انسان شناسی تاریخی فرهنگ ایران مدرن
برج آزادی
نوشتههای مرتبط
این برج در فاصله سال۱۳۴۹ تا ۱۳۵۰، بر اساس طرح معمار جوان ایرانی و تحصیلکرده دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، حسین امانت(متولد۱۳۲۱) که پس از انقلاب ۱۳۵۷ از ایران مهاجرت کرد و امروز در کانادا زندگی می کند، ساخته شد. برج آزادی همچون بسیاری از بناهای دیگر دوران پهلوی دوم، در نام پیش از انقلاب خود یعنی «برج شهیاد»، استنادی به خاندان سلطنتی داشت و هدف از تاسیس آن همزمان با «جشن های ۲۵۰۰ ساله»، ایجاد نهادی برای شهر تهران و به طور کلی ایران بود که هم گذشته درخشان این تمدن را از جمله در هنر سازندگی، بنمایاند و هم با آخرین طراحی های مدرن معماری هماهنگی داشته باشد و افزون بر همه این ها، ایدئولوژی شاهنشاهی پهلوی دوم یعنی ادعای رسیدن ایران به «دروازه های تمدن بزرگ» و «مدرنیته ایران» را به مادیت در آورد. محل این برج دقیقا در مسیر فرودگاه مهرآباد، از آن رو تعبیه شده بود که «ورود» به «ایران مدرن» جدید را هم به صورت نمادین و هم به صورت مادی به واقعیت بدل کند. امانت نیز دقیقا در طراحی شکل و مواد و رنگ های مصرف شده این نکات را در ذهن داشت و با خلاقیت خود توانست اثری ماندگار بیافریند. این اثر از لحاظ معماری جه در افق شهری و چه در محوطه سازی خود و امکان استفاده از میدان آزادی که درونش قرار گرفته، و از نمای بالا، کاملا اصول نمادین و کاربردی شدن یک معماری شهر و تاریخی را در خود دارد.
برج آزادی در رسیدن به هدف نمادین شدن برای تهران بسیار موفق بود و این امر را نمی توان لزوما نتیجه قدرت سیاسی ای دانست که برای این کار برنامه ریزی کرده بود و در این برنامه ریزی لزوما چندان جدی و سخت گیر نیز نبود چنانکه واگزاری کار به حسین امانت در آن زمان که جوانی بدون چندان پشتوانه ای سیاسی بود، گویای این امر است. هم از این رو برغم این پیوند با «جشن ها» که از پرمناقشه ترین رویدادهای سال های درست پیش از انقلاب هستند، برج آزادی تقریبا هرگز به مثابه نمادی از رژیم گذشته به حساب نیامد و با آن رفتاری همچون بناهای ایران باستان انجام شد، یعنی بدان احترام گذاشته شد و تا امروز به آن رسیدگی نسبتا مناسبی شده است. از جمله دلایل مهم این امر در حقیقت آن بود در سال های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷، این برج به نقطه پایان مسیری شهری و متعارف برای راهپیمایی هایی تبدیل شد که از میدان فوزیه(امام حسین کنونی) شروع به حرکت می کردند و از مسیر خیابان های آیزنهاور(انقلاب کنونی) به آنجا می رسیدند. این مسیر خود، پس از انقلاب به طور نظام مند برای راهپیمایی های سیاسی سالروز انقلاب ( ۲۲ بهمن) و سایر راهپیمایی ها به کار برده می شد. حتی در راهپیمایی های اعتراضی سال ۱۳۸۸ پس از انتخابات دور دوم محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری، باز هم این مسیر مهم ترین خط مورد استفاده به شمار می آمد. برج آزادی همچنین به طور نظام مند محل برگزاری سخنرانی های مهم سیاسی در روزهای ۲۲ بهمن و برخی از دیگر مراسم سیاسی بوده است.
به طور کلی محور شرقی – غربی میدان امام حسین تا میدان آزادی با نقاط گره ای اصلی شامل میدان امام حسین، میدان فردوسی، سر در دانشگاه تهران، میدان انقلاب (۲۴ اسفند یا «مجسمه» پیشین) و میدان آزادی، در طول بیش از چهل سال سیاسی ترین مسیر و فضای سیاسی شهری در ایران بوده است. میدان و برج آزادی البته بنا بر طراحی اولیه باید جایگاه یک موزه و برنامه ریزی های دیگری نیز درباره گذشته و آینده ایران می شد که با وقوع انقلاب متوقف شدند.و بعدها به تدریج از سر گرفته شدند.
از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۷، پروژه برج میلاد، به مثابه نمادی برای شهر تهران مطرح شد و هزینه های بسیارسنگین، این برج که از چندین برج دیگر مشهور جهان از جمله برج مهابرات برلین الگوبرداری شده بود با سبک یک معماری جهانی و بدون هویتی خاص، چه ملی و چه اسلامی، ساخته شد. در طول این سالها بسیار تلاش شد که برج میلاد به گونه ای جایگزین برج آزادی شود. ارتفاع ۴۳۵ متری (در برابر ارتفاع ۴۵ متری برج آزادی) و فناوریهای پیشرفته ای که در ساخت این با به کار گرفته شد، همگی گویای آن بود که تواناییهایی در سطح جهانی به اثبات برسد و نه یک خلاقیت معمارانه. کارنامه معمار بروجردی این برج، محمد رضا حافظی (متولد ۱۳۱۰) نیز گویای همین امر است. برج میلاد در واقع، در یک گفتمان فناورانه «پیشرفت»، از ابتدا تا امروز، عامل اصلی در مرکز مباحث و استدلالها، در محیط ذهنی فرهنگی ایران قرار داشته است. اما به دلایل زیادی جایگزینی آن در مقام برج آزادی، هنوز انجام نشده است. یکی از مهم ترین این دلایل به جز نبود هویت که امری ذاتی در معماری این بنا است، نبود امکان انباشت حافظه ای با محتوایی چه پیش و چه پس از انقلاب است. افزون بر این ، برج میلاد دارای دسترسی سخت و محدودی از داخل بزرگ راه است و طبقات دوازده گانه که بر فراز آن قرار گرفته اند، از ابتدا به دلیل تمایل به بازگشت سرمایه و هزینه های گزاف ساخت و نگه داری، به مکانی برای ایجاد رستوران ها و تالارهای نمایش و فروشگاه های لوکس و فضاهایی برای تحقق یافتن نوعی تازه به دوران رسیدگی اقتصادی و فرهنگی شدند که امکان دموکراتیزه کردن فضا را از می گرفت. نبود فضای محیطی و فقدان مسیری انقلابی در شهر که برج در آن واقع شده باشد، دلایلی دیگری بودند که انباشت نمادین ملی، دینی و سیاسی را در آن ناممکن می کرد. با وجود این، شهرداری تهران، تلاش کرد با برگزاری برخی از برنامه ها علمی و سیاسی و هنری (همچون جشنواره فجر، یا آتش بازی های مراسم سیاسی مهم) همچنین ترتیب دادن دیدارهای برنامه ریزی شده گروه های متوسط و فرودست اجتماعی این تصویر اشرافی را تعدیل کند که تاکنون ناموفق بوده است و اصولا این مساله به صورت جدی مطرح است که چنین سازه هایی غول آسایی با هزینه های بسیار بالای خود و دسترسی های ذاتا سخت و محدود کننده و آزاد حرکات بزرگ جمعیتی، به سختی ممکن است یرخلاف برج آزادی به مکان های دموکراتیک تبدیل شود.
امروز برج آزادی به نمادی از شهر تهران، از ایران و حتی از انقلاب اسلامی و جنبش های مردمی و آزادی خواهانه تبدیل شده است که نام گزاری میدان و برج را به یکی از موفق ترین و پذیرفته ترین نمونه ها در سی سال اخیر تبدیل کرده است. این در حالی است برج میلاد بیشتر سازه ای جهانی به شمار می آید و به همین مفهوم نیز در فضای ذهنی ایرانیان درک می شود. در این میان جای آن هست که پرسیده شود آیا راهبرد سیاسی قرار دادن این دو برج در برابر هم، که در نزد برخی از سیاستگزاران و مسئولان هنوز وجود دارد، آیا می تواند در آینده مطرح باشد. که به نظر ما چنین نیست. برج آزادی، برغم پیشینه ای که آن را به یکی از پرتنش ترین و پرمناقشه ترین برنامه های رژیم گذشته متصل می کند، توانسته است به دلیل محتوا و شکلی که میراث های اسلامی و ایرانی معماری را در خود جای دهد، به دلیل فروتنی ساختاری اش(که در اصل دلایلی فناورانه داشته است) و به دلیل سرگذشت تاریخی اجتماعی اش در فضاهای شهری تهران و ایران، جایگاهی بی رقابت یافته است که شاید بتوان گفت امروز بالاترین اجماع را در سطح اندیشه های متفاوت و سبک های زندگی شهری ایران معاصر در خود گردآورده است.
ناصر فکوهی
تالیف: ۱۴ تیر ۱۳۹۵