انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بدن زشت، بدن زیبا

(معیارهای زشتی و زیبایی)

یکی از مهمترین جنبشهای مدرن مردمی که این روزها اغلب از طریق شبکه‌های اجتماعی قابل پیگیری است جنبشی است که با شعارهای متفاوت تحت یک عنوان کلی‌تر قابل بررسی است. جنبش “خودت را دوست بدار”. اگر تاریخچه‌ی روانشناسانه‌ی این عبارت و ارتباط آن با افزایش احساس بیزاری نسبت به خود را کنار بگذاریم و آنهایی را که به دلیل حس نوع‌دوستی و گذشت مورد توجه این شعار هستند فاکتور بگیریم به جمع بسیار بزرگی از انسانهای ناراضی می‌رسیم که خود را به نحوی زشت می‌دانند. آنها این زشتی را گاه در رفتار و اخلاق و گاه در بدن خود دانسته و حالا جامعه‌ی فردگرای مدرن بیش از پیش به فکر بهتر کردن حال این افراد است. اما اصلا زشتی و زیبایی چیست و چه معیاری برای به کار بردن این واژه‌ها در نظر گرفته می‌شود؟

نسبی‌گرایی در واکنش به دوگانه‌ی زشت/زیبا امری مدرن محسوب می‌گردد. در گذشته اعتقاد بر این بود که زیبایی مفهومی فطری است. یونانیان باستان علناً زیبایی را ارزش می‌دانستند؛ به ورزشکاران خوش‌اندام به عنوان نیمه‌خدایان احترام می‌گذاشتند، پسربچه‌های زیبارو را مشهور می‌کردند و حتی گاهی از خون سربازان دشمن، به‌خاطر زیبایی‌شان، می‌گذشتند. اعتقاد به زیبایی خداگونه در سلسله مراتب پادشاهی که منصبی موروثی بود در متون و اشعاری که در مدح و ستایش شاهان نگاشته شده‌اند بازتاب دهنده‌ی اعتقاد به زیبایی فطریست. در متون کهن ایران باستان نیز ارتباط مستقیمی بین زیبایی و برازندگی ظاهری افراد و خلوص و اصالت خانوادگی آنها وجود دارد.  (جانی، ۱۳۹۷). به طور مثال در بختیارنامه که از داستانهای دوره ساسانیان است داستان اصلی شرح حال شاهزاده‌ایست که بلافاصله پس از تولد در میان راه رها شده و به شیوه‌ی دزدان راه بزرگ می­شود. در توصیف کودک آمده است: “پسری بیامد با حسنی کامل و جوارح و جوانح معتدل. گفتی یوسف به عالم رجوع کرد یا ماه از مطلع آسمان طلوع نمود. خدی همه لطافت و قدی همه ظرافت”. او به جوانی زیبا و برازنده تبدیل شده و شاه که پدر واقعی اوست از همین زیبایی ظاهری او و البته قدرت بیان و فصاحت کلام که گویی اینها نیز امری ذاتی و موروثی انگاشته می‌شدند از گناه او می‌گذرد و او از مقربان درگاه پادشاهی می‌گردد.

با گذشت زمان و در دوران نه چندان دور سرکوب‌گری به هر امری نسبت داده شد که در آن با انسان‌ها به دلایلی که تحت اراده و انتخاب آنها نیست رفتاری ناشایست انجام گیرد. نژاد، رنگ پوست، اقلیم، طبقه زندگی و در نهایت زیبایی و زشتی. شاید بتوان گفت که در این دوران دوگانه‌ی زشتی و زیبایی در اغلب جوامع به امری نسبی تبدیل شد چنانکه شاهد بازتاب آن در ادبیات معاصر هستیم و تقریبا به سختی می‌توانیم تشابهات یکسان و دارای معیاری ثابت برای توصیف زیبایی و زشتی کاراکترهای داستانی بیابیم. به بیان دیگر می‌توان گفت معیارهای زیبایی از سطح کلان اسطوره و دین و جامعه به سطح اقشار متفاوت جامعه و یا حتی افراد تقلیل یافته و به سختی می‌توان در سطحی کلان یک معیار واحد برای تعریف زیبایی پیدا کرد.

تعریف زیبایی بدن و چهره در طول تاریخ چرخشی چندین‌باره داشته که شاید بتوان گفت تاثیرات اقلیمی یکی از ارکان اصلی این تعریف بوده. به طور مثال در میان قبیله‌ای بدوی در آمازون چاقی نه به عنوان عاملی برای زشتی و زیبایی بلکه نشان‌دهنده‌ی وضعیت معیشتی فرد و دسترسی او به غذای کافیست. مردمان این قبیله اعتقاد دارند در شرایطی که بتوان بحران‌های طبیعت را پیش‌بینی نمود با افزایش حجم غذا و پس‌انداز آن به صورت چربی در بدن با احتمال بیشتری می‌توان از بحران جان سالم به در برد. همین نگاه با تحلیلی متفاوت در گذشته و در میان مردمان متمدن شهری نیز وجود داشت. در دوره‌ای بیکاری و حتی چاقی علائم قدرتمند و قابل مشاهده‌ای از وضعیت و جایگاه بودند. بیکاری و بدن‌های فربه و چاقی‌های مفرط نشانی از نجیب‌زادگی بود چرا که در مقابل آن کارهای سخت و جان‌فرسا همراه با بدن‌های لاغر نمادی از قشر ضعیف و کم‌درآمد جامعه بود. ورزش نیز در این دوره همانند کارهای سخت و سنگین از اقبال کمتری میان جوامع مرفه برخوردار بود. در ایران نیز معیارهای زیبایی در ادبیات و تاریخ‌نگاری­های زندگی شاهان به خوبی توصیف گردیده چنانچه ناصرالدین شاه در مورد دخترش افتخارالدوله می‌نویسد: “افتخارالدوله را دیدم، ماشالله شاهزاده‌ی جوان، چاق و خوبی است.”

رفته رفته با کاهش فشارهای ناشی از انقلاب صنعتی تعریف اندام زیبا در اروپا تغییر کرد و شاید هنوز هم بتوان تحلیلی مشابه آن دوران برای آن داشت. با این تفاوت که حالا افراد کم درآمد به سبب انتخاب غذاهای چاق­کننده و پرکالری که از کیفیت بسیار پایین‌تری نسبت به غذاهای کم حجم و مقوی برخوردارند توده‌ی چربی بیشتری دارند و ورزش نیز به عنوان سرگرمی و تفریحی در اوقات فراغت نصیب آنهایی می‌گردد که زمان آزاد بیشتری در مقایسه با کارمندان پشت میز نشین دارند و البته که هزینه‌های باشگاه‌های ورزشی و وسایل و ابزار مدرنی که در زمانی کم حداکثر فشار و کالری‌سوزی را برای ورزشکار دارند بسیار بالاست.

اما اگر نگاه نسبی‌گرایانه به بدن‌های زیبا و زشت را امری امروزی بدانیم و به موازات آن مُد را نیز پیامد روزافزون دنیای مدرن در نظر بگیریم چگونه می‌توانیم همه‌گیری یک ذائقه را با نسبی‌گرایی زیبایی و زشتی تعریف کنیم؟

دکتر ناصر فکوهی در مقاله‌ای با عنوان “چاق، لاغر، زشت” می‌نویسد که دنیای سرمایه‌داری به خوبی از پس این کار برآمده و توانسته ­است به گونه‌ای متفاوت از قالب‌های دوگانه‌ی زیبایی مانند چاقی/لاغری، جوانی/ پیری یا کم­خوری/ پرخوری همچنان مصرف­‌گرایی را تا نقطه‌ی بی‌نهایت ادامه دهد.

بوردیو نیز در کتاب تمایز، زیبایی را تعریف می‌کند و می‌گوید زیبایی یعنی ذوقیات و علائقی که از شرایط اجتماعی یکسان برمی‌خیزد. یعنی اگر زن‌ها و مردها و همه‌ی آدم‌های جامعه در یک شرایط اجتماعی یکسان و مشابه زندگی کنند، معیارهای ارزشی و زیبایی‌شناسی آنها یکسان می‌شود اما اگر یک گروه از انسان‌ها رانده شوند تا در حاشیه زندگی کنند و یک گروه دیگر در کاخ زندگی کنند؛ معیارهای زیبایی‌شناسانه‌ی این دو گروه به کلی با هم متفاوت خواهند شد.

اما آیا می‌توان زیبایی را بدون تعریفی مشخص از زشتی نشان داد؟ می‌توان گفت هرآنچه که زیبا نیست در دایره‌ی تعریف زشت گنجانده خواهد شد؟ در اینجا رجوع به ادبیات و به طور کلی هنر تعریف دقیق‌تری از آنچه ما زیبایی می‌دانیم ارائه می‌دهد. به طور مثال پری‌ها در افسانه‌های شرقی و به خصوص در ادبیات ایران باستان موجودات به شدت ظالمی هستند که با چهره‌ی بسیار زیبایشان مردان را اسیر کرده و بعد آنها را می‌کشند. می­توان گفت زیبایی مشخصا با آنچه که زیبایی درونی نامیده می‌شود همسو نبوده و اغلب امری متمایز از اخلاق نیکو در نظر گرفته شده با این حال تاریخ هنر و ادبیات جهان نشان می‌دهد که این فقط زیبایی نیست که ارزش به نمایش گذاشتن دارد. اومبرتواکو می‌گوید: ” از زمان افلاطون تا الآن، هنرنمایی‌های نقاشان و نویسندگان ادبی همان جایی به اوج خود رسیده که زشتی‌ها را به تصویر کشیده‌اند. درواقع، آن‌ها زشتی را به ‌زیبایی ترسیم کرده‌اند و موجب شدند ما از زشتی لذت ببریم، مثل لذتی که از تماشای فیلم‌های ژانر وحشت نصیبمان می‌شود”

نیچه در کتاب خود؛ غروب بتها، زشتی را عامل افسردگی و شکست انسانها می‌داند: ”  می‌توانید تأثیر زشتی را به وسیله‌ی یک نیروسنج اندازه بگیرید. هرگاه انسان افسرده می‌شود، چیز «زشتی» در نزدیکی خود احساس می‌کند. احساس قدرتش، اراده‌ی معطوف به قدرتش، شجاعتش، غرورش، همگی توسط زشتی نابود می‌شود و توسط زیبایی رشد می‌کند … چیزهای زشت به‌ مثابه‌ی نمادها و نشانه‌های انحطاط درک می‌شوند … هر نشانه‌ای از خستگی، سنگینی، … رایحه، رنگ، نحوه انحلال … همه واکنش یکسانی ایجاد می‌کنند”

در این نگاه فلسفی دوری از زشتی یک میل درونی و ناخودآگاه قلمداد شده که انسانها به طور غریزی و بی‌آنکه خود بخواهند به آن مبتلا هستند. در این رویکرد مفهوم زیبایی و زشتی نه امری اجتماعی که امری درونی و فردی در ذهن بشر است که برای بقای زندگی اجتماعی‌اش و برای پیروزی در رقابت زندگی به آن‌ها چنگ می‌زند اما نیچه به ملاک تعریف این مفاهیم نپرداخته.

احتمالا آنچه نیچه درباره دلیل دغدغۀ امروزی ما نسبت به چاقی خواهد گفت این است که ما نمی‌توانیم به انسان‌های چاق نگاه کنیم و دلیل اینکه نمی‌توانیم آن‌ها را تحمل کنیم این است که آن‌ها زشت هستند.

پس در نگاه یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ بشر نیز زیبایی در جوار قدرت و زشتی با فاصله‌ی بسیار از آن قرار گرفته است. در چنین رویکردی ما نه تنها برای مشاغلی نظیر بازیگری و مدل‌های عکاسی که در بسیاری از مشاغل به ظاهر نامرتبط هم مستقیما با عاملی روبرو هستیم که به هیچ عنوان در اختیار و انتخاب فرد قرار ندارند. در مشاغلی مانند فروش، مدیریت، تدریس و خیلی‌های دیگر که تعامل انسانی شرطی بسیار مهم در پیشرفت است دور بودن از معیارهای زیبایی اگر مانعی حتمی برای موفقیت نباشد می‌تواند در حکم موانع سرعت‌گیر، رسیدن به موفقیت را با دست‌اندازهایی روبرو کند.

با چنین برداشتی شاید بتوانیم مفاهیم زیبایی و زشتی را مانند بسیاری دیگر از مفاهیم، تعاریفی جبری در جامعه‌ی بشری از نوع ابتدایی آن تا جوامع متمدن در نظر بگیریم. جبری که شاید با پیشرفت علم پزشکی و حقه‌های سودجویانه‌ی سرمایه‌داری کمی تلطیف شده اما هرگز از بین نرفته. در این میان همچنان سر مردمان حاشیه‌ای و فقرا بی‌کلاه است.

منابع:

  • تاکار، جانی (۱۳۹۷)، زشت­ها نابود می­شوند (ترجمه حمیدرضا محمدی)، برگرفته از سایت ترجمان علوم انسانی
  • فکوهی، ناصر (۱۳۹۸)، چاق، لاغر، زشت، برگرفته از سایت انسان شناسی و فرهنگ
  • انصاف نیوز (۱۳۹۸)، معیارهای زیبایی از تاج­السلطنه تا مارگو رابی، انصاف نیوز
  • Umberto Eco on the Elusive Concept of Ugliness, 2019, com