شیوع موج جدیدی از کرونا، باز هم منجر به گفتگوهایی بر سر نحوه مدیریت بحران کرونا در ایران شد. پرسش آنست که چرا با وجود هشدارهای متخصصان بهداشتی، محدودیت های کرونایی در ایام نوروز اعمال نشد؟ برای پاسخ به این پرسش باید به چند نکته دقت کرد:
نوشتههای مرتبط
۱- جامعه ایرانی در یکسال گذشته عمیقا درگیر مساله کرونا و دشواریها و فشارهای روحی فزاینده آن بوده است. از ین رو می توان گفت که حال روحی جامعه بواسطه تجربه کرونا، ترسها و استرسهای ناشی از آن در عرصه زندگی، ممنوعیت های ناشی از عدم امکان سفر و مهمانی و … چندان خوب نبود. از دست دادن عزیزان و آشنایان زیر سایه ترس از حضور مرگبار کرونا نیز بر این حال بد افزود و در نهایت آنکه در کنار عوامل تشدید کننده این بدحالی ناشی از شیوع کرونا عواملی مانند تورم و بحران اقتصادی و افول چشم اندازها و امیدهای اجتماعی، منجر به تشدید این وضعیت بغرنج و آشفته حالی در جامعه ایرانی شد.
۲- فرارسیدن نوروز در جامعه ایرانی، قبل از هرچیز مجموعه ای از آیین های شادمانه است که متضمن تجمعات شادمانه و با هم بودنهای آدمها در جشنهای قبل،حین و بعد نوروز بود،از چهاشنبه سوری تا نوروز و در نهایت هم سیزده بدر. در همه اینها جامعه فرصتی و تمایلی برای احیای روحیه جمعی خودش و تقویت حال خوب در اعضایش پیدا میکند.
۳- اعمال محدودیت ها به معنای تعطیلی کامل مجموعه وسیعی از مشاغل و رونق مقطعی اقتصادی ناشی از نوروز بود. به همین دلیل باید بین فشار اقتصادی فزاینده بر جامعه ای که تورم و کرونا پیشتر تاب و توان آن را گرفته بودند، منطقی نبود.
در این فضا بود که جامعه ایرانی و نظام تدبیر آن ذیل ستاد بحران کرونا بین دوراهی ای قرار گرفت که از یکسو باید اعمال جدی محدودیت ها و تداوم شرایط فشار و بحران در جامعه را انتخاب میکرد و از سوی دیگر محدودیت ها را اعمال نمی کرد، تا کلیت جامعه و حال بد روحی واقتصادی آن فرصتی اندک برای ترمیم خودش پیدا کند. اما نکته اصلی آنست که ساختار نظام تدبیر در ایران همیشه به گونه ای است که حتی انتخاب خوب را نیز به یک عملکرد نامناسب بدل می کند. شاید به دلایل سیاست و سیاستگذارانه راه حل دوم اولویت داشت، اما بهتر بود که ستاد ملی کرونا و نظام تدبیر حوزه حکمرانی، اگر راه حل دوم را انتخاب کرده بود، در فضایی منطقی با مردم گفتگو میکرد، و الگوها و شیوه های مناسب این شرایط عدم اعمال محدودیت ها را به مردم آموزش می داد و سپس محدودیت را کنار میگذاشت. اما آنچه که رخ داد در میانه وضعیت طنز گونه اما با پیامدهای تلخ بود: از یکسو به مردم توضیحات کافی داده نشدو از سوی دیگر وزیر محترم در توصیه هایی از موضع پایین از مردم خواهش میکرد سفر نروند. هرچند طبق موج چهارم نظر سنجی ها دیدگاه های مردم در خصوص کرونا ،عامل اصلی استمرار کرونا از نظر کسانی که دارای تحصیلات دانشگاهی هستند،۴۱.۲ % بی توجهی مردم به دستورالعمل هاستو ۲۹%نیز بی تدبیری و آسانگیری مسئولین است و مابقی نیز ببخاطر ناشناخته بودن این ویروس و سایر عوامل است. اما مساله اصلی آنست که راه درست از نظر سیاستگذاران لزوما به شیوه درست اعمال نمی شود.
نحوه سیاستگذاری ما برای مواجهه با کرونا در ایام نوروز در نهایت به گونه ای بود که منجر به شیوع جدی و گسترده موج چهارم کرونا شد،در حالیکه هر متخصصی میتوانست نتیجه را پیشاپیش اعلام کند. به همین دلیل باز هم مساله ای بسیار جدی در ساختار سیاستگذاری ما خودش ار نشان میدهد: فقدان گفتگوی شفاف با مردم،یا همان فقدان شفافیت و رویکردهای از بالا نسبت به امورات مردم. قطعا اگر به جای نوعی تصمیم گیری مبهم و تقلیل وظیفه سیاستگذاری قاطعانه به توصیه های خواهش گونه و درخواست های غیرجدی، نظام تدبیر بواسطه سیاستگذاری ای منطقی شرایط را دقیقا برای مردم توضیح میداد و مهارتهای متناسب با این تصمیم ستاد کرونا برای عدم اعمال محدودیت های نوروزی به مردم آموزش می داد،امروزه شاهد فوت این تعداد از عزیزان نبودیم. به همین دلیل باید کرونا فرصتی باشد برای بازاندیشی در الگوها و مدلهای سیاستگذاری عمومی ما و همچنین لزوما اجباری شدن شفافیت و گفتگو با مردم و نهادهای مدنی در سیاستگذاریها. اما سیاستگذاری در ابهام و غیرجدی تلقی کردن خطرات جدی، در نهایت منجر به عدم رعایت های بیشتر در میان مردم و بی اعتبار شدن تصمیمات اعلام شده از سوی ستاد خواهند شد. نتیجه این وضع آنست که علی رغم زحمات بسیار زیاد کادر درمان و سایر نهادهای مرتبط، ما به جای آنکه کرونا را شکست بدهیم، پروتکل های ستاد بحران را شکست خواهیم داد. این سیاستگذاری های مقطعی و مبهم و غیر شفاف، بیانگر آنست که بحران کرونا، بیش از آنکه یک بحران بهداشتی باشد، یک بحران سیاسی یا سیاستگذارانه است که باید بطور جدی و عمیقا مورد باز اندیشی و اصلاح قرار بگیرد.