در نقد و بررسی فیلم «برف روی کاجها»، به مسئلهی «اعتماد» و «بیاعتمادی» در زندگی زناشویی گروهی خواهیم پرداخت که از زندگی به سبک مدرن پیروی میکنند. در بستری اجتماعی و مشروط به الگوهای رفتاری ـ ارتباطیِ خاص.
اما قبل از گشودن بحث، جا دارد از جنبش نوینی یاد کنیم که در کار فیلم و فیلمسازی، توسط فیلمسازان نسل جدید صورت گرفته است؛ و از ویژگیِ بارز آن، البته صرف نظر از خلاقیت، جدیت و انگیزهی قوی در پرداختن به مسائل اجتماعی ایران است….
نوشتههای مرتبط
بحث را با این نکته آغاز میکنیم که در عصر حاضر، در زندگی ایرانیِ به اصطلاح مدرن، آنچه اهمیت اساسی و عمده دارد، «فردیت» است؛ وقتی صحبت از فردیت میشود با یک سری کدهای رفتاری ـ ارزشی خاصی مواجهایم که بدون درک و شناخت آنها قادر به جذب آن الگوها و یا حتا نقدشان نخواهیم شد. بدین معنی که اعتماد به سبک مدرن، تنها در جایی میتواند معنا و مفهوم حقیقی خود را داشته باشد که زن و شوهر هر دو در وهلهی اول به مفهوم فردیت و استقلال یکدیگر پی برده باشند و بدان اهمیت دهند. یعنی ارزشهایشان را بر اساس آن اولویتبندی کنند.
در فیلم «برف روی کاجها» ساخته پیمان معادی، زندگی علی و رویا حداقل تا سکانسهایی، با این ویژگیهای نخستین مطابقت دارد: نه رویا به آزادی و حریم خصوصی علی وارد میشود و نه علی در صدد شکستن حریم خصوصی و یا سرک کشیدن و کنجکاوی در موقعیتهای اجتماعی رویاست. از این لحاظ میشود آنها را زوجی موفق به حساب آورد. چرا که نسبت به هم رابطهای مبتنی بر اعتماد دارند. «اعتماد» به دیگری، حتا علارغم سردی رابطه…؛ همانگونه که این سردی، از خلال فضای ارتباطیِ این زوج، بیرون میزند….
هر چند رابطهی زناشویی به سبک مدرن، مبتنی بر احترام به حقوق فردی یا همان بر حق دانستن استقلال و تمایلات فردی است، اما نمیباید از یاد بُرد که ضامن اجرای آن، «حق بیان» است. حقی که باعث میشود، به جای «پنهانکاری» و یا «خیانت» نسبت به حقوق زناشویی، دربارهی زندگی مشترک اجازهی سخن گفتن داشته باشیم: سخن گفتن از تمایلات و احساسات شخصیِ خود در زندگی مشترک. به بیانی «آزادی گفتوگو دربارهی ماهیت رابطه»ی به اصطلاح زناشویی؛ و یا حتا «آزاد در گسستن روابط زناشویی» به هنگام رویارویی با بنبستها؛ بنابراین معنا و مفهوم «استقلال فردی» در زندگی زناشویی همواره ملزم و منضم به «دیگری» (در مقام همسر) است. از اینرو پنهانکاری و خیانت، خود به خود بر هم زنندهی چارچوب اعتماد میشود، زیرا حقوق زناشوییِ مدرن را زیر پا گذاشته است. اما نه برای آنکه فیالمثل علی میبایست تا ابد به رابطهی زناشویی سردش با رویا ادامه میداد، بلکه فقط به دلیل سر باز زدن از «حق بیان» (بخوانیم سر باز زدن از مسئولیت موقعیتی خویش در بیان احساسات)؛ حقی که برای علی «مسئولیت» و برای رویا «آگاهی» به بار میآورد. آگاه و مطلع از احساسات شوهرش نسبت به وی در زندگی مشترکشان؛ پس میتوان گفت علی با پنهان کاری خویش در خیانت به رویا، او را از «حق دانستن» محروم کرده است.
از نگاه سنت، عمل علی کاملا قابل اغماض است؛ زیرا این قلمرو (سنت) فینفسه بهای چندانی به قلمرو عمومی و حقوق فردی همگان نمیدهد؛ از اینرو پنهانکاری و خیانت علی (به عنوان جنس مذکر)، قابل اغماض است، اما در نگرش مدرن از آنجا که حقوق فردی همگان، مطالبهای اجتماعی است، اعتماد و احترام به خود و دیگری در روابط زناشویی حرف اول را میزند. در رابطهای مدرن، زن و مرد تا زمانی میتوانند زیر یک سقف زندگی مشترکی داشته باشند که حقوق فردی دیگری نادیده گرفته نشود. بنابراین «زندگی مشترک»، مبنایی بر رعایت حقوق فردی دارد و در این جا، «خیانت»، همانا نادیده گرفتن حقوق فردی «دیگری» است.
اما از سوی دیگر این مطلب مهم را هم میباید در نظر گرفت که چنین مرزبندیهای مشخص و به اصطلاح تنگِ مبتنی بر«فردیت»، خود به خود موجب شکنندگی نه تنها زندگی زناشویی بلکه خود فرد میشود. به طوری که گاه میتواند از او موجودی ناتوان در انعطاف بسازد.
نقطهی مقابل زندگی زناشویی مبتنی بر اعتماد، بیاعتمادی کاملا آشکار بهروز و مریم است. زوجی که از دوستان بسیار صمیمی و قدیمی رویا و علی هستند. و ظاهراً دو سال است جدا از هم زندگی میکنند. بهروز شکاک است و مریم زله شده از این شکاکی. اگر زندگی رویا و علی حداقل در ابتدا و قبل از آشکار شدن خیانت علی، مبتنی بر اعتماد بود، زندگی بهروز و مریم آشکارا مبتنی بر بیاعتمادی است. اینطور که از خلال گفتوگوهای بین مریم و رویا میفهمیم، بهروز به دلیل شکاکیتش، عملا در حریم خصوصی مریم ایجاد مزاحمت میکرده و این مغایر با سبک زندگی مدرنی است که مریم و بهروز داشتهاند. و این نقطه از فیلم اشارهای مستقیم به مسئلهای دارد که شاید خیلی از زوجهای جوان درگیر آن هستند. اینکه آنها مطالبات مدرنی دارند که با تفکر سنتیشان به هیچ رو سازگاری ندارد. به عنوان مثال خواست معاشرتهای راحت و آزاد با زنان و مردان اما با هزار دلهره و نگرانی از بابت خیانت همسر… و یا پذیرش ظاهری مردان در مورد استقلال همسرانشان…. اینجا همان برزخی است که افرادی همچون بهروز گرفتار آنند: از یک سو زیستن در جهان سنت و از اینرو ساکن در لایههای شکِ مردسالار و از سوی دیگر حضور در مطالبات فردیتخواه مدرن.
در هر حال ما مخاطب فیلمی هستیم که تأکیدش بر رابطهی شکننده و غیر قابل اعتماد زناشویی است. اکنون پرسش این است آیا برای این نسل رابطهی زناشویی میتواند بدون رابطهی عاشقانه دوام چندانی داشته باشد؟ فراموش نکنیم سخن از نسلی است که به دلیل دستیافتن به برخی از مطالبات فردی، «نه» گفتن میداند و به استقلال فرهنگی دست یافته است، حتا اگر به لحاظ اقتصادی هنوز وابسته باشد؛ یعنی علارغم سردرگمیها و وابستگیهای روزافزون اقتصادیای که به پدران و مادران دارد، به لحاظ فرهنگی و فکری از این امکان برخوردار است تا به تجربهای برای خود و مستقل از الگوهای ارزشیِ آنها دستیابد. مهم این نیست که ما (در مقام والدین) الگوهای ارزشی آنها را نپسندیم….
مادر رویا بر این باور قدیمی و سنتی است که هوای شکم مردان را میباید داشت. از نظر او پختن قرمهسبزی، میتواند شیوهای برای جلب رضایت همسر باشد. به بیانی از نظر او و یا این نگرش سنتی، مردان را میباید نگهداشت. اما از آنجا که رویا، به دلیل کاملاً ملموس و منطقی (بوی غذا گرفتن فضای خانهای که در آن هنرجو رفت و آمد دارد) تن به این خواست مادر (بخوانیم سیاست شوهرداری) نمیدهد، خود همراه با قر زدن به جان دخترش جور او را میکشد.
نکتهی جالب اینجاست که اگر مادر رویا، پختن قرمهسبزی را یکی از سیاستهای «شوهرداری» میداند، مریم دوست جوان رویا دست کمی از او ندارد؛ زیرا بر اساس تأثیر همان راهکارِ زنانگی (که به واقع برخاسته از سلطهی بسیار کهن نگرش مردسالاری است)، بر این تصور است که باردار شدن زنان از شوهرانشان و به دنیا آوردن فرزندی برای آنها، روش کارآمد و مناسبی است برای تحکیم زندگی زناشویی و پایبند کردن مردانِ متأهل به زن و فرزند…؛ پس او هم تصور میکند میباید «مردان را نگه داشت»، مثل یک شئ! چه در غیر اینصورت ممکن است زنی دیگر او را برباید….! از اینرو بر اساس چنین نگرش شیءانگار و غیرصادقانهای که به جای «رابطهای سالم» (بخوانیم گفتوگو به پشتوانهی داشتن حق بیان)، زمانی که در تست بازیگری رد میشود میتواند به بهروز اینگونه وانمود کند که نرفتنش به صحنهی تأتر و بازیگری، دلیلی به جز انصراف خودش نداشته، زیرا وی، (یعنی «مرد»ی که میباید با ترفند نگهش داشت) راضی به این کار نبوده! مریم میتواند چنین دروغی بگوید؛ آنهم بدون کمترین بد وجدانی نسبت به خود و یا پرسش از ماهیت رابطهای که با همسر خویش دارد. اما رویا دربارهی خود و رابطهاش با علی اهل پرسش است. او نه از جنس مادر است و نه مریم؛ با نفیِ سیاست مادر و مقاومت سالها پیشش در برابر بارداری (۱۰ یا ۱۴ سال قبل ؟) به دلیل ترسی که هر دختر جوانی میتواند با آن روبرو شود و برای از سر گذراندن این بحران به زمان نیازمند است، به منزلهی زنی از نسل جدید معرفی میشود. زنی که میتواند با موقعیتهای به اصطلاح طبیعی، به صورت «مسئله» مواجه شود. به همین دلیل هم هست که بارداری برای او میتواند وضعیتی تلقی شود که به لحاظ روحی میباید برای آن آماده شود. چیزی که نه فقط برای مادر خودش بلکه حتا برای مریم هم غیر قابل درک است….
در هر حال رویا کسی است که بدون کمترین ادعایی در داشتن الگویی بیعیب و نقص، مایل است و اصرار دارد تا به جای تبعیت از الگوهای عرفی و کلیشههای چند هزار ساله، سهم خود از زندگی را آنگونه که حس میکند، تجربه کند. حتا اگر گاه زیاده از حد دلمشغولِ فردیتِ خود به نظر رسد. او کمترین دلنگرانی از این بابت به خود راه نمیدهد. و جالب است بدانیم همین شخصیت با وجود بسیاری هنجارشکنیها، در خصوص برخی اصول (رابطهی جنسی برقرار کردن با مردی به غیر از شوهر خود، در غیاب شوهرش) دست از پا خطا نمیکند، اما به نظر میرسد این امر به جای آنکه تحت تأثیر پیشداوریهای سنتی باشد، متأثر از همان روحیهی مبارزهجویانهای است که مایل است پاسخی راستین برای احساساتش بیابد. به عنوان مثال پس از آنکه کاملاً اتفاقی از خیانت علی مطلع میشود، به جای تلافی و در پیش گرفتن رفتاری عصیانی و هنجار شکن نسبت به خود و یا بدن خویش، به محض پایان یافتن دوران خلوتگزیدگی و سوگواری برای اعتماد از دست رفتهی خود، سعی در کشف ماجرای خیانت میکند. نه برای عذاب دادن خود، بل به طور غریزی برای آماده کردن خویش جهت برقراری فاصله؛ فاصله گرفتن از مردی که با درآمیختن به دروغ (شرکت در کنفرانسی پزشکی در آلمان) با دوست دختر خویش نسیم (هنرجوی قلابی رویا) فرار را به جای گفتوگو و اعتراف به عشق جدیدش ترجیح میدهد. در این پنهانکاری است که علی از الگوهای مدرن زناشویی جدا میشود و به سنتی که هیچگونه پایبندی به حقوق فردی «دیگری» ندارد، میپیوندد. و این در حالی است که خود معترف به خطای خویش نیز هست. از اینرو در توسل به الگوهای ارزشی سنت به جای آسایش رنج نصیبش میشود….
اما درباره رویا ناگفته نماند که در ایام سوگواری و خلوتگزیدگی، نه تنها احساس وانهادگی خود را سرکوب و انکار نمیکند (گوش دادن چندین باره و اندوهبار به پیام تلفنی علی که تأییدی بود بر ترک او)، بلکه مسئولیت رنجی را هم میپذیرد که میبایست در تنهایی، فضای «فقدان» و «نبود» را تاب آورد. از اینرو به مرحلهای از پالایش روحی نائل میگردد. یعنی فاصله گرفتن عاطفی از علی بدون عقده و حسادت نسبت به موقعیت او و نسیم به عنوان همپیمانان خیانتکار…
به واقع شاید بتوان گفت، این سرشتِ پرسشگری رویا در خصوص چیستی زندگیاش است که به وی کمک میکند تا در برابر تمام سختیهای ناشی از این جدایی دوام آورد. در هر صورت، پایان یافتن مرحلهی خلوتگزیدگی و بیرون آمدن از اندوه درونی برای رویا بیشباهت به بیرون آمدن پروانه از پیلهی خود نیست. اکنون انرژیِ ذخیرهشدهای از زندگی به همراه دارد. چیزی که میتواند با آن زندگی را در سبک و سیاقی جدید آغاز کند. اینک آماده و مستعد دیدن و پذیرا شدنِ چیزهایی است که در اطرافش وجود دارند: دکوراسیون منزلش را تغییر میدهد، به سر و وضع خود میرسد، هنرجویان جدیدی میگیرد، در جلسه همسایهها شرکت میکند، از گفتوگو با نریمان (برادر جوان یکی از زنان همسایه) لذت میبرد: مرد جوانِ بسیار خوش مشرب، بیشیله پیله و مؤدبی که حامی و پشتیبان خواهر جوان و خواهرزادهی خردسال خویش است.
نریمان، شفافترین و دلنشینترین شخصیت فیلم است. کسی است که از توانایی بالایی برای جذب دیگران و خود نیز مجذوب شدن برخوردار است. و اتفاقاً این همان چیزی است که فیلم ساز (معادی) بسیار خوب درآورده است. مثلاً او خیلی بیشتر از شوهر خواهر خویش، دربارهی خواهرزادهی خردسالش میداند. مثلاً اینکه عاشق موسیقی است و گوش خوبی برای آن دارد. میداند رویا معلم پیانو است، پس برای اینکه او را وادار کند تا دخترک را به عنوان شاگردش بپذیرد، با خوش زبانی مدام از هوش دخترک تعریف و تمجید میکند…؛ و یا اینکه میداند خواهرش در غیاب شوهری که مدام در مأموریت است، به چه چیزهایی نیاز دارد….
نریمان، نه جایگاه اجتماعیِ علی را دارد و نه موقعیت اقتصادی او را؛ (علی و بهروز هر دو دندانپزشک هستند). اما با این حال شاید به دلیل اهمیتی که به طور جدی به اطرافیان خود میدهد، بسی بیشتر از علی میداند چگونه از زندگی لذت ببرد. آری شاید برای معرفی نریمان همین کافی باشد که بگوییم او در موقعیت و زمان حضور دارد. و همین حضور است که به دل مخاطب مینشیند. زیرا فضا را جذاب و پر نشاط میکند: لذت بردن و لذت بخشیدن. چیزی که ظاهراً علیِ صاحب جاه و مقام اجتماعی فراموش کرده است. احتمالاً علی هم به قصد دست یافتن به لذت زندگی است که به نسیم روی میآورد و رویا را به خاطر او ترک میکند، اما ابزارهای کسب لذتی که نریمان بدانها روی میآورد و در فیلم به ما نشان داده میشود، از شدت دم دستی بودن، بسیار خودمانی و صمیمیاند: گوش دادن به موزیک و یا خواندن پیامکهای مفرح و خندهآور؛ گذران اوقات فراغت با خواهر و خواهر زاده اش و رفت و آمد به بوشهر برای آوردن فیروزه، شغلی که نریمان بدان عشق میورزد. بهتر است اینطور بگوییم از بین شخصیتهای فیلم، نریمان، تنها کسی است که میداند از زندگی چه میخواهد و چگونه در عین سادگی از آن لذت ببرد.
در حقیقت شاید بتوان گفت پیمان معادی با پرداختن به شخصیت نریمان، دست به هنجارشکنی قابل توجهی در پیشداوریهای عرفی شدهای میزند که در جوامع تازه به دوران رسیده و متظاهر (به اصطلاح اسنوب) در بین اقشار به اصطلاح فرهنگینما و یا روشنفکر نما رایج است. نریمان ابزار بیانی ـ نمایشی این هنجار شکنی است. به لحاظ منزلت اجتماعی، وی رند یک لا قبایی است که به کلی دور از قالبهای متعارف تشخص به سر میبرد. او حتا ماشین درست و حسابی هم ندارد. پس شاید معرفیاش به دیگران چندان مباهاتی هم نداشته باشد….. اما رویا با وی راحت است. و این راحتی مدیون صداقت رفتاری و روحیهی پر نشاط نریمان است.
در فیلم گفتوگویی بین نریمان و رویا درباره علی و متارکهی غیر حضوری او سر نمیگیرد. که به نظر میرسد با این شیوهی برخورد کارگردان در صدد است تا به مرحلهی جدیدی از رشد عاطفی رویا اشاره کند.
به نظر میرسد نگرش شفاف و شادمان نریمان به زندگی، از اینرو ارزشش برای رویا قابل درک است که در پیلهی اندوهش، خود را از چیزهای زائد و مانع در ارتباط با زندگی خلاص کرده است.
به عنوان مثال در جهت برداشتن مانع ارتباطی با نریمان چرا از وی برای رفتن به کنسرت دعوت نکند؟ مسئله فقط رفتن یا نرفتن به کنسرت موسیقی نیست. مهم برداشتن موانع برای بیرون آمدن از پیله و شور و شوقی عمیق برای زندگی جدید است. به نظر میرسد «عشق» و شناختن دوبارهی چهرهی فراموششدهی آن برای رویا چیزی به جز این نیست….؛ گواه این تجربهی پرواز چنان برای رویا و مخاطب همدل با او قوی است که کمترین اهمیتی به بازگشت علی نمیدهند. حتا اگر نادم و پشیمان، به قصد ادامهی زندگی آمده باشد. آری برای رویای تعالی یافته، اعتراف به عشقِ خویش نزد علیِ نادم، دلیلی است بر «خود بودن» وی. چیزی که رستگاری انسان مدرن را در گروی خود دارد: شهامتی که فقط از انسانی برمیآید که به راستی عرصهی قیود و از خودبیگانگیهای سنت را پشت سر گذارده است.
اصفهان ـ آبان ۱۳۹۲