انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بحثی در انسان شناسی اقتصادی: رابطه انسان شناسی ، اقتصاد سیاسی و نظریه نظام جهانی والرشتاین

انسان شناسی اقتصادی یکی از حوزه های اصلی و نوپای انسان شناسی فرهنگی است که در پنجاه سال گذشته بخشی از ادبیات انسان شناسی را به خود اختصاص داده است. البته این موضوع به معنای فقدان سنت انسان شناسی اقتصادی در کارهای کلاسیک انسان شناسی نیست . چرا که کارهای اولیه انسان شناسان از جمله مورگان، مالینوفسکی و شاگردان ایشان در زمره مطالعات انسان شناسی اقتصادی قرار می گیرد. اما به نظر می رسد ان چیزی که مطالعات کلاسیک انسان شناسی را از مطالعات متاخر متفاوت می سازد تاکید و مطالعه نظام های اقتصادی در کارهای انسان شناسان کلاسیک است که در انسان شناسی متاخر از جمله در مطالعات گودلیه ، اقتصاد به شکل یک جنبه مجزا از نظام اجتماعی ظاهر نمی شود و بر اساس یک منطق خاص به طور مستقل از سایر مشخصه های اجتماعی عمل نمی کند. بنابراین برای گودلیه مسئله نقش واقعی و اهمیت نسبی مناسبات اقتصادی در منطق عمیق کارکرد و تحول جوامع انسانی و در واقع مسئله ارتباط بین اقتصاد، جامعه و تاریخ است. امروزه با الهام از کارهای گودلیه سه مکتب مهم در انسان شناسی اقتصادی مطرح هستند و قلمرو انسان شناسی اقتصادی در این سه مکتب تعریف می شود. مکتب صورت گرایان، ذاتگرایان و مارکسیست ها سه مکتب مهم در انسان شناسی اقتصادی هستند. هدف نوشتار زیر شرح سه مکتب مذکور نیست. اما با توجه به تاثیراتی که انسان شناسان اقتصادی ازمکتب مارکسیسم گرفته اند در این نوشتار تلاش شده است خلاصه ایی از ارتباط بین نظریه یکی از مارکسیست های تاریخگرا با انسان شناسی ارائه شود. این مطلب موضوع مقاله ایی در کتاب انسان شناسی اقتصادی جیمز کارییر بود که در انتهای مطلب مشخصات کامل آن ارائه شده است.

رابطه بین انسان شناسی و اقتصاد سیاسی به آغاز انسان شناسی در قرن ۱۹ با کارهای هنری مورگان، کارل مارکس و انگلس برمی گردد. کارهای میدانی انسان شناسانی نظیر فرانس بواس ، مالینوفسکی و شاگردان او نشان دادند که نظام های اقتصادی پیش صنعتی و پیش پولی پویایی ها و منطق خودشان را دارند که این نظام ها را از نظام های اقتصادی سرمایه داری و سوسیالیستی متمایز می سازد. بنابراین، رویکرد مذکور نسبت به نظام های اقتصادی کشورهای دیگر ، چالش هایی را برای الگوهای نظری جهانشمولی که به دنبال تعریف و تحلیل نظام های اقتصادی بر اساس مولفه های عام و جهانشمول در چارچوب رویکردهای سرمایه داری و مارکسیستی بودند ایجاد کرد و زمینه طرح و ارائه الگوهای نظری بر اساس مکانیسم ها و منطق خاص اقتصاد کشورهای مختلف را فراهم ساختند. بدین ترتیب ماحصل کار انسان شناسان را می توان در چرخش از تحلیل نظام های اقتصادی بر مبنای الگوی عام به الگوی خاص مشاهده کرد. بدون شک انسان شناسان نقش بسیار مهمی در شکل گیری الگوهای نظری در اقتصاد سیاسی داشته اند. در این نوشتار تلاش شده است به رابطه انسان شناسی با اقتصاد سیاسی و نظام جهانی پرداخته شود . مطالعه اقتصاد سیاسی و نظام جهانی تا حد زیادی در کنار انسان شناسی صورت گرفته است و تا حدود زیادی بین رشته ایی شده است. اقتصاد سیاسی و نظام جهانی به صورت تاریخی هم ذهن انسان شناسانی همچون ولف و هارسلی و هم پیش قدمان این حوزه در رشته های دیگری نظیر جامعه شناسی، تاریخ و اقتصاد نظیر فرانک، والرشتاین و کاستلز را به خود مشغول کرده است. در همه مطالعات مذکور یک اجماعی وجود دارد مبنی بر اینکه ترسیم مرزهای سنتی بین رشته ها کاری بیهوده است . همه این نویسندگان به صورت آزاد بر حجم گسترده ایی از پژوهش های تاریخی و علوم اجتماعی تاکید می کنند. از مجموع این رویکردها و تاکیدات آن چیزی که برای انسان شناسی به عنوان یک رشته می تواند بااهمیت تلقی شود عبارتست از:

۱- با حرکت پژوهش انسان شناختی به جوامع شهری پیچیده و اقتصاد سرمایه داری ، نیاز روزافزونی به روایت های بزرگ برای تامین چارچوب کلان برای فهم واقعیت پیچیده ایی که انسان شناسان درصدد مطالعه واقعی آنها شده اند احساس می شود. سنت اقتصاد سیاسی ابزارها و داده های مناسبی را برای ساخت این چارچوب فراهم می کند و استفاده از ابزارهای ان برای فهم جهان مدرن و تحولات آْن ضروری شده است.

۲- در مطالعه جوامع کوچک ، نظریه نظام جهانی می تواند نقش مهمی را از طریق تاکید بر ارتباط بین جوامع ایفا نماید. و به پژوهشگران امکان نقد تعدادی از کارهای اولیه در انسان شناسی که تمایل به درک جامعه و فرهنگ در چارچوب های ایزوله شده و بدون ارتباط با دنیای دیگر دارندرا فراهم می سازد.
۳- کاربرد نظریه نظام جهانی به ویژه درانسان شناسی آمریکا با توجه به پیوند قوی بین انسان شناسی و باستان شناسی ، حائز اهمیت است. به عنوان مثال چیس دان و هال نشان داده اند که این الگوها می تواند به صورت عملی در مطالعه گروههای اجتماعی کوچک در جایی که تنها مدارک تاریخی و باستان شناسی وجود دارد بکارآید.
۴- نظریه نظام جهانی ابزار مهمی در انسان شناسی علمی است. به این معنا که این نظریه الگوهایی را پیشنهاد می کند که می تواند به صورت آماری آزمایش شوندو داده های آنها می تواند شامل تنوعی از بقایای مادی تا پیمایش های میدانی و پرسشنامه باشد .
۵- نظریه نظام جهانی به دلیل تاکید بر فرایندها و سناریوها تا تاکید بر دولت ، امکانات مناسبی را برای رشد سناریوها یی برای آینده گروههای اجتماعی در کلیه سطوح از زندگی و حوزه فردی تا حوزه جمعی و جهانی به عنوان یک کل فراهم می سازد.
نوشتار حاضر برگرفته شده از کتابی به زبان انگلیسی با عنوان انسان شناسی اقتصادی است که شامل مقالاتی در این حوزه است و جیمز کارییر مسولیت ویراستاری آن را برعهده داشته است.برای مطالعه بیشتر می توان به کتاب زیر مراجعه کرد.
A handbook of economic anthropology, Edward elgar, Cheltenham, uk. james.g. carrier, (2005),