منوچهر عسکرینسب سال ۱۳۱۵ در کرمان متولد شد و بعد از پایان دبیرستان، عاشق بازیگری بود و بنا به گفتۀ خودش به تهران آمد که بازیگر شود.
در ۲۸ سالگی به دوره شش ماهۀ آموزش فنی – هنری به مدیریت اجرایی مصطفی فرزانه که در وزارت فرهنگ و هنر برگزار می شد، راه یافت و دوره را با موفقیت گذراند. وزارت خانه هیچگونه تعهد استخدامی در برابر فارغ التحصیلان نداشت. مرحوم عسکرینسب به من گفت که «بعداً فهمیدیم روی ما برنامهریزی شده بود که به تلویزیون برویم.»
نوشتههای مرتبط
همچنین گفته شده است که یک روز به دستور جباری معاون وزیر، از ورودشان به وزارتخانه جلوگیری شد و همگی به دعوت مصطفی فرزانه که مدیریت تولید تلویزیون را پذیرفته بود به آنجا رفتند و به همراه محمود هنگوال، هادی صابر، زکریا هاشمی،هژیر داریوش، حسن تهرانی، ناصر برهان آزاد، محمدرضا اصلانی، گلنار افضل، ناصر سوالونی و ناصرالدین شهراد و دیگران از بنیان گذاران تلویزیون ملی ایران شدند.
اولین بار نام منوچهرعسکرینسب در عنوانبندی فیلمی دیده میشود که سال ۱۳۴۵ توسط استادش مصطفی فرزانه، در «جزیره خارک» ساخته شد. در همان سالها سه فیلم ساخت که اولینش «مجموعهای که جام بود» به نمایش در نیامد. آخرین خاطرهای که از او دارم این است که دنبال این فیلم میگشت و نمیدانم آن را در آرشیو صدا وسیما یافت یا نه؟ مضمون مرکزی فیلم، غارت فرهنگ بود. «مجموعهای که جام بود» به معنای مجموعهای است که تنها جام حسنلو از آن، در ایران باقی مانده است و من که فیلم را در همان سالها روی میز موویلا دیدم، به نظرم کار مهم و درخور توجهی آمد که تا سال ها، نظیرش، ساخته نشد.
سال ۴۶ مستند فرایندی «از پیله تا زربفت» را با امیر کراری (فیلمبردار) در کارخانه ابریشمکشی رشت و کارگاه زریبافی وزارت فرهنگ و هنر ساخت که مشخصههایش نماهای درشت از پیلهها در حال جوشاندن، تارهای ابریشم، مونتاژ ریتمیک و ثبت یکی از یادگاریترین سندها دربارۀ دستگاههای سنتی ابریشمکشی، راستۀ قلابدوزان رشت و تصویر اساتید نقشآفرین است. در بهمن ماه همان سال در سیویک سالگی، بازیگری نکرد اما به عنوان مجری در برابر دوربین نشست و آنگاه برای جشن سده به کرمان رفت.
سده در دهم بهمن هر سال در خارج از روستای بداغ آباد کرمان برگزار میشد. عسکری نسب سال ۱۳۵۰ که از دانشکده هنرهای دراماتیک فارغ التحصیل میشد، جشن سده (دوم) را به عنوان کار پایان تحصیلی، رنگی ساخت که بر گفتار تأکید بیشتری دارد. در آن سالها تلویزیون برخی فیلمهای مهم و ماندگارش را رنگی تهیه میکرد، همچنان که یا ضامن آهوی آقای کیمیاوی، رنگی ساخته شد و تا آنجا که میدانم نگاتیوهایش برای شستن به فرانسه فرستاده شد.
به نظر من، دوفیلم جشن سده اول و دوم، از نظر ساختار با هم قابل مقایسه نیستند. جشن سدۀ اول با پرسشی کلیدی شروع میشود که خود عسکرینسب از استاد اوستاشناس «ابراهیم پورداوود» میپرسد و به این وسیله ضمن این که فیلم را به راه میاندازد، شاید آخرین تصویر از «پورداوود» را نیز که سال بعدش به رحمت ایزدی پیوست به ثبت رساند.
فیلم اول با دو شیوۀ فیلمبرداری دوربین کاشتهشده در مصاحبه و در داخل آتشگاه و دوربین روی دست نعمت حقیقی در صحنههای بیرونی، مردمنگاری ساده و در عین حال زیبایی از آب در آمده که در زمرۀ نخستین مستندهای مردمنگاری در ایرانست که از طریق دوربین در کف بومی در ایران و تلویزیون ساخته شده است. منظورم از« فرد بومی»، کسی است که می تواند موضوع تحقیق را از درون بکاود و عسکرینسب به عنوان یک کرمانی با پدیده آشنایی نزدیک داشت.
از اواخر دهه ۱۳۳۰ و در اوایل دهۀ ۱۳۴۰ چندین پروژۀ مردمنگاری و تک نگاریهایی از اقوام و طوایف ایران انجام شد. «تاتنشینهای بلوک زهرا» (آل احمد۱۳۳۷) و اهل هوا (ساعدی، ۱۳۴۵) به چاپ رسیده بود. سال ۱۳۴۳ سخنرانی دکتر پییر بسن یه در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران توسط دکتر علی محمد کاردان ترجمه و انتشار یافت که در آن برای اولین بار از مردمشناسی و پژوهشهای ژرفانگر به عنوان روش مطالعات انسانشناسی فرهنگی سخن به میان آمده بود. البته مستند جشن سده، بنا به اقتضای آن، روش مطالعات ژرف را ندارد ولی به عنوان یک اثر «کل نگر»، کاملاً بر موضوع متمرکز شده است و لحظات برگزاری جشن سده را قدم به قدم در بستر اجتماعی کرمان و بین خانوادههای زرتشتی و مسلمان و درون آتشگاه، جستجو میکند. در عین حال که از چند روز قبل، جمعآوری بوتههای خار را ثبت کرده، در خانههای شهر طرز ساختن سروک، نانی که توسط زنان کرمانی، با روغن وشادی، برشته میشود را نشان میدهد، با مردم برگزارکنندۀ جشن که با سماور و صندلی و پرچم ایران، سوار بر گاری و الاغ و دوچرخه، همراه با سرناو دهل آمدهاند، به روستای بداغ آباد میرود و روی پشت بام های شهر نیز جشن را به طور موازی پی میگیرد. نگاه کلنگر عسکرینسب، گاوچاه و شیوۀ آب کشیدن با چرخ چاه و بازیهایی که حول محور جشن، در دشت بداغ آباد، برگزار می شود، را نیز دربرگرفته است.
عسکرینسب، مستند مردمنگاری ساده و در عین حال بیهمتا و درخشانی را از خود به یادگار نهاد که به نظر من در فیلم دومش که چهار سال بعد برای دانشکده ساخت، گرچه دارای ساختار مستند است، به تمامی تکرار نشد ولی می توان آن را مکمل فیلم اول و سندی از برخی تغییرات در برگزاری جشن و به ویژه در مراسم داخل آتشگاه کرمان دانست که بیشک امروز هر دو فیلم اسناد کمنظیری از نحوۀ برگزاری، همچنین چهرۀ بزرگان و موبدان جامعۀ زرتشتیان کرمان و یزد هستند.
در مستند «جشن سده»، جذابیتی وجود دارد که در «نا نموده بودن» هر لحظۀ آن است. اگر در مستند اول، استاد پور داوود به پرسش های کارگردان جوان و آراستهای (عسکری نسب) که در برابر دوربین نشسته پاسخ میگوید که «از کی را ما نمیدانیم اما این که ابوریحان بیرونی گفته است پنجاه روز و پنجاه شب به نوروز مانده است، این درست نیست. سده یعنی صد روز از زمستان بزرگ سپری شده است. زمستان بزرگ نزد ایرانیان از آبان شروع میشد که سده شادمانی برای رفتن به سوی فصل تابستان بوده است» و مراسم درون آتشگاه با «ستایش و نیایش» و با بستن«پنام» بر دهان (که پارچه سفیدی است) برای برگرفتن آتشی از آتشدان، آغاز میشود و جوانان، در نماهای ثابت و بلند، همراه ادعیه به راه می افتند و گفتار محمدرضا اصلانی به ما میگوید «که امروز راستههای بازار تخته میشود و مردم جشن را آغاز میکنند» و فیلم بر زیباییشناسی گزارش مستند مبتنی است، مستند دوم (که رنگی است)، ساختار آیینی دارد، با برآمدن خورشید از پس کوه، نمایش سرزمین و خواندن سرود اوستایی اَشِم وُهو شروع شده و ادعیۀ زرتشتی تا روستای بداغ آباد و نثری آرکائیک، در معرفی آن، در صبح و نان سروک پختن زنان زرتشتی و جمع آوری بوتهها با حوصلۀ بیشتر در بیابان ادامه مییابد و فرصت چپق کشیدن به خارکن میدهد. همانطور که ساختار فیلم تغییر کرده، جالب است که در این چهار سال شاهد تغییرات اجتماعی و شکلی- از جمله نوع لباس و وسایل حمل و نقل- وسیعی در کرمان هستیم. دیگر از آن گاریهایی که با الاغ کشیده میشدند و عنتری که با معرکهگیرش مردم را می خنداندند خبری نیست. به نظر میرسد همه چیزش رسمیتر و نوتر است. مراسم درون آتشگاه کوتاهتر شده و آوردن آتش به دشت بداغ آباد توسط موبدی صورت میگیرد که برای شنیدن ادعیهاش، شخصی میکروفنی را جلو جلو حمل میکند و دختران سفیدپوش مشعل به دست، در پشت سر او میآیند که تغییر چشمگیری در اجرای مراسم است. بر خلاف فیلم جشن سدۀ اول، مردی بر بوتهها نفت میپاشد و برای انتظامات سربازی تفنگ به دوش گماشته شده است. در حرکت دوربین (ابوالقاسم ناسوتی) و زاویهبندیها و فراغتی که وجود دارد از جمله حرکت افقی روی بامهای کرمان که جا به جا آتشی افروخته شده و گستردگی صحنهها، البته از فیلم دوم نیز اثری متفاوت، یادمان و تاریخی ساخته است که با اشم وهو (نماز صبحگاه) آغاز میشود، در نیمروز تکرار میگردد و با نماز پسین و آتش گسترده، به پایان میرسد.
یادش به خیر باد، دوست مهربان، ارجمند و مستندساز بزرگی بود.
*این متن به مناسبت نمایش دو فیلم جشن سده در موزه سینما نوشته شده است.