نامه
یکی از مهمترین مراتب و مشاغل درباری در ایران، بعد از وزارت، دبیری یا کاتبی است که اساساً بهعلت تعلق رسمی سواد و علم و هنر به اقشار و خاندانهای برگزیده، ظاهراً این شغل نیز اختصاص به افراد همان قشرها داشته است. از سویی دیگر ملازمت بارگاه و پادشاهان ایجاب میکند که صاحبان چنین مشاغلی ویژگیهایی داشته باشند لایق آن شغل. کاتبان یا دبیران مردانی فاضل و دانشمند بودند که نوشتن نامههای پادشاه و خواندن نامهها در حضور او به عهدۀ آنها بود.
نوشتههای مرتبط
از شرایط کاتبی مجاورت مدام کاتب، بهخاطر داشتن سوابق کار، تیزفهمی و نافراموشکاری و متخصص بودن و از سابقۀ کارها تذکره داشتن است.
معتمد بودن و سرّ نگهداری و آگاه کردن ولینعمت خویش از هر چیزی از ویژگیهای دیگر اوست.
تسلط بر نوشتن و سخن گفتن، از خصوصیات برجستۀ او بهشمار میرفت. امیرنصرالمعالی در اهمیت شغل کاتب و کار اصلی وی تأکید بر نوشتن نامه میکند و میگوید: «و در نامه باید که بسیار غرض و معانی در اندکمایه سخن بهکار بری.» وی از جمله لغزشهایی که ممکن است کاتب را گرفتار کند به مزوّری (=جعل) اشاره میکند (امیرقاسمی، ۱۳۷۶: ۲۱۳).
مهمترین وسیله و نحوۀ خبررسانی نامه است. ارزش و اهمیت نامهها نه تنها بهدلیل نقشِ اطلاعرسانی آنها؛ بلکه بهجهت سندیت تاریخی و اعتبار رسمی آنهاست. نویسندگان نامهها (دبیران)، نحوۀ نوشتن، حفاظت و نسخهبرداریهای متعدد و لازم و ارسال آنها، از آنچنان اهمیتی برخوردار است که میتواند بهراحتی روابط بین حکومتها را تعیین کند. کوچکترین خطا در نامه، با توجه به بعد مسافت و زمان صرف شده در پاسخگویی و فهم دقیق متقابل مخاطبین نامه، اغلب میتواند قبل از فهم لازم، حتی به جنگی ناگزیر بیانجامد. در مجموع نامهها دنیای روابط سیاسی و خبررسانی و ارتباطات را میسازند یا تخریب میکنند.
در تمامی ادوار، به جهت اهمیت مکاتبات حکومتی، نگارش و ارسال و دریافت نامهها، دارای نهادی مستقل و مجزا با نام دیوان رسالت بوده است، این دیوان در طول تاریخ با عناوین مختلفی چون دیوان رسالت، دیوان رسائل، دیوان انشا، دیوان طغرا، دیوان رسائل و انشا، و دیوان انشا و رسالت نامیده شده است (ر.ک. انوری، ۱۳۷۳: ۱۶۰). بیهقی از این دیوان با نام «دیوان رسالت» و از مسئول آن با عنوان «صاحب دیوان رسالت» یاد کرده است (۱۰۷).
بنابه تصریح انوری، در قرن هشتم، هندوشاه نخجوانی، هم اصطلاح «دیوان رسالت» و هم اصطلاح «دیوان انشا» را بهکار برده است و در دورۀ سلجوقی، اصطلاحات دیوان انشا و دیوان طغرا و در دستگاه خلافت عباسیان ابتدا بیشتر، اصطلاح «دیوان رسایل» یا «دیوان مکاتبات» و بعدها اصطلاح «دیوان انشا» رایج بوده است (ر.ک. انوری، ۱۳۷۳: ۱۶۱-۱۶۲).
مشهورترین متصدی دیوان رسالت، که بیهقی در کتاب خود بسیار از او و کفایتش در امر دبیری و رسالت یاد کرده و سمت استادی بیهقی را نیز داشته، بونصر مشکان، صاحب دیوان رسالت در دورۀ سلطان محمود و سالهایی از حکومت سلطان مسعود است.
دبیران بزرگ تقریباً به تمامی مسایل آشکار و پنهان سلاطین و حکومتها آگاهاند و سلاطین اعتماد ویژهای به آنها دارند. تسلط بر زبان مکالمات سیاسی و توان تنظیم مطالب، شناخت شرایط، آشنایی با نحوۀ اخطارها و بیعتها، گزارشها و انواع گوناگون خبر همگی از شرایط لازم یک دبیر کامل است.
«و اعیان ری را به خیمۀ بزرگ آوردند که طاهر دبیر آنجا مینشست … و شغل همه بر وی میرفت که وی محتشمتر بود … (۴۱).»
متناسب با درجۀ اهمیت این شغل، وسایل خاصی برای نوشتن وجود دارد و بزرگان، آنها که میتواند بنویسند، به تناسب جایگاهشان از قلم و دوات و وسایل تحریر ویژهای استفاده میکنند.
نمونههایی کوچک از مسایل مرتبط با نامه و شرایط آن:
وسایل تحریر وزیران:
… دوات خواست، بنهادند و دستۀ کاغذ و درج (= صندوقچه کوچک) سبک، چنان که وزیران را برند و نهند (۱۸۶).
وصف دوات:
و دویتی سیمین سخت بزرگ پیش طاهر بنهادند بر یک دورش دیبای سیاه (۱۷۱).
پیشنویس و پاکنویس:
… آن نامهها را که فرمودهایم نسخت باید کرد و بیاض نباید کرد تا فردا در نسخت تأمل کنیم (۴۵۱).
نسخهبرداری:
… و نزد وی بردند با چهل و اند پارهنامۀ توقیعی که من نبشتم که بوالفضلم آن همه و نسخت آن استادم کرد (۴۴۲).
… و نسختها برداشتند از منشور ونامه، و القاب پیدا کردند تا این سلطانِ بزرگ را بدان خوانند و خطبه کنند (۶۷).
این نامه و منشور از طرف خلیفه خطاب به امیرمسعود است و پذیرش سلطنت وی. در این نامه و منشور خلیفه ممالک تحت سلطۀ سلطانمحمود را به مسعود تفویض میکند و مینویسد که پس از این نیز آنچه که از ممالک شرق و غرب بگیری، متعلق به تو است. مبشران نسخههای این نامهها را میبرند و در شهرهای مربوط به نام سلطانمسعود خطبه میکنند.
نامۀ توقیعی
در نامههایی که از اهمیتی خاص برخوردارند، توسط خود سلطان چند خطی نوشته و یا توسط او توقیع میشوند که چنین نامههایی را نامۀ توقیعی میگویند. البته با توجه به موردی که دربارۀ بوسهل زوزنی میگوید، معلوم میشود که «توقیع» اصطلاحی نیست که صرفاً به دستخط و امضای سلطان اطلاق شود.
و بهرامِ نقیب را نامزد کرد بوسهل زوزنی با مثالِ توقیعی (۸۳).
و سلطان توقیع کرد و به خط خویش فصلی نبشت (۷۰).
ادبِ خواندن نامه سلطان:
چون بوسعید [دبیری که نامۀ سلطان را میخواند] نام سلطان بگفت، همگان پیاده شدند و باز برنشستند و نامه خوانده آمد، و فوج فوج لشکر میآمد و مضمون نامه معلوم ایشان میگردید و زمین بوسه میدادند و باز میگشتند (۲۸).
نحوۀ / رسم رساندن نامه بهدست امیر:
… اسکُدار بیهق رسید حلقه برافگنده و بر در زده، استادم بگشاد و رنگ از رویش بگشت، رسم آن بود که چون نامهها رسیدی، رقعتی نبشتی و بونصرِ دیوانبان را دادی تا به خادم رساند و اگر مهم بودی به من دادی، این ملطفه خود بداشت و به نزدیک آغاجی خادم برد خاصّه (۳۸۹).
اسکُدار (= پیک، برید):
و بر راه بلخ اسکدار نشانده بودند و دل درین اخبار بسته؛ و هر روز اسکدار می رسید تا چاشتگاه اسکداری رسید حلقه [بر] افگنده و بر در زده که … (۳۸۸).
گذشته از سیستم اطلاعرسانی توسط نامههای پنهان و آشکار گوناگون، قاصدان و گزارشگران رسمی و مخفی بهطور منظمی وظیفه ارسال اخبار و گزارش وقایع مختلف را بر عهده داشتهاند.
و پنچ قاصد با وی [رسولِ خلیفه] فرستادند چنانکه یکانیکان را باز میگرداند با اخباری که تازه می گردد و دو تن را از بغداد بازگرداند به ذکر آنچه رود و کرده آید …
و در جملۀ رجالان و قودکشان مردی منهی را پوشیده فرستادند که بر دست این قاصدان قلیل و کثیر هرچه رود باز نماید … (۳۴۸).
در موارد مهم، گزارشهای مخفی در دفتری نوشته می شده تا مجموع اطلاعات لازم یکجا در اختیار باشد.
و استادم منهی مستور (= گزارشگر مخفی) با وی نامزد کرد چنانکه دُمادُم قاصدانِ اِنها میرسیدند و مزدِ ایشان میدادند تا کار فرو نماند و چیزی پوشیده نشود، چه جریدهای داشتی که در آن مهمات نبشته بودی، و امیرمسعود درین باب آیتی بود … (۴۰۷).
عناوین نامههای گوناگون
نامههایی که از دیوان رسالت صادر میشد بنابه گوناگونی مندرجات و هدفی که در نوشتن آن بوده، انواع مختلفی داشته است و به نامهای خاصی خوانده میشده از جمله: ذیلاً انواع نامههایی که در تاریخ بیهقی ذکر شده با خصوصیات آنها آورده میشود:
منشور:
چون شخصی به مقامی منصوب میگشت یا مأموریتی مییافت به دستور سلطان، صاحب دیوان رسالت نامهای حاکی از مقام و شغل یا مأموریت وی مینوشت که چون به توقیع سلطان میرسید حکم رسمی او محسوب میشد. این حکم «منشور» نامیده میشد.
چون احمد ینالتگین به سپاهسالاری هندوستان منصوب میشود خواجهاحمد وزیر او را برای این مأموریت آماده و دلگرم میکند، سپس میگوید: «بونصر مشکان منشورش بنویسد و به توقیع آراسته گردد که چون خلعت بپوشد آنچه واجب است از احکام بجای آورده آید تا بزودی برود و بسر کار رسد و بوقت به غزو شتابد» (ص ۲۸۶).
مُلطَّفه:
«ملطفه» نامۀ کوچکی بوده که مطالب محرمانه و غالباً فوری در آن بهطور اختصار نوشته میشده. مثلاً در جریان توطئهای که بوسهل زوزنی برای فروگرفتنِ خوارزمشاه آلتونتاش کرده میخوانیم: «امیر گفت تدبیر چیست؟ … بوسهل گفت سخت آسان است اگر این کار پنهان ماند، خداوند به خط خویش سوی قائد منجوق که مهتر لشکر و به خون خوارزمشاه تشنه است ملطفهای نویسد تا وی تدبیر کشتن و فروگرفتن او کند … و چون ملطفه به خط خداوند باشد اعتماد کنند و هیچکس از دبیران و جز آن بر آن واقف نگردد» (ص ۳۱۶).
نیز از ملطفهای که نوشتگین خاصه (خادم سلطانمحمود) که از طرف مسعود مشرف نزد پدرش بوده؛ مینویسد و او را از خیلتاشی که برای تحقیق دربارۀ خیشخانۀ مصورش خواهد آمد با خبر میگرداند، کاملاً روشن میشود که ملطفه شامل مطالب محرمانه است.
«وی [نوشتگین] به وثاق خویش آمد و سواری از دیو سوارانِ خویش نامزد کرد با سه اسب خیارۀ خویش، و با وی بنهاد که به شش روز و شش شب و نیم به هرات رود نزدیک امیرمسعود سخت پوشیده، و به خط خویش ملطفهای نبشت به امیرمسعود و این حالها باز نمود» (ص ۱۲۲).
چون این ملطفهها مندرجاتش خصوصی و محرمانه بوده و نمیبایست افشا شود لذا مطالب را به ایجاز در کاغذهای کوچک و خرد مینوشتند تا ارسال آنها آسان باشد و گاه بهوسیلۀ افرادی که مورد سوءظن واقع نمیشوند چون سیاح یا کفشگر میفرستادند: «و روز یکشنبه … سیاحی رسید از خوارزم و ملطفۀ خرد آورد در میانِ رکوه دوخته از آنِ صاحب بریدِ آنجا مقدار پنج سطر، حوالت به سیاح کرده که از وی باز باید پرسید احوال را» (ص ۴۲۱). «پس کفشگری را به گذر آموی بگرفتند متهمگونه، و مطالبت کردند مُقِر آمد که جاسوس بُغراخان است و نزدیک ترکمانان میرود و نامهها دارد سوی ایشان و جایی پنهان کرده است، او را به درگاه فرستادند و استادم و بونصر با وی خالی کرد و احوال تفحص کرد، او معترف شد و آلتِ کفشدوزان از توبره بیرون کرد و میان چوبها تهی کرده بودند و ملطفههای خرد آنجا نهاده، پس به تراشۀ چوب آن را استوار کرده و رنگ چوبگون کرده تا بجای نیارند و گفت این بغراخان پیشِ خویش کرده است» (ص ۵۲۸).
در زمانی که ملطفه را بهوسیلۀ قاصدان معمولی میفرستادند نامهای دیگر همراه او میکردند تا چنان وانمود شود که پیکْ مأمور بردن آن «فراخ نبشته» است نه نامۀ پوشیده (ملطفه) چنانکه میخوانیم: «این ملطفۀ خرد به توقیع ما مؤکد گشت و رکابدار را پوشیده فرموده آمده است تا آن را در اسب نمدیا میان آستر موزه چنانکه صواب بیند پنهان کند، و نامهایست توقیعی با وی فراخ نبشته در معنی شغلهای آن جانب بر کاغذ بزرگ تا چنان نموده آید که بدان کارها آمده است» (ص ۲۹۸). «رکابدار پیاده شد و آن نامۀ بزرگ از برِ قبا بیرون کرد و پیش داشت … امیر گفت آن ملطفههای خرد که بونصر مشکان ترا داد و گفت آن را سخت پوشیده باید داشت تا رسانیده آید کجاست؟ گفت من دارم، و زین فرو گرفت و میان نمد باز کرد و ملطفهها در موم گرفته و پس آن را از میان موم بیرون گرفت امیر رضیالله عنه بوسهل زوزنی را گفت بستان» (۲۷).
از شواهد چنین برمیآید که وجه تسمیۀ این نامههای خرد به ملطَّفه (= تلطیف شده، نازک شده) همین است که در وقتِ ارسال آنها را باریک و نازک میکردند تا مخفی کردنش آسان باشد.
اگر مندرجات ملطفه رمزی میبود به نام «ملطفۀ معما» خوانده میشده است. نامۀ معمّا، معمّا: معما نامهای بوده است که مطالب محرمانه و سری در آن به صورت رمز نوشته میشده، و فرق عمدۀ آن با ملطفه همین رمزی بودنِ مندرجات آنست: « مسعدی در وقت، به معمایی که نهاده بود با خواجهاحمد عبدالصمد این حال بشرح باز نمود، و بوسهل راه خوارزم فروگرفته بود و نامهها میگرفتند و احتیاط بجا میآوردند. معمای مسعدی بازآوردند، سلطان به خواجۀ بزرگ پیغام داد که وکیلِ درِ خوارزمشاه را معما چرا باید نهاد و نبشت، باید که احتیاط کنی و بپرسی …» (ص ۳۱۷).
درکِ معنی نامههای معما منوط به ترجمه کردن و «بیرون آوردن معما» است که به وسیلۀ دانستن کلید معما -که قراردادی بین نویسندۀ معما و گیرندۀ آن است- عملی میگردد.
ادامه دارد…
