انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

برداشت های مردم شناختی از سفرنامه ابن فضلان

ابن فضلان یکی از دانشمندان مسلمانی است که در قرن سوم و چهارم هجری قمری می زیسته و در روز پنجشنبه ۱۱ صفر سال ۳۰۹ هجری قمری از طرف المقتدر عباسی و در پی درخواست بعضی از حکام این کشورها برای ارتباطات فرهنگی به سرپرستی هیأتی به کشورهای روس، اسلاو و بلغار مأمور شده است.
رساله ابن فضلان با آنکه کوتاه و به طور خلاصه نوشته شده؛ اما شامل جزئیات و تفصیلات دقیق می باشد(۱). سفر هیأت از بغداد تا بلغار یازده ماه طول می کشد و در این مدت، هیأت با مشکلات بسیار و رنج فراوان روبرو می شود؛ زمانی با راهزنان برخورد می کنند و زمانی هم که با کوشش و زحمت بسیار، در حالی که خطر غرق شدن، او و تمام کاروان را تهدید می کند؛ از رودخانه می گذرند. در جای دیگر با چنان سرمای سختی روبرو می شوند که بیم هلاک دسته جمعی می رود. اما با همه این خطرها، دسیسه کاری ها و سختی ها و مشقت های فراوانی که ابن فضلان در این سفر متحمل می گردد، همواره در ایمان به خدا استوار و در دیانت و پرهیزکاری و اصول اخلاقی پا برجا می ماند. او در امانت خیانت نمی کند و در تمام دوران مأموریت از امر به معروف و نهی از منکر باز نمی نشیند و همواره از خدا می خواهد او را از آسیب پیشامدها و آزار مردمی که در راه با او برخورد می کند، بر کنار دارد. وی از کثافت و پلیدی دوری می جوید، زیرا اسلام امر به پاکیزگی دارد و آن را جزو ایمان قلمداد می کند. رساله ابن فضلان در عین کوتاهی و خلاصه نویسی، جزئیات مهم و تفضیلات لازم را داراست. شگفت آور این است که این رساله به قلم شخصی فقیه و با بیانی بسیار سلیس و عباراتی ادبی و شیوا نوشته شده و نویسنده احساسات حاکی از شادمانی و وحشت خود را نیز در آن به خوبی مجسم ساخته است.
علاقه او به اختصار در کلام، و دقت در عبارت پردازی، مقام ادبی او را به خوبی نمایان می سازد. او در انشای این رساله، چندان خود را مقید نمی سازد و بیانش پیچیدگی خاصی ندارد.
از حیث شیوه نگارش، رساله ابن فضلان بیشتر شبیه به داستان است. وی در ذکر ارقام و اعداد تاریخی و مسافات و فاصله ها اسلوب ادبی پیش گرفته و شیوه جغرافیدانان را به کار نبرده است. مثلاً از درجه طول و عرض جغرافیایی و موقعیت شهرها و میزان گرما و سرما و مقایسه نقاط با یکدیگر چیزی نگفته و از روش جغرافی دانان پیروی نکرده است.
ابن فضلان جریان وقایعی را که برایش رخ داده و گفتگوهای خود را با مردمی که با آنها برخورد کرده است، به شکل داستان های امروزی تشریح می کند و این خود رمز موفقیت او را در تنظیم رساله نشان می دهد.
در اهمیت این رساله باید تاکید کرد که رساله ابن فضلان یکی از مراجع مهم تاریخی کشورهای بلغار و روس و نقاطی است که وی به آنجا سفر کرده است. به همین سبب خاورشناسان آن را شایان توجه و اهمیت می دانند.
می توان گفت سفرنامه ابن فضلان تحقیقی مردم شناسانه است؛ چرا که لازم نیست خواننده از لابلای اطلاعات متعدد، مطالب مربوط به فرهنگ و جامعه را جدا کند، بلکه همه مطالب به طور مستقیم در حیطه مردم شناسی قرار دارد. از جمله: خویشاوندی، ازدواج، آداب و رسوم، اعمال دینی، خرافات، واحد پول، نوع سکونت و… که در این مقاله(۲) به تقسیم بندی آنها و ذکر مواردی از هر یک پرداخته می شود.

الف- مسائل خانواده و خویشاوندی
۱-ازدواج: ازدواج سنتی پایدار در میان قبایل و اجتماعات بشری است که از دیر باز امری شناخته شده بوده، ولی شیوه ها و اعمال مراسم آن با توجه به سنت های حاکم بر اجتماعات بشری، متفاوت است. ابن فضلان، سنت دادن مهریه به زنان را در بخارا این طور نقل می¬کند:« فلانی پسر فلان، دختر فلان را به این شرایط … و با یکهزار درهم غطریفی(۳) به عقد همسری خود درآورد»، درهم های غطریفی از جنس مس و مس زرد است و یکصد دانه آن معادل یک درهم ارزش دارد.
در نزد قبیله ای از ترک ها به نام غزها، عادات ازدواج طور دیگری است.: مهریه قبیله غزها شامل چند شتر یا چهارپاست. در کتاب آمده است: «هیچ کس قبل از دادن مهریه مورد قبول سرپرست زن نمی تواند به او دسترسی یابد و چون مهریه را به سرپرست زن داد، بدون ترس و خجالت به خانه ای که زن در آنجا اقامت دارد رفته و در حضور پدر و مادر و برادران، دست او را گرفته با خود می برد و آنها در این کار مانع او نمی شوند».
در مردم شناسی، رسم و قاعده ای است به نام «لویرات-Lavirat» که بر اساس آن زن مجبور است که بعد از مرگ شوهر- در درجه اول- با برادر شوهر ازدواج کند. اصطلاح ویرات عبری است و این مراسم از آیین یهود گرفته شده که در اکثر جوامع از جمله جامعه ما این رسم دیده می شود؛ بدون آنکه در انجام آن الزامی باشد. در رساله ابن فضلان نیز به این رسم اشاره شده است. او از مشاهدات خود در قبیله غزهای ترک می نویسد: «هرگاه مردی بمیرد و دارای همسر و اولاد باشد پسر بزرگش با همسرش در صورتی که مادر او نباشد ازدواج می کند». از دیدی وسیع تر، در بین خانواده پادشاهان و روسای قبایل نیز گاه ازدواج هایی به دلایل خاص صورت می گیرد. ابن فضلان در مشاهدات خود به ازدواج بین پادشاه خزر و دختر پادشاه اسلاو اشاره دارد. ولی چون روسای قبایل معمولاً سر سازگاری با یکدیگر ندارند، برای ازدواج نیز بین آن ها توافقی حاصل نمی گردد. در نتیجه این عمل گاه به عناد و ستیزه¬جویی و ربودن دختران پادشاه منجر می شود. در قسمتی از رساله آمده است: «یک بار پادشاه خزر خبر یافت که پادشاه اسلاوها دختر زیبایی دارد. برای ازدواج از او خواستگاری کرد ولی پادشاه اسلاو به او اعتراض کرد و تقاضایش را نپذیرفت…و از ترس آنکه مبادا او را مانند دختر اولش برباید وی را به ازدواج پادشاه «اسکل» که خود زیر دست اوست در آورد». از سوی دیگر تعداد زوجات برای پادشاهان محدودیت ندارد و ابن فضلان به تعداد ازدواج های پادشاه خزر اشاره دارد و چنین می نویسد: «پادشاه خزر را عادت این است که بیست و پنج زن داشته باشد. هر یک از ایشان دختر یکی از پادشاهان هم مرز وی می باشد و او را خواه ناخواه می گیرد».
۲- قصاص: ابن فضلان در سفر نامه خود در مواردی چند به مسأله زنان و قصاص زنا کار اشاره دارد و از آن رو که خود مسلمان است و این عمل در دین اسلام گناه بزرگی محسوب می گردد به چگونگی قصاص این عمل در بین این قبایل پرداخته است. ابن فضلان در مورد قصاص کشتن در نزد اسلاو ها می نویسد: «هر گاه مردی از ایشان مرد دیگری را عمداً بکشد او را در عوض می کشند»، و در صورتی که به اشتباه (سهواً) او را کشته باشد باز هم قصاص می گردد. اما این بار به نحو دیگری: «صندوقی از چوب تبریزی برایش ساخته و سی قرص نان و یک کوزه آب نزد او می گذارند، آنگاه صندوق را میخکوب کرده و… صندوق را می آویزند… او آنقدر آویزان می ماند تا گذشت زمان و وزش بادها او را بپوشاند».
۳ -ارث: ارث از اصول اسلامی است و بر طبق قاعده مسلمانان تقسیم ارث از پدر به فرزندان و همسر به نسبت های متفاوت است. ابن فضلان با آگاهی از مسائل مربوط به ارث در اسلام تقسیم ارث را میان اسلاوها به قسمتی دیگر می بیند و این مطلب رانیز به پادشاه اسلاو گوشزد می کند. در رساله آمده است:«هرگاه مردی ازایشان بمیرد ارث اوبه برادرش می رسد و اولاد وی ارث نمی برند. من به شاه گفتم این رسم جایز نیست و طریقه تقسیم ارث را برایش توضیح دادم تا آن را بفهمد».
ب- آداب و رسوم
آداب و رسوم جایگاه ویژه ای در شیوه و روش زندگی مردم هر منطقه دارد که در هر سرزمین با توجه به شیوه های زندگی اجتماعی ازتنوع و گوناگونی خاص خود برخوردار است به طوری که در محدوده یک کشور نیز این تنوع به چشم می خورد. یکی از موارد مختلفی که ابن فضلان به آن اشاره بسیار دارد آداب و رسوم اقوام و طوایفی است که او در سفر خود در این مناطق مشاهده کرده است.
ابن فضلان در جرجانیه رسم گدایی را چنین توضیح می دهد: «رسم گدایی درآنجا این قسم است که گدا در خانه نمی ایستد بلکه داخل خانه یکی از ایشان شده یک ساعت کنار آتش می نشیند و پس از آنکه گرم شد…اگربه او چیزی دادند می گیرد و اگر ندادند بیرون می رود».
ازنظر چهره ظاهری ابن فضلان چگونگی آرایش مردمان ترک راچنین ترسیم می کند: «ترک ها عموماً موهای ریش خود را می کنند و فقط سبیل می گذارند. گاهی پیر فرتوتی را می بینید که ریش خود را کنده و کمی از آن را در زیر چانه اش باقی گذاشته به طوری که اگر شخصی او را از دور بیند بدون شک خیال می کند که آن یک بز نر است».
ابن فضلان هنگامی که به خرگاه فرمانده اسلاوها می رود رسم غذا خوردن آنها و رفتاری راکه با هیأت همراه می شود کاملا شرح می دهد. او در قسمتی از توضیحات خود می گوید: «رسم این است که هیچکس پیش از آنکه پادشاه لقمه ای به او دهد دست به سوی غذا دراز نمی کند و همین که آنرا گرفت یک ظرف غذا برایش حاضر می شود».
ابن فضلان آداب و رسوم فراوانی را از اسلاوها بیان می دارد: «مردم آنجا عوعوی سگ را به فال نیک می گرفتند و از آن خوشحال می شدند ومی گفتند سال نعمت و سلامت است». ویا: «همه مردم کلاه به سر می گذارند. وقتی شاه…حرکت می کند…هنگامی که از بازار می گذرد و هر کس که در سر راه او باشد…کلاه خودرا از سر برداشته زیر بغل می گذارد و وقتی شاه ازجلو ایشان گذشت کلاه خود را بر سر می گذارند». در جای دیگراز از مشاهدات خود در باره اسلاوها می ویسد: «هرگاه خانه ای دچار برق گرفتگی شود، مردم نزدیک آن نمی شوند و آن را به حال خود می گذارند و همه ساکنین و اشیاء … را رها می کنند تا گذشت زمان آنها را نابود سازد و می گویند این خانه غضب شدگان است».
ابن فضلان آداب و رسوم روس ها را به طور بدبینانه ای طرح می کند. او می گوید: «آنان خود را از بول و غائط پاک نمی کنند و غسل به جا نمی آورند، دستان خویش را پس از غذا نمی شویند…. ». سپس چگونگی شستن سر و صورت آنها را توضیح می دهد. ابن فضلان در رساله خود علاوه بر آداب و رسوم عامه مردم، به آداب و رسوم خاص دربار پادشاهان نیز اشاره دارد و در دو بخش مجزا به آداب و رسوم پادشاه روس و پادشاه خزر که «خاقان» نامیده می شود، اشاره می کند:«پادشاه روس را رسم این است که چهار صد نفر مرد زبده و کارآزموده از اشخاص طرف اعتماد و از دوستانش در کاخ خود به همراه دارد، ایشان به مرگ او می میرند و حاضرند در برابرش کشته شوند»،«رسم پادشاه بزرگ(خاقان) بر این است که بار عام نمی دهد و برای مردم نمی نشیند و با ایشان سخن نمی گوید…».
۱-مراسم کفن و دفن: ابن فضلان چگونگی مردن روس ها را که خود ناظر یک مورد از آن بوده است، آنچنان با دقت توضیح می دهد که از روی جزئیات این داستان می توان منظره آتش سوزی مردگان را در آن زمان مجسم ساخت و یا به تصویر کشید. چنانکه: «یکی از هنرمندان روس به نام هنری اسمیرادوسکیHenri Smiradoski منظره این ماجرا را در ذهن خود سپرده و تابلویی از آن کشیده که هم اکنون زینت بخش بهترین موزه روسیه در لنینگراد است و بدین وسیله نام و شهرت پر افتخار ابن فضلان را جاویدان ساخته و موجب شده است که این رساله معروفیت جهانی پیدا کند».
در نزد غزها: « چنانچه مردی بیمار شود … هیچ یک از کسانش به او نزدیک نمی شوند، و برای شخص بیمار در گوشه ای از خانه چادری بر پا می کنند. او همچنان در چادر می ماند تا بمیرد یا بهبود یابد … چنانچه بیمار غلام یا شخص بی چیزی باشد، او را در بیابان می اندازند و از نزد وی می روند و وقتی که بمیرد برایش چاله بزرگی به شکل اتاق حفر می کنند… و هر گاه در زمان حیاتش کسی را کشته و شخص شجاعی بوده باشد؛ به تعداد کسانی که به دست او کشته شده اند، شکل هایی از چوب تراشیده در قبرش می گذارند و می گویند: اینها غلامان او هستند و در بهشت به او خدمت می کنند».
آداب و رسوم کفن و دفن در میان اسلاوها که مسلمان بودند، به نحو دیگری است و ابن فضلان آن را بدین گونه شرح می دهد: «… او را مطابق آداب مسلمانان غسل می دهند، سپس روی ارابه می گذارند… و آن را در جایی که دفن می کنند می برند… جسد را به خاک می سپارند و لحدی روی قبر نصب می¬کنند».
ابن فضلان در باره مراسم کفن و دفن روس ها توضیح بیشتری می دهد و حدود سه صفحه از رساله او به توضیح این مطلب اختصاص دارد. برای او رسم سوزاندن مرده پس از مرگ و به همراه آن سوزاندن کنیز متوفی بسیار وحشتناک و عجیب می آید. او در رساله خود برای مقایسه طبقات مردم، مراسم دفن یک شخص فقیر را در مقابل یک شخص مالدار می آورد: «در باره اشخاص فقیر، قایق کوچکی برایشان می سازد و جنازه اشان را درون آن گذاشته قایق را می سوزانند. در مورد شخص مالدار، دارایی او را جمع نموده سه قسمت می کنند. یک سوم آن را به کسانش می دهند و با یک سوم آن لباس برایش آماده می کنند و با یک سوم دیگر شراب تهیه نموده در روزی که کنیزش خود را می کشد و با ارباب خود سوزانده می شود، میگساری می کنند».
همچنین در رساله، مراسم دفن پادشاه خزرها و آداب و رسوم خاص آنها آورده شده است، در قسمتی از این مراسم آمده: «وقتی پادشاه به خاک سپرده شد گردن کسانی که او را دفن کرده اند، می زنند تا معلوم نشود قبر او در کدام یک از اتاق ها واقع است و می گویند به بهشت رفت».
۲- مهمان نوازی و هدیه دادن: ابن فضلان علاوه بر عادات و رسوم زندگی مردم بلغار، روس و اسلاو، رسم مهمانداری و پذیرایی از مردم را نیر در آن نواحی توضیح داده است، ضمن آنکه به نظر می رسد تشریفات پذیرایی از مهمانان که با روش زندگی عرب ها یکی نبوده ، برای او و همراهانش بسیار شگفت آور بوده است.
هنگامی که هیأت به خوارزم می رسد، امیر آن دیار از آنها استقبال می کند: «در آنجا نزد امیر خوارزم محمدبن عراق خوارزم شاه رفتیم. وی ما را با احترام استقبال نمود و نزد خود پذیرفت و در خانه ای منزل داد».
اما رسم مهمان نوازی نزد غزهای ترک به گونه ای دیگر است: «… چون به دوستتش وارد شد قبه ای(۴) برایش آماده می کند و به تعداد کافی گوسفندان نزد او می فرستد تا مهمان مسلمانش آنها را به دست خود ذبح کند….».
در کتاب آمده است: در جرجانیه هر کس بخواهد هدیه ای از طرف خانواده خود به دوستش تقدیم کند، اورا دعوت می کند و می گوید: «نزد من بیا با هم صحبت کنیم، من آتش خوبی در خانه ام دارم»، ودر نزد غزها دریافت کننده هدیه درمقابل شخص سجده می کند و می گوید: « اگر خانه ام دور نبود، برای شما گوسفند و گندم می آوردم».
ابن فضلان که همراه هیأت و از طرف المقتدر به این سفر اعزام شده بود، با خود مقادیری هدیه و خلعت آورده بود که به پادشاه و امرای شهر های مختلف بدهد. از جمله هدایای او به پادشاه اسلاو وهمسرش، عطر ولباس و مروارید مخصوص بود. پس از آن پادشاه رسماً آنان را به حضور پذیرفت. این رسم دیپلماسی هم اینک در بسیاری از کشور ها بین سران و هیأت های دیپلماتیک برقرار است.
۳- لباس پوشیدن و زینت زنان: ابن فضلان در رساله خود، لباس مردم سر راه خود را شرح می دهد و اشکال آن را به قسمتی توصیف می کند. بطوری که یک نقاش می تواند شکل لباس های آن زمان کشور مزبور را ترسیم کند. نام لباس هایی که وی ازآن ها یاد می کند نیز مهم و قابل توجه است، اما قبل از نقل این مطالب این نکته را یادآور می شویم که هیأت هنگام حرکت از خوارزم، به تأکید مردم لباس زیادی همراه می برند و این امر به دلیل سرمای فراوانی بوده است که آنها در پیش رو داشته ¬اند: «چون وضع را چنین دیدیم چند برابر آنچه که گفته شده بود، تهیه نمودیم. هر یک از ما یک قبا «قرطق»(۵) و روی آن یک جلیقه «خفتان»(۶) و روی آن یک پوستین و روی آن یک «لباده»(۷) و یک «برنس»(۸) پوشید و فقط چشمانش از آن نمایان بود و نیز شروال یا «سروال» و شنل «طاق»(۹) ساده و آستردار و کفش ران(۱۰)و کفش سرپایی «خفت کیمخت»(۱۱) و روی آن کفش «خفت» دیگر پوشیدیم. بدین شکل هر یک از ما وقتی با این همه لباس که پوشیده بود سوار شتر می شد، نمی توانست به خود بجنبد.»
ابن فضلان در دیار روس ها با مشاهده وضع لباس و زینت آلات زنان، آن را چنین شرح می دهد: «… پیراهن کوتاه «قرطق» و جلیقه «خفتان» نمی پوشند، اما مردانشان لباسی می پوشند که یک طرف بدنشان را می پوشاند و یک دست ایشان از آن بیرون آمده است. هر یک از آنان یک داس و یک شمشیر و یک کارد همراه دارد و هیچگاه آنها را از خود دور نمی کند. شمشیر هایشان عبارت از ورق های فلزی «تیغه» خط دار فرنگی است. از ناخن تا گردن هر یک از آنان از نقش ها و تصویر های مشجر به رنگ سبز پوشیده شده است. زنان ایشان هر یک حقه هایی(۱۲) از نقره یا مس و یا از طلا به تناسب دارایی شوهر به سینه ی خود می بندد. هر حقه حلقه ای دارد که یک کارد به آن وصل و به سینه بسته شده است. آنان همچنین طوق¬هایی از طلا و نقره به گردن خود می بندند. زیرا هر وقت مردی صاحب ده هزار درهم شد، یک طوق برای زنش می¬سازد و اگر بیست هزار درهم داشت، دو طوق و به همین نسبت … و گاهی دیده می شود که زنان تعداد زیادی طوق زینت گردن خود نموده اند. بهترین زینت زنان، مهره های «حرز»(۱۳) سبز ازجنس سفال «خزف» است که در کشتی ها آن را معامله می کنند».
ج- قبایل و روابط بین آنان
ابن فضلان در سفر خود به اتفاق هیأت همراه، با مشاهده ی قبایل بین راه، خصوصیات آن ها را این گونه بازگو کرده است: پادشاه غزها «یبغو» خوانده می شود و این نام مخصوص امیر است. هرکس بر این قبیله سلطنت کند، به این اسم و جانشین او به نام «گوذرکین» خوانده می شود… پس از عزیمت از محل ایشان نزد رئیس سپاه آن ها رفتم… وی برای ما چادرهای ترکی برپا کرد و ما را در آن ها منزل داد… خانواده ی او مفصل، وعده ی حاشیه و همراهانش زیاد می باشد».
در داستان دیگری از مردمی از قوم «یاجوج و ماجوج» نقل می کند که بسیار خواندنی است و خود ابن فضلان از مشاهده ی آن به شگفت آمده است.
د- اعمال و مناسک دینی، بت پرستی، اعتقادات
فتیشیسم fetishism اعتقاد داشتن به شیئ یا اشیایی است که بر اساس باورهای عامیانه دارای نیروی خارق العاده اند. ابن فضلان در میان قبیله «باشگرد» این نوع عقیده را می یابد، و چنین می نویسد: «هر یک از ایشان تکه چوبی…تراشیده به گردن خویش می آویزند و چون قصد سفر یا برخورد با دشمن کنند…بر آن سجده می گذارند…».
در این قبیله گروه های دیگری هستند که به خدایان زیادی اعتقاد دارند٬ مانند خدای شب٬ خدای روز ٬زمین و…گروه دیگری هم مار و ماهی می پرستند.
ابن فضلان درباره اعتقادات قبیله غز ها می نویسد:«به خدا ایمان ندارند و هیچ چیز را نمی پرستند، فقط بزرگان خود را ارباب می خوانند». و وقتی یکی از افراد این قبیله می بیند که ابن فضلان در حال خواندن قرآن است ٬از مترجمان سوال می کند که«آیا خداوند ما عزوجل همسر دارد؟»
در میان اسلاوها که تعدادی از آنها مسلمان هستند، ابن فضلان خانواده ای شامل پنج هزار زن و مرد می بیند که همگی مسلمان و به نام «برنجار» معروف بودند. آنها مسجدی از چوب برای خود ساخته بودند و نماز می خواندند، ولی قرائت نمی دانستند. در این محل مردی به نام «طالوت» به دست او مسلمان می گردد، نام او را عبدالله می گذارد. ابن فضلان در این باره می گوید: «به من گفت می خواهم مرا به نام خودت محمد بخوانی، من هم چنین کردم. همسر و فرزندان و مادرش نیز اسلام اختیار کردند و همگی شان «محمد» نامیده شدند. من قرائت سوره الحمد و توحید را به او آموختم؛ او از آموختن این دو سوره به قدری خوشحال بود که اگر پادشاه اسلاوها (صقالبه) می شد، آن قدر شاد نمی گردید».
ه- اقتصاد
بررسی رساله ابن فضلان از نظر اقتصادی نیز جالب توجه است. این سفرنامه نویس با توضیح در باره پول رایج برخی مناطق، ارزش و بهای درهم، مبادلات اقتصادی، وضع تولید، اشکال بازرگانی و … تصویری تقریبا روشن از اوضاع اقتصادی این مناطق ارائه کرده است. او این وضعیت را در بخارا و خوارزم چنین توصیف می کند: «… چند قسم درهم مشاهده نمودم از جمله درهم های غطریفی که از جنس مس و مس زرد است. حساب آن به عدد و بدمن وزن است و یکصد دانه آن معادل یک درهم نقره می¬باشد… در بخارا درهم های دیگری نیز دارند که فقط از مس زرد است و «سمرقندی» نامیده می شود». همچنین: «در خوارزم درهم های تقلبی و سربی و «زیوف»(۱۴) و مس زرد مشاهده نمودم».
از نظر مبادله و خرید و فروش در جرجانیه ابن فضلان می گوید: «هر کس چیزی بکارد از آن برای خود برداشت می کند و شاه از آن حقی ندارد. اما آنها هر سال از هر خانه یک پوست سمور به او می-دهند، و هر گاه شاه گروهی را برای غارت به شهرها بفرستد و چیزی به غنیمت ببرند او نیز سهمی از آن دارد».
او می گوید در میان اسلاوها بازرگانی زیادی وجود دارد و شاید شغل عمده آنها بازرگانی است. بازرگانان به سرزمین ترک ها می روند و گوسفند می آورند و همچنین سمور و روباه سیاه وارد می کنند.
ابن فضلان همچنین در رساله خود یک مورد از مالیات پادشاهان به یکدیگر را ذکر کرده است: «پادشاه اسلاوها باید به پادشاه خزر مالیات بدهد و آن عبارت از یک پوست سمور برای هر خانواده در اقلیم خویش می باشد. هر وقت از کشور خزر به کشور اسلاوها کشتی برود، پادشاه اسلاو داخل کشتی شده… و ده یک آن را برمی دارد و… از هر ده سر غلام یک سر را برای خود انتخاب می کند».
و- نوع سکونت
ابن فضلان در رساله خود وضعیت چادرنشینی بعضی قبایل را توضیح داده است. او در توصیف چادرنشینان غز می نویسد: «آنان مردمی صحرانشین هستند و خانه مویی یا سیاه چادر دارند و همیشه در حرکتند و به رسم صحرانشینان یک دسته از این چادرها در یک جا و دسته ی دیگر در جای دیگر گرد هم جمع می باشند».
در جای دیگر در خصوص تفاوت چادر مردم عادی و پادشاه اسلاوها، چنین می نویسد: «مردم در چادر «قبه» زندگی می کنند. اما چادر شاه بسیار بزرگ است و گنجایش ۹ هزار نفر و بیشتر را دارد و با فرش ارمنی پوشیده شده است. در وسط چادر یک تخت که از دیبای رومی پوشیده شده ومخصوص شاه است، قرار دارد.»
در نزد اسلاوها مردم مکانی برای نگاهداری خواربار ندارند، ولی در زمین جاهایی حفر می کنند و خوراک را در آن می گذارند. ابن فضلان با بیان زندگی چادرنشینی و محل زندگی مردمان تصویری از وضع تغذیه آنها بدست می دهد، به طوری که می نویسد:«در اینجا روغن زیتون و هیچ چربی دیگر یافت نمی شود، اما به جای چربی ها روغن ماهی استفاده می کنند… و با جو شوربایی درست می کنند که خوراک کنیزان و غلامان است». این تفاوت در چادر و محل سکونت و همچنین وضع تغذیه این مردمان، به خوبی از تفاوت طبقاتی در این جوامع حکایت دارد.
ز- عجایب سفر
کندی وسایل ارتباطی گذشته و همچنین نبود مسافرت های پی در پی با مسافت های زیاد برای هیئت هایی که از جانب پادشاهان به سرزمین های دور و نزدیک فرستاده می شدند، باعث می گردید با انجام این گونه سفرها، همیشه مسافران با دیده حیرت و تعجب به سرزمین های دیگر بنگرند و این سرزمین¬ها را دارای فرهنگ هایی متفاوت و گاه متضاد با فرهنگ خود بیابند.
ابن فضلان نیز از این امر مستثنی نیست. او با قلم شیوا و بیان ظریفی که در گفته ها و نوشته های خود دارد، در کتاب خود عجایب بسیاری را در این سفر برشمرده است. عجایبی که تا قبل از رو به رو شدن با آنها، برای او قابل تصور نبودند.
اولین نکته در سفرنامه ابن فضلان اشاره او به سرمای سخت آن بلاد است. او در هنگام اقامت در جرجانیه می نویسد: «سرمای هوا به قدری سخت بود که کوچه ها و بازارها خلوت بود و هیچ کس در سرتاسر آن دیده نمی شد. من وقتی از حمام بیرون آمدم و به خانه رسیدم، ریشم یک پارچه یخ بسته بود. به طوری که ناچار آن را به آتش نزدیک ساختم، من در اتاقی درون اتاق دیگر می خوابیدم و عبا و پوستین را به دور خود می پیچیدم… با وجود این باز هم مانع نفوذ سرما نمی شد».
از نکات دیگر قابل توجه در سفرنامه، کوتاهی شب و بلندی روز در نیمکره شمالی و در نیمه دوم سال بود که ابن فضلان این مسأله را در یک بخش کامل از کتاب خود توضیح داده است: «من و خیاط شاه که اهل بغداد بود… به درون چادر شدیم تا با هم گفتگویی کنیم. ما به اندازه ی آنکه شخصی کمتر از نصف سوره الحمد را بخواند با هم صحبت کردیم و منتظر اذان شب بودیم. ناگاه صدای اذان بلند شد، چون از چادر بیرون آمدیم دیدیم سپیده صبح دمیده؛ به مؤذن گفتم: چه اذانی خواندی؟ گفت: اذان فجر. گفتم: پس نماز عشاء چه شد؟ گفت: آن را با نماز مغرب می خوانیم. گفتم: پس شب چه شد؟ گفت: همین است که می بینی».
همچنین با توجه به تنوع آب و هوا و زندگی جانوری در سرزمین های مختلف، ابن فضلان به موجود عجیبی اشاره دارد که سرش چون شتر و دمش چون گاو و بدنش چون قاطر است. او تاکنون کرگدن ندیده است و از اینکه پادشاه اسلاوها از شاخ این حیوان قاپی بزرگ شبیه عقیق یمانی می سازد، متعجب می شود. او توضیح کامل این مطلب را در رساله خود به صورت داستان نقل کرده است.
– در جزئیات و تفصیلات دقیق این رساله همان بس که سینمای هالیوود نیز به این رساله توجه داشته و محتوای آن را موضوع ساخت یک فیلم سینمایی تحت نام «سیزدهمین سلحشور» قرار داده است. این فیلم در اواسط سال ۱۳۸۳ از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی در برنامه «سینما یک» مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
۲- نقل قولهای مستقیم در این مقاله از کتاب: سفرنامه ابن فضلان، احمد بن فضلان بن العباس بن راشد بن حماد، ترجمه ابوالفضل طباطبایی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چاپ اول، خرداد ماه ۱۳۵۴ اخذ شده است.
۳ – درهم های «غطریفی» یا «غطارقه» در بخارا بسیار رایج و معتبر بوده و «غطریف ابن عطاء» عامل خراسان در زمان «هارون الرشید» این مسکوک را ضرب کرده است. این درهم مساوی با شش «ذانق» دوازده قیراط است.( اطلاعات تکمیلی در ص ۱۲۴ سفرنامه )
۴ – قبه ساختمانی است که سقف آن مانند گنبد گرد و تو خالی است و با سنگ و آجر به شکل چادر ساخته می شود و در اینجا مقصود چادر است. ( حواشی و تعلیقات صفحه ۱۳۰ سفرنامه )
۵- معرب «گرته» فارسی به معنای پیراهن کوتاه و نیم تنه است.
۶- خفتان که امروز عرب ها آن را قفطان می گویند، جلیقه زیر لباس است.
۷ – روپوش نمدی یا پشمی برای حفاظت از باران و سرما.
۸ – «برنس» به ضم ب و ن. لباس سرپوش دار مانند جبه که سرپوش به آن چسبیده است. امروزه نیز اعراب به خصوص در شمال آفریقا و مراکش می پوشند.
۹- یک قسم لباس بدون جیب و مخصوص نوزادان است که به طالشان هم می گویند. همچنین از نیم تنه ی سبز گرد یا آستر است که خواص و علما آن را می پوشند. در اینجا منظور همین لباس اخیر است.
۱۰ – «ران» یک قسم کفش و جمع آن «رانات» است.
۱ – «کیمخت» به کسر ک و ضم م یک نوع پوست است و شاید پوست اسب باشد. «خفت» به ضم خ به معنای کفش و مخفف همین لغت است.
۱۲ – حقه عبارت از ظرفی از چوب یا عاج است.
۱۳- حرز مهره یا خر مهره ی سوراخ دار از جنس سفال یا صرف یا سنگهای گرانبهاست که مانند تسبیح به نخ می کشند و نیز به معنای جواهر و تاج آمده است.
۱۴ – زیوف جمع زایف به معنی پول بد و تقلبی است.
این مقاله در فصلنامه «فرهنگ مردم ایران» شماره ۳ و ۴ تابستان و پاییز ۱۳۸۳، صص ۱۵ تا ۳۲ به چاپ رسیده و برای تجدید انتشار به سایت «انسان شناسی و فرهنگ» ارایه شده است.
سید علیرضا هاشمی
http://www.anthropology.ir/node/7462

 

 

 

برداشت های مردم شناختی از سفرنامه ابن فضلان
سید علیرضا هاشمی

ابن فضلان یکی از دانشمندان مسلمانی است که در قرن سوم و چهارم هجری قمری می زیسته و در روز پنجشنبه ۱۱ صفر سال ۳۰۹ هجری قمری از طرف المقتدر عباسی و در پی درخواست بعضی از حکام این کشورها برای ارتباطات فرهنگی به سرپرستی هیأتی به کشورهای روس، اسلاو و بلغار مأمور شده است.
رساله ابن فضلان با آنکه کوتاه و به طور خلاصه نوشته شده؛ اما شامل جزئیات و تفصیلات دقیق می باشد(۱). سفر هیأت از بغداد تا بلغار یازده ماه طول می کشد و در این مدت، هیأت با مشکلات بسیار و رنج فراوان روبرو می شود؛ زمانی با راهزنان برخورد می کنند و زمانی هم که با کوشش و زحمت بسیار، در حالی که خطر غرق شدن، او و تمام کاروان را تهدید می کند؛ از رودخانه می گذرند. در جای دیگر با چنان سرمای سختی روبرو می¬شوند که بیم هلاک دسته جمعی می رود. اما با همه این خطرها، دسیسه کاری ها و سختی ها و مشقت های فراوانی که ابن فضلان در این سفر متحمل می گردد، همواره در ایمان به خدا استوار و در دیانت و پرهیزکاری و اصول اخلاقی پا برجا می ماند. او در امانت خیانت نمی¬کند و در تمام دوران مأموریت از امر به معروف و نهی از منکر باز نمی نشیند و همواره از خدا می خواهد او را از آسیب پیشامدها و آزار مردمی که در راه با او برخورد می کند، بر کنار دارد. وی از کثافت و پلیدی دوری می جوید، زیرا اسلام امر به پاکیزگی دارد و آن را جزو ایمان قلمداد می کند. رساله ابن فضلان در عین کوتاهی و خلاصه نویسی، جزئیات مهم و تفضیلات لازم را داراست. شگفت آور این است که این رساله به قلم شخصی فقیه و با بیانی بسیار سلیس و عباراتی ادبی و شیوا نوشته شده و نویسنده احساسات حاکی از شادمانی و وحشت خود را نیز در آن به خوبی مجسم ساخته است.
علاقه او به اختصار در کلام، و دقت در عبارت پردازی، مقام ادبی او را به خوبی نمایان می سازد. او در انشای این رساله، چندان خود را مقید نمی سازد و بیانش پیچیدگی خاصی ندارد.
از حیث شیوه نگارش، رساله ابن فضلان بیشتر شبیه به داستان است. وی در ذکر ارقام و اعداد تاریخی و مسافات و فاصله ها اسلوب ادبی پیش گرفته و شیوه جغرافیدانان را به کار نبرده است. مثلاً از درجه طول و عرض جغرافیایی و موقعیت شهرها و میزان گرما و سرما و مقایسه نقاط با یکدیگر چیزی نگفته و از روش جغرافی دانان پیروی نکرده است.
ابن فضلان جریان وقایعی را که برایش رخ داده و گفتگوهای خود را با مردمی که با آنها برخورد کرده است، به شکل داستان های امروزی تشریح می کند و این خود رمز موفقیت او را در تنظیم رساله نشان می دهد.
در اهمیت این رساله باید تاکید کرد که رساله ابن فضلان یکی از مراجع مهم تاریخی کشورهای بلغار و روس و نقاطی است که وی به آنجا سفر کرده است. به همین سبب خاورشناسان آن را شایان توجه و اهمیت می دانند.
می توان گفت سفرنامه ابن فضلان تحقیقی مردم شناسانه است؛ چرا که لازم نیست خواننده از لابلای اطلاعات متعدد، مطالب مربوط به فرهنگ و جامعه را جدا کند، بلکه همه مطالب به طور مستقیم در حیطه مردم شناسی قرار دارد. از جمله: خویشاوندی، ازدواج، آداب و رسوم، اعمال دینی، خرافات، واحد پول، نوع سکونت و… که در این مقاله(۲) به تقسیم بندی آنها و ذکر مواردی از هر یک پرداخته می شود.

الف- مسائل خانواده و خویشاوندی
۱-ازدواج: ازدواج سنتی پایدار در میان قبایل و اجتماعات بشری است که از دیر باز امری شناخته شده بوده، ولی شیوه ها و اعمال مراسم آن با توجه به سنت های حاکم بر اجتماعات بشری، متفاوت است. ابن فضلان، سنت دادن مهریه به زنان را در بخارا این طور نقل می¬کند:« فلانی پسر فلان، دختر فلان را به این شرایط … و با یکهزار درهم غطریفی(۳) به عقد همسری خود درآورد»، درهم های غطریفی از جنس مس و مس زرد است و یکصد دانه آن معادل یک درهم ارزش دارد.
در نزد قبیله ای از ترک ها به نام غزها، عادات ازدواج طور دیگری است.: مهریه قبیله غزها شامل چند شتر یا چهارپاست. در کتاب آمده است: «هیچ کس قبل از دادن مهریه مورد قبول سرپرست زن نمی تواند به او دسترسی یابد و چون مهریه را به سرپرست زن داد، بدون ترس و خجالت به خانه ای که زن در آنجا اقامت دارد رفته و در حضور پدر و مادر و برادران، دست او را گرفته با خود می برد و آنها در این کار مانع او نمی شوند».
در مردم شناسی، رسم و قاعده ای است به نام «لویرات-Lavirat» که بر اساس آن زن مجبور است که بعد از مرگ شوهر- در درجه اول- با برادر شوهر ازدواج کند. اصطلاح ویرات عبری است و این مراسم از آیین یهود گرفته شده که در اکثر جوامع از جمله جامعه ما این رسم دیده می شود؛ بدون آنکه در انجام آن الزامی باشد. در رساله ابن فضلان نیز به این رسم اشاره شده است. او از مشاهدات خود در قبیله غزهای ترک می نویسد: «هرگاه مردی بمیرد و دارای همسر و اولاد باشد پسر بزرگش با همسرش در صورتی که مادر او نباشد ازدواج می کند». از دیدی وسیع تر، در بین خانواده پادشاهان و روسای قبایل نیز گاه ازدواج هایی به دلایل خاص صورت می گیرد. ابن فضلان در مشاهدات خود به ازدواج بین پادشاه خزر و دختر پادشاه اسلاو اشاره دارد. ولی چون روسای قبایل معمولاً سر سازگاری با یکدیگر ندارند، برای ازدواج نیز بین آن ها توافقی حاصل نمی گردد. در نتیجه این عمل گاه به عناد و ستیزه¬جویی و ربودن دختران پادشاه منجر می شود. در قسمتی از رساله آمده است: «یک بار پادشاه خزر خبر یافت که پادشاه اسلاوها دختر زیبایی دارد. برای ازدواج از او خواستگاری کرد ولی پادشاه اسلاو به او اعتراض کرد و تقاضایش را نپذیرفت…و از ترس آنکه مبادا او را مانند دختر اولش برباید وی را به ازدواج پادشاه «اسکل» که خود زیر دست اوست در آورد». از سوی دیگر تعداد زوجات برای پادشاهان محدودیت ندارد و ابن فضلان به تعداد ازدواج های پادشاه خزر اشاره دارد و چنین می نویسد: «پادشاه خزر را عادت این است که بیست و پنج زن داشته باشد. هر یک از ایشان دختر یکی از پادشاهان هم مرز وی می باشد و او را خواه ناخواه می گیرد».
۲- قصاص: ابن فضلان در سفر نامه خود در مواردی چند به مسأله زنان و قصاص زنا کار اشاره دارد و از آن رو که خود مسلمان است و این عمل در دین اسلام گناه بزرگی محسوب می گردد به چگونگی قصاص این عمل در بین این قبایل پرداخته است. ابن فضلان در مورد قصاص کشتن در نزد اسلاو ها می نویسد: «هر گاه مردی از ایشان مرد دیگری را عمداً بکشد او را در عوض می کشند»، و در صورتی که به اشتباه (سهواً) او را کشته باشد باز هم قصاص می گردد. اما این بار به نحو دیگری: «صندوقی از چوب تبریزی برایش ساخته و سی قرص نان و یک کوزه آب نزد او می گذارند، آنگاه صندوق را میخکوب کرده و… صندوق را می آویزند… او آنقدر آویزان می ماند تا گذشت زمان و وزش بادها او را بپوشاند».
۳ -ارث: ارث از اصول اسلامی است و بر طبق قاعده مسلمانان تقسیم ارث از پدر به فرزندان و همسر به نسبت های متفاوت است. ابن فضلان با آگاهی از مسائل مربوط به ارث در اسلام تقسیم ارث را میان اسلاوها به قسمتی دیگر می بیند و این مطلب رانیز به پادشاه اسلاو گوشزد می کند. در رساله آمده است:«هرگاه مردی ازایشان بمیرد ارث اوبه برادرش می رسد و اولاد وی ارث نمی برند. من به شاه گفتم این رسم جایز نیست و طریقه تقسیم ارث را برایش توضیح دادم تا آن را بفهمد».
ب- آداب و رسوم
آداب و رسوم جایگاه ویژه ای در شیوه و روش زندگی مردم هر منطقه دارد که در هر سرزمین با توجه به شیوه های زندگی اجتماعی ازتنوع و گوناگونی خاص خود برخوردار است به طوری که در محدوده یک کشور نیز این تنوع به چشم می خورد. یکی از موارد مختلفی که ابن فضلان به آن اشاره بسیار دارد آداب و رسوم اقوام و طوایفی است که او در سفر خود در این مناطق مشاهده کرده است.
ابن فضلان در جرجانیه رسم گدایی را چنین توضیح می دهد: «رسم گدایی درآنجا این قسم است که گدا در خانه نمی ایستد بلکه داخل خانه یکی از ایشان شده یک ساعت کنار آتش می نشیند و پس از آنکه گرم شد…اگربه او چیزی دادند می گیرد و اگر ندادند بیرون می رود».
ازنظر چهره ظاهری ابن فضلان چگونگی آرایش مردمان ترک راچنین ترسیم می کند: «ترک ها عموماً موهای ریش خود را می کنند و فقط سبیل می گذارند. گاهی پیر فرتوتی را می بینید که ریش خود را کنده و کمی از آن را در زیر چانه اش باقی گذاشته به طوری که اگر شخصی او را از دور بیند بدون شک خیال می کند که آن یک بز نر است».
ابن فضلان هنگامی که به خرگاه فرمانده اسلاوها می رود رسم غذا خوردن آنها و رفتاری راکه با هیأت همراه می شود کاملا شرح می دهد. او در قسمتی از توضیحات خود می گوید: «رسم این است که هیچکس پیش از آنکه پادشاه لقمه ای به او دهد دست به سوی غذا دراز نمی کند و همین که آنرا گرفت یک ظرف غذا برایش حاضر می شود».
ابن فضلان آداب و رسوم فراوانی را از اسلاوها بیان می دارد: «مردم آنجا عوعوی سگ را به فال نیک می گرفتند و از آن خوشحال می شدند ومی گفتند سال نعمت و سلامت است». ویا: «همه مردم کلاه به سر می گذارند. وقتی شاه…حرکت می کند…هنگامی که از بازار می گذرد و هر کس که در سر راه او باشد…کلاه خودرا از سر برداشته زیر بغل می گذارد و وقتی شاه ازجلو ایشان گذشت کلاه خود را بر سر می گذارند». در جای دیگراز از مشاهدات خود در باره اسلاوها می ویسد: «هرگاه خانه ای دچار برق گرفتگی شود، مردم نزدیک آن نمی شوند و آن را به حال خود می گذارند و همه ساکنین و اشیاء … را رها می کنند تا گذشت زمان آنها را نابود سازد و می گویند این خانه غضب شدگان است».
ابن فضلان آداب و رسوم روس ها را به طور بدبینانه ای طرح می کند. او می گوید: «آنان خود را از بول و غائط پاک نمی کنند و غسل به جا نمی آورند، دستان خویش را پس از غذا نمی شویند…. ». سپس چگونگی شستن سر و صورت آنها را توضیح می دهد. ابن فضلان در رساله خود علاوه بر آداب و رسوم عامه مردم، به آداب و رسوم خاص دربار پادشاهان نیز اشاره دارد و در دو بخش مجزا به آداب و رسوم پادشاه روس و پادشاه خزر که «خاقان» نامیده می شود، اشاره می کند:«پادشاه روس را رسم این است که چهار صد نفر مرد زبده و کارآزموده از اشخاص طرف اعتماد و از دوستانش در کاخ خود به همراه دارد، ایشان به مرگ او می میرند و حاضرند در برابرش کشته شوند»،«رسم پادشاه بزرگ(خاقان) بر این است که بار عام نمی دهد و برای مردم نمی نشیند و با ایشان سخن نمی گوید…».
۱-مراسم کفن و دفن: ابن فضلان چگونگی مردن روس ها را که خود ناظر یک مورد از آن بوده است، آنچنان با دقت توضیح می دهد که از روی جزئیات این داستان می توان منظره آتش سوزی مردگان را در آن زمان مجسم ساخت و یا به تصویر کشید. چنانکه: «یکی از هنرمندان روس به نام هنری اسمیرادوسکیHenri Smiradoski منظره این ماجرا را در ذهن خود سپرده و تابلویی از آن کشیده که هم اکنون زینت بخش بهترین موزه روسیه در لنینگراد است و بدین وسیله نام و شهرت پر افتخار ابن فضلان را جاویدان ساخته و موجب شده است که این رساله معروفیت جهانی پیدا کند».
در نزد غزها: « چنانچه مردی بیمار شود … هیچ یک از کسانش به او نزدیک نمی شوند، و برای شخص بیمار در گوشه ای از خانه چادری بر پا می کنند. او همچنان در چادر می ماند تا بمیرد یا بهبود یابد … چنانچه بیمار غلام یا شخص بی چیزی باشد، او را در بیابان می اندازند و از نزد وی می روند و وقتی که بمیرد برایش چاله بزرگی به شکل اتاق حفر می کنند… و هر گاه در زمان حیاتش کسی را کشته و شخص شجاعی بوده باشد؛ به تعداد کسانی که به دست او کشته شده اند، شکل هایی از چوب تراشیده در قبرش می گذارند و می گویند: اینها غلامان او هستند و در بهشت به او خدمت می کنند».
آداب و رسوم کفن و دفن در میان اسلاوها که مسلمان بودند، به نحو دیگری است و ابن فضلان آن را بدین گونه شرح می دهد: «… او را مطابق آداب مسلمانان غسل می دهند، سپس روی ارابه می گذارند… و آن را در جایی که دفن می کنند می برند… جسد را به خاک می سپارند و لحدی روی قبر نصب می¬کنند».
ابن فضلان در باره مراسم کفن و دفن روس ها توضیح بیشتری می دهد و حدود سه صفحه از رساله او به توضیح این مطلب اختصاص دارد. برای او رسم سوزاندن مرده پس از مرگ و به همراه آن سوزاندن کنیز متوفی بسیار وحشتناک و عجیب می آید. او در رساله خود برای مقایسه طبقات مردم، مراسم دفن یک شخص فقیر را در مقابل یک شخص مالدار می آورد: «در باره اشخاص فقیر، قایق کوچکی برایشان می سازد و جنازه اشان را درون آن گذاشته قایق را می سوزانند. در مورد شخص مالدار، دارایی او را جمع نموده سه قسمت می کنند. یک سوم آن را به کسانش می دهند و با یک سوم آن لباس برایش آماده می کنند و با یک سوم دیگر شراب تهیه نموده در روزی که کنیزش خود را می کشد و با ارباب خود سوزانده می شود، میگساری می کنند».
همچنین در رساله، مراسم دفن پادشاه خزرها و آداب و رسوم خاص آنها آورده شده است، در قسمتی از این مراسم آمده: «وقتی پادشاه به خاک سپرده شد گردن کسانی که او را دفن کرده اند، می زنند تا معلوم نشود قبر او در کدام یک از اتاق ها واقع است و می گویند به بهشت رفت».
۲- مهمان نوازی و هدیه دادن: ابن فضلان علاوه بر عادات و رسوم زندگی مردم بلغار، روس و اسلاو، رسم مهمانداری و پذیرایی از مردم را نیر در آن نواحی توضیح داده است، ضمن آنکه به نظر می رسد تشریفات پذیرایی از مهمانان که با روش زندگی عرب ها یکی نبوده ، برای او و همراهانش بسیار شگفت آور بوده است.
هنگامی که هیأت به خوارزم می رسد، امیر آن دیار از آنها استقبال می کند: «در آنجا نزد امیر خوارزم محمدبن عراق خوارزم شاه رفتیم. وی ما را با احترام استقبال نمود و نزد خود پذیرفت و در خانه ای منزل داد».
اما رسم مهمان نوازی نزد غزهای ترک به گونه ای دیگر است: «… چون به دوستتش وارد شد قبه ای(۴) برایش آماده می کند و به تعداد کافی گوسفندان نزد او می فرستد تا مهمان مسلمانش آنها را به دست خود ذبح کند….».
در کتاب آمده است: در جرجانیه هر کس بخواهد هدیه ای از طرف خانواده خود به دوستش تقدیم کند، اورا دعوت می کند و می گوید: «نزد من بیا با هم صحبت کنیم، من آتش خوبی در خانه ام دارم»، ودر نزد غزها دریافت کننده هدیه درمقابل شخص سجده می کند و می گوید: « اگر خانه ام دور نبود، برای شما گوسفند و گندم می آوردم».
ابن فضلان که همراه هیأت و از طرف المقتدر به این سفر اعزام شده بود، با خود مقادیری هدیه و خلعت آورده بود که به پادشاه و امرای شهر های مختلف بدهد. از جمله هدایای او به پادشاه اسلاو وهمسرش، عطر ولباس و مروارید مخصوص بود. پس از آن پادشاه رسماً آنان را به حضور پذیرفت. این رسم دیپلماسی هم اینک در بسیاری از کشور ها بین سران و هیأت های دیپلماتیک برقرار است.
لباس پوشیدن و زینت زنان: ابن فضلان در رساله خود، لباس مردم سر راه خود را شرح می دهد و اشکال آن را به قسمتی توصیف می کند. بطوری که یک نقاش می تواند شکل لباس های آن زمان کشور مزبور را ترسیم کند. نام لباس هایی که وی ازآن ها یاد می کند نیز مهم و قابل توجه است، اما قبل از نقل این مطالب این نکته را یادآور می شویم که هیأت هنگام حرکت از خوارزم، به تأکید مردم لباس زیادی همراه می برند و این امر به دلیل سرمای فراوانی بوده است که آنها در پیش رو داشته اند: «چون وضع را چنین دیدیم چند برابر آنچه که گفته شده بود، تهیه نمودیم. هر یک از ما یک قبا «قرطق»(۵) و روی آن یک جلیقه «خفتان»(۶) و روی آن یک پوستین و روی آن یک «لباده»(۷) و یک «برنس»(۸) پوشید و فقط چشمانش از آن نمایان بود و نیز شروال یا «سروال» و شنل «طاق»(۹) ساده و آستردار و کفش ران(۱۰)و کفش سرپایی «خفت کیمخت»(۱۱) و روی آن کفش «خفت» دیگر پوشیدیم. بدین شکل هر یک از ما وقتی با این همه لباس که پوشیده بود سوار شتر می شد، نمی توانست به خود بجنبد.»
ابن فضلان در دیار روس ها با مشاهده وضع لباس و زینت آلات زنان، آن را چنین شرح می دهد: «… پیراهن کوتاه «قرطق» و جلیقه «خفتان» نمی پوشند، اما مردانشان لباسی می پوشند که یک طرف بدنشان را می پوشاند و یک دست ایشان از آن بیرون آمده است. هر یک از آنان یک داس و یک شمشیر و یک کارد همراه دارد و هیچگاه آنها را از خود دور نمی کند. شمشیر هایشان عبارت از ورق های فلزی «تیغه» خط دار فرنگی است. از ناخن تا گردن هر یک از آنان از نقش ها و تصویر های مشجر به رنگ سبز پوشیده شده است. زنان ایشان هر یک حقه هایی(۱۲) از نقره یا مس و یا از طلا به تناسب دارایی شوهر به سینه ی خود می بندد. هر حقه حلقه ای دارد که یک کارد به آن وصل و به سینه بسته شده است. آنان همچنین طوق هایی از طلا و نقره به گردن خود می بندند. زیرا هر وقت مردی صاحب ده هزار درهم شد، یک طوق برای زنش می سازد و اگر بیست هزار درهم داشت، دو طوق و به همین نسبت … و گاهی دیده می شود که زنان تعداد زیادی طوق زینت گردن خود نموده اند. بهترین زینت زنان، مهره های «حرز»(۱۳) سبز ازجنس سفال «خزف» است که در کشتی ها آن را معامله می کنند».
ج- قبایل و روابط بین آنان
ابن فضلان در سفر خود به اتفاق هیأت همراه، با مشاهده ی قبایل بین راه، خصوصیات آن ها را این گونه بازگو کرده است: پادشاه غزها «یبغو» خوانده می شود و این نام مخصوص امیر است. هرکس بر این قبیله سلطنت کند، به این اسم و جانشین او به نام «گوذرکین» خوانده می شود… پس از عزیمت از محل ایشان نزد رئیس سپاه آن ها رفتم… وی برای ما چادرهای ترکی برپا کرد و ما را در آن ها منزل داد… خانواده ی او مفصل، وعده ی حاشیه و همراهانش زیاد می باشد».
در داستان دیگری از مردمی از قوم «یاجوج و ماجوج» نقل می کند که بسیار خواندنی است و خود ابن فضلان از مشاهده ی آن به شگفت آمده است.
د- اعمال و مناسک دینی، بت پرستی، اعتقادات
فتیشیسم fetishism اعتقاد داشتن به شیئ یا اشیایی است که بر اساس باورهای عامیانه دارای نیروی خارق العاده اند. ابن فضلان در میان قبیله «باشگرد» این نوع عقیده را می یابد، و چنین می نویسد: «هر یک از ایشان تکه چوبی…تراشیده به گردن خویش می آویزند و چون قصد سفر یا برخورد با دشمن کنند…بر آن سجده می گذارند…».
در این قبیله گروه های دیگری هستند که به خدایان زیادی اعتقاد دارند٬ مانند خدای شب٬ خدای روز ٬زمین و…گروه دیگری هم مار و ماهی می پرستند.
ابن فضلان درباره اعتقادات قبیله غز ها می نویسد:«به خدا ایمان ندارند و هیچ چیز را نمی پرستند، فقط بزرگان خود را ارباب می خوانند». و وقتی یکی از افراد این قبیله می بیند که ابن فضلان در حال خواندن قرآن است ٬از مترجمان سوال می کند که«آیا خداوند ما عزوجل همسر دارد؟»
در میان اسلاوها که تعدادی از آنها مسلمان هستند، ابن فضلان خانواده ای شامل پنج هزار زن و مرد می بیند که همگی مسلمان و به نام «برنجار» معروف بودند. آنها مسجدی از چوب برای خود ساخته بودند و نماز می خواندند، ولی قرائت نمی دانستند. در این محل مردی به نام «طالوت» به دست او مسلمان می گردد، نام او را عبدالله می گذارد. ابن فضلان در این باره می گوید: «به من گفت می خواهم مرا به نام خودت محمد بخوانی، من هم چنین کردم. همسر و فرزندان و مادرش نیز اسلام اختیار کردند و همگی شان «محمد» نامیده شدند. من قرائت سوره الحمد و توحید را به او آموختم؛ او از آموختن این دو سوره به قدری خوشحال بود که اگر پادشاه اسلاوها (صقالبه) می شد، آن قدر شاد نمی گردید».
ه- اقتصاد
بررسی رساله ابن فضلان از نظر اقتصادی نیز جالب توجه است. این سفرنامه نویس با توضیح در باره پول رایج برخی مناطق، ارزش و بهای درهم، مبادلات اقتصادی، وضع تولید، اشکال بازرگانی و … تصویری تقریبا روشن از اوضاع اقتصادی این مناطق ارائه کرده است. او این وضعیت را در بخارا و خوارزم چنین توصیف می کند: «… چند قسم درهم مشاهده نمودم از جمله درهم های غطریفی که از جنس مس و مس زرد است. حساب آن به عدد و بدمن وزن است و یکصد دانه آن معادل یک درهم نقره می¬باشد… در بخارا درهم های دیگری نیز دارند که فقط از مس زرد است و «سمرقندی» نامیده می شود». همچنین: «در خوارزم درهم های تقلبی و سربی و «زیوف»(۱۴) و مس زرد مشاهده نمودم».
از نظر مبادله و خرید و فروش در جرجانیه ابن فضلان می گوید: «هر کس چیزی بکارد از آن برای خود برداشت می کند و شاه از آن حقی ندارد. اما آنها هر سال از هر خانه یک پوست سمور به او می-دهند، و هر گاه شاه گروهی را برای غارت به شهرها بفرستد و چیزی به غنیمت ببرند او نیز سهمی از آن دارد».
او می گوید در میان اسلاوها بازرگانی زیادی وجود دارد و شاید شغل عمده آنها بازرگانی است. بازرگانان به سرزمین ترک ها می روند و گوسفند می آورند و همچنین سمور و روباه سیاه وارد می کنند.
ابن فضلان همچنین در رساله خود یک مورد از مالیات پادشاهان به یکدیگر را ذکر کرده است: «پادشاه اسلاوها باید به پادشاه خزر مالیات بدهد و آن عبارت از یک پوست سمور برای هر خانواده در اقلیم خویش می باشد. هر وقت از کشور خزر به کشور اسلاوها کشتی برود، پادشاه اسلاو داخل کشتی شده… و ده یک آن را برمی دارد و… از هر ده سر غلام یک سر را برای خود انتخاب می کند».
و- نوع سکونت
ابن فضلان در رساله خود وضعیت چادرنشینی بعضی قبایل را توضیح داده است. او در توصیف چادرنشینان غز می نویسد: «آنان مردمی صحرانشین هستند و خانه مویی یا سیاه چادر دارند و همیشه در حرکتند و به رسم صحرانشینان یک دسته از این چادرها در یک جا و دسته ی دیگر در جای دیگر گرد هم جمع می باشند».
در جای دیگر در خصوص تفاوت چادر مردم عادی و پادشاه اسلاوها، چنین می نویسد: «مردم در چادر «قبه» زندگی می کنند. اما چادر شاه بسیار بزرگ است و گنجایش ۹ هزار نفر و بیشتر را دارد و با فرش ارمنی پوشیده شده است. در وسط چادر یک تخت که از دیبای رومی پوشیده شده ومخصوص شاه است، قرار دارد.»
در نزد اسلاوها مردم مکانی برای نگاهداری خواربار ندارند، ولی در زمین جاهایی حفر می کنند و خوراک را در آن می گذارند. ابن فضلان با بیان زندگی چادرنشینی و محل زندگی مردمان تصویری از وضع تغذیه آنها بدست می دهد، به طوری که می نویسد:«در اینجا روغن زیتون و هیچ چربی دیگر یافت نمی شود، اما به جای چربی ها روغن ماهی استفاده می کنند… و با جو شوربایی درست می کنند که خوراک کنیزان و غلامان است». این تفاوت در چادر و محل سکونت و همچنین وضع تغذیه این مردمان، به خوبی از تفاوت طبقاتی در این جوامع حکایت دارد.
ز- عجایب سفر
کندی وسایل ارتباطی گذشته و همچنین نبود مسافرت های پی در پی با مسافت های زیاد برای هیئت هایی که از جانب پادشاهان به سرزمین های دور و نزدیک فرستاده می شدند، باعث می گردید با انجام این گونه سفرها، همیشه مسافران با دیده حیرت و تعجب به سرزمین های دیگر بنگرند و این سرزمین¬ها را دارای فرهنگ هایی متفاوت و گاه متضاد با فرهنگ خود بیابند.
ابن فضلان نیز از این امر مستثنی نیست. او با قلم شیوا و بیان ظریفی که در گفته ها و نوشته های خود دارد، در کتاب خود عجایب بسیاری را در این سفر برشمرده است. عجایبی که تا قبل از رو به رو شدن با آنها، برای او قابل تصور نبودند.
اولین نکته در سفرنامه ابن فضلان اشاره او به سرمای سخت آن بلاد است. او در هنگام اقامت در جرجانیه می نویسد: «سرمای هوا به قدری سخت بود که کوچه ها و بازارها خلوت بود و هیچ کس در سرتاسر آن دیده نمی شد. من وقتی از حمام بیرون آمدم و به خانه رسیدم، ریشم یک پارچه یخ بسته بود. به طوری که ناچار آن را به آتش نزدیک ساختم، من در اتاقی درون اتاق دیگر می خوابیدم و عبا و پوستین را به دور خود می پیچیدم… با وجود این باز هم مانع نفوذ سرما نمی شد».
از نکات دیگر قابل توجه در سفرنامه، کوتاهی شب و بلندی روز در نیمکره شمالی و در نیمه دوم سال بود که ابن فضلان این مسأله را در یک بخش کامل از کتاب خود توضیح داده است: «من و خیاط شاه که اهل بغداد بود… به درون چادر شدیم تا با هم گفتگویی کنیم. ما به اندازه ی آنکه شخصی کمتر از نصف سوره الحمد را بخواند با هم صحبت کردیم و منتظر اذان شب بودیم. ناگاه صدای اذان بلند شد، چون از چادر بیرون آمدیم دیدیم سپیده صبح دمیده؛ به مؤذن گفتم: چه اذانی خواندی؟ گفت: اذان فجر. گفتم: پس نماز عشاء چه شد؟ گفت: آن را با نماز مغرب می خوانیم. گفتم: پس شب چه شد؟ گفت: همین است که می بینی».
همچنین با توجه به تنوع آب و هوا و زندگی جانوری در سرزمین های مختلف، ابن فضلان به موجود عجیبی اشاره دارد که سرش چون شتر و دمش چون گاو و بدنش چون قاطر است. او تاکنون کرگدن ندیده است و از اینکه پادشاه اسلاوها از شاخ این حیوان قاپی بزرگ شبیه عقیق یمانی می سازد، متعجب می شود. او توضیح کامل این مطلب را در رساله خود به صورت داستان نقل کرده است.
– در جزئیات و تفصیلات دقیق این رساله همان بس که سینمای هالیوود نیز به این رساله توجه داشته و محتوای آن را موضوع ساخت یک فیلم سینمایی تحت نام «سیزدهمین سلحشور» قرار داده است. این فیلم در اواسط سال ۱۳۸۳ از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی در برنامه «سینما یک» مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
۲- نقل قولهای مستقیم در این مقاله از کتاب: سفرنامه ابن فضلان، احمد بن فضلان بن العباس بن راشد بن حماد، ترجمه ابوالفضل طباطبایی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چاپ اول، خرداد ماه ۱۳۵۴ اخذ شده است.
۳ – درهم های «غطریفی» یا «غطارقه» در بخارا بسیار رایج و معتبر بوده و «غطریف ابن عطاء» عامل خراسان در زمان «هارون الرشید» این مسکوک را ضرب کرده است. این درهم مساوی با شش «ذانق» دوازده قیراط است.( اطلاعات تکمیلی در ص ۱۲۴ سفرنامه )
۴ – قبه ساختمانی است که سقف آن مانند گنبد گرد و تو خالی است و با سنگ و آجر به شکل چادر ساخته می شود و در اینجا مقصود چادر است. ( حواشی و تعلیقات صفحه ۱۳۰ سفرنامه )
۵- معرب «گرته» فارسی به معنای پیراهن کوتاه و نیم تنه است.
۶- خفتان که امروز عرب ها آن را قفطان می گویند، جلیقه زیر لباس است.
۷ – روپوش نمدی یا پشمی برای حفاظت از باران و سرما.
۸ – «برنس» به ضم ب و ن. لباس سرپوش دار مانند جبه که سرپوش به آن چسبیده است. امروزه نیز اعراب به خصوص در شمال آفریقا و مراکش می پوشند.
۹- یک قسم لباس بدون جیب و مخصوص نوزادان است که به طالشان هم می گویند. همچنین از نیم تنه¬ی سبز گرد یا آستر است که خواص و علما آن را می پوشند. در اینجا منظور همین لباس اخیر است.
۱۰ – «ران» یک قسم کفش و جمع آن «رانات» است.
۱ – «کیمخت» به کسر ک و ضم م یک نوع پوست است و شاید پوست اسب باشد. «خفت» به ضم خ به معنای کفش و مخفف همین لغت است.
۱۲ – حقه عبارت از ظرفی از چوب یا عاج است.
۱۳- حرز مهره یا خر مهره ی سوراخ دار از جنس سفال یا صرف یا سنگهای گرانبهاست که مانند تسبیح به نخ می کشند و نیز به معنای جواهر و تاج آمده است.
۱۴ – زیوف جمع زایف به معنی پول بد و تقلبی است.
این مقاله در فصلنامه «فرهنگ مردم ایران» شماره ۳ و ۴ تابستان و پاییز ۱۳۸۳، صص ۱۵ تا ۳۲ به چاپ رسیده و برای تجدید انتشار به سایت «انسان شناسی و فرهنگ» ارایه شده است.
سید علیرضا هاشمی
http://www.anthropology.ir/node/7462

 

 این مطلب از سایت آرشیو انسان شناسی و فرهنگ بازنشر می شود.