انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بردگی هنری در تقاطع ایدئولوژی و هنر

نگاهی به تحولات ادبیات و سینما در اتحاد جماهیر شوروی پس از انقلاب اکتبر

اول

در خلال دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰ جناح استالینیست در حزب کمونیست حاکمیت خویش را تحکیم بخشید و تصمیم گرفت تا اتحاد شوروی را هم به لحاظ اقتصادی و هم فرهنگی متحول سازد. اقتصاد از سیستم NEP که مبتنی بر بازار بود به سوی یک نظام برنامه ریزی متمرکز حرکت کرد. رهبری جدید اجرای یک ” انقلاب فرهنگی” را اعلام داشت

نگاهی به تحولات ادبیات و سینما در اتحاد جماهیر شوروی پس از انقلاب اکتبر

اول

در خلال دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰ جناح استالینیست در حزب کمونیست حاکمیت خویش را تحکیم بخشید و تصمیم گرفت تا اتحاد شوروی را هم به لحاظ اقتصادی و هم فرهنگی متحول سازد. اقتصاد از سیستم NEP که مبتنی بر بازار بود به سوی یک نظام برنامه ریزی متمرکز حرکت کرد. رهبری جدید اجرای یک ” انقلاب فرهنگی” را اعلام داشت؛ انقلابی که در قالب آن، حزب، کنترل سفت و سختی بر امورات فرهنگی از جمله آثار هنری اعمال خواهد داشت. تقدیر چنین رقم خورد تا سینما که در تقاطع هنر و اقتصاد لانه گزیده بود طی این اپیزود از تحول اقتصادی و فرهنگی، سازماندهی مجدد شود.

در راستای اجرای برنامه ریزی متمرکز در سینما، بنیاد اداری جدیدی با نام سویوزکینو (Soyuzkino) در سال ۱۹۳۰ تاسیس شد. تمامی استودیوهای مستقل و شبکه های توزیعی که تا کنون در قالب بازار NEP عمل کرده و بالیده بودند ملزم شدند تا فعالیتهای خویش را با این آژانس برنامه ریزی هماهنگ نمایند. حاکمیت سویوزکینو همچنین به استودیوهای ملی و عمومی همچون VUFKU که در دهه ۱۹۲۰ از استقلال بیشتری برخوردار بودند نیز تسری پیدا کرد. سویوزکینو مشتمل بر یک دیوانسالاری وسیع از برنامه ریزان اقتصادی و سیاستگزارانی بود که موظف شده بودند تا برای استودیوها یک برنامه تولید سالانه طراحی کرده و سپس بر توزیع و اکران فیلمهای ساخته شده نظارت کنند.
با پیاده شدن این برنامه ریزی متمرکز، حاکمیت تمرکز یافته بر تصمیم گیریها بسیار شدت یافت. پیش بردن فیلمنامه در این سیستم به فرایندی طولانی و شکنجه آور بدل شد مشتمل بر کمیته هایی که دستنوشته ها را جهت سانسور و اصلاح بازخوانی میکردند. در دهه ۱۹۳۰ هر سال که میگذشت؛ سانسور سختگیرانه تر میشد بنحویکه¬ با سرکوب فزاینده فرهنگی توسط رژیم استالین همراهی میکرد. پروژه های ساخت فیلمهای بلند ماهها یا سالها طول میکشید و ممکن بود در هر مرحله ای از تولید متوقف شود.
چنین نظارتهای بیثمری فرایند تولید را دچار کندی کرده و از بروز خلاقیتها جلوگیری نمود. اگر چه تصور بر این بود که برنامه ریزی متمرکز بهره وری صنعت فیلمسازی را افزایش خواهد داد اما سطح تولید بطور مستمر طی دهه ۱۹۳۰ افت پیدا کرد. صنعتی که قادر بود تا پایان دوره سیاست NEP ، سالیانه تا ۱۰۰ فیلم بلند سینمایی تولید کند؛ با آغاز سال ۱۹۳۲ تولیدش به هفتاد فیلم و تا سال ۱۹۳۴ به ۵۵ فیلم نزول پیدا کرد. در سالهای باقیمانده از دوران حکمرانی استالین، تولید فیلم هرگز به همین رقمها نیز دست پیدا ننمود. تحت چنین کنترل بروکراتیکی، کارگردانان کهنه کار با نزول چشمگیری در حرفه خویش روبرو شدند؛ درحالیکه آیزنشتاین قادر بود تا طی سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۲۹, چهار فیلم بلند کار کند؛ در کل دهه ۱۹۳۰ تنها توانست یک فیلم بسازد (Alexander Nevsky، ۱۹۳۸). اقتباس مد نظر او از داستان ایوان تورگنیف، Bezhin lug (Bezhin Meadow، ۱۹۳۷-۱۹۳۵) در خلال تولید دچار وقفه شد و رسما با ممنوعیت مواجه شد و این تنها یکی از بسیار پروژه های فیلمسازی بود که قربانی سیستم سختگیر سانسور میشد.
در همان حال اتحاد جماهیر شوروی، تماس سینمایی خود با غرب را قطع نمود. چه بسیار فیلمهای مهمی بودند که پس از ۱۹۳۱ به این بهانه که مخاطبین را در معرض ایدئولوژی سرمایه داری قرار میدهند با ممنوعیت مواجه شدند. صنعت فیلمسازی شوروی خود را از وابستگی به فن آوری خارجی نیز رها ساخت. تلاش و تقلاهای صنعتی شدن در اوایل دهه ۱۹۳۰ شروع شد؛ با ساخت سلسله ای از کارخانه های حامی صنعت فیلمسازی با منابع تکنولوژیکی خود ملت.
برای تضمین مستقل بودن از غرب، صاحبان صنایع مکلف شدند تا به ساخت و گسترش تکنولوژیهای صدا دست یازند و خود را از نظارت سیستمهای صدای غربی برهانند. الکساندر ژورین (Alexander Shorin) در لنینگراد ( سنت پیطرزبورگ سابق) و پاول تاگر (Pavel Tager) در مسکو، در اواخر دهه ۱۹۲۰ دست به کار انجام تحقیقات مربوطه شدند و سیستمها را با آغاز سال ۱۹۳۰ برای استفاده مهیا نمودند. فرایندهای اجرایی کار که مشتمل بر تعمیر سالنهای نمایش فیلم میشد؛ هزینه های سرسام آوری به بار آورد ولی اتحاد جماهیر شوروی تا سال ۱۹۳۵ به استفاده از صدا و سینمای ناطق گذر نکرد.
با این حال، تعدادی از کارگردانان با فراهم آمدن فن آوری لازم، استفاده نوآورانه ای از آن نمودند. ورتوف ( Vertov) در مستند خویش پیرامون کار در معادن ذغال سنگ و صنایع سنگین با عنوان Entuziazm: Simfoniya Donbassa (اشتیاق، ۱۹۳۱) با ظرافت تمام از مجموعه ای سروصداهای صنعتی بعنوان آهنگ فیلم خویش بهره برد. پودوفکین (Pudovkin) در Dezertir ( بیابانگرد، ۱۹۳۳) با شکلی از “کونترپوآن صوتی” دست به تجربه زد و از تنافرهای کنایه آمیز و تنشهای موجود میان المنتهای صوتی و قطعه (track) بصری، بهره برد. در الکساندر نوسکی، آیزنشتاین، با سرگئی پروکوفیف (Sergei Prokofiev) آهنگساز همکاری نمود و فیلمی در سبک ” اپرایی” ساخت که به شکل استادانه ای تصنیف موسیقایی و قطعه بصری را با هم همراه کرده بود.
با رسیدن اتحاد جماهیر شوروی به عصر صدا، و برنامه ریزی متمرکز در اوایل دهه ۱۹۳۰، دستور داده شد تا از یک سبک فیلمسازی یکسان تبعیت شود؛ سبکی که اصطلاحا رئالیسم سوسیالیستی نام گرفت. در ۱۹۳۲، رهبری حزب، جامعه ادبی را مکلف نمود تا از خط مشی های آوانگارد دهه ۱۹۲۰ پرهیز نموده و رئالیسم سوسیالیستی را پذیرا گردد. سبکی ادبی که در عمل به رئالیسم قرن نوزدهم فرانسه- مثلا رمانهای بالزاک و انتقاداتی که از بورژوازی میکرد، م.- بسیار نزدیک بود. در دیگر شاخه های هنری، از جمله سینما، معادلی هنری برای رئالیسم سوسیالیستی ساختاربندی شد. سبکی از فیلمسازی که برای عامه مخاطبین، خوانا (legible) باشد؛ تا بدین ترتیب از دودستگی میان سینمای غالب (mainstream) و آوانگارد که در دهه ۱۹۲۰ وجود داشت پرهیز شود. مدیر سویوزکینو، و سیاستگزار مسئول صنعت سینما، بوریس شومیاتسکی (Boris Shumiatsky ، ۱۹۳۸-۱۸۸۶)، که از ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۸ خدمت نمود؛ منتقد سرسخت مونتاژ زیباشناختی بود. او حامی “سینمای میلیونی” (cinema for the millions) بود؛ سینمایی که از روایتی (narration) خطی و سرراست بهره برد. اگرچه فیلمهای آمریکایی در دهه ۱۹۳۰ به کشور وارد نمیشدند؛ مدل تدوین تداومی (continuity editing) هنوز موجود بود و در ذهن مخاطبین فیلمهای داخلی اثر خوبی از خود به جا گذاشته بود. رئالیسم سوسیالیستی بر پایه چنین سبکی پی¬ریزی شد؛ تا داستان¬سرایی (storytelling) جمع¬و¬جور را تضمین کند. به آیین رئالیسم سوسیالیستی اصولی نیز ضمیمه شد؛ قهرمانان وجیه المنظری که در نقش الگو برای بینندگان به ایفای نقش میپرداختند؛ درسهایی برای فراگرفتن در این باب که چگونه یک شهروند خوب باشیم؛ و در نهایت حمایت از تصمیمات سیاسی قهرمانانه حزب کمونیست.
چنین رویه های هنری که از طریق دستگاه سانسور خشن سویوزکینو تحمیل میشد؛ به تولید فیلمهایی سطحی و مکتبی منجر شد. اما این سیاستها قطعا در تقویت یک ” سینمای توده ای” ( cinema of the masses) موفق بودند. دهه ۱۹۳۰ شاهد نمونه هایی درخشان از سینمای عامه پسند بود. موفق ترین فیلم آن دهه که هم ستایش دولتی را برانگیخت و هم با اقبال چشمگیری در گیشه مواجه شد؛ چاپایف (Chapayev) بود که در سال ۱۹۳۴ اکران شد؛ به کارگردانی مشترک سرگئی (۱۹۵۹-۱۹۰۰( و گریگوری واسیلف (Sergei and Grigori Vasiliev). بر اساس زندگی یک فرمانده شهید ارتش سرخ، فیلم بعنوان مبلغ مدل رئالیسم سوسیالیست، روایت چاپایف و پیروانش را بازگو میکرد که قهرمانانه برای آرمانی انقلابی مبارزه میکردند. فیلم اما همچنین جلوه ای انسانی برای شخصیت اصلیش ساخته و پرداخته میکرد و او را واجد نقطه ضعفهای شخصی مینمود مشحون از حسی طعنه آمیز از افتخار و افسون مشقت زندگی دهقانی. چنین کیفیاتی، چاپایف را برای اکران عمومی دلنشین میساخت؛ گزارش شد که فیلم در اولین اکران خود در ۱۹۳۴، چندین بار توسط تماشاگران دیده شد. چاپایف برای نسلهای متوالی از تماشاگران سینما به روی پرده رفت.
ژانری که در دهه ۱۹۳۰ پا به عرصه وجود گذاشت تا تحسین عامه مردم را کماکان قوام بخشد؛ کمدی موزیکال بود و استاد این ژانر کسی نبود جزء گریگوری الکساندروف (Grigori Aleksandrov، ۱۹۸۴-۱۹۰۳(. او در مجموعه ای از موزیکالهای دلنشین با همسرش، یک هنرپیشه زن معروف، و همچنین یک خواننده کلوبهای شبانه لیبوف ارلوا (Lyubov Orlova ، ۱۹۷۵-۱۹۰۲) همکاری خلاقانه¬ای داشت. کمدی دهقانی (pastoral) آنها Volga-Volga (1938) در رده بندی گیشه، تنها از چاپایف عقب افتاد. عنصر خیالگون فیلمهای آنها، به همراه تعدادی از موزیکالهای دوست داشتنی که یادآور مونتاژ هنرمندانه بود؛ گاهی قیود رئالیسم سوسیالیست را پشت سر میگذاشت. اما ژانر کماکان میتوانست تلویحا به مناسبات معاصر ارجاع دهد. در موزیکال الکساندروف در ۱۹۴۰ به نام Svetlyi put’ ( مسیر درخشان)، اُرلوا نقش یک کلفت حقیر را بازی میکند که از خلال دسته بندیهای رهبری صنعتی شوروی پس از توسعه روشهای کاری هوشمندانه¬ی متکی بر کارگران (labor-saving) رشد کرده و میبالد. مخاطبین میتوانستند ضمن آنکه از جنبه های شوخ طبعانه فیلم که یادآور داستان سیندرلا بود؛ لذت ببرند؛ نیز درباره ارزش کارایی داشتن در محل کار چیزهایی فرا بگیرند.

دوم
نثر در دوران استالین
تاثیرات رئالیسم سوسیالیستی را بر ادبیات داستانی نیز بوضوح میتوان مشاهده نمود. زایش نگرشی مکانیکی و سخت افزاری با تاکید بر عنصر سخت، کار و جنبه های فیزیکی کنشهای انسانی نه تنها در ماهیت بلکه حتی در نام داستانهای آن دوران مشهود است. رمان نیکالای آستروفسکی (Nikolai Ostrovsky) به نام ” چگونه فولاد آبدیده شد” که در تمجید ارزشهای کمونیستی بود؛ در میلیونها نسخه به چاپ رسید و تا سالها خواندن آن در دبیرستانها اجباری بود. زوش چنکو رمانی نوشت با نام ” قالب ریزی مجدد” در رابطه با خونبارترین پروژه های استالین، حفر کانال بالتیک. لئونید لئونوف، پیشرو رمان نویسان و نمایش نامه نویسان سبک رئالیسم سوسیالیستی رمانی با نام sot نوشت در رابطه با ساخت یک کارخانه کاغذسازی در جنگلهای شمال روسیه. بوریس پالووی (Boris Polevoi) در سال ۱۹۳۹ رمانی منتشر میکند با نام “موتورخانه”، در رابطه با خواب و خیالات حکومت استالین. یوری کریموف (Yuri Krimov) رمانی با نام ” راننده تانک” مینویسد در رابطه با اینکه چگونه یک فعال کومنیست از چند شخص شلخته و غیرمنضبط یک راننده تانک ماهر میسازد.
خیل نویسندگانی که با پیشینه مهندسی به عرصه ادبیات راه یافته و گاه روابط عاشقانه، احساسات میهن پرستی، وحدت ملی و دستاوردهای تاریخی روسیه را به ارگانهای رژیم شوروی و وجوه تولیدی اش الصاق میکردند. با روی کار آمدن خروشچف و آغاز ” دوران آب شدن یخها” ( آب شدن یخها عنوان رمانی بود از ایلیلا ارنبورگ)، دستگاه سانسور دچار تعدیل شده و الکساندر سولژه نیتسین با رمان ” یک روز در زندگی ایوان دنیسوویچ” این دوران را به اوج خود میرساند.

سوم
وقایع نگاری دخالت دولت شوروی در صنعت سینما
ü انقلاب اکتبر : تشکیل هیاتی تحت عنوان ” کمیساریای خلق برای آموزش و پرورش” (نارکومپروس) جهت نظارت و ساماندهی در سینما بلافاصله پس از انقلاب اکتبر
ü ژوئن ۱۹۱۸: دولت طی ابلاغیه ای درخواست میکند که مواد خام موجود نزد شرکتهای خصوصی باید نزد دولت ثبت شود. کمبود مواد خام و تجهیزات فیلمسازی به شدت احساس میشود.
ü ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰: تشکیل واحدهای سیار تزئین شده به نام ولادیمیر لنین جهت نمایش فیلم و اعزام آنها به روستاها طی آن سالها
ü آگوست ۱۹۱۹: لنین صنعت فیلمسازی را ملی اعلام میکند.
ü ۱۹۲۰: ظهور جنبش «کنستراکتیویسم» با تاکید بر هنر متعهد و هنرمند بعنوان مهندس یا صنعتکار اجتماعی از جمله این هنرمندان میتوان به وسولد میرهولد و سرگئی آیزنشتاین اشاره نمود. آیزنشتاین ساخت یک اثرهنری را به ساخت پل تشبیه میکرد. او با ارایه ” تدوین به مثابه تصادم” حتی رویای برگردان سرمایه مارکس به فیلم را در سر میپروراند.
ü ۱۹۲۱: سیاست اقتصادی نو(NEP) آغاز میشود. هدف عبارت است از خروج از بحران از طریق احیای مالکیت خصوصی و تجارت به شیوه سرمایه داری، صنعت از رمق افتاده سینما کمی جان میگیرد.
ü اوایل ۱۹۲۲: ” بیانیه تناسب لنین” صادر میشود. هدف تلفیق سرگرمی و آموزش در فیلمها و دلنشین کردن آنها برای انبوه جمعبت بیسواد روسیه است.
ü اواخر ۱۹۲۲: دولت شوروی سعی میکند با ایجاد انحصار مرکزی به نام« گوسکینو» صنعت کم رمق سینما را رونق بخشد. صادرات و واردات فیلم توسط گوسکینو کنترل میشود.
ü ۱۹۲۲: معاهده « راپانو» درهای سینمای شوروی را به سوی شرکتهای فیلمسازی غربی بخصوص آلمانی میگشاید. طی این سال ۹۹ درصد فیلمهای توزیع شده در شوروی خارجی هستند.
ü اوایل ژانویه ۱۹۲۵: ناتوانی گوسکینو در ساماندهی صنعت سینما و تاسیس « سووکینو».
ü ۱۹۲۴: مرگ لنین. سووکینو باید به نمایش فیلمهای ایدئلوژیک سیار با قیمت ارزان به روستاییان ادامه دهد. درآمد سووکینو از صادرات فیلم تامین میشود. بخشی از این درآمد صرف واردات تجهیزات فیلمسازی خواهد شد.
ü ۱۹۲۷: آغاز انتقادات مقامات دولتی و مسئولین سینمایی از فیلمسازان با این اتهام که فیلمهایشان بیش از حد برای فهم مخاطب عام پیچیده بوده و بیش و پیش از ایدئولوژی به سبک و مخاطبین غربی توجه دارد. اتهام « فرمالیست بودن».
ü مارس ۱۹۲۸: برگزاری نخستین کنفرانس حزب کمونیست در زمینه مسایل سینما و آغاز برنامه پنجساله. هدف عبارت است از کاهش واردات و صادرات فیلم
ü ۱۹۲۹: کنترل سینما از دست نارکومپروس گرفته شده و به کمیته سینمای اتحاد شوروی سپرده شد.
ü دهه ۱۹۳۰: آغاز دیکتاتوریهای چپ و راست در کشورهایی همچون شوروی، آلمان و ایتالیا. سینما باید با شدت هر چه تمامتر در خدمت تبلیغات عقیدتی وسرگرمی باشد.
ü ۱۹۳۰: تشکیل و تاسیس « سویوزکینو» به ریاست بوریس شومیاتسکی. سویوزکینو بر تولید و توزیع و نمایش همه فیلمها در همه جمهوریها نظارت میکند. سینمای شوروی گامی دیگر به سوی متمرکز شدن و رکود برمیدارد. شومیاتسکی که یکی از دیوانسالاران حزب کمونیست است هیچ علاقه و تجربه ای در زمینه سینما ندارد و تنها به ژوزف استالین پاسخگو است. شومیاتسکی جنبش آوانگارد مونتاژ را به کلی نابود میکند. در ۱۹۳۵نظارت بر به کارگیری نظریه رئالیسم سوسیالیستی در سینما بر عهده اوست.
ü ۱۹۳۱: حمله به فیلمسازان مونتاژ- که زمانی در خدمت سیستم بودند- افزایش می یابد. گرایشات خرده بورژوایی یکی از مهم ترین و معروفترین این دسته از کارگردانان، آیزنشتاین شناسایی شده و به او توصیه میشود که ضمن مستحکم تر کردن ارتباط خود با طبقه کارگر، فیلمهای انقلابی واقعی خلق کند.
ü ۱۹۳۴-۱۹۳۰ : فیلمهایی در تمجید کار در مزارع جمعی و شورایی ساخته میشود همچون فیلم “خوشبختی” ساخته الکساندر مدودکین.
ü ۱۹۳۴: کنگره نویسندگان شوروی رویکرد زیباشناختی « رئالیسم سوسیالیستی» را مطرح میکند. ژدانف از مقامات فرهنگی شوروی، رویکرد جدید را تبلور عینی معنای سخنان رفیق استالین میداند؛ سخنانی که بر نویسنده و فیلمساز بعنوان مهندسین روح انسانها تاکید دارد.
ü سالهای ۱۹۳۸-۱۹۳۶: حکومت ارعاب و وحشت به اوج خود میرسد. سیاست « تصفیه» کادرهای حزبی که از ۱۹۲۰ شروع شده بود با شدت بیشتری دنبال میشود. بسیاری از اعضای رده بالای حزب که از ” صمیم قلب” از استالین حمایت نمیکنند؛ اخراج، زندانی، تبعید یا اعدام میشوند. پلیس مخفی تمامی عرصه های زندگی ناراضیان را میکاود. « دادگاههای نمایشی» برپا میشود و رهبران طراز اول حزب در این دادگاهها اعترافهای از پیش نوشته شده ای را میخوانند و اظهار میکنند که در فعالیتهای « ضد انقلابی» مشارکت داشته¬اند؛ .هنرمندان نیز بی نصیب نمیمانند. میرهولد، استاد آیزنشتاین، و برجسته ترین کارگردان تاتر شوروی، در جریان تصفیه ها ناپدید میشود. نویسندگانی چون سرگئی ترتیاکوف و آیزاک بابل در نهان اعدام میشوند. این هنرمندان به اصل«پارتی ای نوست» ( ذهنیت حزبی) و « نارودنوست» ( مردم محوری) ایمان نداشته اند.
ü ژانویه ۱۹۳۵: رئالیسم سوسیالیستی به سیاست رسمی سینمای شوروی بدل میشود. چاپایف قلبها را تسخیر کرده است. شومیاتسکی درصدد است تا « هالیوود شوروی» را بنا نماید. به همین دلیل به آمریکا سفر میکند. شومیاتسکی در ۱۹۳۸ به جرم اتلاف پول و سرمایه دستگیر و اعدام میشود. او برجسته ترین قربانی دنیای فیلمسازی در جریان تصفیه های استالینی است.
ü ۱۹۳۵: داژنکو با ساخت فیلم ” شورز”، و پودوفکین با ” سوورف” به رئالیسم سوسیالیستی ادای دین میکنند.
ü سالهای ۱۹۳۸-۱۹۳۵: گریگوری الکساندروف و ایوان پیریف به ترتیب ژانر کمدی- موزیکال و موزیکالهای تراکتوری را بنیان مینهد. ژانری که زندگی دسته جمعی دهقانان در مزارع جمعی را با روایتهای سطحی و مفرح به تصویر میکشند. فیلم ” ولگا- ولگا” ساخته الکساندروف محبوبترین فیلم استالین میشود.
ü ۲۳ آگوست ۱۹۳۹: در میان شگفتی جهانیان، استالین و هیتلر پیمان عدم تجاوز امضا میکنند. هیتلر به شوروی اجازه میدهد تا جمهوری های بالتیک را تصرف کرده و وارد فنلاند شود. فیلمهای ضد آلمانی از چرخه نمایش حذف میشوند.
ü ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱: حمله ناگهانی آلمان به شوروی. فعالیتهای فیلمسازی به جمهوریهای اشغال نشده بویژه قزاقزستان منتقل میشود.
ü ۱۹۴۲-۱۹۴۱: سینمای جنگ شوروی با تولید سریالهای ساده لوحانه و غیررئالیستی با نام ” آلبوم فیلمهای نبرد” آغاز میشود.
ü ۱۹۴۶: استالین که خود را در قامت فرمانده کل قوای شوروی در جنگ دیده است با ” ایوان مخوف” آیزنشتاین همذات پنداری کرده و جایزه استالین را به این فیلم اهدا میکند.

منابع:
بخش اول این نوشته ترجمه مطلبی است از سایت www.filmreference.com
در بخشهای دوم و سوم به ترتیب از کتابهای ۱- تراس، ویکتور، تاریخ ادبیات روس، ترجمه علی بهبهانی، جلد دوم، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران:۱۳۸۴ و ۲- بوردول، دیوید و کریستین تامسون، تاریخ سینما، ترجمه روبرت صافاریان، نشر مرکز، تهران: ۱۳۸۳
استفاده شده است.