کتاب «مذاکره بر سر گذشته: باستانشناسی، ناسیونالیسم و دیپلماسی در خاورمیانه» نوشته جیمز اف گود، به رابطه سیاست و باستانشناسی در خاورمیانه و در فاصله دو جنگ جهانی میپردازد. گود اکتشافات باستانشناسی این دوره تاریخی در چهار کشور عراق، ایران، ترکیه و مصر را در بستر روابط و تقابلهای سیاسی زمانشان بررسی میکند. هدف از این کار نشان دادن جایگاه باستانشناسی به عنوان یک محل مناقشه است. یک سوی این مناقشه جریانهای ناسیونالیستی کشورهای خاورمیانه در این دوره قرار دارند و سوی دیگر آن قدرتهای بزرگ غربی به خصوص انگلستان، فرانسه و آمریکا. نویسنده متاثر از پروژه نظری بندیکت اندرسون در کتاب «جماعتهای تصوری» اهمیت یافتن باستانشناسی و اشیای باستانی را بر مبنای روندهای ساخته شدن دولتملت مدرن توضیح میدهد. «در روند برساختن یک هویت ملی، باستانشناسی نقش بسیار مهمی بازی کرد. در دل قلمروی ملی، بازماندههای نیاکان دفن شده بود و این وظیفه باستانشناسی بود که میان گذشته و اکنون رابطه برقرار کند و شواهدی برای پشتیبانی از روایت ملی فراهم آورد» (ص ۱۱). بدین ترتیب باستانشناسی بدل به محلی برای چانهزنی شد. به ویژه باید در نظر داشت که اهمیت بالاتر برخی مناقشات سیاسی دیگر نظیر حق استخراج و صدور نفت در ایران و عراق یا مناقشه بر سر استقلال ملی در مصر سبب شد تا انعطاف کشورهای انحصارطلب بر سر باستانشناسی کمی بیشتر باشد. کتاب به طور مستقل به هر چهار کشور پرداخته است. ابتدا نویسنده زمینه تاریخی مختصری را روایت کرده و سپس موارد مناقشهبرانگیز مهم در این کشورها را تشریح میکند.
هویت ملی و گذشته تاریخیای که این هویت بر مبنای آن برساخته شده، در هریک از کشورهای بررسی شده در این کتاب متفاوت است. در ترکیه این گذشته، گذشتهای پیشااسلامی بود که ریشههای ترکهای امروز را به هیتیها و سومریها بازمیگرداند. این تئوریهای تاریخی با واسطههای مختلف از تدریس در مدارس گرفته تا روزنامهها، کنفرانسهای علمی و کتابها تبلیغ میشدند. در سال ۱۹۳۲ نخستین کنفرانس ملی جامعه تاریخ ترکیه در آنکارا به مدت ۹ روز برگزار شد و آتاتورک در تکتک جلسات آن شرکت کرد(ص ۲۲). در این کنفرانس هر سخنران پس از سخنران دیگر دستاوردهای نیاکان دور ترکها را تحسین میکرد و خواستار افتخار به این میراث پرشکوه میشد (همان).آنچه در سالهای بعدتر اتفاق افتاد، اهمیت یافتن کاوشهای باستانشناختی بود که به نوعی میتوانستند تاییدی بر این تئوریهای تاریخی باشند و این تئوریها تا حدودی سیاست انتخاب سایتهای کاوش باستانشناختی را تحت تاثیر خود قرار دادند. از سوی دیگر ترکیه در این دوره سیاستهای محکمی را در رابطه با ممنوعیت خروج اشیای باستانی از کشور پیگرفت که از سیاستهای مشابه پیشین در امپراطوری عثمانی بسیار جدیتر بود. از جمله موارد مهمی از مناقشه بر سر کاوشهای باستان شناختی در ترکیه که در این کتاب بررسی شدهاند میتوان به استرداد اشیای باستانی کشف شده در سارد و معبد آرتمیس از آمریکا اشاره کرد(صفحات ۳۱-۴۲). همچنین نویسنده تاریخچهای از تصویب قوانین مختلف مرتبط با اکتشافات باستانشناختی و زمینه تصویب و شیوه اجرایی شدنشان را ضمیمه فصلهای کتاب در رابطه با ترکیه کرده است.
نوشتههای مرتبط
در مصر مبارزه برای استقلال از انگلستان در نهایت با به قدرت رسیدن حزب وفد و نخستوزیری سعد زغلول در ۱۹۲۴ به تشکیل دولتی محلی با اختیارات محدود انجامید(ص ۷۵). در این برهه خروج اشیای باستانی از کشور بدل به عرصهای برای پیگیری سیاستهای استقلالطلبانه جدید شد. مهمترین رویارویی دولت محلی و گروههای خارجی به کشف مقبره توتعنخآمون فرعون سلسله هجدهم دردره پادشاهان توسط هاوارد کارتر بازمیگردد که شاید بتوان آن را مشهورترین مجادله از این نوع در کل خاورمیانه دانست. این اکتشاف در زمان خود بیبدیل بود:مقبرهای «با اتاقهایی پر از چنان دفینههایی که نظیرشان را هیچکس پس از دوران باستان ندیده بود»(ص ۷۵)و روایت کشف مقبره به شکل گستردهای در مطبوعات جهان بازتاب یافت. اختلافات بر سر مالکیت اشیای کشفشده بین گروه آمریکایی و مقامات محلی بسیار پرحرارت بود. محدود نشدن مقامات محلی توسط انگلیس در عرصه اکتشافات باستانشناختی نیز به پیگیری پرشورتر طرف مصری در این مناقشه منجر شد.ناسیونالیستهای مصری «مجادله توتعنخآمون را استعارهای از مبارزه برای استقلال میدیدند»(ص ۸۰). طرف آمریکایی نیز در این میان تلاش بسیاری کرد تا با استفاده از اهرمهای متنوع، فشار هرچه بیشتری به مقامهای مصری آورده و سهم خود از اشیای کشفشده را از کشور خارج کند. در نهایت اما کل اشیای کشفشده به دولت مصر رسید(ص ۹۰) و این مجادلات زمینه تنظیم مقررات سختگیرانهتر برای خروج اشیای باستانی از کشور را فراهم نمود. همزمان با بالا گرفتن مناقشه بر سر مقبره توتعنخآمون، موجی از احساسات پرشور ناسیونالیستی نسبت به میراث باستانی مصر ایجاد شد. «نویسندگان جریان اصلی نظیر نقیب محفوظ، طه حسین و توفیق الحکیم در کارشان به شکوه مصر دوران فراعنه اشاره میکردند» (ص ۸۵) و محمدحسین هیکل سردبیر روزنامه مهم السیاسه در یکی از مقالات خود اعلام کرد که «مصریها باید ریشههای خودشان در مصر باستان را مطالعه کرده و از این طریق ارادهشان برای برپا داشتن ملتی قدرتمند را تقویت کنند»(ص ۸۴). بدین ترتیب در نخستین سالهای پس از جنگ شاهد تلاش هرچه بیشتر نیروهای سیاسی و فرهنگی برای شکل دادن به هویتی ملی بر اساس گذشته باستانی مصر هستیم. آگاهی از تجربه ترکیه در تفسیر ناسیونالیستی ریشههای باستانی و استفاده از این تفسیر برای سامان دادن هویت ملی نیز نقش مهمی در شکلگیری جریان مشابه در مصر داشت(ص ۸۶). البته در سالهای بعد تاکید بر این ریشهها کمرنگتر شد و جای خود را به ریشههای مشترک عربی داد که «مناسبت بیشتری برای فهم نیروهای سیاسی جدید داشت»(ص ۸۵).
مناقشه بر سر مالکیت اشیای باستانی در عراق نیز روند مشابهی را طی کرد. در سال ۱۹۲۱ ملک فیصل به سلطنت کشور تازه متولد عراق رسید که پیش از جنگ جزئی از امپراطوری عثمانی بود. تصویب قانونی برای سامان دادن به اکتشافات باستانشناسی یکی ازالزامات تشکیل این کشور تازه بود. نویسنده تا پیش از این دوره و دوران عثمانی را «زمانه غارت» مینامد(ص ۱۸۵). دورهای که نظارت کارآمد بر کاوشها مقدور نبود و اشیای کشفشده بدون ضابطه مشخصی به اروپا فرستاده میشدند. قانون جدید در ۱۹۲۴ به تصویب رسید. بر مبنای این قانون دولت میتوانست هرکدام از اشیا را که برای تکمیل مجموعههای خود در موزههای عراق به آن احتیاج داشت، نگه دارد و آنچه باقی میماند، میان دو طرف تقسیم میشد(ص ۱۹۳). تفسیر این قانون ابتدا برای گروههای کاوش خارجی سهلگیرانه بود و آنها سهمهای قابلتوجهی از اکتشافات به دست آوردند. اما با قدرت گرفتن سیاستمداران محلی تفسیر سختگیرانهتر این قانون دردسر زیادی را برای گروههای کاوشموجب شد. برخلاف مصر، ترکیه و ایران روایت ناسیونالیستهای عراقی از تاریخ کشور و هویت ملی نه بر گذشتهای پیشااسلامی بلکه دقیقا بر پیشینه اسلامی و عربی استوار بود. این امر علل مختلفی داشت. از جمله آنکه عراق کشوری تازه متولد بود و مرزهای آن به تازگی ترسیم شده بود. بسیاری از کسانی که بدنه دولت حاکم را تشکیل میدادند، متولد عراق نبودند و خود شاه هم متولد عراق نبود. بسیاری از صاحبان مناصب در عراق افسران و کارمندان پیشین دولت عثمانی بودند که درحکومت کوتاهمدت فیصل در دمشق خدمت کرده بودند(ص ۱۹۸). این مسائل سبب شد که هویت «عربی-اسلامی» تکیهگاه اصلی ساختن روایت ملی در عراق باشد(همان). ناسیونالیسم عرب موزه خود را ساخت. موزهای که به آثار دوره اسلامی اختصاص داشت و در سال ۱۹۳۷ افتتاح شد (ص ۲۱۷). تا آن زمان گروههای خارجی کمتر علاقهای به آثار این دوره از خود نشان داده بودند. ساطع الحصری(۱۸۸۹-۱۹۶۸)، از متفکرین مهم ناسیونالیسم عرب و مسئول امور باستانشناختی وقت که نقش مهمی در تاسیس این موزه ایفا کرده بود، برای گردآوری و حفظ آثار دوره اسلامی از نیروهای بومی استفاده کرد و این گام مهمی در جهت آموزش نسل بعدی باستانشناسان عراقی بود(ص ۱۹۶). هرچند گذشته پیشااسلامی نقشی کلیدی در روایت ناسیونالیستهای عراقی از هویت ملی نداشت، اما این مسئله به هیچ عنوان مانع از آن نشد که سیاستمداران محلی هرچهبیشتر بر سر مالکیت اشیای باستانی کشفشده به گروههای خارجی فشار بیاورند. تصویب قانون جدیدی پیرامون نظارت بر کاوشهای باستانشناختی در ۱۹۳۶ قدمی قطعی در این مسیر بود. بر مبنای این قانون تمام اشیای کشفشده در عراق متعلق به دولت بود (ص ۲۱۴) و دولت میتوانست تنها بدلهایی از اشیای کشفشده را به گروههای خارجی بدهد. در نهایت پیشرفتها در حفاظت از اشیای باستانی سبب شد که گروههای کمتری در عراق دست به کاوش بزنند. تا جایی که در سال ۱۹۴۰ تنها یک گروه در عراق باقی مانده بود (ص ۲۱۹). هرچند با بازگشت نخستین نسل از دانشجویان باستانشناسی عراق که به آمریکا اعزام شده بوند، بدنه بومی اکنون توان آن را داشت که در حیطه پیشااسلامی نیز دست به کاوش باستانشناختی زده و آثار کشفشده را تفسیر کند (ص ۲۱۸).
فصلهای ششم، هفتم و هشتم کتاب به ایران اختصاص داده شده است.روایت کتاب از تاریخ کاوشهای باستانشناختی در ایران با قرارداد انحصار کاوش میان مظفرالدینشاه و فرانسه در ۱۹۰۰ آغاز میشود. بر مبنای این قرارداد کلیه اشیای کشفشده در شوش و خارج از شوش متعلق به دولت فرانسه بودند و دولت فرانسه تنها متعهد بود تا در ازای اشیای طلا و نقرهای که در خارج از منطقه شوش یافت میشد مابهازایی را به دولت ایران پرداخت کند(ص ۱۲۷). در بیشتر طول دورانی که این قرارداد اعتبار داشت، فرانسه عمدتا بر کاوش در منطقه شوش متمرکز بود و همچنین در فشار به دولت ایران برای جلوگیری از کاوشهای سرخود در مناطق دیگر کشور ناموفق ماند. در ۱۹۱۶ وثوقالدوله وزیر امور خارجه اعلام کرد که قرارداد ۱۹۰۰ شامل املاک خصوصی نمیشود(ص ۱۲۹). نویسنده مهمترین چالش انحصار فرانسه بر کاوشها را «عروج ناسیونالیسم ایرانی» به دنبال انقلاب مشروطه (۱۹۰۶) مینامد (ص ۱۳۰). در جستجوی ریشههای رابطه این ناسیونالیسم با گذشته تاریخی ایران به اشاره گذرایی به آرای آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی به عنوان مصادیقی از کار نظری روشنفکران ایرانی از یک سو و کار نظری شرقشناسان غربی نظیر راولینسون و ادوارد براون از سوی دیگر بسنده شده است(ص ۱۳۱). برآیند این ناسیونالیسم جدید در فضای پس از کودتای رضاخان نهایتا موجب میشود تا هنری ماسه زبانشناس و متخصص زبانهای باستانی در ۱۹۲۳ چنین گزارش دهد: «ایرانیان که به گذشتهشان بسیار مغرورند، به هیچعنوان نسبت به پرسش از کاوشهای باستانشناختی بیعلاقه نیستند؛ پرسشی که از نگاه آنان ملی است»(ص ۱۳۲). نهایتا در ۱۹۲۴ وزیر امور خارجه به شکل رسمی از فرانسه خواست تا برای اصلاح قرارداد موجود وارد گفتوگو شود(ص ۱۳۳). فشار کشورهای دیگر که به واسطه قرارداد انحصاری ۱۹۰۰ امکان کاوش در ایران را نداشتند نیز در به چالش کشیدهشدن قرارداد ۱۹۰۰ بیتاثیر نبود. تلاشهای آرتور اوپهام پوپ آمریکایی برای نزدیک شدن به بدنه حاکم ایران و انتقاد پیوستهاش از انحصار فرانسویها از جمله همین فشارهاست که در کتاب به تفصیل شرح داده شده است. قرارداد جدید در ۱۹۲۹ بسته شد و به موجب آن انحصار فرانسه به پایان رسید و در ازای آن دولت ایران متعهد شد تا یک متخصص فرانسوی را برای مدت اولیه پنج سال به عنوان مدیر امور باستانشناختی کشور منصوب کند و فرانسه نیز برای این پست آندره گدار را معرفی کرد(ص ۱۳۹). در ۱۹۳۰ قانون جدیدی پیرامون اکتشافات باستانشناختی در مجلس تصویب شد و تعداد کاوشها در سرتاسر ایران به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافت(۱۴۸). در همین زمان گروه آمریکایی به سرپرستی باستانشناس آلمانی مشهور ارنست هرتسفلد کار خود را در تختجمشید آغاز کرده بود و اکتشافات آن به طور گستردهای در رسانههای ایرانی پوشش داده شد. مقالات عمدتا بر شکوه گذشته ایران متمرکز بودند و اشاره به مشارکت خارجیها در اکتشافات صورتگرفته بسیار محدود بود (۱۵۲). تختجمشید به مرکز توجهات و به تعبیری به«سرچشمه افتخار و غرور امروزی ایرانیها» تبدیل شده بود(۱۵۳). در طول سالهای باقیمانده تا آغاز جنگ جهانی دوم و پایان حکومت رضاشاه اختلافات زیادی بر سر تختجمشید میان طرف ایرانی و آمریکایی درگرفت. مهمترین آنها درخواست طرف ایرانی برای برکناری هرتسفلد در ۱۹۳۵ (۱۶۲)و جلوگیری از خروج آخرین سهم طرف آمریکایی از اکتشافات بود. البته در نهایت در سال ۱۹۴۱ و به عنوان بخشی از تلاشها برای جلب حمایت آمریکا کمی پیش از ورود نیروهای متفقین با خروج آن موافقت شد(۱۸۲). با خروج گروه آمریکایی، کار در تخت جمشید با گروهی ایرانی پی گرفته شد(۱۸۳).
آنچه در کل کتاب مشهود است، تلاش نویسنده است برای ترسیم همزمان مجادلات بر سر باستانشناسی و تصویر ملی ازیک گذشته باشکوه که در سخن سیاستمداران و مقالات مطبوعات آن زمان تجلی یافته است. درباره این که شناخت کتاب از جریانهای سیاسی و گرایشهای فرهنگی تا چه اندازه عمیق و دقیق است، نمیتوان با قطعیت نظر داد. در مورد ایران باید گفت که تحلیل کتاب چندان دقیق نیست. به عنوان مثال نویسنده در ارزیابیاش از ناسیونالیسم جدید ایرانی خطی پیوسته از متفکرینی نظیر آخوندزاده و کرمانی در پیش از مشروطه تا حکومت رضاشاه ترسیم میکند و این در حالی است که کودتای ۱۲۹۹ رضاشاه نمود گسستی در نیروهای سیاسیاست و طبیعتا ناسیونالیسم ایرانی در دوره رضاشاه نیروها و بیانات جدیدی نسبت به آنچه در مشروطه وجود داشت پیدا کرد و بسیاری از نیروها و جریانات آن که در مشروطه قدرتمند بودند، در دوره رضاشاه به حاشیه رانده شدند.
از سوی دیگر اما بررسی همزمان وقایع در چهار کشور یکی از ویژگیهای ممتاز این کتاب است که به خواننده امکان میدهد تا شناختی جامع از کل خاورمیانه و حیات سیاسی و فرهنگی آن در برههای خاص، پیدا کند. به عنوان مثال با خواندن این کتاب درمییابیم که چگونه کشورهای دیگر منطقه از تجربه ترکیه در ممانعت از خروج اشیای باستانی آموختند و تلاش کردند تا بخشهایی از قانون ترکیه پیرامون خروج این اشیا را در کشور خود پیاده کنند. یکی دیگر از نکاتی که مطالعه همزمان این کشورها به خواننده ارائه میکند، نقش موزهها در سامان دادن به یک روایت رسمی ملی از گذشته مشترک است. در این برهه تاریخی و در هر چهار کشور موزهها از اهمیتی بیش از پیش برخوردار شدند و در دو کشور عراق و ایران که موزه ملی نداشتند، ساخت آنها با علاقه پیگیری شد. در عراق که ناسیونالیسم عرب در میان نیروهای سیاسی حاکم دست بالا را داشت، پروژه ساخت موزهای بزرگ که به آثار دوره اسلامی اختصاص داشت،کلید خورد و از سوی دیگر در ایران یا ترکیه که دوره پیشااسلامی اولویت داشت، آثار دوره اسلامیاهمیتی ثانویه داشتند. نکته ارزشمند دیگر کتاب، نگاه آن به مجادلات بر سر کاوشهای باستانشناختی از دریچه نگاه غرب است. بخش زیادی از کتاب به مکاتبات و نوشتههای باستانشناسان و دیپلماتهاییاختصاص یافته که در این سالها در خاورمیانه حضور داشتند که روایتی کمترشنیدهشده است و خواننده را با مسائل زیادی از جمله پیشداوریهای آنزمان فرهنگ غربی در مورد مردم خاورمیانه و اولویتهای غرب در رابطه با کاوشهای باستانشناختی در فاصله بین دو جنگ جهانی آشنا میکند.
Negotiating for the past: archaeology, nationalism and diplomacy in the middle east, 1919-1941/ James F. Goode (2007), University of Texas Press