در این مقاله در ابتدا به تشریح روش شناسی این مدل پرداخته و در ادامه به بررسی ریشه ها و عوامل تاثیر گذار بر آن را و همچنین به توضیح مدل آلموند و وربا می پردازیم و در آخر نقدهای که به این مدل وارد است را بیان خواهیم کرد. در نیمه های دهۀ ۵۰ رهیافت جدیدی در مورد بررسی فرهنگ سیاسی در عرصه علم سیاست به وجود آمد. کار مشترکی که آلموند و وربا [i]در سال ۱۹۶۳ در کتاب معروف خود «فرهنگ مدنی: ایستارهای سیاسی و دمکراسی در پنج کشور» [ii]کار بدیع و نوع در عرصه نظریه پردازی در زمینه فرهنگ سیاسی محسوب میشد. تفاوتی که با دیگر مطالعات پیش از خود در مورد فرهنگ سیاسی داشتند در این بود که از دوره باستان تا در چند سده گذشته معمولاً فرهنگ سیاسی به صورت نگرش، آداب و رسوم، ترسیمها ذهنی یا خیال و … به عنوان الگوی جدا مورد بررسی قرار نگرفته بلکه به عنوان بخشی از یک نظریه فلسفه سیاسی مورد توجه اندیشمندان و فیلسوفان قرار گرفته بود. مدل آلموند و وربا در مورد فرهنگ سیاسی بیشتر به این گونه بود که بحث «فرهنگ سیاسی» بخشی از یک نظریه کلی مورد توجه قرار گرفت. همانند بررسی صورت گرفته فرهنگ سیاسی در قالب توسعه سیاسی که معمولاً متفکران بر اساس دغدغه های که در عرصه توسعه سیاسی داشتند، بخشی از کار خود را به بحث فرهنگ سیاسی اختصاص میدادند، بنابراین بر اساس نوع نگاهی که به توسعه سیاسی دارند به بیان نظر خود در زمینه فرهنگ سیاسی میپرداختند.
در این مقاله در ابتدا به تشریح روش شناسی این مدل پرداخته و در ادامه به بررسی ریشه ها و عوامل تاثیر گذار بر آن را و همچنین به توضیح مدل آلموند و وربا می پردازیم و در آخر نقدهای که به این مدل وارد است را بیان خواهیم کرد.
نوشتههای مرتبط
روش شناسی آلموند و وربا
روش تحقیقاتی مورد استفاده آن ها روش کمی است که در این نوع تحقیقات بر اساس روش شناسی های قیاسی- استخراج سؤالها و فرضیات تحقیق از الگوهای نظری و آزمون آنها در برابر شواهد تجربی – صورت میگیرد، پژوهش با نظریه ها و آزمون آنها آغاز میشود. در واقع در این تحقیقات با استفاده از داده های آماری کمی جامعه مورد مطالعه خود، فرضیههایی را که مطرح کرده بودند در بوته آزمایش قرار داده و با الگوهای نظری مورد استفاده شده مقایسه میکنند و در آخر به رد یا پذیرش فرضیه مطرح شده خود، میپردازند.
این نوع روش شناسی، در مورد فرهنگ سیاسی بیشتر به این گونه میباشد که بحث «فرهنگ سیاسی» بخشی از یک نظریه کلی مورد توجه متفکرین قرار گرفته میگیرد. همانند بررسی صورت گرفته فرهنگ سیاسی در قالب توسعه سیاسی که معمولاً متفکران بر اساس دغدغه های که در عرصه توسعه سیاسی داشتند، بخشی از کار خود را به بحث فرهنگ سیاسی اختصاص میدادند، بنابراین بر اساس نوع نگاهی که به توسعه سیاسی دارند به بیان نظر خود در زمینه فرهنگ سیاسی میپرداختند. در مورد اینکه در توسعه سیاسی چه عواملی سبب میشود که یک جامعه به توسعه در عرصه سیاسی برسد، که در آن شاخصهای مانند آزادی در مشارکت و رقابت سیاسی وجود داشته باشد، سازمان یابی گروهها و نیروهای اجتماعی صورت بگیرد، خشونت از زندگی سیاسی رخت ببندد، در درون ساختار سیاسی مکانیسمهای حل منازعه نهادمند باشد و … راههای مختلفی پیشنهاد شده که هر کدام، پژوهشهایی در بین کشورهای مختلف جهان انجام دادهاند که سبب شده نظریات مختلفی در این زمینه تولید شود که بخشی از این نظریهها، فرهنگ سیاسی را نیز در برگرفته است.
بعلاوه، در این نوع روش شناسی، بیشترین تلاش محققین در مورد فرهنگ سیاسی معطوف به سنخ شناسی فرهنگ سیاسی- با توجه به سنخ شناسی های موجود مثل فرهنگ سیاسی تبعی، مشارکتی و…- جامعه آماری خود میباشد که در کل در این نوع کارهای پیمایشی در طول تحقیق، فرهنگ سیاسی را به عنوان متغیر وابسته در نظم میگیرند و عوامل تأثیرگذار بر آن را متغیر مستقل در نظر میگیرند.
عوامل تأثیر گذار بر مدل آلموند و وربا
فرهنگ سیاسی ساختار–کارکردی آلموند و وربا تحت تأثیر چند عامل بود که این نوع جدید از نظریه پردازی را صورت دادند که در اینجا ابتدا آن چند عامل را بیان و سپس هرچه بیشتر نظریه ساختار–کارکردی فرهنگ سیاسی آلموند و وربا را مورد نقد و بررسی قرار خواهیم پرداخت:
-ادبیات نوسازی و توسعه: در بَعد از جنگ جهانی دوم و از دهۀ ۱۹۶۰ ادبیاتی در میان اندیشمندان شکل گرفت که به دنبال عقبماندگی کشورهای جهان سوم و همچنین راه های برون رفت از آن بودند. آنها با روی آورند به نمونه های صوری بودند که به گونه ای انتزاعی، فقط به دنبال یافتن وجه مشترک تمامی روندهای نوسازی از جمله سیاسی بودند (بدیع: ۱۳۷۹، ۲۳). که این امر بیشتر شامل ساختارهای سیاسی میشد، اما از نظر آلموند و وربا این نوع نوسازی، شامل مجموعه ای از طرز فکرها و رفتارهای کم و بیش به هم پیوسته نیز میشد (همان ، ۵۹) .
آلموند و وربا همانند ادبیات توسعه سیاسی آن زمان به دنبال توسعه تک خطی بودند که کشورهای جهان سوم باید لزوماً در مسیر کشورهای غربی قرار گیرند که این امر از نظر آلموند و وربا باید در زمینه فرهنگ و نگرش و جامعه پذیری سیاسی مردم صورت گیرد، که این امر را از طریق الگو واحد و مشترکی به اسم فرهنگ مدنی پی گیری میکردند.
– کارکرد گرایی: تالکوت پارسونز[iii] از نظریهپردازان مشهوری است که مفاهیم تئوری کنش و کارکردگرایانه وی اساس و چارچوب نظریه فرهنگ سیاسی آلموند و وربا قرار گرفت. پارسونز در تئوری خود، معتقد بود که هر نظام عبارت است از مجموعه ای از عناصر که به هم تأثیر و تأثر متقابل داشته و هر کدام نقشی را بر عهده دارند. البته نقشها از یک طرف مبتنی بر پایگاه اجتماعی فرد یا گروه میباشند و از طرف دیگر از ارزشها و هنجارها سرچشمه میگیرند. از مجموع چند نقش یک ساختار مانند دانشگاه و از مجموع چند ساختار، نظام به وجود میآید و نظامها و ساختارها هر کدام دارای کارکرد خاصی دارند… وی فرهنگ را به سه ایستار شناختی، عاطفی و ارزشی تقسیم بندی میکند که البته آلموند و وربا با پذیرش این سه ایستار، اظهار میدارند که جهت گیری فرد شامل سه جزء میباشد؛ ۱- جهت گیری شناختی: به معنی اطلاع، اعم از دقیق و غیر دقیق از نظام سیاسی ۲- جهت گیری نفسانی: به معنای احساس وابستگی، دخالت، طرد و امثال آن راجع به موضوعات سیاسی ۳- جهت گیری ارزشی : به معنای قضاوت راجع به موضوعات سیاسی (آل غفور: ۱۳۷۵، ۱۸). همچنین در زمینه تأثیرات دیگر کارکردگرایی، میتوان به مسئله سازواری و تعارض ارزشها به عنوان موضوع محوری تبیین رفتارهای سیاسی تلقی کرد… که این از نظر آلموند و وربا باید به دنبال قسمتی از هنجارها و ارزشها باشیم که این خود به ایجاد حکومتی مؤثر و با ثبات کمک میکند (قوام: ۱۳۷۱، ۴۴۹).
– نظریه سیستمها: دیوید ایستون[iv] (نظریه پرداز نظریه سیستمها) در عین اهمیت محدودی که به فرهنگ در نظریه خود قائل است، فصلی را به آن اختصاص میدهد تا از آن به عنوان «تنظیم کننده تغییر و تبدیل خواستهها» یاد کند. طبعاً وی در اینجا بر ویژگی منع کنندگی آن تأکید میکند که بار خطر بیش از حد نظام را کاهش میدهد (بدیع: ۱۳۷۶، ۶۰).
در نظریه آلموند و وربا نیز، سیاست همچنان معطوف به ساختارهای سیاسی و عملکرد آن و هر چیزی که به اداره عمومی مربوط میشود، باقی ماند. در دیدگاه آنها تحت تأثیر نظریه سیستمهای (ایستون) نظامهای سیاسی، دارای یک کلیت به نام نظام یا سیستم با عملکرد و نقشهای خاص خود و دارندگان این نقشها بود… نظام سیاسی هم دربرگیرنده ساختار نظام و هم خودِ ملت بود. ابعاد درون داد شامل رسانهها، احزاب، گروه های ذینفوذ، مجالس قانون گذاری و قوه مجریه بود. ابعاد برون داد، شامل نهادهای چون ارتش، پلیس، نهادهای مدنی، ادارات، خدمات و نهادهای آموزشی بود (قیصری و شکوری: ۱۳۸۱، ۳۲-۳۳).
– ادبیات مطالعه مقایسه ای: در امریکا در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مطالعه جدیدی در زمینه سیاستهای مقایسه ای زیر نظر شورای تحقیقات علوم اجتماعی انجام گرفت. کمیتۀ سیاستهای مقایسه ای که در سال ۱۹۵۴ بر پاشد، محور اصلی بررسیهای خود را مطالعه توسعه سیاسی قرار داد که در این راستا نخبگان سیاسی، جامعه پذیری سیاسی، احزاب سیاسی، گروه های ذینفوذ، ساختار حکومتی، الگوی نهادینگی، نظام انتخاباتی، رژیمهای توتالیستی و … مورد بررسی قرار گرفت … بررسی ابعاد جدید تحلیل مقایسه ای از سوی دیوید ایستون در زمینه نظریه سیاسی، کارل دویچ در مورد نظریه ارتباطات، سیمور مارتین لیپس دربارۀ مشارکت و گابریل آلموند و سیدنی وربا در باب فرهنگ سیاسی صورت گرفت (قوام: ۱۳۷۲، ۸-۹).
البته باید به این نکته اشاره کرد که در سیاست تطبیقی (مقایسه ای) نهادهای سیاسی موضوع اصلی بحث بود و هم سنجی نظامهای سیاسی نیز بر پایه نهادها صورت میگرفت. اما پارادایم فرهنگ مدنی (آلموند و وربا) سبب شد نگرشها و گرایشهای افراد محور بررسیهای و هم سنجی قرار گیرد و حتی نهادهای سیاسی نیز بر حسب نگرشهای افراد تبیین شود، زیرا در این پارادایم فرض میشد، نگرشها و نظام سیاسی رابطۀ متقابلی با یکدیگر دارند (گل محمدی: ۱۳۸۶، ۱۱۰).
بررسی مدل آلموند و وربا
بعد از اینکه به روش شناسی و عوامل تأثیرگذار بر نظریه آلموند و وربا اشاره ای شد، اینک بیان نظریه آنها به توجه به عوامل گفته شده میپردازیم. آلموند و وربا در کتاب خود «فرهنگ مدنی» به جهت گیری احساسی، ارزشیابی، و شناختی اهمیت زیادی میدهند و این را به خوبی از تعریفی که از فرهنگ سیاسی در این کتاب ارائه دادند به خوبی نمایان است: «فرهنگ سیاسی مجموعه ای از تمایلات شناختی، تحلیلی (ارزشیابی) و احساسی است که نسبت به پدیده های سیاسی ابراز میشود» (سریع القلم: ۱۳۸۶، ۲۱)؛ و در جای دیگر این کتاب این موضوع به خوبی مطرح شده است: «زمانی که از فرهنگ سیاسی یک جامعه صحبت میکنیم به نظامهای سیاسی، آن چنان که در شناخت، احساسات و ارزشیابی افراد آن نظام درونی شدهاند، بر میگردیم» (ایمانی، باستانی: ۱۳۸۲، ۱۲).
بر این اساس آنها برای پی بردن به فرهنگ سیاسی هر گروه یا جامعه میبایست به این سه نوع جهت گیری بر میگشتند و زمانی که این سه نوع جهت گیری به سمت نظام سیاسی تنظیم شوند، شکل خاصی از فرهنگ را به نام فرهنگ سیاسی به وجود میآید. از این جهت آنها گونه شناختی فرهنگ سیاسی را از ترکیب انواع جهت گیریهای درونی شده و اهداف این جهت گیری را بیان میکنند.
در کل سه نوع فرهنگ سیاسی را بازشناسی میکنند: فرهنگ «ده کوره[v]» : مبتنی بر بی تفاوتی و جهل نسبت به دولت ملی و سر فرو برده در واحدهای محلی متعلقه مثل؛ قبیله یا روستا. فرهنگ «انقیاد[vi]»: که برعکس با آگاهی از نظام سیاسی ملی همراه است ولی مردم نسبت به آن حالتی کاملاً انفعالی دارند. در اینجا افراد نسبت به نظام احترامی توأم با ترس دارند بر این باورند که قادر به مشارکت در عملکرد آن نیستند. فرهنگ «مشارکتی[vii]»:که برعکس بر اراده شهروندان و اعمال کامل حقوق و تکلیفشان در تصمیمات سیاسی استوار است. آنها با یادآوری این که هیچ یک از این انواع در حالت خالص خود وجود ندارند، نتیجه میگیرند که نوع سوم بهتر از سایر انواع و یا دمکراسیهای یا ثبات سازگار بوده و در نتیجه مشخصه پیشرفتهترین نظامهای سیاسیاند (بدیع: ۱۳۷۹- ۵۹).
تقریباً از اوایل دهه ۷۰ اعتبار این نظریه زیر سؤال رفت و فرهنگ سیاسی به مانند متغیر تبیین گر، جایگاه برجسته خود را کم کم از دست داده. تقریباً حدود یک دهه طول کشید، اعتبار این رهیافت بار دیگر احیا شد و مرحله دیگری در تحلیل و تبیین فرهنگی سیاست شکل گرفت … تقریباً ۲۵ سال پس از انتشار «فرهنگ مدنی» که با انتقادهای مختلفی همراه بود، مجموع مقالاتی به عنوان «بازاندیشی در فرهنگ مدنی» منتشر شد که آلموند و وربا ویراستاری کرده بودند. افزون بر ایشان، اندیشمندان و نظریهپردازان دیگری نیز بر این مهم همت گماشتند که آرون ویلداوسکی، رایرت باتنام، و ریچارد ویلسون از چهره های برجسته این گروه به شمار میآیند. در این اثر هر چند به نقد رویکرد فرهنگ مدنی داشتند ولی در کل همان منش کلی کارهای آلموند و وربا مورد تاکید بود (گل محمدی: ۱۳۸۶، ۱۱۲- ۱۱۳).
نقد مدل آلموند و وربا
رویکرد فرهنگ مدنی به بررسی فرهنگهای سیاسی پرداخت و در این راه کشورهای زیادی را به عنوان مطالعات خود در نظر گرفتند ولی آنها به تشریح امکان بی ثباتی و نقشی که تغییر و دگرگونی میتواند در شرایط ثبات ایفا کند، توجهی نداشتهاند.
-فرهنگ سیاسی بیش از اندازه مستقل: آلموند و وربا فرهنگ سیاسی مجزا و مستقل در نظر گرفته بودند که در کنار «فرهنگ اقتصادی» یا «فرهنگ مذهبی» استوار است. این مکتب نادیده میگرفت روابطی که سیاست را به مذهب و اقتصاد یا سایر ابعاد کنشی اجتماعی پیوند میدهد. چنین انگاره ای از متغیر فرهنگی نهایتاً به حالتی تجربی میانجامد که صرفاً با تاکید بر باورهای تجربی را سمبلهای بیانگر و ارزشهای تعیین کنندۀ وضعیتی که در آن کنش سیاسی صورت میگیرد، به گونه ای واضح به روشی نزدیک میشود که به رفتارهای مورد تأکید تجربه نظر دارد.
-وزنه سیستم (نظام گرایی) : استفاده ای که علم سیاست از نظریه سیستم در دهه ۱۹۶۰ ایستون کرد مستقیماً مربوط به بقاء متأثر بوده و میخواست تا فرآیندی را آشکار سازد که همه نظامهای سیاسی در خود و در محیط خود به منابعی برای باز تولید خود دست یابند. اشتباه تحلیل سیستماتیک در این بود که در درجه اول با تأکید بر ویژگی باز تولید فرهنگ، توان نوآوری آن را دست کم میگیرد… بدینسان تصویری ایستا از فرهنگ به دست میدهد که قادر به لحاظ کردن شرایطی تاریخی نیست.
-نقیصه های نگرش توسعه گرا: کل این علم سیاست در نهایت انسجام خود را فقط از اصل توسعه گرایی اخذ میکند که بدینسان تاریخ گویی به سوی الگوی واحد فرهنگی، عقلایی، دنیوی که در همان حال مبین بالاترین سطح اجماع و شکوفایی ارزشهای دمکراتیک هم هست، ره میسپارد (بدیع: ۱۳۷۶، ۵۳-۶۴).
همچنین در زمینه متدولوژی انتقادهای بر روش کمی آنها وارد است که با توجه به سنت پوزیتویسم حاکم بر آن سعی کرده است، ابعاد فرهنگ سیاسی را در مؤلفه های نظیر مشارکت انتخاباتی، میزان آگاهی سیاسی مردم و … تقلیل دهد و یا از سوی دیگر تلاش کردهاند که روابط معنی داری بین متغیرهای در سطوح مختلف سنجیده و به الگوی آماری و پیمایشی تجزیه و تحلیل کن
[i] – Almond and Verba
– The civic culture: political attitudes and democracy in five nations2
[iii] – Talcott Parsons
[iv] – David Easton
[v] -Subject
[vi] -Participant
[vii] -Participant
مآخذ:
آل غفور، سید محمد تقی، نقش فرهنگ در ساختار سیاسی ایران معاصر، فصلنامه نقد و نظر، شماره ۷ و ۸، بهار ۱۳۸۶.
ایمانی، محمد تقی و بوستانی، داریوش، بررسی تطبیقی مؤلفه های فرهنگ سیاسی مردان و زنان بالای ۲۰ سال شهر شیراز، فصلنامه نامه پژوهش، شماره ۷، پاییز ۱۳۸۲.
بدیع، برتان، فرهنگ و سیاست، ترجمه احمد نقیب زاده، تهران: نشر دادگستر ۱۳۷۶.
همان، توسعه سیاسی، ترجمه احمد نقیب زاده، تهران: قومس ۱۳۷۹.
سریع القلم، محمود، فرهنگ سیاسی ایران، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی ۱۳۸۶ .
گل محمدی، احمد، درآمدی بر تبیین فرهنگی سیاست (نگاهی به رهیافت فرهنگ سیاسی در علم سیاست)، فصلنامه پژوهشنامه علوم سیاسی، شماره ۶، بهار ۱۳۸۶.
قیصری، نورالله، ابوالفضل شکوری، فرهنگ سیاسی، پژوهشی در ساختار و تحولات نظری یک مفهوم، مجله نامه مفید، شماره ۳۲، آذر و دی ۱۳۸۱.
قوام، عبدالعلی، سیاستهای مقایسه ای، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کُتُب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، ۱۳۷۳.
separdeh@yahoo.com