فاجعه منا با وجود سابقه دولت عربستان در سوء مدیریت جان حجاج در سال های قبل، در نوع خود کم نظیر بود. چرا که به گفته شاهدان از زمان وقوع حادثه تا امدادرسانی و جمع آوری اجساد کشته شدگان زمان قابل ذکری گذشته و این خود بر تعداد قربانیان افزود. از سوی دیگر وجود رفتارهای غیرعقلانی آنان از جمله عدم تحویل اجساد به کشورهایشان و یا نگهداری آنان در شرایط کاملا غیراستاندارد نشان داد که این دولت نه تنها نمی تواند از وجود بحران جلوگیری کند، متاسفانه حتی پس از وقوع بحران هم نتوانست در سایه یک مدیریت کارآمد و صحیح از تبعات منفی آن بکاهد. بنابراین بسیاری از رفتارهای حاکمیت عربستان و حتی متولیان مراسم حج و کعبه، از هیچ نظر قابل دفاع نیست و بروز چنین حرکاتی تنها در شرایطی ممکن است که مدنیت یک دولت از حد بسیار پایینی برخوردار باشد. چیزی که در مورد عربستان با ساختار قبیله ای و خانوادگی حکومتی و درآمد کلان ناشی از فروش نفت برای استحکام بخشی و ماندگارکردن ساختار قدرت خود نیازی به اثبات ندارد. بنابراین با وقوع چنین فاجعه و سوء مدیریتی که در برخورد با آن وجود داشت، جای تردید نیست که اگر عربستان نتواند مسئله امنیت جانی و روانی حجاج را تامین کند، ناکارآمدی خود را در سطح بینالملل بیش از پیش نشان خواهد داد و این مسئله ای نیست که قابل گذشت باشد. در این میان این یادداشت کوتاه طرح مسئله ای است بر آن چه پس از وقوع این حادثه تلخ بین برخی از هموطنان مان به ویژه در شبکه های مجازی اتفاق افتاد و طی آن بخشی از گفتگوها، تصاویر، فیلم ها، لطیفه ها و ماجراها، علت همه این سوء تدبیرها و سوء مدیریت ها را به یک امر تقلیل یافته و در عین حال بی اعتبار یعنی “عرب بودن” دولت عربستان نسبت می داد و خواسته و ناخواسته خود را در حلقه بسته ای می انداخت که برون یافت از آن به دلیل گیرافتادن در یک دایره بسته با رنگ و بوی نژادستیزی و قرارگرفتن در بیراهه ای بن بست که نه تنها برای فهم علت واقعی چنین اتفاقی بی فایده است بلکه اصرار بر وجود چنین دلیلی خود بهترین سرپوش برای توجیه سوء مدیریت یک حاکمیت به دلیل از نوع نژاد آن است.
قبل از ورود به بحث در خصوص مفهوم نژاد در انسان شناسی باید گفت که این مفهوم یعنی race مفهومی قرن نوزدهمی و منسوخ شده از لحاظ علمی است که بنا بر آن شباهت های فیزیکی افراد(رنگ پوست ، شکل اندامها و موهاو عیره) گویای شباهت در ذهنی و روحیه آنها است، هر چند باور به نژاد در بین خود افراد یک جامعه (مثلا سیاهان، یا سفید پوستان از لحاظ اجتماعی کاملا ممکنو موجود است)انسان شناسی زبیستی جدید ثابت کرده است که خزانه ژنتیکی مشترک میان انسان ها با وجود سابقه حداقل چهار میلیون ساله گونه انسان (از هومو هابیلیس تا هومو ساپینس) در کره زمین و مهاجرت ها و جنگ ها و برخوردها و پویایی های تمدنی و غیره به شدت میان همه مردم با مشخصات ظاهرای متفاوت پراکنده شده است، اما متاسفانه نژادگرایی بهانه ای واهی برای بسیاری از جنگ های بزرگ و حتی بین المللی در طول تاریخ بشری بوده است. در این میان نژادگرایی که بر پایه مفهوم نژاد بناشده، باور به وجود نژادهای انسانی و برتری نژاد «خود» نسبت به نژادهای «دیگری» است و اگر از لحاظ تاریخی بخواهیم این اندیشه را بررسی کنیم به نوشته هایی از بزرگ ترین اندیشمندان تاریخ مانند ارسطو هم می رسیم که ردپای تحقیر سایر ملل را در آثارشان می بینیم. نژادگرایی دو استدلال اساسی را طرح می کند، نخست باور به وجود تقسیم بندی های بیولوژیک بزرگی که فراتر از قومیت ها و حتی ملیت ها رفته اند و تعداد محدودی را در کل بشریت تشکیل می دهند و نام نژاد را بر آن می نهند و بعد باور به نوعی طبقه بندی سلسله مراتبی میان نژادها بر اساس قابلیت ها و خصوصیات بیولوژیک آن ها با وصف این باور به مفاهیمی مانند نژاد که در خود نوعی پاکی و خلوص بیولوژیکی و ژنتیکی را حمل می کنند کاملاً بی مفهوم است و نوعی تصور اسطوره ای است(فکوهی، ۱۳۸۲، ۱۱۷).
نوشتههای مرتبط
آنچه می تواند گرایش نژادی را پدید آورد بیش از پیش نوعی ترس از «دیگری» در برابر «خودی » است که ریشه هایی در عمیق ترین احساسات انسانی در طول تاریخ خصوصا در ابتدای زندگی وی به شکل شکارچی و گردآورنده دارد. از سوی دیگر ریشه دیگر این ترس، نوعی سودجویی از دیگری است که در طول زندگی انسان در همه تاریخ، بهانه ای برای تاراج و حمله به وی بوده است. اما گذشته از این نوع ترس ها، اکنون نژادپرستی در قالب یک ایدئولوژی سازمان یافته در جهان شناخته می شود که از یک سو آفریننده جنگ ها و فجایع بزرگ بوده و از سوی دیگر مانند آبی بر آتش استعمارگرایی به ویژه در قرون استعماری عمل کرده تا بتواند توجیه گر سیاست های خشن و غیرانسانی آنان در مواجهه با سایر مردمان کشورهای دیگر باشد (فکوهی، همان، ۱۱۸).
در این میان نیز واقعیت آن است که ملت عرب فارغ از مرزبندی های سیاسی مانند بقیه ملل از همه نوع سطح هوش و استعداد برخوردارند و طبیعی است که در میان آنان چهره های شاخص و متفکر فراوانی در جهان معاصر وجود داشته باشد؛ از برندگان جوایز مختلف نوبل گرفته تا متفکران حوزه های علوم انسانی که هر یک توانسته اند در رشته خود منشأ اندیشه های ارزشمند باشند که می توان چهره های زیادی را نام برد. احمد زویل حسن اولین عربی که موفق به دریافت جایزه نوبل در یک زمینه علمی ( شیمی) شده است. نجیب محفوظ که اولین عرب برنده نوبل است که به دلیل فعالیت های فراوان او در رشته ادبیات و نمایشنامه نویسی جایزه ادبیات نوبل را دریافت کرده است. سمیر امین اقتصاددان مصری است که از نظریه پردازان مشهور توسعه به ویژه در آفریقاست. لیلا ابولقود که فلسطینی ساکن آمریکاست و در حوزه های مختلف به ویژه وضعیت زنان در کشورهای خاور میانه و ارائه نگاه بدیع و متفاوت از فمینیسم غربی مشهور است. غاده السمان به عنوان زن پیشروی سوری در ادبیات شناخته می شود. نزار قبانی که شعرهای بی نظیر او مشهوریت جهانی دارند. هدی شعراوی که از زنان پیشروی مصری بود که در مبارزات برای حقوق زنان شناخته شده است. مایکل الیاس دباغی پزشک مشهور لبنانی که متخصص جراحی های سخت قلب بود. طلال اسد متفکر انسان شناس ضد استعماری متولد عربستان که نوشته های او اهمیت بین المللی دارند. ادوارد سعید فلسطینی که شاهکار او توانست در حوزه های سیاسی و دانشگاهی نگاه غربیان و شرقیان را نسبت به یکدیگر تغییر دهد و اگر بخواهیم این اسامی را هم چنان ادامه دهیم به لیست بلند و بالایی می رسیم که مجال آن نیست و این ها تنها نمونه هایی برای مثال هستند.
با این وضعیت اگر نگاه نژاد ستیزانه برخی از هموطنان ما در خصوص عرب ها درست باشد، ما نباید در جهان علم و اندیشه با شخصیت های بی نظیری مواجه باشیم که اندیشه علمی را وامدار خود کرده و اتفاقا عرب هم هستند. بنابراین باید موضوع را با نگاهی عمیق تر کنکاش کرد و از نگاه تقلیل گرایانه بشدت پرهیز داشت. زیرا منطق تقلیل گرایی موجب گیرافتادن در بن بست نافرجامی می شود که مسبب واکنش هایی عاطفی و غیرعقلانی است تا فهم دلیل واقعی وقوع چنین فجایعی.
البته ناگفته پیداست که این نوشته اصلا قصد دفاع از حاکمیت عربستان را ندارد و به دلایلی که ابتدای یادداشت نیز آمده است این دولت را بیش از پیش به سوء رفتار و ناکارآمدی می شناسد و دلیل وجود چنین رویداد تلخی را نیز مدیریت بد دولت عربستان می داند. و در عین حال که این دولت را مسبب همه این فجایع دانسته، معتقد است دلیل این سوء مدیریت را به نژاد این دولت نسبت دادن کاملا بی معناست. افزون بر اینکه ایران خود دارای چندین میلیون شهروند عرب تبار ( و نه صرفا عرب زبان) است.
ایران کشوری با سابقه تمدنی چندین هزارساله است که یکی از افتخارات آن وجود اقوام و گوناگونی زبان ها و ادیان در آن است که توانسته است در طول هزاران سال موجب پویایی فرهنگی و تمدنی آن شود. و اگر مانند بسیاری از کشورهای همسایه و خاورمیانه و آفریقایی، درگیر جنگ های داخلی قومی نشده به دلیل رفتار مناسب پیشینیان ما و میراث آنان در برخورد با دیگر اقوام است که به دست ما رسیده است. این میراث یعنی همزیستی مسالمت آمیز و پذیرش اقوام دیگر که شیوه های زیستی و فرهنگی متفاوت با ما دارند، یکی از مدرن ترین شیوه های زیستی در جهان کنونی است که در بسیاری از کشورهای پیشرفته نه تنها رعایت می شود بلکه سازمان های مردمی و غیردولتی در سراسر جهان وجود دارد که با نژادستیزی در حال مبارزه مدنی است و با وجود این چنین میراث ارزشمندی نباید فراموش کنیم که بخش قابل توجهی از هموطنان ما به ویژه ساکنان جنوب غرب کشور در محدوده استان های خوزستان و ایلام از عرب تبار و عرب زبان هستند و تعلق ملی خود را به کشور ایران می دانند. نگاه تقلیل گرایانه و غیرمنطقی نژادستیزی باعث می شود که بخش زیادی از هموطنان عرب تبار و عرب زبان خود را که همواره در برهه های سخت و ناگوار تاریخی مانند جنگ تحمیلی ۸ ساله عراق علیه ایران، سهم خود را بیش از پیش در دفاع از تمامیت ارضی ما پرداخته اند، نادیده بگیریم. نباید فراموش کنیم که اگر دفاع این دسته هموطنان ما در شرایط تلخ ۸ سال جنگ سخت و نابرابر نبود، اکنون با سرافکندگی بسیار نه خبری از تمامیت ارضی ما بود و نه می توانستیم با افتخار از تلاش های بقیه هموطنان در دفاع از کشور سخن بگوییم.
به این ترتیب به جای انتساب دلیل واقعی این فاجعه به یک علت نژادی، بهتر است با واقعیت مواجه شویم و ابتدا آن را بپذیریم. واقعیتی که برخی از هموطنان ما، ریشه بسیاری از ترس ها و عقب ماندن های ما را در دیگری می بینند و به خود این اجازه را نمی دهند که نه تنها باید با واقعیت کنار آمد و آن را پذیرفت، بلکه این تفکر تقلیل گرایانه بسیار خطرناک است که در این میان کمترین خطر آن اختلافات قومی است.