انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بررسی جامعه‌شناختی رمان کوری اثر ژوزه ساراماگو

هدف این جستار کوتاه نقد و بررسی جامعه‌شناختی رمان کوری اثر ژوزه ساراماگو و ارائه تحلیلی اجمالی از منظر جامعه‌شناختی با اشاراتی به نظریه کنش متقابل نمادین، نظریه گیدنز و مکتب فرانکفورت از این رمان است.

معرفی کتاب:

کوری[۱] به پرتغالی (Ensaio sobre a Cegueira) رمانی از ژوزه ساراماگو[۲] که نخستین بار در سال ۱۹۹۵ منتشر شد. ساراماگو که در سال ۱۹۹۸ به واسطه ی این کتاب جایزه نوبل ادبیات را به‌دست ‌آورد، در این رمان از کوری (جهل و بی بصیرتی) آدم‌ها سخن گفته ‌است.

خلاصه داستان:

در رمان کوری شخصیت های داستان فاقد اسامی حقیقی هستند و تنها به نقش اجتماعی هریک اکتفا می شود، خلاصه ی رمان چنین است: در پشت چراغ قرمز راننده ی اتومبیلی ناگهان کور می شود این مرد به کوری عجیبی دچار شده است، یعنی همه چیز را سفید می بیند و مرد دیگری او را به خانه اش می برد، اما اتومبیل این کور را می دزدد. همسرش او را به چشم پزشکی می رساند، اما علت کوری کشف نمی شود، چشم پزشک و دزد اتومبیل هم به همین ترتیب کور می شوند. چشم پزشک مسئولین بهداشت را باخبر می سازد. این فاجعه را هیولای سفید می گویند، مسئولین برای جلوگیری از سرایت آن، کورها را در تیمارستانی قرنطینه می کنند.

اما روز به روز تعداد کورها بیشتر می شود. همسر چشم پزشک کور نمی شود ولی خودش را به کوری می زند تا از همسرش جدا نشود، او تنها کسی است که تا آخر داستان بیناست. در سراسر رمان هیچ نامی دیده نمی شود. تمامی شخصیت ها با یک نشانه شناسایی می شوند: دختری با عینک دودی، پیرمرد با چشم بند سیاه، دکتر، مردی که اول کور شده بود و … این شگرد در پردازش شخصیت به نوعی رسالت رمان را در جایگاهی فرافردی و فراملی توصیف، و این بحران را برای بشر بازنمایی می کند. اهمیت این موضوع در این است که مخاطب در هر عرصه ای که باشد، به نوعی با این شخصیت ها همذات پنداری می کند و هر لحظه می تواند خود را در یکی از این قالب های ترسیم شده قرار دهد (طاهری و هوشنگی،۱۳۴:۱۳۸۸).

علاوه بر این، بی نام بودن شخصیت ها خود حاکی از بی هویتی و خودباختگی آن هاست؛ زیرا نام به انسان هویت می بخشد و او را از دیگران جدا می کند. ساراماگو شخصیت هایش را براساس نقش هایی که به عهده دارند نام گذاری می کند؛ همچنان که در جامعه ماشینی مدرن و پسامدرن هر انسان بسته به نقش و کارکرد خود شناسایی می شود نه به اعتبار انسان به ماهو انسان بودنش (همان،۱۳۴).

تحلیل رمان کوری:

کتاب کوری با این نقل‌قول عمیق آغاز می‌شود: «وقتی می‌توانی ببینی، نگاه کن. وقتی می‌توانی نگاه کنی، رعایت کن.» در رمان کوری نیز کور شدن شخصیت های داستان به صورت تدریجی صورت می گیرد. ساراماگو بحران تباهی بشر را در نابینایی تدریجی افراد به تصویر می کشد تا بتواند کوری انسان را نسبت به خود، اطرافیان و جهان پیرامون نشان دهد (طاهری و هوشنگی،۱۳۴:۱۳۸۸). این رمان پست مدرن متضمن داستانی نمادین است که کوری در آن سمبل غفلت نسبت به عقلانیت حقیقی، روح، معنویات، انسانیت و اکتفای صرف به زندگی مادی و به تعبیر وبری[۳] عقلانیت ابزاری و سوداگرانه است. همه‌ی توصیف‌های به‌کاررفته در داستان به ‌نوعی تمثیلی از جامعه و طبقات و گروه‌های آن هستند.

همه‌ی رخدادها در داستان به ‌نوعی هوشمندانه طراحی شده‌اند تا پیامی را به مخاطب انتقال دهند. در این رمان هر شیء و فردی نماد و متضمن مفهومی است، چراغ راهنمایی نماد قانون و عقلانیت صوری در جامعه است، افرادی که در قرنطینه گرد هم آمده اند، نمادی از یک جامعه با اقشار و اصناف مختلف می باشند. کور شدن استعاره از زندگی افرادی است که فکر می کنند می بینند و به همه چیز واقفند، اما حقیقتاً کورند، به همین علت لازم است که بینایی جسمی خود را از دست بدهند تا خوی حقیقی و استیصال حقیقی خود را در معرض نمایش بگذارند، در این هنگام است که سرگردانی آنها در محیطی متعفن، کثیف و عریان آغاز و خوی درنده خشونت و قدرت طلبی آنان هویدا می شود. این نمایشی سمبلیک از زندگی تمام کسانی که گرفتار به ظلم خودخواهانه می شوند، اما همچنان سکوت می کنند و ادامه می دهند. برخلاف گفته ی مشهور سارتر[۴] که؛ «آدمیان محکوم به آزادی هستند».

در این رمان و در جریان این کوری عجیب، آدمیان محکوم به اسارتی هولناک اند، همانند حشره ای که در تار عنکبوتی گرفتار گشته، اسیر شده اند، با این تفاوت که خود طمعه ی اهداف و مقاصد صرفاً ماتریالیستی خود شده اند و به دست خویش خویشتن را قربانی کرده اند. در این رمان، کوری از نوعی متفاوت و عجیب است؛ کوری سفید که می تواند نمادی باشد برای اینکه ما انسان ها عقل داریم اما عقلانیت نه، به گفته ی ساراماگو (عقل داریم اما عاقلانه رفتار نمی کنیم) آن چیزی که مردم دچار آنند کوری روانی است که باعث می شود فرد آنچه که در پیرامونش می گذرد را درک نکرده و قدرت تشخیص کوچکترین چیزها را از دست بدهد (مردی که اول کور شد دیگر نمی توانست تشخیص دهد چراغ راهنما چه رنگی ست).

اولین چیزی که کوری روانی بر آن تاثیر می گذارد ارتباطات و تعاملات بین مردم است که هم ارتباط افراد در جامعه را در بر می گیرد و هم در خانواده. برای ارتباط مردم در جامعه می توان گفت رفتار یک فرد در جامعه به میزان زیادی بر دیگران تاثیر می گذارد، زیرا جامعه متشکل از مردمی است که با هم در ارتباطند و تعاملاتی نسبتاً پایدار دارند، پس این کوری روانی و فکری می تواند از فردی به فرد دیگر انتقال پیدا کند و کم کم تمام جامعه را در بر بگیرد و برای اینکه جامعه از مشکلی که درگیر آن شد بیرون بیاید و مردم به طور بهتری رفتار کنند، نیازمند آن است که مشکل از سرچشمه خود حل شود.

در این خصوص می توان به نظریه کنش متقابل نمادین[۵] اشاره کرد، اصول بنیادی این نظریه عبارتند از :

۱ـ  انسان ها بر خلاف جانوران پست تر ، استعداد تفکر دارند.

۲ـ استعداد تفکر با کنش متقابل اجتماعی شکل می گیرد.

۳ـ در کنش متقابل اجتماعی، انسان ها معانی و نمادهایی را یاد می گیرند که به آنها اجازه می دهند تا استعداد متمایز انسانی شان را برای تفکر به کار اندازند.

۴ـ معانی و نمادها انسان را قادر می سازد که کنش و کنش متقابل و متمایز انسانی را انجام دهند.

۵ـ انسان ها می توانند معانی و نمادهایی را که در کنش  ها و کنش های متقابل شان به کار می برند، بر پایه ی تفسیری که از موقعیت می کنند، تعدیل تغییر دهند (ریتزر،۲۸۱:۱۳۷۴).

رمان کوری از این منظر سلسله کنش های متقابل افرادی است که در یکدیگر اثر می گذارند و خصلت هایی که در هم می آمیزند.

از دید برخی جامعه شناسان ذهن پدیده ای اجتماعی است و به روابط بین الاذهانی اشاره می کند و این در صورتی درست است که کوری را نه یک بیماری با خاستگاه فیزیولوژیک بلکه یک رخداد نامبارک ذهنی بدانیم. افزون بر آن، بخشی از رمان که تصاویر و مجسمه های مسیح و قدیسان را با پارچه ای به رنگ همان نور سفید بسته اند از ناتوانی دین در برابر جهان نوین صحبت می کنند یا از فاصله ی انسان از دین.

ساراماگو در کوری آیینه ی تمام نمای فروپاشی جامعه ی بشری را به تصویر می کشد، دیستوپیایی[۶] که در نتیجه  عدم عقلانیت حقیقی و بخردانه یا به تعبیر مارکوزه[۷] عدم عقلانیتِ عقلانیت دچار اضمحلال شده و به رغم برخورداری از تمام مواهب طبیعی، علمی و فنی در وضعی بغرنج قرار می گیرد. در واقع می توان گفت کوری یک رمان معترضانه ی اجتماعی، سیاسی است که آشفتگی اجتماع و انسان های سرگشته را انعکاس می دهد.

می توان اذعان داشت که ساراماگو کوری را به رشته ی تحریر درآورده، زیرا دریافته است که در جامعه ای زیست می کند که انسان ها به رغم پیشرفته بودن ظاهری مورد بی احترامی قرار گرفته اند، قدرت های بزرگ کرامت انسانی شان را هر روز لگدمال کرده و دروغ جهانی جای حقیقت جمعی را گرفته است.

در چنین جامعه ای آدم ها چشمانشان هر چند می بیند، اما در حقیقت و باطن کور هستند، کورهایی که حالا دلیل موجهی برای رفتارهای غیر انسانی خود یافته اند و دیگر برچسب تمدن و بینایی بر تارک پیشانی هایشان حک نشده است، اینان کور هستند، پس مقید به انجام هیچ قانونی نیستند و می توانند قانون جنگل و بربریت را باز آفرینی کنند، کور هستند، پس می توانند عزت و کرامت انسانی را از بین ببرند، به هم تجاوز کنند، برای بدست آوردن غذا همدیگر را بکشند، خانه های یکدیگر را اشغال کنند و توجیهشان برای این رفتارها فقط یک جمله است (ما کور هستیم…!) آنها با زبان بی زبانی نادانی خود را اعلام می کنند.

کوری در این رمان حکایت از غفلت، نادانی و بی خبری از خود واقعی و ضمیر آگاه آدمیان و جامعه است که در اینجا می توان به مفهوم دلزدگی[۸] زیملی[۹] و بی اعتنایی مدنی[۱۰] گافمنی[۱۱] نیز در پیوند با آن اشاره کرد، این مفهوم به این معناست که آدمیان علی رغم زندگی در کنار یکدیگر نسبت به هم و همچنین نسبت به جامعه ی خود غافل و بی اعتنا هستند و به جای زندگی اجتماعی صرفاً زیست جمعی در کنار یکدیگر را تجربه می کنند که این مفهوم در این رمان به شکل سمبلیک و به صورت بیماری جسمی تحت عنوان کوری سفید خود را بروز می دهد. اینجاست که پیوند واقعیت اجتماعی و اثر ادبی به وضوح خود را متجلی می سازد و تأثرپذیری و حتی ضدیت آثار ادبی در مواجهه با اجتماع  بیش از پیش آشکار می شود. ساراماگو در کوری، چشم را به‌عنوان اصلی‌ترین ابزاری که امکان اعتباربخشی را فراهم می‌کند، از صحنه زندگی حذف کرده است.

در این وضعیت همه اعتبارهایی که به این واسطه به پیرامون بخشیده‌ایم از بین رفته و هر چیزی در پیرامونمان تنها به میزان بهره‌ای که از اصالت برده، ارج و قرب می یابد. این کوری درواقع بینایی و بصیرت است، کور شدن بر ارزش‌های اعتباری و بینا شدن بر اصالت و خود واقعی آدمیان. در این شرایط است که کورها پس از دورماندن از خانه و زندگی‌شان، در دوران قرنطینه، اندک بهره‌ای از اعتبارات مادی را که همراه خود دارند، شامل ساعت و انگشتر و… در ازای دریافت غذا می‌پردازند که این امر به ما می‌گوید در شرایطی که اصالت برتری می یابد، جز ضروریاتی که برای بقا اساسی هستند؛ نظیر غذا خوردن و اجابت مزاج و… می توان بر همه ابعاد ماتریالیستی دیگر و زندگی دنیوی چشم پوشید.

درواقع کوری مد نظر ساراماگو، کوری معنوی بوده و مقصود از چشم در این رمان به تعبیری چشم سّر است و نه چشم سَر..! که یادآور این مصرع زیبای مولاناست : «ما را به چشم َسر مبین ما را به چشم سّر ببین».

در تقابل با این نوع از کوری، سازماندهی و قانونمندی و رفتار عاقلانه خود به نوعی آغاز بینایی است و ساراماگو کلام پیچیده و چند پهلویش را در دهان تک تک شخصیت های داستان و مخصوصاً در پایان در دهان همسر چشم پزشک گذاشته «چرا ما کور شدیم، نمی دانم شاید روزی بفهمیم، می خواهی عقیده ی مرا بدانی ، بله: بگو، فکر نمی کنم که ما کور شدیم ، فکر می کنم ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که می توانند ببینند اما نمی بینند».

در این خصوص می توان به نظریه ی آنتونی گیدنز[۱۲] در خصوص شخصیت همسر چشم پزشک و بینا بودن او تا پایان داستان اشاره ای کرد اینکه؛ هیچ حقی بدون مسئولیت نیست و این نشانگر این است که حق دیدن همسر پزشک مساوی است با تمام مسئولیت هایی که بر عهده دارد و این حق است که باعث شده است که او گرفتار این مسئولیت ها شود. علاوه بر این اگرچه همسر دکتر چشم پزشک در تماس نزدیک با بقیه ی کورها قرار دارد به هیچ عنوان دچار کوری نمی شود که گویای این نکته است که کوری شخصیت های داستان معنوی است، نه عارضه ای جسمانی و فیزیولوژیکی.

از طرف دیگر کوری را می توان نبود انسانیت، اخلاق و معنویات در جامعه ی مدرن تفسیر کرد که می تواند به شکل ناآگاهی و بی تفاوتی مردم نسبت به یکدیگر نمود پیدا کند. همان گونه که دکتر چشم پزشک می گوید “عمرم را با نگاه کردن به چشم های مردم گذرانده ام، چشم تنها جای بدن است که شاید هنوز روحی در آن باقی باشد” (ساراماگو،۱۵۵:۱۳۸۹).

ساراماگو در کوری باور خود را به عدالت اجتماعی، عقلانیت حقیقی و خردمحور همراه با تزکیه روح و جسم که تنها ضامن بقای هر جامعه ای است، متجلی می سازد. ساراماگو می گوید: «این کوری واقعی نیست، تمثیلی است، کور شدن عقل و فهم انسان است، ما انسان ها عقل داریم اما عاقلانه رفتار نمی کنیم» (اعتماد،۱۳۸۵).

علاوه بر این نقد خشونت، اطاعت کورکورانه، دیکتاتوری و سیر تاریخی فراگیر بودن آن از دیگر مضامین مهم این رمان می باشد. هدف ساراماگو نشان دادن پیچیدگی‌های روح انسان و مشکلات غامض زندگی است. انحطاط تمدن و فروپاشی زندگی مدرن و دست و پازدن پس‌مانده‌های نژاد بشری در منچلاب مدفوع و کثافات انسانی، درواقع این دوزخی است ساخته بشر و ناشی از کوری خودخواسته.

افزون بر این، کوری رمانی انتقادی نسبت به هنجارهای اجتماعی جهان مدرن است و به مشکلاتی پایه‌ای در زندگی همچون گرسنگی و بیماری می‌پردازد و البته این مساله حالتی کنایی دارد، چون ساراماگو تمدنی را توصیف می کند که دارای بافت‌هایی پیشرفته‌ بوده و در طول قرن‌ها توسعه، تکامل یافته و با این حال در تأمین نیازهای اولیه انسان به هنگام بروز بحران درمانده است. در واقع قرنطینه که افراد کور مجبورند آن‌جا بمانند، آینه‌ای از زندان‌های امروزی خودمان است. ترس و وحشت اوج می‌گیرد و نهایتاً این حقیقت نمایان می‌شود که کوری نمادی از جهل و نادانی است که فراگیر شده و به جایی می‌رسد که دیگر بین زندگی نابینایان، دنیای تاریک زندانیان و افراد معمولی بیرون از قرنطینه تفاوتی باقی نمی‌ماند.

همچنین می توان تفسیری سیاسی از رمان را نیز مطمح نظر قرار داد که به اهداف پوچ و خودخواهانه احزاب مختلف حکومتی در طول دوره های مختلف اشاره کرده و بی اهمیتی آنها نسبت به سرنوشت مردم را اظهار می کند، احزابی که مدعی هستند زندگی و آسایش مردم برایشان در اولویت است. شکی نیست که قرنطینه کردن نابینایان یادآور اردوگاه‌های مرگی است که نویسنده به خوبی با آن ها آشنایی دارد. خاطرات ساراماگو از خشونت و وحشیگری‌های نژادپرستانه جامعه دوران زندگی‌اش در میان جدال زندانیان نابینا در قرنطینه به روشنی احساس می‌شود.

از دیدگاهی فلسفی نیز می توان گفت؛ نویسنده به مساله جهل و نادانی به عنوان مرضی اپیدمیک و خطرناک در میان انسان ها پرداخته است. آنچه ساراماگو به صورتی استعاری بیان می کند این است که معدود افراد روشنفکری هم که در جامعه قادر به تشخیص و درمان بیماری های اجتماعی هستند نیز در بلند مدت ممکن است چشم بر نیازهای دیگران بسته و از آن‌ها غافل شوند و تأسف بارتر این که گاهی این روشنفکران با اینکه کاملاً به عواقب مشکلات آگاهند، اما  باز هم همچون مردم ناآگاه و کوته فکر رفتار می‌کنند.

ساراماگو بارها مسئله جهل و خرد را در طول روایت داستانش بررسی می کند. از این منظر، رمان استعاره‌ای است از عدم توانایی دیدن و در واقع فقدان بصیرت و آگاهی حقیقی. ساراماگو رمان کوری را نوشته است تا به افرادی که آن را می‌خوانند یادآور شود که وقتی ما ارزش‌های زندگی را پایین می‌آوریم، خردمان را منحرف کرده ایم و اینگونه است که روزانه می‌بینیم کرامت انسانی توسط افرادی که در مسند قدرت ایستاده اند مورد تجاوز قرار می‌گیرد.

نتیجه گیری:

همان گونه که اشاره شد، کوری با نبود روح و در نتیجه نبود معنویت مترادف شده است. کوری مانعی است که بینش و بصیرت ما را مسدود می کند. کوری نشانه ی نمادین فساد اخلاقی و معنوی حاکم در جامعه است. درواقع بین فساد حاکم بر جامعه و کوری مردم داستان وجود دارد. جامعه ای به تصویر کشیده شده که هیچ محصول مفیدی برای عرضه ندارد. در واقع مردم در حال زندگی در جامعه ای فاسد  بی ثمر هستند. عامل کوری آن ها، ناآگاهی، بی تفاوتی و فساد است و یا به گفته ی راوی آن ها مردمی هستند که “شهوت کورشان کرده است”. کوری جسمی مردم را می توان پیامد دست کشیدن آن ها از انسانیت و حیوانی شدن دانست (ساراماگو،۱۹۰:۱۳۸۹).

موضوع محوری رمان کوری معنوی در دنیای مدرن بوده است. برای نمونه این ایده که یک چشم پزشک کور شود، مفهومی بسیار کنایی است. این خود بیانگر این واقعیت است که کوری شخصیت های داستان درواقع کوری معنوی است و نه جسمی. همان گونه که راوی می گوید، چشم های چشم پزشک ” دیگر نمی دید،  چشم هایی که کاملاً کور بود، اما در عین حال سلامت می نمود، بی هیچ ضایعه ای در گذشته یا حال، عارضی یا موروثی” (ساراماگو، ۴۴:۱۳۸۹).

در این رمان تباهی و فرو افتادن انسان در دوره پسامدرن ناگزیرتر از هر زمانی ارائه شده است و هیچکس با هر باور و عقیده ای از آن در امان نیست. دریک کلام دغدغه ی عمده ذهن ساراماگو در این رمان سرگشتگی و سردرگمی انسان معاصر بوده است، انسانی که علی رغم برخورداری از امکانات بی شمار رفاهی از نفس خویش غافل و بدیهی ترین نیازهای روحی و معنوی خود را درک نمی کند و به همین دلیل از برقراری رابطه ی انسانی با دیگران نیز عاجز گشته و در سیری باطل صرفاً به نیازهای ماتریالیستی و سوداگرانه ی خود توجه می کند و در نهایت در دام همان مقاصد مادی و اهداف سطحی و دنیوی گرفتار آمده و توان نقد و بازندیشی خود را در قبال جامعه از دست می دهد.

همان طور که از منظر جامعه شناختی نیز فرانکفورتی ها بر این عقیده اند که؛ آدمی گمان می برد که آزاد است و انتخاب می کند، اما او از سوی نظام کاپیتالیستی گزینش شده است که به شیوه ای خاص رفتار، مصرف و درواقع زندگی کند، او توهم آزادی و انتخاب می زند. در اینجا کوری تلنگری به این بی بصیرتی، غفلت و عدم بازاندیشی انتقادی نسبت به جامعه است.

منابع و مآخذ:

  • آذریون، فاطمه و اکبری، مجید (۱۳۹۴). تعامل ادبیات و هنر با جامعه از منظر آدورنو ، فصلنامه فلسفی شناخت، ش ۱/۷۴ ،۲۱-۷.
  • پارسی نژاد، کامران (۱۳۸۱). کوری یعنی از دست دادن امید (نقد رمان کوری نوشته ژوزه ساراماگو)، ادبیات داستانی، ش ۶۱، ۶۳-۶۲ .
  • پرستش، شهرام (۱۳۸۵). صورتبندی میدان تولید ادبی ایران، رساله دکتری جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
  • حاتمی، حافظ (۱۳۸۷). ادبیات جهان: کوری و بینایی به روایت ساراماگو (بررسی انگاره های نمادین و عناصر داستانی دو رمان کوری و بینایی)، ش ۲۵ و ۲۶ ،۶۸- ۵۵ .
  • دادجو، دره (۱۳۷۹). کوری سفید، کتاب ماه، ش ۳۸، ۵۳-۵۲ .
  • روزنامه اعتماد (۱۳۸۵). مروری بر زندگی و آثار ژوزه ساراماگو؛ نویسنده سرزمین کورها، قابلیت دسترسی در تاریخ: (۱۷/۸/۱۳۸۵).
  • ریتزر، جرج (۱۳۷۴). نظریه های جامعه شناسی در دروان معاصر، مترجم محسن ثلاثی، تهران: علمی.
  • ساراماگو، ژوزه (۱۳۸۹). کوری، ترجمه ی مهدی غبرائی، چاپ ۱۶ ، تهران: نشر مرکز.
  • طاهری، قدرت الله و هوشنگی، مجید (۱۳۸۸). نقد بینامتنی سه اثر ادبی مسخ، کوری و کرگدن، نقد ادبی، ش ۱/۴ ، ۱۵۱-۱۲۷.
  • طلوعی، وحید و رضایی، محمد (۱۳۸۷). ضرورت کاربست ساختارگرایی تکوینی در جامعه شناسی ادبیات جامعه (ساختارگرایی تکوینی در مقام روش)، جامعه شناسی ایران، ش ۳/ ۸، ۲۷-۳.
  • گلدمن، لوسین (۱۳۷۴). رمان نو و واقعیت، کلک، ش ۶۶، ۶۴- ۶۱.
  • لوکاچ، جرج (۱۳۹۷). جامعه شناسی رمان، مترجم محمدجعفر پوینده، تهران: ماهی.
  • مصباحی پور ایرانیان، جمشید (۱۳۵۸). واقعیت اجتماعی و جهان داستان، تهران: سپهر.
  • ناقد مشیری، مینو (۱۳۷۸). رمانی از ژوزه ساراماگو، بخارا، ش ۳۸ ، ۳۳۱-۳۲۹ .
  • نصر اصفهانی، محمدرضا (۱۳۸۸). تأملی در ساختار و محتوای رمان کوری، پژوهشنامه ادبیات تعلیمی، ش۴، ۱۸۴-۱۵۱.
  • نوروزی، پارسا (۱۳۸۹). من کور شدم/ نقد و بازخوانی رمان کوری اثر ژوزه ساراماگو، بخارا، ش ۷۷ و ۷۸ ،۶۶۶-۶۶۳.
  • Abrams, M. H. 1999. A Glossary of Literary Terms. (۷th ed.). New York: Heinle, p255-6.
  • Castle, Gregory.2007. The Blackwell Guide to Literary Theory. USA: Blackwell Publishing,177p.
  • Fish, Stanley. 1980. Is There a Text in This Class? The Authority of Interpretive Communities. Cambridge, MA: Harvard University Press, 3p.
  • Guerin, Wilfred L. et al. 2005. A Handbook of Critical Approaches to Literature. (۵th ). New York and Oxford: Oxford University Press, p 351-358.
  • Iser, Wolfgang. 1997. “Indeterminacy and the Reader’s Response.” In.
  • M. Newton (Ed.), Twentieth-Century Literary Theory: A Reader. London: Macmillan Press Ltd. 195-99.

پی‌نوشت‌ها:

[۱] Blindness

[۲] José Saramago

[۳] Weber

[۴] Sartre

[۵] Symbolic interaction

[۶] Dystopia

[۷] Marcuse

[۸] Boredom

[۹] Simmel

[۱۰] Civil Inattention

[۱۱] Goffman

[۱۲]  Anthony Giddens