مازندران منطقهای است که دارای تاریخ کهن از روزگاران گذشته است. با توجه به جغرافیا و محیط و اقلیم آن فرهنگی شکل گرفته که جدای از این محیط و طبیعت نیست. مردم منطقه سالیان سال با همین فرهنگ و محیط توانستند خود را با این خطه سازگار کنند. بوم و محیط مازندران فرهنگی را بهوجود آورده که همه دلالتهای یک فرهنگ بودن را در خود داراست. حال سؤال اساسی این است که فرهنگ بومی مازندران با توجه به قدمت زمانی و مکانی چگونه میتواند در دنیای معاصر که دنیایی مدرن و پست مدرن است و در فرایند جهانیشدن پایدار بماند و در فرهنگ ملی و جهانی مستحیل نشود: برای حفظ و بقای آن اتصال فرهنگ بومی به چارچوب هویت بومی از عمدهترین راهکارهای اجتماعی است. معمولاً حفظ فرهنگ بهوجود هویت بستگی دارد مردمی که جایگاه خود را در قالبهای هویتی شناسایی نکنند، فرهنگ آن نیز به رکود منجر میشود؛ با توجه به سالهای اخیر اینگونه احساس میشود که فرهنگ بومی مازندران که همه دلالتهای فرهنگی خود را داراست تحت تأثیر فرهنگ ملی، فرهنگ جهانی؛ نتوانسته در قشرها و نسلهای امروزین جایگاه مناسب هویتی پیدا کند به همین دلیل پرداختن به بازیابی هویت بومی از لحاظ نظری میتواند راهکارهای حفظ فرهنگ بومی را نشان دهد. مقاله حاضر در صدد بررسی بازیابی هویت بومی از طریق همین فرهنگ بومی است که میتواند هویت خاص خود را بهوجود آورد. البته ما بر آن ادعا نداریم که هویت بومی وجود ندارد اما با توجه به زمینه فرهنگی نگارنده و با توجه به نگاه انسانشناختی احساس میشود هویت بومی فرهنگ مازندران کمرنگتر است. این مسأله همانطور که گفتم در قشر و نسل امروزین بیشتر احساس میشود.
کلید واژهها: فرهنگ بومی، هویت بومی، دلالتهای توپولوژیک، هویت ضخیم, هویت رقیق، خمیره فرهنگی، بازسازی هویت
نوشتههای مرتبط
مقدمه و طرح مسأله
قبل از هرچیز در این مقاله باید اشاره کنم که ارتباط این موضوع اگرچه در کل به مازندران برمیگردد اما با توجه به وجود نهادهای اصلی در شهر ساری که مرتبط با فرهنگ بومی استان مازندران است ارائه این موضوع بنابه امر توسعه میتواند راهی برای غنیکردن فرهنک بومی از نظر بار هویتی و از طرفی دیگر توجه عقلانی به فرهنگ بومی توسط ادارات و نهادهای مربوطه در شهرساری باشد. شهر ساری بهدلیل وجود پنانسیلهایی همچون وجود ادارات کل میتواند با برنامهریزی صحیح و با برنامه راه توسعه را هموار سازد. بنابراین هویت بومی و باز تولید آن و نقش آن در بقای فرهنگ بومی میتواند در شهرساری با توجه به مرکزیت استان مؤثر باشد که این جزء یکی از مؤلفههای پایهای در توسعه فرهنگی است.
فرهنگ بومی مازندران همانند بسیاری از فرهنگها در جهان یک فرهنگ محلی ـ منطقهای است که دارای مرز معین فرهنگی است. افراد بومی از طریق آن خود را با دیگران غیر بومی متمایز میکنند و برای این تمایز ویژگیهای فرهنگی ـ اجتماعی ـ محیطیای وجود دارد که مازندران را دارای یک فرهنگ معین کرده و ما به دلیل حضور دلالتهای توپولوژیک و محیطی آن را فرهنگ بومی نامگذرای کردیم.
هر فرهنگی در قالب فرهنگی خود دارای هویت مربوط به آن فرهنگ میباشد. فرهنگ بومی مازندران نیز به دلیل نام نهادن فرهنگ برای آن میتواند در ساختار درونی خود هویتی به افراد بدهد که از آن میتوان بهنام هویت بومی نام برد. هویت بومی برگرفته از فرهنگ بومی مازندران است که لااقل میتوان در بخشهایی تمایز بین آن با فرهنگ همجوار را یافت. حال سؤال اصلی این است که اصلاً چرا ما گفتیم هویت بومی، نه هویت فرهنگی، برای این مسأله ابتدا لازم است ما بوم را بشناسیم. بوم یا محیط در انسانشناسی اکولوژی، یا انسانشناسی محیط شناختی مفهومی فیزیکی است که در آن خاصیت طبیعت، محیط زیست اقلیم درج میگردد. این مفهوم در انسانشناسی اکولوژیک مستلزم وجود الزامات مادی و شرایط محیط شناختی است که بر فرهنگ تاثیر می گذارد، از این نظر میتوان به تبع تأثیر بوم بر فرهنگ مازندران میتوان از آن به طبقه فرهنگ بومی ردهبندی کرد. از آنجا که روی دیگر سکه فرهنگ، هویت است میتوان برای فرهنگ بومی مازندران هویت بومی درنظر گرفت. بنابراین میتوان از هویت بومی سخن به میان آورد. حال نیاز است پتانسیلهای هویت بومی را مورد بررسی قرار داد.
پتانسیلها و منابع هویتسازی بومی
مکان، فضا، زمان، فرهنگ از مهمترین منابع هویتساز هستند. هرگونه هویت فردی و اجتماعی نیازمند تداوم فردی و اجتماعی است. این تداوم زمانی صورت میگیرد که گذشته معناداری وجود داشته باشد. از طرفی دیگر فرهنگ نیز مهمترین و غنیترین منبع هویتسازی است. تا زمانیکه فرهنگ و مخزن فرهنگی و خمیره های فرهنگی و نمادها و نشانهها در فرهنگ وجود نداشته باشد؛ هویت شکل نمیگیرد.
تداوم هویت به منابع هویتساز برمیگردد. اگر این منابع کافی وجود داشته باشد هویتها عمیقتر است: استان مازندران مؤلفههای اولیه هویتسازی بومی را دارد زیرا مرزبندیهایی را در قالب مکان، زمان، فرهنگ در مقایسه با یک دیگری مکانی، فرهنگی و زمانی میتوان مشاهده کرد.به همین دلیل مولفه های هویت سازی را درخوددارد. برای بهوجود آمدن هویت شناخت و حساسیت افراد نسبت به این منابع ضروری است. بنابراین همین منابع هویتساز هستندکه در بعد شناختی و در بعد احساسی منبع هویتی وهویتسازی میشوند: حال این ابعاد و جنبهها چه هستند که میتوانند منبع هویتسازی بومی در استان باشند.
ابتدا از بعد شناختی هویت شروع میکنم: این ابعاد شناختی هویت عبارتند از:
آگاهی از وجود یک گروه بومی بهنام استان مازندران، یعنی افراد به این آگاهی برسند که گروهی تحت عنوان مردم بومی مازندران وجود دارند و دارای ویژگیهای رفتاری و فرهنگ معین هم هستند. ایجاد آگاهی از اوایل دوران کودکی به صورت منطقی و عقلانی مهم است که باید شکل بگیرد.
بعد دوم جنبه شناختی نشانهها و بازنماهایی چون نهادها، رسوم، سنتها، که به عنوان نشانها و بازنماهای هویت بومی هستند. مثلاً موسیقی، ادبیات. فولکلور، مراسم مختلف با رویکردها و مشخصههای خاص خود، اسطورهها، تاریخ و رویدادها، شخصیتهای ادبی، سیاسی، فرهنگی، لباس، غذا و تکنولوژی. بنابراین در بعد شناختی باید گفت: منابع هویتساز وجود دارد؛ اما نیاز است که افراد شناخت نسبت به آن داشته باشند. اینجا هویت بومی زمانی میتواند برای افراد حضور یابدیا عینی شود که افرادبومی مازندران به جنبهها و سنتهای فرهنگ مازندران شناخت حاصل کنندوازان آگاهی داشته باشند.
بایدتاکیدکرد: بعد شناختی هویت به تنهایی نمیتواند منبع هویتسازی باشد:درواقع تکمیل کننده بعد شناختی هویت این است که افراد بومی نسبت به خمیرههای فرهنگی و نشانههای فرهنگ بومی نه نتنهاشناخت وآگاهی داشته باشند بلکه نسبت به آن احساس وابستگی کنند.یعنی پیوند عاطفی نسبت به محیط و فرهنگ بومی توسط افراد بومی صورت گیرد. به این صورت که افراد بومی به تعلق خود نسبت به هویت بومی احساس وابستگی کنند.یا افراد خود را عضو کامل بومی بدانند و در متن بومی حاضرباشند.
برای شناخت این بعدپاسخهایی که افراد به سوالات زیر می دهند می تواند نشانه های هویت را معین سازد.مثلا:
میزان ارزشی که افراد برای عضویت خود در منطقه بومی خود دارند چگونه است؟ چه احساس تعهدی نسبت به نشانههای بومی خود دارند؟ توجه افراد نسبت به ادبیات، شعر، تاریخ، گویش و بهطور کلی فرهنگ بومی خود دارند بهچه صورت است؟ آیا افتخار میکنند که دارای فرهنگ بومی هستند؟ این سؤالات میتواند دومین منبع هوستساز و شناخت هویت باشد. به هر حال وجود فرهنگ و عناصر درونی مخزن فرهنگ بومی و دلالتهای توپولوژیک و محیطی عمدهترین منابع هویتسازی بومی در منطقه بهشمار میرود اما شناخت و احساس میتوانند هویت را برای افراد عملی کنند: عملی کردن هویت در مناسبات اجتماعی نقش عمدهای در بقای فرهنگ بومی دارد. برای دستیابی به این حفظ و بقا حتما نیاز است که هویت غلیظ در مقابل هویت خنثی و رقیق شکل بگیرد:
هویت غلیظ و نقش آن در بقا و حفظ فرهنگ بومی
اگر فرهنگ استان مازندران را یک جلوه فرهنگی بدانیم که در طول تاریخ مشخصه های خود یافته است,روی دیگر آن جلوه، جلوه هویتی است. بنابراین در سنخشناسی هویت (قومی، ملی، جهانی، دینی، جنسی) هویت فرهنگ مازندران را میتوان هویت بومی نام نهاد. حال سؤال آن است ایاهویت بومی غلیظ یا عمیق بومی شکل گرفته؟ تا بتوان به تبع آن به بقاء و استمرار فرهنگ مازندران منجر گردد. همانطورکه گفته شد؛ هویت و فرهنگ دو روی سکه هستند بقای یکی به استمرار دیگری منجر میگردد.
معمولاً هویت نتیجه و حاصل تفاوت با بیرون و شباهت در درون است. ردهبندی هویت مبتنی بر این نهاده است که گروهی دارای معیاری مشترک برای شناسایی باشند. معمولاً همه گروهبندیها بر اساس درجههایی از اشتراک خود را در قالب نام فرهنگ، یا نام یک قومیت، یا نام یک گروه منسجم شناسایی میکنند. درجه اشتراک اگر بیشتر باشد هویت غلیظ رخ میدهد. به همین دلیل عاملان و افراد احساس وابستگی و بستگی بیشتری به فرهنگ خود دارند. معمولاً همه فرهنگها یا گروهها برای مشخصکردن خود با دیگری؛ مرزی را قائلاند؛ مرز اساساً عامل بهوجود آورنده شباهت در درون وتفاوت با بیرون است. در درون این مرز اشتراکات فرهنگی وجود دارد که افراد احساس محلی و به تبع آن هویتی میکنند هرچه در درون مرز خمیرههای فرهنگی و اجزاء آن نمود بیشتری از خود نشان میدهد؛ حساسیت وآگاهی افراد در درون آن جلوه بیشتری دارد. و احساسی از تعلق مشترک به چیزی را برمیانگیزد. مثلاً در عرصه ورزش در قالب یک فرهنگ بومی مازندران، اگر فردی یا تیمی مقام آورد، میتواند وفادارای اعضای آن فرهنگ بومی را برانگیزد. حتی به قول کوهن آن اجتماع فرهنگی در نظر اعضایش و نیز دیگران صورتی نمادینه به خود بگیرد .که همان هویت غلیظ است.این هویتی که اعضا نسبت به آن آگاهی دارند و احساس تعلق و تمایل میکنند.میتوان در مقابل هویت رقیق یا خنثی قرار داد.
معمولاًسه مؤلفه برای شکل دادن هویتها به طور عام و هویت بومی به طور خاص (در استان مازندران)وجود داردکه در حفظ و بقای فرهنگ بومی مناسب است.
اول خمیرههای فرهنگی که ما آن را به عنوان اجزاء و عناصر فرهنگی نام میبریم
دلالتهای نوپولوژیک و محیط و طبیعت
نمادها و معناها
این مؤلفهها پیوند نزدیک با یکدیگر دارند. هویت غلیظ شکلگیریاش بستگی به صورت نمادگونه گرفتن خمیرههای فرهنگی و دلالتهای محیطی و توپولوژیک دارد یعنی ترکیب و پیوند مؤلفهها با توجه به برنامهریزی دقیق در شکلدادن به هویت و به پیروی از آن در حفظ و استمرار فرهنگ بومی مهم است.
¬ خمیرههای فرهنگی بومی
خمیره فرهنگی در اینجا همان اجزاء فرهنگ و عناصر درونی و ویژگیهای آن است که در درون مخزن فرهنگ بومی استان وجود دارد. این اجزاء و عناصر دارای قدمتی کهن است که در این منطقه شکل گرفته است. خمیرههای فرهنگی که در کل ما آنرا به نام ویژگیهای فرهنگی میشناسیم. تحت شرایط زمانی میتواند برای هویت و باز تولید هویت برای افراد نقش عمدهای داشته باشد البته این بسته به وجود مؤلفههایی دارد که ما در ادامه بحث خواهیم کرد. اما به هر حال در شرایط و موقعیت حاضر، تحت تأثیر ارتباط الکترونیکی و شکلگیری جامعه شبکهای ـ اطلاعاتی به روشنی میتوان فهمید چرا فرهنگ بومی در چالش با عصر جهانیشدن قرار میگیرد. جامعه اطلاعاتی به دلیل فراسویی مرزها، اجتماعات و فرهنگها را دستخوش تحول میکند و هویتهای جدید میتواند خلق کند..که میتواند در خمیرههای فرهنگ بومی مؤثر باشد؛ با توجه به این بایدگفت در مخزن فرهنگ بومی مازندران چه محتوا و ویژگی و اجزایی وجود دارد که میتوند دچار دگرگونی شود یا میتواند دستمایه ترکیبی مؤلفههای دیگر برای هویتسازی باشد. این مؤلفههاعبارتند از:
الف: تاریخ
یکی از اجزایی که در هر فرهنگی وجود دارد؛ تاریخ است که بهصورت اجتماعی در ذهن افراد آن فرهنگ جای دارد. افراد بنا به اهمیت تاریخشان میتوانند گذشته پرافتخاری را برای خود ترسیم کنند: تاریخ چه پر افتخار باشد یا خیر به هر حال سندیت فرهنگی است .گفته میشود یکی از مهرههای هویتساز شناخت افراد از تاریخ خود است. فرهنگ در تاریخ تجلی مییابد. ملتهای بدون تاریخ ساخت و ساز هویتی مناسبی ندارند، غیر از اینکه بتوانند اجزاء هویتسازی برای خود خلق کنند.
استان مازندران دارای تاریخ کهن است و فراز و نشیبها و اتفاقات متعدد و گوناگونی در آن رخ داده است.درقدیم نام ان طبرستان بودبیش ازورود اریاییها این منطقه مسکن بومیانی بودکه انها راتاپور وسرزمینشان را تاپورستان مینامیدند ولی به مرور زمان تبرستان نام گرفته شد.ازسده ۷ هق همزمان با فتنه مغولان نام مازندران جای تبرستان را گرفت.یاقوت حموی نخستین کسی است که وازه مازندران را در نوشته خود بکار برد.عده ای معتقدند که مازندران شهرت خود را مدیون ( فردوسی ) است . کهن ترین جائی که این واژه ( مازندران ) در آن بکار رفته است (شاهنامه فردوسی) است. البته نام ان کهن تر است.برخی از مورخان ساکنان بومی مازندران امورها بوده اندکه بصورت چادر نشینی وکوچ گردانی زندگی می کردند.در ۵۰۰۰هزار سال پیش تودهای گستردهای از مردمان اریایی که به فلات ایران سرازیر شدند عدهای در این منطقه سکنی گزیدند,و در جریان زندگی نوعی همسازی و سازگاری فرهنگ بومیان و اریایی ها بوجود امد و به تدریج با گذشت زمان امیزش نزادی و بستگی خونی و خویشاوندی سرانجام نزاد اریایی-مردی پدید آمد. بسیاری از حادثه های افسانه ای شاهنامه در مازندران روی داده که مهمترین و بلندترین آنها ( هفت خوان رستم) می باشد. رستم برای یافتن و رهانیدن کیکاووس پادشاه ایرانیان که در بند دیوان (دیوهای) مازندران بود ، از زابلستان به مازندران سفر کرد و پس از هفت کار پهلوانی نمایان (مانند کشتن اژدها، گرفتار کردن یک پهلوان محلی اولادنام ، کشتن ارژنگ دیو) ، کاووس و بازماندگان سپاه ایران را آزاد گردانید.علاوه بر این مرکزیت سیاسی داشتن، ورود مذهب شیعه، جنگهای متعدد و دگرگونیهای آن، سفرنامههای متنوع در مورد مازندران، وجود علما و شعرا و ادبیات و بناهای باستانشناختی، ابنیهها و مکانهای قدیمی و مذهبی و غیره همه در قالب تاریخ میتواند منبع عمدهای برای ریشههای فرهنگ بومی مازندران قلمداد شود.
ب: زبان
گویش طبری از دیرباز در سرزمین باستانی مازندران رایج بوده است. آثار ادبی قابل توجهی در قالب همین گویش وجود دارد که در آثار و نوشتههای مورخان و نویسندگان به آن میتوان اشاره کرد..
گویش مازندرانی به عنوان یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگ بومی مازندران است که خمیره فرهنگی بومی را شکل میدهد این گویش را بازمانده زبان ایرانیان قدیم (پارسی میانه) میدانند که امروزه به صورت یکی از گویشهای فرهنگ بومی مازندران استمرار یافته است… گویش مازندرانی نسبت به زبان فارسی نو دیرتر و کمتر تحت تاثیر زبانهای بیرونی مانند اعراب ,مغول وتاتار که مدتی بر ایران حکومت کردند قرار گرفته است.این گویش با لهجه های گوناگون در شهرها وروستاهای مختلف رواج دارد.
ث:موسیقی
در مازندران هم مانند اکثر نقاط ایران، موسیقی با زندگی مردم همراه و عجین است. در شالیزارها، جنگل ها، دریا، در آداب شادی و عزا و در همراهی با مراسم مذهبی، موسیقی مازندران نقش چشمگیری دارد.
موسیقی مازندران شامل آهنگهایی است که در قالب مقامها و با حالت آوازی اجرا می شوند. مقام خوانی از شرق تا غرب مازندران رایج است و مقامها در شکلها و نامهای گوناگون متجلی می شوند. متداول ترین مقامهای موسیقی بومی مازندران عبارتند از:
امیری Amiri: معروف ترین مقام بین مردم است. این آواز زیبا و دل انگیز به تنهایی می تواند بیان کننده خصایص و ارزشهای موسیقی مازندران باشد. آواز امیری بیشتر در جنوب مازندران متداول است و شعرهای زیبا و تصویرگر امیر پازواری، شاعر بلند پایه مازندرانی، زینت بخش آواز امیری است. مقام امیری در دو نوع امیری بلند و امیری کوتاه اجرا می شود و به همت شادروان استاد ابوالحسن صبا، مقام امیری مازندران ثبت شده و در کنار سایر گوشه های آواز دشتی در ردیف استاد صبا قرار گرفته است.
کتولی Katouli: از مقامهای معروف مازندران است که بیشتر در قسمتهای شمال مازندران متداول است. آوازهای کتولی در نوع خود زیبایی ویژه ای دارد. مقام کتولی، حاوی مضامین بلند اخلاقی، قومی، اعتقادی و گاه توصیفی است. کتولی در سه نوع مختلف کتولی کوتاه (کل حال)، کتولی متوسط (میون کتولی) و کتولی بلند (بلند کتولی) اجرا می شود. علاوه بر امیری و کتولی، مقامهای ولک سری، توری (طبری) و طالبک (طالبا) را می توان نام برد.
چاووش خوانی نیز از مقامهای معمول مازندران است که در استقبال یا بدرقه زایران مشهد، کربلا، نجف یا مکه خوانده می شود. چاووش خوان، پیک خبردهنده است که مردم را در حال و هوای اعتقادی و توجه به مقدسات قرار می دهد. مضمون عمومی در موسیقی مازندران ، مسائل حماسی و اعتقادی و پرداختن به بیان ارزشهاست. با این که موسیقی مقامی نواحی مختلف مازندران شباهت کلی و عام به هم دارند، اما در هر منطقه، بنا به شرایط اقلیمی و خصایص فرهنگی و نوع ارتباطات اجتماعی، رنگ و حالت مشخص تری می یابد.
در مازندران موسیقی ها به بیان ترانه هایی اختصاص دارد که عموما دارای مضامین توصیفی و عاشقانه هستند. ترانه های مازندرانی با ملودی هایی ساده و روان و اشعاری لطیف و بی پیرایه، سخنان دلنشینی را بیان می کنند که جذابیت خاص یافته و در یادها باقی می مانند. ترانه های اصیل مازندرانی با عناوین و نامهای خاص ، بیانگر قدمت و سابقه طولانی حوادث و مسائلی است که ریشه در زندگی مردم این سامان داشته و به زمان حال رسیده اند.
نوروزخوانی: از موسیقی های متداول در مازندران است. نوروزخوانان اشخاصی هستند که پیش از آمدن بهار، رسیدن نوروز و سال نو را با شعر و آهنگ به مردم بشارت می دهند. نوروزخوانان، بدیهه سرایانی هستند که از مدتها پیش از بهار به پیشواز بهار می روند و بدون همراهی ساز و صرفا به کمک آواز، نسیم بهاری را با دل و جان مردم آشنا می کنند. مردم هم به همراهی نوروزخوانان به آوازخوانی می پردازند و به این ترتیب استقبال از بهار عمومی می شود.
تعزیه: ریشه های محکم اعتقادی و علاقه به آل علی (ع) موجب شده است تعزیه در این سامان رشد یابد و آهنگهای تعزیه در بخشهای ریتمیک رشد چشمگیری بیابد. در عین حال، شیوه های آوازخوانی در تعزیه باعث شده است مقامهای موسیقی مازندران تحول یابد و در شکلهای متنوع عرضه شود و از این راه ، فرمهای تازه در شکلهای موسیقی مازندران پدید آید.
سازهای مازندران
متداول ترین سازهای مازندران عبارتند از:
ل له وا (نی) laleva: که از سازهای شناخته شده در مازندران است. لله وا یا نی درواقع، ساز چوپانی مازندران به حساب می آید و در میان دامداران و ساکنان کوهستان های مازندران معمول است.
دوتار: رنگ و حالت بیانی دوتار مازندران از خصایص عمومی موسیقی این سامان تبعیت می کند و با حالات اجرایی دوتار ترکمنی و خراسانی تفاوتی آشکار دارد.
کمانچه: این ساز از سازهای معمول در میان مردم مازندران است. کمانچه رایج در مازندران مانند کمانچه لری سه سیم دارد، ولی در سالهای اخیر از کمانچه های چهارسیمی نیز استفاده می شود.
نقاره (ناقاره): عبارت است از طبل های کوچک با بدنه ای سفالی که پوستی روی دهانه کوزه سفالی کشیده شده و با طناب هایی در اطراف محکم می شود. نقاره را معمولا با دو قطعه چرمی به صدا درمی آورند. نقاره در اجرای حرکات و رقص های جمعی و به عنوان ساز خبرده، در همراهی سرنا استفاده می شود.
سرنا: سرنا در بین مردم مازندران به عنوان سازی روستایی و پرصدا در اعلام خبرها و انتقال وضعیت ها استفاده می شود. مردم مازندران سرنا را در همراهی با نقاره به کار می برند. سرنا و نقاره علاوه بر جنبه های خبری در همراهی با رقصهای بومی نیز استفاده می شوند. علاوه بر سازهایی که نام بردیم، در بین مردم مازندران استفاده از سه تار، تار و تنبک نیز متداول است و بعضی از مردم بومی مازندران موسیقی های خود را با سازهای مذکور اجرا می کنند.
د: ادبیات و شعر
فرهنگ هر ملتی در ادبیات آن متجلی است: ادبیات غنی نشاندهنده ساخت و بافت فرهنگی قوی است. در فرهنگ بومی مازندران شعر و ادبیات جایگاه ویژهای دارد به طوری که در هم آمیختگی آنرا با موسیقی، مذهب و طبیعت میتوان دید که ترانههای معروف به امیری، طالبا و اشعار وضربالمثلها، و غیره را میتوان نام برد. . به عنوان مثال تجلیات طبیعت مازندران را درادبیات و اشعارمیتوان دید.که نمونه بارز ان دردیوان اشعار نیمامی توان دید.مثلا بازتاب طبیعت سرسبز مازندران در اشعار نیما از چند زاویه قابل بررسی است. بسامد واژگانی از قبیل جنگل، کوه، دریا، ساحل، ابر، موج، قایق، درخت، چوپان، و گوسفند در اشعار نیما دیده میشود.
¬ دلالتهای توپولوژیک و محیط
از مؤلفههای دیگری که میتوانند در هویتسازی نقش داشته باشد؛ دلالتهای محیطی است. استان مازندران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی اکولوژیکی و وجود جاذبه های منحصر به فرد تاریخی و میراث فرهنگی که یاد آور تمدن کهن این منطقه می باشد از دیر باز مورد توجه میلیون ها نفر گردشگر بودهو دارای پتانسیل فراوان در جهت جذب و توسعه صنعت توریسم می باشد. مازندران به دلیل داشتن طبیعت زیبا و پرجاذبه دارای شرایطی است که هر ساله میلیونها نفر گردشگر را از نقاط مختلف کشور و دنیا به خود جذب می کند، و به همین دلیل گردشگری یکی از عوامل مهم توسعه استان محسوب می شود.با وجود دریا ، کوه و جنگل مازندران درخود زیبائیهایی را جای داده که چشم هر بیننده ای را خیره می کند و دارای جاذبه های گوناگون و متنوعی است که بیشتر این جاذبه ها در بخش طبیعت گردی می باشد که بدلیل برخورداری از آنها ( استان مازندران ) مرتبه ممتاز را در ایران داراست.همانگونه که گفتم فرهنگ بومی مازندران جدای از اقلیم و محیط و طبیعت آن نیست. وجود جنگل انبوه و پوشش گیاهی و جانوران و زیبای خاص آن، وجود دریا، رودها و آبهای زیر زمینی و چشمهها و مناطق کوهستانی و ییلاقی مناسب با آبو هوای مطبوع، که در مجموع شرایط مناسبی را برای جذب توریسم میتواند فراهم کنند. از مؤلفههای دیگری است که در هویتسازی فرهنگ بومی مناسب و کارآمد است.اهمیت این مولفه را میتوان به نگاه بیرونی ای که نسبت به طبیعت وجود دارد دید که می تواند دستمایه ای برای هویت بخشی وافتخار نسبت به ان برای افراد باشد.
¬ توجه
حال سؤال اساسی آن است چگونه میتوان به حفظ و بقای فرهنگ بومی که نوعی توسعه فرهنگی و حتی توسعه اقتصادی است رسید. چرا ما اینجا از توسعه سخن گفتیم: دلیل ما این است که امروزه ثابت شده در فرهنگ هر محلی یا منطقهای یا ملتی یا بومی اگر افراد از مؤلفههای فرهنگی و محیطی خود آگاهی عقلانی داشته باشند نه تنها افراد از نظر معنوی به هویت میرسند و میتوانند در عصر جهانی شدن به جایگاه ویژهای برسند ویا خلاقیتهای متنوع در زمینههای متعدد دست زنند بلکه میتوانند به منابع مادی نیز دست یابند. بهنظر میرسد زمانیمیتوان به این مهم دست یافت که عموم مردم بومی به درک و آگاهی این مسأله برسند که فرهنگ و محیطشان برایشان مناسب است و به آن باور داشته باشند و بها دهند؛ این همان رسیدن به هویت بومی است که میتواند برای تکتک اعضای فرهنگ بومی مازندران قابل دستیابی باشد.
اکنون میتوان به آن سوال پاسخ داد که چگونه میتوان به حفظ و بقای فرهنگ بومی رسید؟ برای پاسخ به این سؤال تحلیل مختصرمولفه ها نیاز است. مؤلفه اول امری واقعی است که افراد تعبیر واقعی از آن دارند یا لااقل میدانند که این مؤلفه و عناصر درونی آن، آنها را از آن سوی فرهنگ بومی مازندران جدا میسازد مؤلفه دوم نیز چنین است. اما مؤلفه سوم امری محتوایی است یعنی افراد مؤلفههای اولی و دومی را به سبک نمادینه، درونی کرده و در مورد فرهنگ و بوم خود میاندیشند و نسبت به آن گرایش غلیظ دارند. مؤلفه سوم، در واقع تبدیل شدن مؤلفههای قبلی به صورت نهادینه و یا بهصورت مرزهایی در ذهن و آگاهی و درک اعضاء آن فرهنگ بومی است (یعنی اجماعی برای افراد بومی برای احترام، باور و احساس تعلق و غرور به آن).
بنابراین اگر در ارتباط با فرهنگ بومی مازندران و حفظ آن دغدغه وجود دارد کشانده شدن خمیرههای فرهنگی و سنتهای بومی و منابع دیگر فرهنگی و دلالتهای توپولوژیک و محیطی به نمادینه کردن عناصر شباهتزا که در درون مرز فرهنگ بومی مازندران وجود دارد ضروری است. چندین راه برای آن وجود دارد.
وارد کردن منطقی فرهنگ بومی در نظام آموزشی است. این ورود به معنای آن است که بر رابطه متقابل میان نمادینهساز ی و شناسایی فرهنگی اجتماعی بومی دلالت دارد. یعنی افراد بومی از همان ابتدا با ترکیب نمادین مناسبات بین شباهت اجزاء فرهنگ ـ محیطی و تفاوت بین فرهنگ بومی با فرهنگهای قومی ـ بومی دیگر با روش عقلانی آشنا شوند. نظام آموزش مدرسهای در بین دانشآموزان برای این کار مناسب است. در کنار آموزش رسمی ملی ـ کشوری؛ تعریف درسها و عناوین درسی در حوزه فرهنگ بومی ضروری است. زیرا افراد در فرایند آموزش رسمی با آموزش فرهنگ محلی ـ بومی خود در کنار فرهنگ ملی؛ به این نتیجه میتواند دست یابند که فرهنگ بومی دارای ارزش و اعتبار و احترام و برای حفظ و استمرار آن، آنرا حقیر نشمارند.
چشمانداز دیگر در خصوص نهادینهسازی کردن فرهنگ بومی این است که باید بر دستهای از فرایندهای اجتماعی اثر گذاشت. مثلاً همه افراد با تجمعی از هویت بومی مناسب با فرهنگ بومی با یگدیگر همگرا شوند. این امر به افراد فرصت میدهد که در قلمرو فرهنگ بومی مازندران مشارکت کنند. در فرهنگ بومی مازندران باید کوشید شناسایی افراد از فرهنگ بومی خود بهطور روزمره صورت گیرد.
به قول چنکیز رسیدن به نهادینهسازی زمینه را برای انتزاعی کردن افراد و جماعت (در ایجاد فرهنگ بومی) و مناسبات میان آنها مهیا میسازد. که این مسأله یک جنبه مهمی دارد و آن این است که نمادینهسازی هویت این مجال را به افراد میدهد تا تنوع فردی و شباهت مبتنی بر فرهنگ بومی در چارچوب فضای اجتماعی واحدی با یکدیگر همزیستی کنند …
یعنی اگر ما قشرها و گروههای اجتماعی متنوعی در فرهنگ بومی مازندران داشته باشیم افراد در قالب اصل شباهت در قالب فرهنگ مازندران به هویت بومی مشترک بیاندیشند.
از راههای دیگر این است که اصل شباهت برای افراد که در قشرها و نسلهای متنوع بهسر میبرند در ذهنیتشان درونی گردد. این زمانی حاصل میشود که مردم بومی مازندران هرچه بیشتر در زندگی روزمرهشان با عناصر فرهنگ بومی بیشتر حشر و نشر داشته باشند.
سازمانها و اداره کلها و مطبوعات و نشریات (صدا و سیما، فرهنگ و ارشاد) و NGOهای فرهنگ مازندران میتوانند در این حشر و نشر نقش مهمی داشته باشند. این نهادها میتوانند در جلوه بخشی به هویت کارآمد باشد.ایجاد موزه ها در هر شهر ومنطقه : برگزاری جشنواره های فرهنگ بومی مازندران از جمله کار ها در این زمینه است.
برای جلوه بخشی هویت بومی ما چیزی نیاز داریم که وبر آن را نوع مثالی مینامد؛ نوع مثالی یک الگوی انتزاعی از یک طرح کلی با یک شکل فرهنگی است که میتواند ترکیبی از پدیدههای فرهنگی باشد و یا ترکیبی از دیدگاههای فرهنگ یک اجتماع نسبت به فرهنگ باشد. از جمله نوعهای مثالیای که وبر برمیشمرد: «اقتصاد شهر»، «فرهنگ سرمایهداری»، «فئودالیسم» است… اینجا نوع مثالی برای جلوهبخشی هویت بومی میتواند؛ همان «فرهنگ بومی مازندران» باشد. یک الگوی عامیانهای که از لحاظ اقتصادی اجتماعی و فرهنگی برای افراد مازندرانی معنا پیدا کند. همانطور که گفتیم در فرهنگ بومی مازندران اجزاء، ویژگیها و عناصر و دلالتهایی وجود دارد که تا حدودی در اندیشه افراد به صورتهای مختلف نقش بسته است برخی از آن درکی ندارند، برخی به آن معنا میدهند، برای برخی افراد عمل میکنند و برای برخی بهصورت دیگر: بنابراین برای رساندن آن به یک نوع مثالی که بتوان ترکیبی بهوجود آورد تا جلوه هویت بومی شود، ضرورت دارد، باز تأکید میشود، نظام آموزشی میتواند نقش عمدهای در این نوع مثالی داشته باشد. اگر دغدغه هویت بومی و حفظ و استمرار فرهنگ بومی مازندران وجود دارد، باید توجه داشت، در برنامهریزی و عملکردهای فرهنگی ـ اجتماعی استان میتوان به این نوع مثالی پرداخت و بدان توجه کرد. این همان رسیدن به آرمان هویت غلیظ و در نتیجه حفظ و استمرار فرهنگ بومی است.
نتیجه:
وجه ممیزه هویت با فرهنگ که ما آنرا دو روی سکه نامگذاری کردیم؛ آگاهی است. بهطوری که ما فرهنگ بدون آگاهی میتوانیم داشته باشیم البته در شرایط جدید بر اثر عواملی متعددی همچون:
جریان جهانی شدن.
شتاب گرفتن تغییرات
رخداد انقلاب الکترونیک
حرکت به سمت و سوی جامعه اطلاعاتی و شبکهای
تناسبات و تفاوتهای نسلی
ناتوانی مقاومت فرهنگ بومی در برابر فرهنگهای ملی ـ جهانی
جریان آزاد اطلاعات و سرمایه در فرایند جهانی شدن
فنآوریهای اطلاعاتی و ارتباطاتی
و غیره…..
این فرهنگ بدون آگاهی نمیتواند دوام بیاورد. دوام فرهنگ بسته به وجود هویت برای افراد درون آن فرهنگ است. اگرچه فرهنگ با فرایندهای ناخودآگاه در ارتباط است اما هویت با هنجاری از تعلق در ارتباط است که الزاماً خودآگاه است زیرا که بر تضادهایی نمادین مبتنی است…
برای حفظ و بقای هر فرهنگی الزام خود آگاهی اهمیت دارد باید دانست بسیاری از فرهنگهای محلی امروزه هستند که در دنیای جهانی شده به احیاء اصطلاحات منطقهای، علاقه مجدد به تاریخ منطقهای و محلی، ادبیات عامه و موارد دیگر … توجه دارند. زیاد شدن تعداد موزهها در ۲۰ سال اخیر؛ در اروپا تنها ساختن مؤسسات پرمنزلت ملی نیست بلکه توسعه سطوح محلی است.
در میان بسیاری از کشورها علاقه فزایندهای نسبت به مناطق، لهجهها، زبانهای محلی گذشته و طبیعت و محیط بروز کرده است. این امر به منزله گریزی است از فرهنگ سیاسی که تحت سلطه اقتصاد است. در فرهنگ بومی مازندران باید تلاش گردد، زبان، میراث، غذا، رسوم و آداب مشخص خود را نشان دهد تا چهره معین آن مشخص شود این فرایند، نه تنها میتواند در توسعه فرهنگ بومی مؤثر باشد بلکه حتی در جذب توریسم با توجه به فرهنگ بومی و دلالت محیطی نقش داشته باشد. البته این امر به منزله رقابت در بازار رقابتی نیست بلکه کشف دوباره هویت و حفظ و بقای فرهنگ بومی است.
منابع و مأخذ
دنی کوش، مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، ترجمه فریدون و حیدا، تهران نشر سروش، ۱۳۸۱
یونسکو، راهبردهای عملی توسعه فرهنگی، ترجمه محمد فاضلی، تهران، نشر تبیان، ۱۳۷۹
علیخانی علیاکبر، مبانی نظری هویت و بحران هویت، مجموع مقالات، تهران، نشر جهاد دانشگاهی، ۱۳۸۳
درگاهی، زینالعابدین، در گستره مازندران، مجموع مقالات، تهران، نشر رمانش، ۱۳۸۲
ریاحی، وحید، مازندران، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، چ دوم ۱۳۸۱
کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات، ترجمه ، تهران نشر ، ۱۳۸۱
– Weber, M. The Methodology Of Social Siences. Ed., E.A.Shib and H.A. Finch. Newyork. Free, Press. 1992
– محمد حسین، باقری، معمای هویت، در پایگاه اطلاعرسانی آینده نگر، ۲۲ اسفند، ۱۳۸۲
چنکیز، ریچارد، هویت اجتماعی، ترجمه تورجیار احمدی، تهران، نشر شیرازه ۱۳۸۱
CDhn, Identity and Social Orgonisalion in Britrish Cultures, Manchester University Press, 1982
http://www.persianartmusic.com/Archives/Articles_Archives_41.aspx
E:\my document\Mazandnume.ht
دکتر محمد عموزاده مهدیرجیمجله دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی مشهد(علمی ـ پژوهشی) شماره ۱۴۴-بهار ۱۳۸۳
http://www.farhanghonar.com/Archive/Farhang_85/Pages/Vijeh85.htm