انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

باید به شکل جدیدی از زن و مرد سخن بگوییم

گزارشی از کارگاه «لوس ایریگاری» در دانشگاه وین/ تهیه و تنظیم: زهیر باقری نوع پرست

بیدارزنی: بسیاری من را به ذات‌گرایی متهم می‌کنند، ولی خود ذات‌گرا هستند. آن‌ها می‌گویند که «انسان» وجود دارد و برای انسان ذات یا ماهیت قائل می‌شوند. ولی «انسان» وجود ندارد، «انسان» مطلقاً یک سازه[۱] است. آن‌ها برای چیزی که وجود ندارد ذات قائل هستند. ولی باید توجه داشت که زن و مرد وجود دارند. زن یا مرد بودن هویت‌های طبیعی ما هستند، ذات نیستند. این‌یک واقعیت است. بنابراین شخص گمنام یا بی‌نام‌ و نشان وجود ندارد، یک سازه محض است، مگر اینکه یک ماشین یا روبات باشد. ما یا با انسان مواجه هستیم یا با یک درخت یا یک‌چیز دیگر، ولی هر یک از این‌ها منفرد و واحد هستند. اگر شخصی از فرهنگی دیگر نزد من بیاید، می‌توانم با سخن گفتن با او با فرهنگش آشنا شوم. فرد نمی‌تواند نامعین باشد، انسان نامعین و نامشخص ایده‌ای تخیلی است. می‌توانیم با هر فردی سخن بگوییم و با فردیت او آشنا شویم. شخص نامعین نداریم، هر شخصی که وجود دارد یا مرد است یا زن. اگر فردی مرد یا زن نیست، پس چیست؟ ما ضرورتاً مرد یا زن هستیم. برخی انتقاد می‌کنند که ما افراد تراجنسیتی داریم و این دسته‌بندی باعث نادیده گرفتن آن‌ها می‌شود. در پاسخ باید بگویم که من دوستان تراجنسیتی دارم، آن‌ها از من خیلی سپاسگزار هستند چراکه به آن‌ها این امکان را داده‌ام تا هویت خود را انتخاب کنند. می‌توانند انتخاب کنند که مرد هستند یا زن، چراکه به‌طورکلی هر شخصی یا مرد است یا زن، حالت دیگری نداریم. در مواجهه با هر شخصی، زن یا مرد، باید پرسید مهم‌ترین مسئله تو به‌عنوان یک فرد چیست، و می‌توانیم به هم کمک کنیم تا به مهم‌ترین مسئله خود پی ببریم.

زمانی که من درباره تفاوت‌های جنسی می‌نوشتم، بسیاری از من می‌پرسیدند تفاوت جنسی چیست؟ البته همچنان هم این پرسش را مطرح می‌کنند. یکی از جنبه‌های مهم در تفاوت جنسی، تفاوت اندام و ویژگی‌های اندامی بین زن و مرد است. زن‌ها و مردها اندام‌هایی یکسان ندارند و این تفاوت جسمانی بر نوع مواجهه ما با جهان و مواجهه با خود تأثیر می‌گذارد. رابطه با زمان و مکان به‌واسطه تفاوت‌هایی که زن و مرد دارند فرق می‌کند. روابط بین انسان‌ها نیز به این دلیل بین زن و مرد متفاوت است. مواجهه مرد و زن با بچه‌دار شدن یا روابط بین فردی یکسان نیست. زن‌ها درون بدن خود معاشقه می‌کنند درحالی‌که مردها بیرون از بدن خود معاشقه می‌کنند. حمل کردن یک کودک درون بدن خود با حمل کردن کودک بیرون از بدن خود (مثلاً در بغل گرفتن) متفاوت است. تأکید من بر بدن برای این نیست که زن‌ها باید مادر بشوند، هدف ما مادر شدن نیست، هدف ما زن شدن است. تأکید بر این است که باید زن بودن خود را کشف کنیم. پس‌ازاینکه خود را کشف کنیم می‌توانیم علایق خود را پیگیری کنیم.

به همین شکل به‌جای استفاده از کودک باید از دختربچه یا پسربچه سخن گفت. برای فهم آن‌ها باید از آن‌ها پرسید «در این لحظه که زندگی می‌کنی چه تجربه‌ای داری؟» «چه چیزی برایت مهم است؟» من در ایتالیا با پسربچه‌ها و دختربچه‌های زیادی به خاطر تحقیقی که در مورد زبان و جنسیت انجام می‌دهم صحبت می‌کنم. در سال‌های اول مدرسه تغییری در بچه‌ها شکل می‌گیرد و دخترها و پسرها از یکدیگر جدا می‌شوند چراکه آموزشی در زمینه روابط دریافت نمی‌کنند. پسرها خشن می‌شوند و دخترها شروع به آرایش کردن می‌کنند. اگر با پسربچه‌ها و دختربچه‌ها با صمیمیت و راحت سخن بگویید دیر یا زود درباره روابط خود با دیگران سخن خواهند گفت. من از پسرها و دخترها خواستم با استفاده از واژه‌های «من»، «تو»، «ما» جمله بسازند؛ یا با «مشترک مصرف کردن» یا «دوست داشتن» جمله بسازند؛ یا از واژه «با هم» در جمله‌هایی استفاده کنند. کودکان از سن شش‌سالگی می‌توانند این کار را انجام دهند. مشخصاً ساختار نحوی جملاتی که دخترها و پسرها ساختند یکی نبودند. هنگامی‌که به پسربچه‌ها گفتم با واژه «با» جمله بسازند، می‌نوشتند «من این جمله را با مداد نوشتم» یا «من با کامپیوترم به مدرسه آمدم» ولی دختربچه‌ها می‌نوشتند «من امروز با دوست‌پسرم به سینما می‌روم» یا «من می‌خواهم با تو بمانم». پسرها از واژه «با» برای برقراری ارتباط بین یک سوژه (من) و یک ابژه (مداد یا کامپیوتر) استفاده می‌کنند. دخترها از واژه‌ی‌ «با» برای برقراری ارتباط بین دو سوژه (من و دوست‌پسرم/ من و تو) استفاده می‌کنند. دخترها رابطه مبنی بر میان‌سوژگی[۲] را ترجیح می‌دهند درحالی‌که پسرها رابطه بین سوژه و ابژه را ترجیح می‌دهند و بنابراین خود را محور رابطه با دیگر افراد یا چیزها در نظر می‌گیرند. اگر از پسرها بخواهیم شخص دیگری را در جمله‌های خود به کار ببرد، خود را با یک فرد در یک جمله قرار نمی‌دهند. آن‌ها دیگر پسرها را به‌عنوان یک گروه در جمله خود به کار می‌برند. مثلاً پسرها می‌گویند «من با دوستانم فوتبال بازی می‌کنم». درحالی‌که دخترها ترجیح می‌دهند یک نفر جنس مخالف را در جمله خود به کار ببرند. دخترها رابطه افقی یا هم‌سطح را ترجیح می‌دهند مثل جمله‌ی «من با دوست‌پسرم به سینما می‌روم». در چنین جمله‌ای هر دو نفر در یک سطح قرار می‌گیرند ولی پسرها به رابطه عمودی یا سلسه‌مراتبی علاقه دارند. دخترها زمان حال و آینده و پسرها گذشته را ترجیح می‌دهند. می‌توانیم دخترها و پسرها را از نوع نگرشی که دارند آگاه کنیم. بدین شکل کودکان را می‌توان تشویق به انجام فلسفه کرد. فلسفه یعنی مواجهه با یک مشکل و اندیشیدن به آن و یافتن راه‌حل برای آن مشکل. مطمئناً این مواجهه برای دختربچه‌ها و پسربچه‌ها متفاوت است چراکه مشکلات دخترها و پسرها یکی نیست. من به آن‌ها نخواهم گفت مشکلاتشان چیست، بلکه اجازه می‌دهم خودشان مشکلاتشان را کشف کنند. ولی کم‌کم به آن‌ها کمک خواهم کرد دریابند به جهانی به‌خصوص تعلق دارند_ جهان مردانه یا جهان زنانه. کم‌کم باید کمکشان کرد تا از این مسئله آگاه شوند. تنها با توجه به تفاوت‌های جنسی می‌توانیم بشریت را نجات دهیم. مشخصاً پسرها و دخترها در دنیایی یکسان زندگی نمی‌کنند. یکی از اشتباهات فرهنگ این است که دخترها و پسرها را به یک فرد خنثی و نامعین فرو می‌کاهد و آن‌ها را به یک ماشین، موجودی تصنعی یا روبات تبدیل می‌کند. من با دخترها و پسرهای زیادی کارکرده‌ام، می‌توانم به شما بگویم دخترها خیلی از پسرها تواناتر هستند، ولی چرا سیستم آموزشی باعث پیشرفت دختران نمی‌شوند؟ سیستم آموزشی نامناسب برای دختران باعث می‌شود آن‌ها نتوانند استعدادها و توانایی‌های خود را کشف کنند و از ساخت فرهنگی مختص خودشان بازمانند.

لویناس از «دیگری» سخن گفته بود. برخی به من می‌گویند که نوشته‌های تو خیلی شبیه نوشته‌های لویناس است. نمی‌دانم چرا این سخن را می‌گویند. درواقع من و لویناس رویکردهایی بسیار متفاوت داریم. ازنظر لویناس، تنها یک جهان وجود دارد و «دیگری» نیز در این جهان واحد تعریف می‌شود. ازنظر من، ما دوجهان داریم و باید این دوجهان را به یکدیگر نزدیک کنیم. در سنت فکری ما تنها یک نوع سوژه داریم ولی انسان از دو گونه سوژه (مرد و زن) متفاوت تشکیل‌شده است که در دوجهان متفاوت زندگی می‌کنند. باید تلاش کنیم جهان‌سومی بسازیم، جهانی که از برقراری رابطه بین این دو سوژه متفاوت تشکیل خواهد شد.

ما موجوداتی طبیعی هستیم، آنچه فرهنگ بر ما تحمیل می‌کند، تصنع است. اگر یک زن در پاریس و یک زن در استرالیا نتوانند با یکدیگر به‌واسطه طبیعت زنانه خود سخن بگویند، سازه‌هایی صرف شده‌اند، تبدیل به محصول فرهنگی شده‌اند و هویت فردی ندارند. فرم بدن‌های ما خیلی مهم هستند، اینکه ما زنان امکان به دنیا آوردن کودکان را داریم خیلی مهم است، جهان زنان و جهان مردان متفاوت است. من با دخترانی از سرتاسر جهان که در رابطه با نوشته‌های من پایان‌نامه دکتری می‌نویسند سروکار دارم. من چگونه می‌توانم با آن‌ها ارتباط برقرار کنم اگر به لحاظ طبیعی یکسان نباشیم؟ بعضی از آن‌ها از ژاپن، چین، استرالیا و دیگر کشورها می‌آیند. ما مشکلی در برقراری ارتباط نداریم. چراکه اساسی‌ترین و ابتدایی‌ترین پیش‌زمینه مشترک ما طبیعت ما است، که یکسان است. تفاوت‌های فرهنگی ثانویه هستند. ما باید به طبیعت خود بازگردیم و از فرهنگ فراتر برویم. می‌دانم کار آسانی نیست. ممکن است فکر کنید من خیلی رادیکال هستم، من رادیکال هستم چون راه دیگری وجود ندارد. با بازگشت به طبیعت خود قدرتمند می‌شویم، درحالی‌که فرهنگ به شما می‌گوید که شما هیچ‌کس نیستید، و با یک ماشین یا یک قطعه تکنولوژیک تفاوتی ندارید. فرهنگ باعث می‌شود ما طبیعت خود را فراموش کنیم.

بعضی از نقدها به آثار من به این خاطر است که نظرات من را متوجه نمی‌شوند. جنسیت یک سازه فرهنگی است و مسلماً باید سازه‌های قدیمی جنسیت را واسازی[۳] کنیم. ولی باید به یاد داشته باشیم که پس از واسازی باید سازه‌ جدید جنسیتی بسازیم. علت این امر این است که در فرهنگ گذشته، جنسیت تنها با در نظر گرفتن یک نوع سوژه ساخته شد. یک وحدت تخیلی و بی‌اساس بین مردانگی و زنانگی در نظر گرفته شد، و سوژه نامعین و خنثی ساخته شد. این سوژه نامعین وجود ندارد. نوشته‌های «سیمون دوبووار» واسازی مفاهیم جنسیت قدیمی هستند ولی دوبووار سازه جنسیتی جدیدی مطرح نمی‌کند. برای دوبووار ایده‌آل این است که من یک مرد باشم. نه، ممنون از پیشنهادتان، ولی من می‌خواهم یک زن باقی بمانم. ما باید فرهنگی جدید و جنسیتی جدید متناسب با طبیعت خود بسازیم. دو موجود طبیعی که جهان خود را می‌سازند و پس‌ازآن سعی می‌کنند با برقراری جهانی سوم با یکدیگر رابطه برقرار کنند.

آیا شما فکر می‌کنید برابری یک ایده‌آل است؟ برابری از نظر شما چیست؟ بسیاری برابری حقوق و فرصت‌ها را مطرح می‌کنند. در سیستم آموزشی امروز اینکه دخترها می‌توانند به مدرسه بروند به‌عنوان یک دستاورد خیلی مهم مطرح می‌شود. بله این خیلی خوب است که دخترها به مدرسه می‌روند و از اینکه در خانه بمانند بهتر است. ولی دخترها به مدرسه می‌روند و آموزشی دریافت می‌کنند که متناسب با طبیعت آن‌ها نیست. مدرسه رفتن دخترها آخر داستان نیست، ما به آموزشی مناسب دختران نیاز داریم. در مورد قوانین هم این‌چنین است. مثلاً سقط‌جنین، قانونی است که مختص زنان است. نباید برابری را با فرصت‌های برابر اشتباه گرفت. اگر بخواهیم فرصت‌های برابر را تحقق ببخشیم، به قوانینی متفاوت برای زنان و مردان نیاز داریم. تغییر دادن قوانین به‌صورت موردی کفایت نمی‌کند، باید تأکیدهای قانون را نیز تغییر دهیم. قانون مردانه‌ی سنتی به همه‌چیز به دید کالا، مال و اموال نگاه می‌کند. مثلاً زن و بچه داشتن برای مردان در این فرهنگ با داشتن مال و اموال یا دارایی مقایسه می‌شود. قوانین باید به شکلی تدوین شوند که به‌جای تأکید بر رابطه بین «مرد» و «دارایی» بر روابط میان «سوژه‌ها» تأکید کنند.

مثلاً امروز می‌بینیم که برخی از زنان توانسته‌اند به دنیای سیاست راه پیدا کنند. مشخصاً من مخالف ورود زنان به سیاست نیستم ولی زنان بسیار کمی با ورود به سیاست، در سیاست موجود تغییری ایجاد می‌کنند. چگونه می‌توان ورود یک زن به سیاستی که در آن فرهنگ مردانه برقرار است و زن‌ را به مرد تبدیل می‌کند، جشن گرفت؟ اگر زنی با ورود به سیاست زن باقی بماند و اسیر فرهنگ موجود مردانه نشود خیلی ارزشمند است ولی متأسفانه تلاش بسیاری از زن‌ها بر این است که ثابت کنند به‌اندازه مردها خوب هستند. مسلم است که به‌خوبی مردها هستند، ولی لطفاً تفاوت‌های جنسی خود را نیز در نظر بگیریم. هنگامی‌که تلاش می‌کنید به‌خوبی مردها باشید، خودتان را از دست می‌دهید، انرژی، تخیل و خلاقیت خود را از دست می‌دهید و در این صورت برای بشریت مفید نیستید. گاهی خیلی ناراحت می‌شوم وقتی می‌بینم که زن‌ها فرصت شکوفایی زنانه خود را از دست می‌دهند؛ این واقعاً مایه تأسف است. ما به ارزش‌های زنانه نیاز داریم. زن‌های زیادی دارند مرد می‌شوند. این در حالی است که ما باید فرهنگی بسازیم که متناسب باوجود طبیعی ما زنان باشد. زنان نباید به نیروهایی برای تثبیت و تقویت فرهنگ مردانه موجود تبدیل شوند.

سخن گفتن از زن و مرد را نباید به‌طورکلی کنار گذاشت. درگذشته به شکلی متفاوت از زن و مرد صحبت می‌شد. تأکید من این است که سخن گفتن از زن و مرد را باید حفظ کرد ولی به شکل جدیدی از زن و مرد سخن بگوییم. باید سازه‌های جدیدی از زن و مرد بسازیم. بگذارید یک مثال مطرح کنم. تفاوت انسان با درخت این است که رشد درخت از قبل مشخص است، اینکه چگونه رشد خواهد کرد و چه خواهد شد. ولی انسان‌ها این امکان را ندارند. ما به جهان وارد می‌شویم و دارای طبیعتی هستیم. بخشی از این طبیعت ما جنس ما است. هنگامی‌که ما وارد جهان می‌شویم، فرهنگ به شکل‌های متفاوت سازه‌های مصنوعی‌اش را بر ما تحمیل می‌کند و به ما اجازه نمی‌دهد براساس طبیعت خود رشد کنیم. شما را دعوت می‌کنم به خودتان بازگردید. یکی از بی‌شمار تفاوت‌هایی که دیدگاه من با «ژان ژاک روسو» دارد این است تلاش برای بازگشت به طبیعت توسط او تنها به دنیای مردانه ارجاع دارد درحالی‌که من به دنیای مردان و زنان در این بازگشت اشاره می‌کنم. امروز نه‌تنها کره زمین که انسانیت نیز درخطر است. ما باید به این پرسش که «بازگشت به انسانیت یعنی چه؟» فکر کنیم.

*این متن برگرفته از کارگاهی است که ایریگاری در تاریخ ۲۰ اکتبر ۲۰۱۵ در دانشگاه وین برگزار کرد.

Footnotes:

[۱] construct

[۲] intersubjectivity

[۳] deconstruct

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=69943