنین سبکی روی خوش نشان داده است.
اوران شهری آرام با مردمی غرق سرخوشی جاهلانه که با مشاهده یک موش مرده توسط دکتر ریو حادثه بیماری طاعون را اخطار می کند و در اینجا چه شباهت عجیبی میان دکتر ریو در شهر اوران با خفاش و دکتر لی* در شهر ووهان است انگار که یک واقعه دو بار تکرار شده است که قسمت تراژیک آن همین کتاب طاعون است و کمدی قضیه شرایط فعلی ست که بشر سردرگم پیش از آنکه به متن بپردازد درگیر حاشیه هاست و این تحلیل شخصی من را مثل خیلی تحلیل ها به حساب آسمان و ریسمان خیال و واقعیت بشری بگذارید و بعد رقابت انسانهایی که برای نجات جان خود از عزیزترین دلبستگی های خویش می گذرند تا زنده بمانند در حقیقت ۲۳۰صفحه ابتدایی کتاب اختصاص به شرح فیزیکی ماجرا دارد اما در آخر نویسنده بصورتی غیر قابل باور ،گریزی می زند به طاعونی که زیر پوست و جان تک تک آدمها ست و انسانیت و اخلاق را به پشیزی نمی گیرد آنچنانکه انسانها از انواع موجودات نباتی هستند که فقط نام انسان را به دوش میکشند و در فرایند حیات همه چیز را باخته اند و بناچار تمام صفات اخلاقی و معرفت را بر باد داده اند.
صومعهها تعطیل میشود،هراجتماعی ممنوع، محلهها قرنطینه ومردم ادای زندهها را در میآورند براستی که خواننده خواب نمی بیند بلکه هنر قلم کامو است که توانسته این صحنه های روبه زوال را به تصویر بکشدهمچنانکه در حال حاضر همه ما در سال ۲۰۲۰ شاهدش هستیم .
انسانهایی که دارند غرق میشوند وبه هر تخته پارهای چنگ میزنند و برایشان فرقی نمیکند که اگر در این گیرودار کسی را باخود به زیربکشند مثل این است که بگوییم حجابها فرو می ریزد و پوچی برجسته می شود می خواهد کتاب بیگانه باشد یا همین طاعون کذایی.
اگر بیگانه رویکرد هستی گرایانه و فردی به جامعه دارد طاعون اگزیستانسیالیسم و درد بودن را از زاویه ای اجتماعی و گروهی بیان می نماید با توجه به شرایطی که فاشیسم در اروپای قرن بیستم حاکم کرده بود .
جدا از آثار فراوان کامو طاعون به تعبیری بی نظیرترین اثر نویسنده است که روایتی تمثیل گونه را از رذالت و اقتدارطلبی در جوامع امروز ترسیم می کند ،شرق و غرب نیز ندارد زیرا به عینه با اندک بصیرتی این نالایقی را در همه جا مشاهده می کنیم .
جامعه ای که به بنبست رسیده و از بدیهیات اخلاقی تهی است و همه به نوعی دنبال راه گریزی برای نجات خویش می گردند یکی خودی ست و دیگری غیر خودی یکی مومن و دیگری کافر !و چه امکانی مشخصتر از خفاش و کرونا یا موش و طاعون این بلیه همیشگی را یعنی سرکشی بشر را واضح و آشکار می نمایند .
از ریزه کاریهای برجسته آثار کامو ملامت گری اصل زندگی بعلاوه معصومیت از دست رفته انسان در طی حیات کوتاهی ست که حس و حال جهان و پیرامونش را درک می کند و این از مشخصه بیش و کم اکثر آثار کامو است به همین دلیل او در دوره ای برای نجات آرمانهای نهفته بشری تمایلات چپ گرایانه را توصیه می کرد اما هیچ گاه خود را اسیر هیچ ایدلوژی نکرد و همواره توصیه به آزاداندیشی داشت و اگر یاسی هست کامو باور داشت شیرازه از هم گسیخته ای ست که همان زندگی ماست!
باری در باره اثار کامو که به مصائب کل بشر اشاره دارد می توان قصه ها نوشت و شعرها سرود زیرا حرف اصلی هر انسانی در هر سطح از آگاهی همین است و هیچ نیست که در بیابانی دور و دراز سرگشته و تنها رها شده است .
و حالا این بشر می خواهد چوپانی باشد که گله گوسفندان را به چرا می برد و در تنهایی محض نی نوازی می کند و یا نویسنده ای که در گوشه کافه ای در تنهایی خود اثری ادبی می آفریند هردوی این فرایند آدمی با اندیشه ای همراه است که من کیستم و در کجای این جهان جای دارم و پرسشی خیام وار که هدف و مقصود از امدن و رفتن من چیست
از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار وجود عمر ما پودی کو
چندین سروپای نازنینان جهان
میسوزد و خاک میشود دودی کو
یعنی اینکه در پایان راه هیچ کس از این پرسش های بی پاسخ قانع نمی شود می خواهد عابد و زاهد ی چله نشین باشد که در خلسه محض عبادتی طولانی بسر می برد برای اینکه در اخر کار به پاسخی برسد یا به تعبیر من نرسد .
استقبال بی نظیر از اثار کامو هنوز هم ادامه دارد به دلیل نکته سنجی نویسنده در خصوص واضح ترین مسائل انسانی چون عقل پوچ انگارانه همانی که خلاصه رنج های تاریخی و اجتماعی ادمی ست اگر که مظاهر حیات اب و هوا و خاک و آتشند این مظاهر از کدام سر منشا هستند و اجزا ادمی نیز که از همین عناصر ابتدایی بوجود امده چرا چون این همه جانور و نبات نیست بلکه به تعبیر متضاد دکارت می اندیشم پس نیستم! زیرا در پی اندیشیدن و هستن ترسی شفاف ترا فرا می گیرد با هزاران چرایی که بعد از اندیشه وجودی برای هر انسانی در حد و توانایی خرد ورزی وی آشکار می شود چه اگر چوپانی در صحرایی خشک نی نوازی می کنی یا اگر فیلسوفی در آکادمی تنهایی خویش قلم فرسایی ، درد در هر حال یکی ست و شاید بزرگترین دشمن آدمی همین عقل نامکشوف اوست که سر منشا روشنی ندارد اگر ناشی از بزرگی کله گی و مغز است تا تطور زبان اما در هر حال نتیجه یکی ست وکامو در قلم و بیان و کتابت، این شرح بی نهایت را به کمال فهم بشری که بی ملاحظه و سرکش است مثل همیشه تاریخ حواله میدهد و آنچه بجایی نمی رسد البته فر یاد است بگذریم از حال و هوای کامو و طاعونش و برگردیم به روزگار آلوده خودمان و در اینجایی که ایستاده ایم در حالی که هنور دست علم و عالمان علیرغم تلاش بی شائبه همچنان خالی ست !
باری من بشخصه امیدوارم حالا که در دهه دوم قرن ۲۱ میلادی هستیم همه بشریت از بی پروایی یک ویروس کوچلو به نام نامی کوئید ۱۹ یا کرونا به خود آمده باشند و اندکی فقط اندکی از مسیر گذشته که بر پایه نخوت تمدنی اعم از قومیت و نژاد و مذهب بوده دست بردارند و حداقل این را از کرونا یاد بگیرند که بشریت شرق و غرب و شمال و جنوب ندارد .
او یعنی آدمی به تعبیر ارسطو در ابتدای تمدن یونان حیوان ناطقی بیش نیست که همین جنبه نطق او را مثل ویروس کرونا بی پروا کرد که زمین امن و نجیب را که سیارکی از میلیاردها سیاره هستی ست این چنین ناامن سازد و دشت ها را بی چرنده آسمانها را بی پرنده و دریاها را عاری از ماهی کند.
شاید باورش سخت باشد اما حقیقت دارد که روزانه چیزی در حدود ۸ میلیارد جاندار از حشره تا گاو و گوسفند و اخیرا هم هر حیوان وحشی از خفاش تا خرس و گرگ و کفتار آماده اند که خورشت یه وعده غذای آدمی گردند. اما حالا که این ویروس کوچلو در اوج علم باوری و تبختر آمده و آتیش زده به مال و ثروت های بی حساب، بشریت تنها راهی که دارد کاسه چکنم چکنم هست که از دستش رها شده است پس با این حساب الزامی ست که فعلا دنیا را به پیش و بعد از کرونا تقسیم کنیم و این مخلوق دوپا به حقارت خویش در برابر هستی سر تعظیم فرود آرد شاید که رستگار شود.
دیگر کاری برای من نمانده است
مگر ذره ای عشق
در دلم ، جانم
که به یغما می رود
آن هم!
*”این دکتر چینی جزو اولین افرادی بود که نسبت به شیوع این ویروس هشدار داده بود و به نظر میرسد پس از ابتلا به این ویروس در بیمارستان بستری و سرانجام جان خود را از دست داد. در بیانیه بیمارستان مرکزی ووهان آمده است لی ونلیانگ، در ساعات اولیه روز جمعه (۲:۵۸ )به وقت محلی و پس از تلاشهای ناموفق برای احیا، درگذشت.به نظر میرسد دلیل اصلی خشم شهروندان چینی از نحوه عملکرد مقامات دولتی بوده باشد. دکتر لی در دسامبر به اتهام انتشار اخباری که در آن زمان مقامات “شایعه پراکنی” خوانده بودند بازداشت شد. با اینحال چند روز بعد مشخص شد که هیچ یک از صحبتهای وی نادرست نبوده است و کم اهمیت جلوه دادن شدت این ویروس از سوی مقامات باعث به خطر افتادن جان بسیاری از مردم چین شد” نقل از خبر گذاری تسنیم