انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

برده و برده داری در ایران (قسمت نهم)

جایگاه برده و برده داری ، در نظام اجتماعی و اقتصادی ایران باستان (از مادها تا سرنگونی ساسانیان)

و نکته دیگر اینکه ، در نحوه زندگی جماعتی ، «مالکیت جمعی» ، محور رابطه ی هستی شناسانه بین «برده» و ، «قبیله» بوده است . بدین معنی که هم ریشه بودنِ «ویس و وایسو» («قبیله و برده») ، میتوانسته به جهت «شکل و ماهیتِ مالکیت جمعی» در جماعتهای قبیله ایِ نخستین باشد که متعلق به عموم افراد قبیله بوده است. از اینرو اگر در رفع نیاز تولیدات اجتماعی ،  «برده ها» را ، به «عینیتی قابل تبدیل به ارزش مادی» تقلیل دهیم،  این عینیت بخشیِ مادی گرایانه ، مشمول خود قبیله و اعضاء هم می شده است؛  در همین موقعیت هستی شناسانه است که برده ها، به باشنده هایی تبدیل می‌شدند که  متعلق به هستیِ اجتماعیِ خود قبیله است (بخوانیم نفس مادیِ قبیله) . بدین معنی همانگونه که در نظام جماعتی ، زمین ، ابزار کار ، نظام آبیاری، و به طور کلی ، کارجمعیِ همه افراد قبیله و نیز محصول و تولیدات کشاورزی، به هستیِ اجتماعیِ خود قبیله تعلق می‌گیرد ، «برده ها» نیز مشمول همین قانونی می گردند که از« همگانی بودگیِ» ماهیت بنیادین قبیله اخذ می‌گردد . بر این اساس ، تلقی پتروشفسکی و بلیایف آنجا که جماعت قبیله را به عنوان «صاحب و استثمار کننده برده ها» شناسایی می‌کنند (۵۸ )  ، با مشکل مواجه می شود. چرا که در این تفسیر،  واقعیتِ تاریخیِ نحوه ی زیستی و معیشتی قبیله های جماعتی نادیده گرفته می شود . نحوه ای که بر اساسش ، ضرورتهای هستی شناسانه ی قبیله ، اینگونه تعیین می کرد که بردگان از سرشت «جماعت بودگیِ نفس مادیِ قبیله» جدا و منفک نباشند ؛ از اینرو بود که قبیله ها برای افزایش جمعیت ، جهت حفاظت از خود در برابر مهاجمین، و یا بازتولید ساختار جماعتی خود ، لازم می دیدند تا برده ها را به عضوی از اعضاء خانواده پدر سالار و عشیره ایِ خود درآورند .
در واقع  همین نحوه ی عضویت در قبیله است که تلقی «استثمار »گرایانه از سوی پتروشفسکی و بلیایف ، را سنگین و ناهمخوان با وضعیت برده ها در قبایلِ جماعتی می کند . شاید برای درک واقعی ترِ موقعیت برده ها در قبیله های جماعتی (چیزی که با شرایط تاریخی و اجتماعی ایران باستان همخوانی نزدیک تری داشته باشد) ، توجه به هستیِ اجتماعی خود برده ها در آن جوامع باشد . بنابراین قیام مزدکیان که اصلا در جهت آرزومندیِ بازگشت به زندگی جماعتی بود ، به لحاظ هستیِ تاریخی، نمی توانست مسئله اش رهایی «برده » ها بوده باشد؛ زیرا با توجه به شرایط کار بر روی زمین و  نیازمندی های مبتنی بر تولیدات اجتماعیِ قبائل و همچنین ضرورتهای هستی شناسانه ی خودِ قبایل که بر اساس جذبِ برده عمل می کرد ، مفهوم «استثمار» را نمی توان به آرزومندیِ جامعه مورد مطلوب مزدکیان نسبت داد و یا بدان اطلاق کرد. حال آنکه در همان زمان، سوای خواست و آرزوی مزدکیان در بازگشت به زندگی جماعتی ، نظام سیاسی ساسانی در حالی که در همان زمان خسرو اول به نظام فئودالی گام نهاده بود ، همچنان از  برده داری استفاده می کرد  ( ۵۹ ) .
به هر حال اینکه سرنوشت این قیام به کجا انجامید ، به اجمال بگوییم که با کامیابی هایی که جنبش مزدکیان ،  بدست آورد، قباد ساسانی که در آن زمان ، پادشاه ایران بود ، بر آن شد تا از این جنبش حمایت کند ؛ ضمن آنکه می توانست با استفاده از این جنبش ، اشراف و بزرگان و مغ های زرتشیِ صاحب قدرت را ـ که در مخالفت با وی عمل می کردند ـ شکست دهد ؛ «شاهنشاه در نظر داشت به کمک مزدکیان، اعیان و بزرگان را ضعیف سازد و به کاهنان که مداخلاتشان در امور مُلک و به ویژه موضوع وراثت سلطنت زیان آور بود ، افسار بزند » ( ۶۰) . اما قباد ، بعد از سرکوب مخالفان خود ، از آنجا که مزدکیان وارد میدان قدرت شده بودند ، و قباد هم دیگر نیازی به آنها نداشت با توجه به دشواری هایی که ـ به واسطه اعمال و خواسته های اشتراکی شان ـ برای حاکمیت به وجود آورده بودند،  لازم دید تا آنها را هم از سر خود باز کند. بدین ترتیب به سرکوب جنبش و تار و مار کردن حامیان آن پرداخت و در نهایت بر آنها پیروز شد که ناگفته نماند در این سرکوبیِ عظیم و به خاک و خون کشیدن مزدکیان ، پسر قباد یعنی خسرو انوشیروان اول (۵۷۹ ـ ۵۳۱ میلادی) در کمک و همکاری  با پدرش ، جد و جهد فراوانی از خود نشان داد.  برای ترسیم موقعیت تاریخی آن ایام ، و قابل تصور کردنِ جابجایی قدرت ، خوب است به طبقه زمیندار جدید و وابسته به پسر قباد اشاره کنیم . اینان  پس از تار و مار کردن طبقه اشراف و بزرگان مخالف قباد، ـ که جنبش مزدکیان نقش به سزایی در آن داشتند ـ ،  قدم به عرصه وجود گذاردند و از قضا ، مادر خسرو انوشیروان اول ، از همین طبقه بود. وی دختر یکی از زمینداران کوچکی بود که همسریِ کوتاه مدتی با قباد داشت ؛  همین طبقه جدید و وابسته به خسرو اول بود که جهت سرکوب مزدکیان ، خسرو انوشیروان اول در ادامه سیاست پدرش قباد ، از آنها استفاده کرد. «قشری از بزرگان خدمتگزارِ درباری و مالک زمین ، پدید آمد که مستقیما فرمانبردار و وابسته به شخص شاه بود. وی [خسرو اول] مشاغل موجود را به نمایندگان این دسته می داد و کارمندان خویش را از میان ایشان انتخاب می کرد. قشر مالکین متوسط یا “خداوندان ده” ، که از مولدین مستقیم اراضی، بهره کشی می کردند . پس از نهضت مزدکیان نیز ، تکیه گاه دولت ساسانیان بود. وابستگی فئودالی “نجبا” به شاهنشاه به مراتب افزایش یافت … نهضمت مزدکیان موجب تقویت نیروهای نوین اجتماعی شده بود که استفاده دولت قرار گرفتند»  (۶۱ ) .
ادامه دارد…
منابع :
.۵۸    پتروشفسکی ، بلیایف ، سه مقاله درباره بردگی، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶ شاهنشاهی ، چاپ اول، ص ۸۵
.۵۹    پتروشفسکی ، بلیایف ، سه مقاله درباره بردگی، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶ شاهنشاهی ، چاپ اول،  ص ۸۸
.۶۰    تاریخ ایران ، از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی ، تألیف ن. و پیگولوسکایا ،  آ. یو . یاکوبوسکی ، ل. . و. استرویوا ؛ ترجمه کریم کشاورز ، تهران : انتشارات پیام ، ۱۳۵۴ ،  ص ۹۹
.۶۱    تاریخ ایران ، از دوران باستان تا پایان سده هجدهم میلادی ، تألیف ن. و پیگولوسکایا ،  آ. یو . یاکوبوسکی ، ل. . و. استرویوا ؛ ترجمه کریم کشاورز ، تهران : انتشارات پیام ، ۱۳۵۴ ،  ص ۱۰۶