انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بررسی اجتماعی- فرهنگی تاریخ بیهقی (بخش ۵)

عروسی

طبق تاریخ مکتوب ایران بعد از اسلام، حضور زنان حتی در صفحات کتاب‌ها از رسوم مستوری و محجوبی پیروی می‌کند مگر آنجا که شرح نکاحی مصلحتی یا بیان اقتدار پنهان زنی در درگاه سلاطین سخن گفتن از آنها را ناگزیر کند. در آنچه از تاریخ عظیم بیهقی به‌جا مانده است تصویر روشنی و یا حتی می‌توان گفت هیچ‌گونه تصویری از زنان دربار و بزرگان به‌دست نمی‌آید به جز در یکی دو مورد مرتبط با ازدواج امیرمسعود و امیرسعید و… و مواردی که از عمۀ سلطان مسعود به ضرورت نامی برده می‌شود. از پوشش و آرایش زنان آزاده و کنیز نیز سخن به میان نمی‌آید.

طبق رسم شناخته شده و متداول، گرفتن دختری از سرزمین یا ولایتی دیگر به‌منزلۀ نوعی پیمان دوستی بین دولت‌ها است. بیهقی مراسم استقبال و تحویل گرفتن دختر با کالیجار برای سلطان مسعود را چنین شرح می‌دهد:

… و پس مهدها که راست کرده بودند با زنانِ محتشمانِ نشابور از آنِ رییس و قضات و فقها و اکابر و عَمّال [به‌ شب] پیشِ مهد دختر باکیجار بردند -و بر نیم فرسنگ از شهر بود- و خدم و قوم گرگانیان را به عزیزی‌ها در شهر در آوردند. و سرای و کوشک‌های حسنکی چون درجات فردوس‌الاعلی بیاراسته بودند به فرمانِ امیر. مهد را آنجا فرود آوردند با بسیار زنان چون دایگان و دادگان و خدمتکاران، و زنان خادمان و کنیزکان؛ و زنانِ محتشمان نشابور بازگشتند. و آن شب نشابور چون روز شده بود از شمع‌ها و مشعل‌ها. و خادمان حرم سلطانی به در حرم بنشستند و نوبتی بسیار از پادگان به درگاهِ سرای نامزد شدند و حاجبی با بسیار مردم … و دیگر روز امیر فرمود تا بسیار زر و جواهر و طرایف آنجا بردند و تکّلفی سخت عظیم ساختند اندر میهمانی‌ها. و زنانِ محتشمانِ نشابور را به جمله آنجا بردند و نثارها بکردند و نان بخوردند و بازگشتند و ودیعت را که ساکن مهد بود کس ندید (۴۴۸).

آنچه از این قسمت نوشتۀ بیهقی استنباط می‌شود بیانگر آن است که پیش از ملاقات خود امیر با عروسش کسی نمی‌بایست او را ببیند. اینکه آیا رسم جاری زمانه چنین بوده یا مورد خاص است نگارنده نظری ندارد.

بعد از استقرار عروس و همراهانش در سرای تعیین شده، امیر با مجموعه‌ای از حواشی خود به آن درگاه می رود:

… و نمازِ خفتن امیر از شادیاخ بر نشست با بسیار مردم از حاشیت و غلامی سیصد خاصه همه سوار و غلامی سیصد پیاده در پیش و پنج حاجب‌سرایی و بدین کوشک حسنکی آمد و فرودِ سرای حرم رفت با خادمی ده از خواص که روا بودی که حرم را دیدندی … (۴۸۸).

طبیعتاَ ازدواج‌هایی که شرح آن یا اشاره به آن در تاریخ بیهقی آمده است، موارد ویژه‌ای است که بیان علل سیاسی آن ازدواج، گزارش آن را به کتاب تاریخ کشیده است؛ گرچه به‌نوعی از چنین راه و رسم‌هایی درباری می‌توان به آداب متدوال و عمومی آن در میان مردمان نیز دست یافت ولی طبیعی است که ویژگی‌ها و الزامات زندگی سیاسی چنین آداب و رسم‌هایی را در سطی گستره و مقداری متفاوت از سایر موارد خواهد کرد.

ما تا دوره‌های اخیر نیز با شیوۀ نامزد کردن کودکان یا حتی شیر خوارگان با کودکی دیگر آشنا هستیم. اگر در میان مردم چنین رسمی برای حفظ کردن پیوندهای خویشاوندی و یا ثروت خانواده‌هاست در حوزۀ زندگی سیاستمداران، مصالح سیاسی و ملک و مَلِک تعیین‌کننده‌ترین عامل است. حفظ خون پادشاهی در رگ‌های افراد خاندان شاهی، نگهداشتن حکومت در میان افراد سلسله‌ای معین، مصالح و منافع پیمان بستن با حکمرانان ولایت دیگر، تضمین صلح بین دو دولت و دلایلی نظیر آن، ازدواج‌های مصلحتی را به اصلی مهم در میان خاندان‌های حکومتی تبدیل می‌کند. امروز نیز چنین شیوه‌ای جاری است با این تفاوت که شاید این‌گونه پیوند‌ها از گهواره به سنین بالاتر منتقل شده است؛ ولی کماکان چنین ازدواج‌هایی مقاصد و اهدافی فراتر از عشق و تشکیل خانواده و ادامۀ نسل دارد.

… و دو دختر بود امیریوسف را یکی بزرگ شده و در رسیده و یکی خرد و در نارسیده، امیرمحمود آن رسیده را به امیرمحمد داد و عقد نکاح کردند، و این نارسیده را به نام امیرمسعود کرد تا نیازرد و عقد نکاح نکردند.

عروس در شب عروسی از جهان می‌رود و فردای آن روز امیرمحمود دستور می‌دهد خواهر خردسالش را که به نام امیرمسعود کرده بودند، برای امیرمحمد عقد نکاح کنند و سال‌ها بعد در چهارده سالگی به پردۀ امیرمحمد در‌می‌آید (ر.ک. ۲۹۴).

از نمونه‌های دیگر ذکر شده در کتاب بر‌می‌آید که سن ازدواج بسیار پایین بوده و اغلب چندین سال طول می‌کشد تا عروس یا داماد شرایط مناسب برای عروس کردن را پیدا کنند.

و سخت کودک بود امیرمردانشاه، چه سیزده ساله بود. پس از آن به مدتی بزرگ … دخترِ سالار بگتغدی را به پردۀ این پادشاه‌زاده آوردند و سخت کودک بود و به همه نشاندند و عروسی کردند (۶۰۰).

در مورد ازدواج امیرمردانشاه نکته‌ای قابل ذکر است که به‌عنوان رسمی رایج تا به امروز دوام داشته است. برای مراسم عقد نکاح داماد به منزل پدرزن می‌رود.

و امیرمردانشاه را به کوشک سالار بگتغدی آوردند و عقد نکاح آنجا کردند و دینار و درم روانه شد سوی هر کسی … (۶۰۰).

بیهقی، شرحی از لباس و مرکب داماد و هدایایی که پدرِ زنش به او می‌دهد، آورده:

و امیر مردانشاه را قبای دیبای سیاه پوشانید موشح به مروارید و کلاهی چهار پر زر بر سرش نهاد مرصع به جواهر و کمر بر میان او بست همه مکلّل به جواهر و اسبی بود سخت قیمتی نعلِ زر زده و زین در زر گرفته و استام به جواهر و ده غلام ترک با اسب و ساز و خادمی و ده‌هزار دینار و صد‌پاره جامۀ قیمتی از هر رنگی … (۶۰۰).

دادن و گرفتن دختر، بین دو خاندان یا دو ولایت و کشور به‌منظور حل مشکلات یا به نوعی اعلام و آتش بس و اعلام هم پیمانی است:

…بر آن نهاده آمد که خواهری از آنِ ایلَک به نام خداوندزاده امیرسعید عقد نکاح کنند و ازین جانب دختری از آنِ امیرنصر سپاه‌سالار به نام ایلَک کنند (۵۸۱).

 

جهیزیۀ عروس

ذکر و شرح دقیق جهیزیۀ عروسان درباری را نمی‌توان از این کتاب انتظار داشت. ولی از یکی دو موردی که بیهقی به خاطر ویژگی قطعاتی از جهیزیۀ این عروسان، وصف آنها را کرده است می‌توان به برخی لوازم که به‌عنوان جهیزیه به دختر داده می‌شود پی‌ برد. اولاً نسخه‌برداری از جهیزیه و محاسبۀ قیمت کلی یا جزییات آن به‌عنوان دارایی عروس توسط مستوفی و افراد دیگر صورت می‌گیرد. به این مطلب آیا خانوادۀ خود عروس نیز صورت جهیزیه را همراه با آن به خانواده داماد می‌داده‌اند یا نه در نوشتۀ بیهقی، تصریحی دیده نمی‌شود:

… و از بومنصور مستوفی شنودم گفت چند روز با چندین شاگرد مشغول بودم تا جهاز را نسخت کردند. ده بار هزار هزار درم بود.

از جمله جهیزیۀ عروس مردانشاه، بیهقی به موارد زیر اشاره دارد:

چهار تاج زرین مرصع به جواهر و بیست طبق میوۀ آن انواع جواهر و بیست دوکدان زرین جواهر درو نشانده و جاروب زرین ریشه‌های مروارید بسته …

و اما نمونه‌ای از جهیزیۀ دختر باکالیجار، عروسِ امیرمسعود:

و با دخترِ باکالیجار چندان چیز آورده بودند از جهیزِ معین که آن را حد و اندازه نبود… دختر تختی داشت گفتی بوستانی بود، در جملۀ جهیز این دختر… زمین آن تخته‌های سیمین درهم بافته و ساخته و بر آن سی‌درخت زرین مرتب کرده و برگ‌های درختان پیروز بود با زمرد و بار آن انواع یواقیت… و گردبرگرد آن درختان بیست نرگسدان نهاده و همه سپر غم‌های آن از زر و سیم ساخته و بسیار انواع جواهر و گربرگرد این نرگسدان‌های سیم طبقِ زرین نهاده همه پر عنبر و شمامه‌های کافور … ۰۴۴۹).

 

عزاداری

سلطان‌محمود را در یکی از باغ‌های او (باغ پیروزی) هنگام نماز خفتن دفن می‌کنند و مرگ او را همان‌طور که اغلب در مورد سلاطین و فرمانروایان مرسوم است به‌منظور جلوگیری از اخلال و فتنه، چند روز بعد از ترتیب برخی کارها اعلام می‌کنند (ص۳۳-۳۴) معمولاً خاکسپاری مرده بعد از غروب آفتاب چندان متداول نیست. اینکه آیا خاکسپاری سلطان‌محمود به دلایل خاصی شبانه صورت می‌گیرد یا رسم جاری چنان بوده، روشن نیست (ر.ک. ۳۳).

موضوع متفاوت دیگر در این عزاداری لباس عزای سفید که به نظر می‌رسد ادامۀ رسم زرتشتیان باشد که نزد خود آنها تا به امروز مرسوم و رایج است. امیر مسعود برای مجلس عزای پدرش بار می‌دهد:

امیر [مسعود] دیگر روز بار داد با قبایی و ردایی و دستاری سپید، و همه اعیان و مقدمان و اصنافِ لشکر به خدمت آمدند سپیدها پوشیده و پوشیده و بسیار جزع بود. سه روز تعزیتی ملکانه به رسم داشته آمد چنانکه همگان بپسندیدند (۳۵).

امیرمسعود در مجلس عزایی که برای خلیفه برپا می‌کند نیز ملبس به لباس سفید عزا است و برای او نیز سه روز عزا اعلام می‌کنند و بازارها را می‌بندند.

و امیر ماتم داشتن ببسیجید و دیگر روز که بار داد با دستار و قبا بود سپید و همه اولیا و حشم و حاجبان با سپید آمدند. و رسول را [منظر رسول خلیفۀ جدید است] بیاوردند تا مشاهدِ حال بود. و بازارها  در ببستند و مردم و اصناف رعیت فوج‌فوج می‌آمدند. و سه روز برین جمله بود و رسول را می‌آوردند و چاشتگاه که امیر برخاستی، باز می‌گردانیدند و پس از سه روز مردمان به بازارها آمدند و دیوان‌ها در بگشادند و دهل و دبدبه بزدند (۳۴۲).

سه روز پس از عزاداری برای خلیفه در حضور رسولِ خلیفۀ جدید مراسم تهنیت خلافت را برگزار می‌کنند.

… و دیگر روز خداوند بنشیند و ریم تعزیت به‌جای آورد سه روز، پس از آن، روز آدینه به مسجد رود تا رسم تهنیت نیز گزارده شود به خطبه کردن بر قائم و نثارها کنند (۳۳۷).

بیهقی نمونۀ دیگری را از عزاداری عمرولیث در مرگ فرزندش محمد نقل می‌کند که در آنجا از هفت شبانه‌روز عزاداری اشاره یاد می‌کند و در مثال آوردن از بزرگی عمو به مراسم اجازۀ قطع عزاداری اشاره می‌کند:

… پس از نماز وکیل را بفرمود تا بخواندند و بیامد … و مثال داد که برو مهمانی بزرگ بساز و سه هزار بره و آنچه با آن رود و شراب و آلت آن و مطربان … دیگر روز پگاه بر تخت نشست و بار دادند و خوان‌های بسیار نهاده بودند، چون از بار دست بدان کردند. و شراب آوردند و مطربان برکار شدند. چون فارغ خواستند شد، عمرولیث روی به خواص و اولیا و حشم کرد و گفت بدانید که مرگ حق است و ما هفت شبان روز به درد فرزند محمد مشغول بودیم … جزع و گرستن دیوانگی باشد و کار زنان. به خانه‌ها باز روید و بر عادت می‌باشید و شاد می‌زیید که پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد.

از آداب شیون و عزاداری زنان چنان که در دو سه مورد بیهقی نیز بدان اشاره کرده است جزع کردن است. وی مادر حسنک وزیر را به جزع نکردن و جگر آور بودن می‌ستاید.

و مادر حسنک … چون بشنید جزعی نکرد چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست به درد چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند (۲۲۱).

ولی در مراسم عزای سلطان‌محمود از چنین بی‌تابی و ناشکیبایی نیز سخن می‌گوید. نهایت اینکه به مناسبت‌های مختلف چون ترس از امیر، جلب شفقت او، سپاس از بخشش او و مانند آن از بزرگان دربار امیر می‌گوید که به سادگی گریه می‌کنند و گریه و در مجموع این نشان می‌دهد که شیوۀ عزاداری و اظهار غم برای زنان و مردان متفاوت است چنان که اغلب تا به امروز نیز شاهد آن هستیم. نوحه سرودن، خراشیدن سر و صورت، ضربه بر سینه و پا زدن رسم پسندیده برای زنان بوده و گریستن برای مردان.

احسان کردن در سرخاک چنانکه از نوشتۀ بیهقی بر‌می‌آید، در آن زمان نیز مرسوم بوده است. امیر هنگام زیارت قبر پدرش دستور می‌دهد مبالغی را به کسانی که در آنجا بودند، بدهند:

…زیادت کرد و مردم تربت را ده‌هزار درم فرمود … و آن قوم را که بر سر تربت بودند بیست هزار درم فرمود … (۳۰۲).

در شرح اقدامات پس از مرگ بونصر مشکان، صاحب دیوان رسالت، مواردی ذکر می‌شود که احتمال دارد رسمی متعلق به درگاه سلطان و رایج در مورد بزرگان حکومتی باشد نه اقدامی که عمومیت داشته است.

… و غلامان خوب به‌کار آمده که بندگان بودند به سرای سلطان بردند و اسبان و اشتران و استران را داغ سلطانی نهادند … و بوسعید مشرف به فرمان بیامد تا خزانه را نخست کرد؛ آنچه داشت مَرد، راست آن رقعتِ وی را که نبشته بود به امیر برد و خبر یافت و فهرست آن آمد که رشته تایی از آنکه نبشته بود زیادت نیافتند (۶۹۲).

در یک مورد به توصیف مختصر گوری بر‌می‌خوریم:

… دو گور دیدم پاکیزه و به گچ کرده … (۶۸۰).